• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1382/01/01

عبرت‌های عاشورا در نگاه بلند رهبری

مقام معظم رهبری، با اندیشه‌ای ژرف و دانشی وسیع، درس‌ها، پیام‌ها و عبرت‌هایی از مدرسه‌ی عاشورا مطرح نموده و جان تشنه‌ی شنوندگان را از درس‌های سازنده و الهام‌آفرین عاشورا سیراب می‌نماید. نوآوری، طراوت بیان، خلوص، عامل بودن و زمان آگاهی سبب گشته، دُرهای صید شده از آموزه‌های عاشورایی زیر نور خورشید آگاهی بدرخشند، چشم‌ها را خیره کرده و از جان برآمده بر جان نشینند. در دوران سیاه ستم شاهی، که اختناق یزیدی نفس‌ها را در سینه‌ها حبس کرده بود و ضرورت مبارزه‌ای حسینی از هر جهت احساس می‌شد، در مراسم تاسوعا و عاشورای حسینی از سویی غبار تحریف از چهره‌ی مکتب عاشورا می‌زداید و از دیگر سو پیام عاشورا را چنان ترسیم می‌نماید که راه مبارزه را روشن و فروخفتگان را بیدار و عاشقان کربلا را به آنجا می‌برد که چون یاران امام حسین علیه‌السلام نه از خیل دشمن می‌ترسند و نه از قساوت قساوت‌پیشگان هراسی به خود راه می‌دهند.

پس از به بارنشستن آموزه‌های حسینی در مقطعی از زمان و پیروزی اعجاب برانگیز انقلاب اسلامی ایران، این آموزه‌ها و درس‌ها در قالبی دیگر، به صورتی متین و راه‌گشا مطرح می‌شوند و راه زیستن را به پیروان نهضت حسینی، با تکیه بر آموزه‌های عاشورا می‌آموزد. در طول جنگ تحمیلی که درس‌های عاشورا و نهضت حسینی اوج یافته و الهام بخش ملتی بزرگ و حماسه‌ آفرین می‌گردد، در خطابه‌ها و تحلیل‌هایی استوار، درس ایمان، فداکاری، ایثار، شهادت‌طلبی، بصیرت، دشمن‌شناسی، مقاومت و صبر را فرا روی نسل انقلاب ایران می‌گشاید. این درس‌ها اثری شگرف در مردان و زنان این مرز و بوم به جای می‌نهد که خود از آن چنین می‌گویند: در شب هفتم یکی از برادران شهید در اهواز شرکت کردم. میان این جوان‌ها حتی مردان میان سال، وقتی نگاه بر چهره‌ی آنها می‌کردم با همه‌ی دل احساس می‌کردم که دارم شهدای کربلا را زنده در مقابل خود می‌بینم. این حماسه آفرینان جهان امروز، این کسانی که حاضرند گرسنگی بکشند و مقاومت بکنند و اما آنچه را که به نظرشان خلاف رضای خداست انجام ندهند.[1]

و مشاهدات خود از شهادت‌طلبی، بزرگ‌ترین درس عاشورا در آن شرایط سرنوشت ساز، را این گونه ترسیم می‌کند: وقتی ملتی حرفی ندارد که شهید بدهد و شهید بشود، هیچ قدرتی در مقابل او تاب مقاومت نخواهد آورد.[2] ملت ایران با فراگرفتن همین درس‌ها، در صحنه‌های گوناگون مبارزه، در جبهه‌های مقاومت و ایثار و در سایر میدان‌ها، حماسه آفریدند و صحنه‌هایی افتخارآمیز و ماندنی در تاریخ شکوهمند ایران اسلامی ایجاد نمودند. سرانجام در پرتو این مقاومت‌ها، رشادت‌ها، ایثارها و جان‌فشانی‌ها، نظام مقدس جمهوری اسلامی به درختی تنومند و سترگ، که از بادها و طوفان‌ها باکی نداشت، تبدیل گردید. همه‌ی این‌ها به برکت درس‌های به یادماندنی و مکرر عاشورا بود که در ایران زمزمه گردیده و به الگوی بی‌نظیر مقاومت بدل شد. در شرایط کنونی و در سالی که با درایت رهبر معظم انقلاب به نام عزّت و افتخار حسینی نامیده شده، عبرت‌های عاشورا سازنده‌ترین گزینه است که ره‌آوردی گران‌سنگ را در پی دارد. با توجه به عبرت‌هاست که می‌توان از تکرار تاریخ و سلطه‌ی جباران و منافقان جلوگیری کرد. بدین روی به تبیین این بخش از رهنمودهای رهبر فرزانه‌ی انقلاب می‌پردازیم.

عبرت
نخست لازم است که مفهوم عبرت را توضیح دهیم. عبرت اسم نوع از مصدر عبور، به معنای گذر از آب و مانند آن و یا اسم مصدر از اعتبار است. کاربرد عبرت در جایی است که از امر قابل مشاهده‌ای، به امری غیرقابل مشاهده دست یابیم،[3] به گونه‌ای که بتوانیم برای شناخت آن به امر مشاهده استدلال کنیم. عبرت از حوادث تاریخی یعنی عبور از ظاهر آنها و دست یافتن به پیامی که در درونشان نهفته است و رسیدن به سنت‌های حاکم بر تاریخ و به کار بستن آنها، به عبارت دیگر عبرت یعنی تجربه‌ی تاریخ و دست یافتن به آگاهی‌هایی که حوادث تاریخ از آن حکایت می‌کند. گرچه جوامع بشری در ادوار مختلف و اقوام گوناگون ویژگی‌هایی مختص به خود را دارند، ولی در اصول کلی و بنیادی به نقاط مشترکی می‌رسند که از آن به سنن تاریخی و قوانین حاکم بر آن یاد می‌شود. خداوند در قرآن به همین قوانین اشاره می‌نماید: «قد خلت من قبلکم سُنَنٌ فسیروُا فِی الأرض فانظروُا کیف کان عاقبة المکذبینَ»[4] پیش از شما ملت‌هایی با روش‌ها و طریقه‌هایی بوده‌اند؛ در زمین گردش کنید، بنگرید سرانجام آنها که وعده‌های خدا را تکذیب کردند چه شد؟

و به عبرت و پند گرفتن از تاریخ و تأمل در زندگی پیشینیان برای کشف سنن حاکم بر تاریخ ارشاد می‌فرماید: «لقد کان فی قصصهم عبرة لاُولِی الألباب»[5] در سرگذشت ایشان برای صاحبان خرد(خردمندان) عبرت است. مقام معظم رهبری به همین تأکید و سفارش می‌نماید: «قرآن به ما می‌گوید که از گذشته تاریخ درس بگیرید. حالا ممکن است بعضی‌ها بنشینند، فلسفه بافی کنند که گذشته برای امروز نمی‌تواند سرمشق باشد. این حرف‌ها را بعضی‌ها می‌گویند. می‌خواهند این‌ها را با شیوه‌های فلسفی ـ به خیال خودشان ـ درست کنند، نمی‌توانند! کاری به آنها نداریم. قرآن صادق مصّدق است و ما را به عبرت گرفتن از تاریخ دعوت می‌کند.»[6] در خصوص حادثه‌ی کربلا و نهضت امام حسین علیه‌السلام عبرت‌گیری به چه معنا است؟ رهبر انقلاب معنای عبرت‌گیری از عاشورا را چنین تصویر می‌نماید:

«عاشورا به غیر از درس، یک صحنه عبرت است. باید انسان در این صحنه نگاه کند تا عبرت بگیرد. یعنی چه عبرت بگیرد؟ یعنی خود را با آن وضعیت مقایسه کند، بفهمد در چه حال و وضعیتی است. چه چیز او را تهدید می‌کند و چه چیز برای او لازم است. این را عبرت می‌گویند. یعنی شما از جاده‌ای عبور کردید، یک اتومبیلی را دیدید که واژگون شده یا تصادف کرده و آسیب دیده است، مچاله شده و سرنشینانش نابود شده‌اند، می‌ایستید و نگاه می‌کنید، برای اینکه عبرت بگیرید. معلوم شود که چه جور سرعت و حرکتی، چه جور رانندگی‌ای به این وضعیت منتهی می‌شود. این هم نوع دیگری درس است. اما درس از راه عبرت‌گیری.»[7] این رویکرد به عاشورا بیشتر وقتی ثمر بخش است که حاکمیت اسلامی در جامعه به وجود آمده باشد و عوامل قهقرایی که به صورت سلول‌های فاسد و مفسد در آمده‌اند از درون جامعه شروع به فعالیت کنند. هدف این است که چهره‌ی این عوامل ترسیم شود تا نحوه‌ی عملکرد آنها شناخته شود و برای جلوگیری از تکرار تاریخ و از میان رفتن ثمره‌ی مجاهدت‌ها، فعالیت آنها در نطفه خفه شود.

رهبر انقلاب عبرت‌ها را در همین راستا ارزیابی می‌فرمایند: «در مباحث مربوط به عاشورا سه بحث عمده وجود دارد: یکی بحث علل و انگیزه‌های قیام امام حسین علیه‌السلام است... بحث دوم بحث درس‌های عاشورا است... بحث سوم درباره عبرت‌های عاشورا است، که چند سال قبل از این، ما این مسأله را مطرح کردیم که عاشورا غیر از درس‌ها، عبرت‌هایی هم دارد. بحث عبرت‌های عاشورا مخصوص زمانی است که اسلام حاکمیت داشته باشد. حداقل این است که بگوییم عمده‌ی این بحث مخصوص به این زمان است، یعنی زمان ما و کشور ما، که عبرت بگیریم.»[8] پندآموزی و عبرت‌گیری از هر حادثه‌ای به میزان اهمیت آن حادثه و آثار آن در حیات اجتماعی انسان، در طول تاریخ، بستگی دارد. بعد از واقعه‌ی بعثت خاتم پیغمبران، حادثه‌ای به عظمت و آثار عاشورا در جهت احیای بعثت و در نتیجه تأثیر در زندگی بشر پدید نیامده.

اولاً حادثه را باید فهمید که چقدر بزرگ است، تا دنبال عللش بگردیم. کسی نگوید که حادثه‌ی عاشورا، بالاخره کشتاری بود و چند نفر را کشتند. همان‌طور که همه‌ی ما در زیارت عاشورا می‌خوانیم: «لقد عظمت الرزیّه و جلت و عظمت المصیبه»؛ مصیبت خیلی بزرگ است. «رزیّه»، یعنی حادثه‌ی بسیار بزرگ. این حادثه، خیلی عظیم است. فاجعه، خیلی تکان دهنده و بی نظیر است.»[9] عظمت حادثه را وقتی بهتر درک خواهیم کرد که شخصیت امام حسین علیه‌السلام را بشناسیم. او در کودکی محبوب پیامبر بود و آن حضرت او را سید شباب اهل جنت نامید و در دوران جوانی مورد احترام همگان بود. در علم و فضیلت و بزرگواری، همچون برادرش امام حسن علیه‌السلام ، مانند خورشید، در میان مسلمانان، می‌درخشید.[10]

عبرت‌های عاشورا
از مهم‌ترین آموزه‌ها و تعالیم عاشورا، در طول سالیان دراز و قرن‌های متمادی، عبرت‌آموزی این واقعه‌ی غم‌بار تاریخی است و باید اذعان داشت مهم‌تر از درس‌های عاشورا عبرت‌های عاشوراست.[11] درس‌های عاشورا راه درمان را نشان می‌دهد و عبرت‌ها راه پیش‌گیری را، اندیشه‌های فعّال و ذهن‌های هوشیار از مشاهده‌ی کربلا و پدید آمدن این حادثه‌ی بزرگ و دردناک، در تاریخ صدر اسلام، به عبرت‌ها و چرایی ایجاد آن می‌رسند که برای انسان‌های کوتاه‌بین، گرفتار در قالب‌ها قابل دسترسی نمی‌باشد، زیرا آنها حوادث را تا ریشه‌های آن نمی‌توانند پی‌جویی کنند. حضرت آیة اللّه‌ خامنه‌ای با طرح سؤالی ذهن‌ها را به عبرت‌های عاشورا و اعماق ریشه‌های آن می‌برد:

چرایی پیدایش حادثه‌ی عاشورا
«در بخش پیدایش حادثه‌ی عاشورا، چرایی رخداد حادثه مهم است. اتفاقی که افتاده است، در صدر اسلام است. من یک وقت گفتم[12] که جا دارد اگر ملت اسلام فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله کار کشور اسلامی به جایی رسیده باشد که همین مردم مسلمان، از وزیرشان، امیرشان، سردارشان، عالمشان، قاضی شان و قاری شان در کوفه و کربلا جمع بشوند و جگر گوشه‌ی همین پیغمبر(ص) را با آن وضع فجیع به خاک و خون بکشند!؟ آدم باید به فکر فرو برود که چرا این طور شد؟[13] از آنجا که انقلاب اسلامی ایران را در همه‌ی مراحل الگو گرفته از نهضت حسینی می‌دانند انگیزه‌ی طرح این سؤال را یک درس عملی معرّفی می‌نماید: «من می‌گویم چه شد که کار به اینجا رسید؟ چرا امت اسلامی که آن قدر نسبت به جزئیات احکام اسلامی و آیات قرآنی دقت داشت، در یک چنین قضیه‌ی واضحی، این قدر دچار غفلت و سستی و سهل‌انگاری بشود که چنین فاجعه‌ای به وجود بیاید؟

این مسأله انسان را نگران می‌کند. مگر ما از جامعه‌ی زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین قرص‌تر و محکم‌تریم؟ چه کار کنیم که آن طور نشود؟»[14] در عبرت‌های عاشورا سخن از ارتجاع جامعه است، سخن از انحرافی است که هدف بعثت را از میان می‌برد، سخن از سرنوشتی است که به سراغ همه‌ی ادیان گذشته و پیامبران آمد و کتاب آنها را تحریف و آئین آنها را بی‌خاصیت و بلکه در جهت اهداف دشمنان نبوّت قرار داد. سخن از خطری است که قرآن از آن چنین یاد می‌کند: محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نیست مگر رسول و پیامبری. پیش از او نیز پیامبرانی بودند. آیا اگر او درگذشت یا شهید شد شما به عقب برگشته و به جاهلیت خود رجوع می‌کنید؟ هر که از مسیر برگردد به خدا ضرر نخواهد رسانید. خداوند جزای نیک به شاکران عطا خواهد کرد.[15] سخن از سقوط ارزش‌هاست، سخن از گردابی است که همه چیز را به کام خود فرو می‌برد و فرزندان راستین انقلاب را به قتلگاه می‌برد. گرچه سبط پیامبر و سید شباب اهل جنت باشد. رهبر معظم انقلاب می‌فرماید: «حالا عبرت کجاست؟ عبرت این جاست که چه کار کنیم جامعه آن گونه نشود. ما باید بفهمیم که آنجا چه شد که جامعه به اینجا رسید.»[16]

تغییراتی در خواص جامعه
در جستجوی ریشه‌ی ارتجاع جامعه و ماجراهای بعد از رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله و ضعف تدریجی جامعه‌ی اسلامی، بار مسؤولیت این گناه نابخشودنی را بردوش آن دسته از نخبگان طرفدار حق و فرزندان انقلاب می‌یابند که در پی کسب امتیازات دنیوی برآمده‌اند و در لغزش‌گاه دنیاطلبی، شهوت‌پرستی، مقام خواهی و مظاهر زندگی دنیا و مادیات لغزیده‌اند و ساده‌لوحان ناآگاه را نیز به دنبال خود کشانده‌اند: «وقتی خواص طرفدار حق در یک جامعه ـ با اکثریت قاطعشان ـ آنچنان می‌شوند که دنیای خودشان برایشان اهمیت پیدا می‌کند، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنهاماندن، حاضر می‌شوند حاکمیت باطل را قبول بکنند و در مقابل باطل نمی‌ایستند و از حق طرفداری نمی‌کنند و جانشان را به خطر نمی‌اندازند ـ وقتی این طور شد ـ اوّلش با شهادت حسین بن علی با آن وضع آغار می‌شود، آخرش هم به بنی‌امیه و شاخه‌ی مروانی و بعد بنی عباس و بعد از بنی عباس هم، سلسله‌ی سلاطین در دنیای اسلام تا امروز می‌رسد.»[17]

منشأ انحراف جامعه، انحراف و سقوط گروه اندک اما تأثیرگذاری است که خواص نامیده می‌شوند. در معرفی چهره‌ی خواص که همان برگزیدگان و نقش آفرینان هستند چنین می‌فرمایند: «خواص کسانی هستند که از روی فکر و فهمیدگی و آگاهی تصمیم‌گیری می‌کنند، یک راهی را می‌شناسند و دنبال آن راه حرکت می‌کنند. وقتی عملی انجام می‌دهند، موضع‌گیری می‌کنند، راهی را انتخاب می‌کنند، از روی فکر و تحلیل است، می‌فهمند و تصمیم می‌گیرند و عمل می‌کنند.»[18] دگردیسی فکری در عوام و چهره‌ی عوام، که پیروند و در پی انحراف نخبگان و خواص، آنها نیز به انحراف کشیده می‌شوند را چنین معرفی می‌نمایند: «عوام کسانی هستند که وقتی جو به یکی سمتی می‌رود اینها هم می‌روند، تحلیل ندارند. یک وقت مردم می‌گویند زنده باد، این هم نگاه می‌کند و می‌گوید زنده باد، یک وقتی مردم می‌گویند مرده باد. این‌ها دنبال این نیستند که ببینند چه راهی درست است، چه حرکتی صحیح است، بفهمند، بسنجند، تحلیل کنند، درک کنند.»[19]

با برداشت از سوره‌ی مبارکه‌ی حمد، در تبیین صراط مستقیم و مصداقی که برای مغضوب و ضالّین آمده، ویژگی خواص و عوام را استفاده می‌کنند: کسانی که نعمت داده شده‌اند دو گونه‌اند: یک عده کسانی که وقتی نعمت الهی را دریافت کردند، نمی‌گذارند که خدای متعال بر آنها غضب کند، و نمی‌گذارند گمراه بشوند. این‌ها همان‌هایی هستند که شما می‌گویید خدایا ما را به راه این‌ها هدایت کن. «غیر المغضوب علیهم»، با تعبیر علمی و ادبیش، برای «الذّین انعمت علیهم» صفت است. صفت «الذّین» این است که «غیر المغضوب علیهم و لاالضالین»؛ آن کسانی که مورد نعمت قرار گرفتند امام دیگر مورد غضب قرار نگرفتند، «ولاالضالین»، گمراه هم نشوند. یک دسته هم کسانی هستند که خدا به آنها نعمت داد، اما نعمت خدا را تبدیل کردند و خراب نمودند، لذا مورد غضب قرار گرفتند، یا دنبال آنها راه افتادند، لذا گمراه شدند. البته در روایات ما دارد که «المغضوب علیهم» مراد یهودند، که این، بیان مصداق است، چون یهود تا زمان حضرت عیسی(ع)، یا حضرت موسی(ع) و جانشینانش، عالما و عامدا مبارزه کردند.

«ضالین» نصاری هستند، چون نصاری گمراه شدند. وضع مسیحیت این گونه بود که از اوّل گمراه شدند ـ حالا لااقل اکثریتشان این طور بودند ـ اما مردم مسلمان نعمت پیدا کردند. این نعمت به سمت «المغضوب علیهم» و «الضّالین» می‌رفت. لذا وقتی امام حسین علیه‌السلام به شهادت رسید، در روایتی از امام صادق علیه‌السلام نقل شده است که فرمود: فلمّا ان قتل الحسین(صلوات اللّه‌ علیه) اشتد غضب اللّه‌ تعالی علی اهل الأرض[20] وقتی امام حسین(ع) کشته شد غضب خدا درباره مردم شدید شد. معصوم است دیگر، بنابراین، جامعه‌ی مورد نعمت الهی، به سمت غضب سیر می‌کند، این سیر را باید دید. خیلی مهم است، خیلی سخت است، خیلی دقت لازم دارد. حالا خواصی که گمراه شدند شاید «مغضوب علیهم» باشند، عوام شاید «الضالین» باشند.»[21]

مسؤولیت خواص و عوام
ویژگی اثرپذیری عوام از خواص بار مسؤولیت خواص را سنگین‌تر می‌کند. این که در منابع اسلامی آمده که: «اذا فسد العالِم فسد العالَم»، آنگاه که عالِم فاسد شود، جهان فاسد می‌شود، معطوف به همین ویژگی است. «بزرگ‌ترین گناه انسان‌های ممتاز و برجسته، اگر انحرافی از آنها سر بزند این است که انحراف آنها موجب انحراف بسیاری از مردم می‌شود. وقتی دیدند سدها شکست، وقتی دیدند کارها بر خلاف آنچه که زبان‌ها می‌گوید، جریان دارد، و برخلاف آنچه که از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله نقل می‌شود، رفتار می‌گردد، آنها هم آن طرف حرکت می‌کنند.[22] سرنوشت عوام بستگی به شرایطی دارد که در آن زندگی می‌کنند و چون سرنوشت چیزی نیست که بتوان نسبت به آن بی‌تفاوت بود باید مواظب بود جزو عوام نباشیم: «یک عده عوام‌اند، تصمیم‌گیری ندارند. به شانس عوام بستگی دارد، اگر تصادفاً در زمانی قرار گرفت که امامی سرکار است ـ مثل امام امیرالمؤمنین علیه‌السلام،‌ مثل امام راحل (ره) ما ـ که این‌ها را به سمت بهشت می‌برد، خوب، این هم به ضرب دست خوبان، رانده خواهد شد و ان‌شاءاللّه‌ به بهشت می‌رود. اگر اتفاقاً طوری شد که در زمانی قرار گرفت که «وجعلناهم ائمة یدعون الی النار»، «الم تر الی الدین بدلوا نعمت اللّه‌ کُفرا و احلّوا قومهم دارالبوار جهنّم یصلونها و بئس القرار»، اگر در یک چنین زمانی قرار گرفت، به سمت جهنم خواهد رفت. پس باید مواظب باشید جزو عوام نباشید».[23]

از دیدگاه مقام معظم رهبری معیار تمایز خواص از عوام، بصیرت است. آنچه سبب می‌شود انسان در این تقسیم‌بندی جزو خواص قرار بگیرد، روشن‌بینی، روشن‌دلی و بصیرت است. اگر این نبود جزو عوام خواهد بود: «نمی‌گویم جزو عوام نباشید یعنی باید حتماً بروید تحصیلات عالیه بکنید. نه! گفتم که معنای عوام این نیست. ای بسا کسانی که تحصیلات عالیه هم کردند و جزو عوامند، ای بسا کسانی تحصیلات دینی هم کردند و جزو عوامند، ای بسا کسانی که فقیرند یا غنی اند و جزو عوامند. عوام بودن، دست من و شماست. باید مواظب باشیم عوام نباشیم، یعنی هر کاری می‌کنیم از روی بصیرت باشد. آن کسی که از روی بصیرت کار نمی‌کند عوام است. لذا می‌بینید قرآن درباره‌ی پیغمبر(ص) می‌فرماید: «أدعو الی اللّه‌ علی بصیرة اَنَا وَ مَنِ ابتعنی» یعنی من و پیروانم با بصیرت عمل می‌کنیم و دعوت می‌کنیم و پیش می‌رویم. پس اوّل ببینید جزو آن گروه عوامید یا نه. اگر جزو گروه عوامید به سرعت خودتان را از گروه عوام خارج کنید. سعی کنید قدرت تحلیل پیدا کنید، تشخیص بدهید، معرفت پیدا کنید.»[24]

عملکرد خواص در صدر اسلام
در بررسی زمینه‌های انحراف جامعه‌ی اسلامی، که سبب شد حادثه‌ی کربلا برای نجات اسلام پدید آید، به عملکرد خواص می‌رسیم. به حوادث بعد از رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله که نگاه می‌کنیم، از اوّلین حادثه که ماجرای سقیفه بود تا صف‌بندی سپاه کوفه در برابر امام حسین علیه‌السلام، می‌بینیم این قشر از جامعه که تحت عنوان اصحاب در صدر اسلام شناخته شدند، در عمل به وظایف خود، که بیان حقایق در مواقع لازم و طرفداری عملی از حق بود، کوتاهی کرده‌اند.

و اما ماجراهای بعد از رحلت پیامبر
چه شد که در این پنجاه سال جامعه‌ی اسلامی از آن حالت به این حالت برگشت؟ این اصل قضیه است، که متن تاریخ را هم بایستی در این جا نگاه کرد. البته بنایی که پیامبر(ص) گذاشته بود، بنایی نبود که به همین زودی خراب شود، لذا در اوایل بعد از رحلت پیامبر که شما نگاه می‌کنید همه چیز غیر از همین مسأله وصایت ـ سرجای خودش است، عدالت خوبی هست، ذکر خوبی هست، عبودیت خوبی هست. اگر کسی به ترکیب کلّی جامعه‌ی اسلامی در آن سال‌های اوّل نگاه کند، می‌بیند که علی الظاهر چیزی به قهقرا نرفته است. البته گاهی چیزهایی پیش می‌آمد، اما ظواهر، همان پایه‌گذاری و شالوده‌ریزی پیامبر(ص) را نشان می‌دهد. ولی این وضع باقی نمی‌ماند. هر چه بگذرد جامعه‌ی اسلامی به تدریج به طرف ضعف و تهی‌شدن پیش می‌رود.[25]

آغاز سقوط خواص در تاریخ اسلام و خشت اوّل این بنای انحطاط با رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فاصله‌ی زیادی ندارد: «دوران لغزیدن خواصِ طرفدار حق، از حدود هفت، هشت سال بعد از رحلت پیغمبر(ص) شروع شد. اصلاً به مسأله‌ی خلافت کاری ندارم. مسأله‌ی خلافت جداست. کار به این جریان دارم. این جریان، جریان بسیار خطرناکی است! همه‌ی قضایا، از هفت، هشت سال بعد از رحلت پیغمبر شروع شد. اوّلش هم از اینجا شروع شد که گفتند: نمی‌شود که سابقه‌دارهای اسلام ـ کسانی که جنگ‌های زمان پیغمبر(ص) را کردند، صحابه و یاران پیغمبر(ص) ـ با مردم دیگر یکسان باشند! این‌ها باید یک امتیازاتی داشته باشند! به این‌ها امتیازات داده شد ـ امتیازات مالی از بیت المال ـ این، خشت اوّل بود. حرکت‌های انحرافی این طوری است، از نقطه‌ی کمی آغاز می‌شود، بعداً همین‌طور هر قدمی، قدم بعدی را سرعت بیشتری می‌بخشد. انحراف‌ها از همین جا شروع شد تا به دوران عثمان رسید ـ اواسط دوران عثمان ـ در دوران خلیفه‌ی سوّم، وضعیت این گونه شد که برجستگان صحابه‌ی پیغمبر، جزو بزرگ‌ترین سرمایه‌دارهای زمان خودشان شدند! توجه می‌کنید! یعنی همین صحابه‌ی عالی مقام که اسم‌هایشان معروف است ـ طلحه، زبیر، سعدبن ابی وقاص و امثال آنها ـ از بزرگان که هر کدامشان یک کتاب قطور سابقه‌ی افتخارات در بدر و حنین و جاهای دیگر داشتند، این‌ها جزو سرمایه‌دارهای درجه اوّل اسلام شدند.»[26]

عوامل سقوط خواص و عوام
مهم‌ترین مطلب در عبرت‌ها شناخت عوامل سقوط و لغزش خواص است. با توجه به جایگاه آنها در میان مردم، لغزش آنها سبب لغزش عوام خواهد شد. مقام معظم رهبری رؤس این عوامل را در چند چیز معرفی نمایند:

1ـ دور شدن از یاد خدا و پیروی از شهوات
«ما باید بفهمیم بر سر آن جامعه چه بلایی آمد که سر بریده حسین بن علی علیه‌السلام ـ آقازاده‌ی اوّل شخص دنیای اسلام و پسر خلیفه‌ی مسلمین، پسر علی بن ابی طالب ـ در همان شهری که پدر او بر مسند خلافت می‌نشسته است، گردانده بشود و آب از آب تکان نخورد! از همان شهر افرادی به کربلا بیایند، او و اصحابش را با لب تشنه به شهادت برسانند و حرم امیرالمؤمنین را به اسارت بگیرند! در این زمینه حرف زیاد است من یک آیه از قرآن را در پاسخ به این سؤال مطرح می‌کنم. قرآن جواب ما را داده است. آن درد را قرآن به مسلمین معرفی می‌کند. آن آیه این است که می‌فرماید: «فَخلف من بعد هم خلف اضاعُوا الصلوة و اتّبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا»[27] عوامل اصلی این گمراهی و انحراف عمومی دو چیز است: یکی دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن نماز است فراموش کردن خدا و معنویت، حساب معنویت را از زندگی جدا کردن، توجّه و ذکر و دعا و توسّل و طلب از خدای متعال و توکل به خدا و محاسبات خدایی را از زندگی کنار گذاشتن و دوم «واتّبعوا الشهوات» دنبال شهوت‌رانی‌ها رفتن، دنبال هوس‌ها رفتن و در یک جمله دنیاطلبی، به فکر جمع‌آوری ثروت، مال و التذاد به شهوات دنیا افتادن. این‌ها را اصل دانستن و آرمان‌ها را فراموش کردن.»[28]

2ـ دنیاطلبی
«یکی از چیزهایی که عامل اصلی چنین قضیه‌ای شد، این بود که رواج دنیاطلبی و فساد و فحشا، غیرت دینی و حساسیت مسؤولیت ایمان را گرفت. این که ما روی مسأله‌ی فساد و فحشا و مبارزه و نهی از منکر و این چیزها تکیه می‌کنیم، علت عمده‌اش این است که جامعه را تخدیر می‌کند. همان مدینه‌ای که اوّلین پایگاه تشکیل حکومت اسلامی بود بعد از اندک مدتی، به مرکز بهترین موسیقیدان‌ها و آوازه‌خوان‌ها و معروف‌ترین رقاص‌ها تبدیل می‌شود، تاجایی که وقتی در دربار شام می‌خواستند بهترین مغنیان را خبر بکنند، از مدینه آوازه‌خوان و نوازنده می‌آوردند.»[29]

3ـ بی‌تفاوتی پیروان حق
بی‌توجهی و بی‌تفاوتی پیروان حق نسبت به سرنوشت دنیای اسلام را عامل دیگر معرفی می‌فرمایند: «عامل دیگری که وضع را به آنجا رسانید و انسان در زندگی ائمه علیه‌السلام این معنا را مشاهده می‌کند، این بود که پیروان حق که ستون‌های آن اساس واقعی بنای ولایت و تشیع محسوب می‌شدند، از سرنوشت دنیای اسلام اعراض کردند و نسبت به آن، بی‌توجه شدند و به سرنوشت دنیای اسلام، اهمیت نمی‌دادند. بعضی‌ها، مدتی مقداری تحمّس و شور نشان دادند که حکام سخت‌گیری کردند، مثل قضیه‌ی هجوم به مدینه در زمان یزید که این‌ها علیه یزید سر و صدایی به راه انداختند، او هم آدم ظالمی را فرستاد و این‌ها را قتل عام کرد. این گروه هم، همه چیز را به کلی کنار گذاشتند و مسائل را فراموش کردند... کار دو جناح حق و باطل که با هم مبارزه می‌کنند و به یکدیگر ضربه می‌زنند، بدیهی است. همچنان که جناح حق به باطل ضربه می‌زند. باطل هم به حق ضربه می‌زند، این ضربه تبادل پیدا می‌کند و آن وقتی سرنوشت معلوم می‌شود که یکی از این دو جناح خسته شود و هر که زودتر خسته شد، او شکست را قبول کرده است.»[30]

4ـ ترس
یکی از عوامل بازگشت انسان‌های ضعیف از مسیر حق ترس است. در واقعه‌ی کربلا همین عامل سبب شد که مسلم بن عقیل در کوفه تنها بماند. رهبر معظم انقلاب می‌فرماید: «کاری که ابن زیاد کرد، یک عده از همین خواص را بین مردم فرستاد که مردم را بترسانند، مادرها و پدرها را، تا بگویند با چه کسی می‌جنگید؟ چرا می‌جنگید؟ برگردید، پدرتان را در می‌آورند، این‌ها یزیدند، این‌ها ابن زیادند، این‌ها بنی‌امیه‌اند و این‌ها چه دارند، پول دارند، شمشیر دارند، تازیانه دارند، ولی آنها چیزی ندارند. مردم را ترساندند، به مرور همه متفرق شدند. آخر شب، وقت نماز عشا، هیچ‌کس همراه حضرت مسلم نبود، هیچ‌کس!»[31]

نقش خواص در پیدایش حادثه‌ی کربلا
در تاریخ اسلام بدترین شکل عملکرد خواص را در حادثه‌ی عاشورا مشاهده می‌کنیم. آنها پس از مرگ معاویه، با علم به اینکه یزید لیاقت رهبری جامعه‌ی اسلامی را ندارد، از امام حسین علیه‌السلام برای بیعت دعوت کردند به کوفه بیاید تا در رکاب آن حضرت با یزیدیان نبرد کنند. در مرحله نخست به کمک آنها گروه زیادی از مردم کوفه با نماینده‌ی آن حضرت، مسلم بن عقیل، بیعت کردند. اما در پی توطئه‌های بنی‌امیه و احساس خطر از جانب شام و ترس و وحشتی که عبیداللّه‌ زیاد به وجود آورد، صحنه را ترک کردند. رهبر معظم انقلاب در توضیح گوشه‌ای از عملکرد خواص در این برهه‌ی حساس از تاریخ اسلام چنین می‌فرماید: «خوب، چرا چنین شد؟! من که نگاه می‌کنم، می‌بینم خواص مقصرند! همین خواص طرفدار حق مقصرند! بعضی از این خواص طرفدار حق، در نهایت بدی عمل کردند! مثل شریح قاضی! شریح که جزو بنی‌امیه نبود. کسی بود که می‌فهمید حق باکیست! می‌فهمید اوضاع از چه قرار است! وقتی هانی بن عروة را به زندان انداختند و سر و رویش را مجروح کردند، سربازان و افراد قبیله‌اش اطراف قصر عبید اللّه‌ زیاد را گرفتند. ابن زیاد ترسید! آنها می‌گفتند که هانی را کشتید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین هانی زنده است، برو به این‌ها بگو زنده است. شریح آمد، دید که هانی بن عروة زنده است، اما مجروح است. هانی بن عروة گفت: ای مسلمان‌ها، این چه وضعی است!(خطاب به شریح) پس قوم من چه شدند؟ مردند؟ چرا سراغ من نیامدند؟ چرا نمی‌آیند مرا از این‌جا نجات بدهند؟! شریح قاضی گفت: می‌خواستم بروم و این حرف‌های هانی را به همین کسانی که اطراف دارالاماره را گرفته‌اند، بگویم، اما افسوس که جاسوس عبید اللّه‌، آنجا ایستاده بود! جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما می‌گوییم ترجیح دنیا بر دین. شاید اگر شریح، همین یک کار را انجام می‌داد، تاریخ عوض می‌شد.»[32]

کوتاهی خواص سبب شد که تاریخ به نفع بنی‌امیه رقم بخورد. حرکت نابجای آنها به خاطر ترجیح دنیا بر دین و ترس از کشته‌شدن موجب شهادت مسلم بن عقیل گردید: «اگر خواص مسلم را تنها نمی‌گذاشتند مثلاً صد نفر می‌شدند، این صد نفر اطراف مسلم را می‌گرفتند، به خانه‌ی یکی از آنها می‌آمدند و می‌ایستادند، دفاع می‌کردند، مسلم تنها هم که بود وقتی می‌خواستند او را دستگیر کنند، چندین ساعت طول کشید! چندین بار حمله کردند مسلم به تنهایی همه‌ی سربازان ابن زیاد را ـ همان عده‌ای که آمده بودند ـ پس زد اگر صد نفر مرد با او بودند، مگر می‌توانستند او را بگیرند؟! باز هم اطرافشان جمع می‌شدند.»[33] به همین جهت است که حادثه‌ی عاشورا، دست‌مایه و ملقمه‌ای از عملکرد خواص تلقی می‌گردد، چنان که امام حسین علیه‌السلام در مصاحبه‌ها، بیانیه‌ها و خطابه‌های بین راه از مکه تا کربلا، به این نکات اشاره فرموده و پس از مشخص شدن کامل وضعیت، مسؤولیت امر را متوجه خواص ساخته است.

انقلاب اسلامی ایران و عبرت‌های عاشورا
هر تحلیل‌گر منصفی در ریشه‌یابی انقلاب اسلامی ایران، عنصر فرهنگ دینی را اگر تنها انگیزه انقلاب مردم ایران معرّفی نکند، حداقل اساسی‌ترین و پررنگ‌ترین خواهد دانست. رهبر انقلاب، که با اشاره او همه چیز رقم می‌خورد، مجتهد عارف و فقیه وارسته‌ای بود که جز حرف دین و ایمان و اسلام از او شنیده نشد. کانون انقلاب مساجد، مظهر اسلام و پرستش بود. شعارهای انحرافی یا اصلاً جایگاهی نداشت و یا بمحض این که عرض اندام می‌کرد در موج حرکت دینی و شعارهای مذهبی رنگ می‌باخت و محو می‌گردید. «واسیلی توراجیف. کارشناس سیاسی نشریه آسیا و آفریقایی(رموز) در کتابی که حاوی مقالات جمعی از متفکران روسی پیرامون انقلاب اسلامی ایران است می‌نویسد: اعتقاد به دین الهی در کلیه برهه‌های انقلاب اسلامی ایران اصل برتری است که مانع ریشه دواندن خواسته‌های نفسانی در تغییرات اجتماعی جامعه اسلامی می‌گردد.[34]

این فرهنگ دینی که زیربنای انقلاب اسلامی ایران است، رنگ عاشورائی و حسینی دارد. از محرم شروع می‌شود و در قتلگاه جنگ تحمیلی و شهادت‌های حسینی‌وار، به اوج خود می‌رسد. شعار عاشورائی هیهات منا الذّله از سپیددم انقلاب تا امروز که با شعار ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند پیوند خورده پر معناترین و زیباترین شعار است که با فشارها و دشمنی‌های روزافزون استکبار جهانی روز به روز زنده‌تر و کارآتر می‌شود. «اگر ما پیام امام حسین(ع) را زنده نگه می‌داریم، اگر نام امام حسین علیه‌السلام را بزرگ می‌شماریم، اگر این نهضت را حادثه عظیم انسانی در طول تاریخ می‌دانیم و برای آن ارج می‌نهیم برای این است که یادآوری این حادثه به ما کمک خواهد کرد که حرکت کنیم و جلو برویم و انگشت اشاره امام حسین علیه‌السلام را تعقیب کنیم و به لطف خدا به آن هدف‌ها برسیم و ملت ایران انشاء اللّه‌ خواهد رسید.»[35]

انقلاب اسلامی ایران که سبب شد اسلام دوباره تجدید حیات یابد و ارزش‌های الهی در جامعه حاکم گردد در تداومش عبرت‌های عاشورا را فراروی خود دارد. «خیلی خوب اگر این ارزش‌ها را نگه داشتید، نظام امامت باقی می‌ماند. آن وقت امثال امام حسین بن علی علیه‌السلام دیگر به مذبح برده نمی‌شوند. اما اگر ارزش‌ها را از دست دادیم چه؟ اگر روحیه بسیجی را از دست دادیم چه؟ اگر به جای توجه به تکلیف و وظیفه و آرمان الهی، به فکر تجملات شخصی خودمان افتادیم چه؟ اگر جوان بسیجی، مؤمن و با اخلاص را ـ که هیچ نمی‌خواهد جز اینکه یک میدانی باشد که در راه خدا مجاهدت کند ـ در انزوا انداختیم و آن آدم پُر رویِ افزون‌خواه پرتوقع بی‌صفایی معنویت را مسلط کردیم چه؟ همه چیز دگرگون خواهد شد. اگر در صدر اسلام بین رحلت نبی‌اکرم(ص) و شهادت جگرگوشه‌اش، پنجاه سال فاصله پیدا کرد، در روزگار ما ممکن است این فاصله خیلی سریع‌تر بشود و زودتر از این حرف‌ها فضیلت‌ها و صاحبان فضائل ما به مذبح بروند. باید نگذاریم. در مقابل انحرافی که ممکن است دشمن بر ما تحمیل بکند باید بایستیم. پس عبرت‌گیری از عاشورا این است. نگذاریم روح انقلاب و فرزندان انقلاب در جامعه منزوی بشود.»[36]

با تجربه از تاریخ صدر اسلام و عبرت‌های عاشورا راه‌کار پیش‌گیری از سقوط خواص و رمز بقای انقلاب در مسیر واقعی‌اش‌ را چنین بیان می‌کنند: «تمسک به دین و تقوی و معنویت و اهمیت پرهیزگاری و پاکدامنی، اینجا معلوم می‌شود، اینکه ما مکرر در مکرر، به بهترین جوان‌های این روز گار که شما باشید، این همه سفارش و تأکید می‌کنیم که مواظب سیل گنداب فساد باشید به همین خاطر است. امروز چه کسی مثل جوان‌های پاسدار است؟ همین پاسدارها و بسیجی‌ها، واقعاً بهترین جوان‌هایند که در میدان علم و دین و جهاد، پیشرو هستند. در کجا چنین جوان‌هایی را سراغ داریم؟ نظیر این‌ها را خیلی کم داریم و در هیچ جای دنیا به این کثرت نیست بنابراین، باید مواظب موج فساد بود. امروز بحمداللّه‌ خدای متعال، قداست و معنویت این انقلاب را حفظ کرده. جوان‌ها پاک و طاهرند، اما بدانید زیور و عیش و شیرینی دنیا، چیز خطرناکی است و دل‌های سخت و انسان‌های قوی را می‌لرزاند. باید در مقابل این وسوسه‌ها، ایستادگی کرد. جهاد اکبری که فرمودند همین است.»[37]

و سرانجام برای جلوگیری از تکرار تاریخ و از دست ندادن فرصت‌ها همواره باید عبرت‌گیری از کربلا برای فرزندان انقلاب درس اوّل باشد و هشدار رهبری مورد توجه: وقتی امام حسین علیه‌السلام کشته شد، وقتی فرزند پیغمبر از دست رفت، وقتی فاجعه اتفاق افتاد، وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگر چه فائده؟... اگر خواص در هنگام خودش، کاری را که لازم است، تشخیص دادند و عمل کردند، تاریخ نجات پیدا می‌کند و حسین بن علی‌ها به کربلا کشانده نمی‌شوند. اگر خواص بد فهمیدند، دیر فهمیدند، یا نفهمیدند و با هم اختلاف کردند... معلوم است که در تاریخ کربلا تکرار خواهد شد.[38]

 

پی‌نوشت‌ها:
[1]. سخنرانی در مشهد مقدس، 27/8/1359.
[2]. همان.
[3]. مفردات راغب مادّه عبر.
[4]. آل عمران، 137.
[5]. قسمتی از آیه‌ی 111 سوره یوسف.
[6]. دیدار با فرماندهان لشکر 27 حضرت رسول، 20/3/75.
[7]. دیدار با فرماندهان گردان‌ها و گروهان‌ها و دسته‌های عاشورای نیروی مقاومت بسیج، 22/4/71.
[8]. خطبه‌های نماز جمعه تهران. 18/2/77.
[9]. همان.
[10]. همان.
[11]. سخنرانی در جمع فرماندهان لشکر 27 حضرت رسول، 20/3/75.
[12]. همان.
[13]. همان.
[14]. همان.
[15]. قرآن کریم، آل عمران، 144.
[16]. خطبه‌های نماز جمعه تهران، 18/2/77.
[17]. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع فرماندهان لشکر 27 حضرت رسول، 20/3/75.
[18]. همان.
[19]. همان.
[20]. اصول کافی، ج 1، ص 368.
[21]. خطبه‌های نماز جمعه مقام معظم رهبری، 18/2/77.
[22]. همان.
[23]. بیانات مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسول اللّه‌ صلی‌الله‌علیه‌و‌آله ، 20/3/75.
[24]. همان.
[25]. خطبه‌های نماز جمعه، 18/2/77.
[26]. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان و نیروهای لشکر 27 حضرت رسول، 20/3/75.
[27]. مریم، 59.
[28]. دیدار با فرماندهان گردان‌ها، گروهان‌ها، دسته‌های عاشورای نیروی مقاومت بسیج، 22/4/71.
[29]. بیانات مقام معظم رهبری به مناسبت روز پاسدار، 5/10/74.
[30]. بیانات مقام معظم رهبری به مناسبت روز پاسدار، 5/10/74.
[31]. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان و نیروهای لشکر 27 حضرت رسول، 20/3/75.
[32]. همان.
[33]. همان.
[34]. روزنامه جمهوری اسلامی ایران، ششم دی ماه 1374.
[35]. از سخنان مقام معظم رهبری، در خطبه‌های نماز جمعه، 26/1/79.
[36]. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان گردان‌ها و دسته‌های عاشورا نیروی مقاومت بسیج، 22/4/71.
[37]. بیانات مقام معظم رهبری به مناسبت روز پاسدار، 5/10/74.
[38]. سخنان مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان و نیروهای لشکر 27 محمد رسول اللّه‌، 20/3/75.