1390/11/17
گفتوگو با دکتر ایزدی دربارهی وضعیت داخلی آمریکا
حوزههای ضعف آمریکای امروز
«در قضایای داخلی هم - که آمریکائیها سعی میکنند این را پنهان کنند - آمریکا دچار ضعف است. نمیخواهند اقرار کنند که دچار ضعفند. اوباما در سخنرانی چند روز پیش در کنگره، کمترین اشارهای به این نکرد که ملت آمریکا بیش از چهار ماه است که توی خیابانهایند! توی این هوای سرد، در سرتاسر آمریکا، در ایالتهای مختلف، این همه مردم بیایند توی خیابانها بایستند، در مقابل فشار پلیس و ضربههای سخت پلیس ایستادگی کنند، این قابل اشاره کردن نبود؟!»1 دکتر فؤاد ایزدی، استادیار دانشکدهی مطالعات جهان دانشگاه تهران و دکتری ارتباطات سیاسی، در گفتوگوی زیر به بررسی وضعیت داخلی ایالات متحدهی آمریکا در حوزههای مختلف و عوامل داخلی ضعف این کشور پرداخته است.
اکثر کسانی که تحولات منطقهای و جهانی را پی میگیرند، بر این باورند که آمریکای فعلی با آمریکای دو دههی پیش یکی نیست. آیا در خود آمریکا هم این موضوع را بررسی کردهاند؟ شما وضعیت کنونی آمریکا را چگونه ارزیابی میکنید؟
سالها است که محققان بسیاری بحث افول قدرت و نفوذ آمریکا را مطرح میکنند. مثلاً چارلز کوپکن -استاد دانشگاه جرجتاون- در کتابش به بررسی این افول آمریکا پرداخته است. بسیاری دیگر از چهرههای مشهور دانشگاهی و سیاستمداران سابق آمریکا نیز این مسئله را اذعان کردهاند. رابت رایس -وزیر سابق تجارت استراتژیک آمریکا- اخیراً در مقالهای بحث افول قدرت اقتصادی آمریکا را بررسی و تحلیل کرده است. یکی از دلایل اصلی تضعیف موقعیت سیاسی آمریکا در دنیا به سبب مشکلات اقتصادی اخیر آمریکا است. دولت آمریکا حتی در تصویب بودجههای نظامی نیز مانند سابق نمیتواند هر چه را که بخواهد، اختصاص دهد. آمریکای امروز، در سه حوزه دچار ضعف است.
در حوزهی فرهنگی و اجتماعی، فساد اخلاقی آمریکا در سطح فاجعهباری است. البته این موضوع به معنی آن نیست که همهی شهروندان آمریکایی فاسد هستند، اما آمارهایی مثل میزان تولید فیلمهای مستهجن و هزینهی آن میتواند برای این سنجش مناسب باشد. نتیجهی پژوهش یک استاد آمریکایی که چند وقت پیش منتشر شد، این بود که هزینهی تهیه و توزیع فیلمهای مستهجن در آمریکا از هزینهی تمام محصولات دیگر مثل کتاب و مجله یا فیلمهای معمولی و سیدیهای موزیک بیشتر است. آمارهای بالای کودکآزاری یا تجاوز و مانند آن، نشانهی آشکار اوضاع فاجعهبار اجتماعی و فرهنگی آمریکا است.
دوم، حوزهی سیاست داخلی است. جنبش والاستریت در واقع یک واکنش اعتراضی به سیستم بستهی دو حزبی یا دیکتاتوری دو حزبی است. بسیاری بر این باورند که این دو حزب در واقع دو جناح از یک حزب هستند که اجازهی ورود کسی جز خود را به سیاست و اقتصاد و عرصهی حکومت نمیدهند. سیستم حکومتی آمریکا به این دلیل که در خدمت آن یک درصد حاکم است، کاملاً فاسد شده است. خود کلینتون هم در سخنرانی اخیرش در کنگره به این موضوع اشاره کرد. او گفت که وان واست -از ثروتمندان بزرگ آمریکایی- به او گفته مالیاتی که میدهد، کمتر از مالیاتی است که منشیاش میپردازد. حتی اوباما به این موضوع اشاره کرد که میلیاردرها و یکدرصدیها قوانین را طوری نوشتهاند که به نفع خودشان باشد. بنابراین سیستم سیاسی آمریکا هم فاسد است و نهایتاً آن کارهایی را که باید، برای مردم انجام نمیدهد.
اما برخی معتقدند که این جنبش تنها مقاصد اقتصادی دارد و نظام لیبرالدموکراسی میتواند آن را مانند بحرانهای قبلی کنترل و مدیریت کند. با این وصف، جنبش والاستریت چه ارتباطی به عمیق شدن فساد و فشار نظام سرمایهداری دارد؟ نکتهی دوم اینکه آیا ممکن است جنبشی که رنگ و بوی اقتصادی دارد، بهتدریج تبدیل به یک خودآگاهی اجتماعی و سیاسی در مردم شود؟
در سال 2010 دادگاه عالی آمریکا محدودیتهای مختصر و کمرنگ ثروتمندان و سیاسیون را کمرنگتر کرد. این دادگاه اعلام کرد که شرکتها هم مثل افراد میتوانند بهراحتی به کاندیداهای مورد نظرشان کمک مالی کنند. نتیجه این شد که یکدرصدیها با استفاده از منابع شرکتهای خود، بهراحتی توانستند بر سیاسیون نفوذ داشته باشند. در اعتراض به این مصوبه، یکی از معترضین والاستریت در پلاکاردش نوشته بود: «زمانی من باور میکنم که یک شرکت، یک انسان است که ایالت تگزاس یکی از آنها را اعدام کند.» این وضعیت همینطور بدتر هم میشود. در حقیقت تحمل مردم آمریکا تمام شده است. یعنی میبینند سیستم حکومتی فاسد است و مشکلات اقتصادی هم بر آنها فشار میآورد. بنابراین سومین حوزه، حوزهی اقتصاد است.
اما جنبش والاستریت تنها جنبهی اقتصادی ندارد. اگر این جنبش فقط به وضعیت بد اقتصادی اعتراض داشت، باید دو سه سال قبل این شکل میگرفت. میدانید که یک شوک و رکود جدی اقتصادی در سالهای 2007 و 2008 پیش آمد و اگر این حرکت فقط جنبهی اقتصادی داشت، همانوقت باید این جنبش اتفاق میافتاد، اما از 2008 تا 2010 خبری نشد و 2011 این جنبش راه افتاد و این پس از خیزشهای بیداری اسلامی بود. پس از فراخوان اولی که در ماه سپتامبر دادند که مردم چادر بیاورند و برپا کنند، خود معترضین گفتند این الگویی است که ما از میدان التحریر گرفتیم. پس از وقوع بیداری اسلامی معترضین جنبش والاستریت علناً گفتند که ما از حرکتهای خاورمیانه الگو گرفتهایم.
الان الگوی بیداری که در دنیا به وجود آمده، به آمریکا و اروپا رسیده است. این جنبش را دیگر نمیتوان جنبش نان نامید. در آغاز جنبشهای تونس و مصر هم عدهای گفتند این جنبش نان است و مردم مشکلات اقتصادی دارند. البته بعدها معلوم شد که دلایل اقتصادی هم وجود داشته، اما وقتی احزاب اسلامگرا روی کار آمدند، همگان دریافتند که اینها دغدغهی اسلامی داشتهاند و در حقیقت خواهان تغییر حکومتهای سکولار خود بودند و در حوزهی سیاسی میخواهند عزت خود را برگردانند. پس این جنبش والاستریت هم فقط یک جنبش اقتصادی نیست. در تمام طول آموزش در آمریکا به دانشآموزان و دانشجویان خود تلقی میکنند که آمریکا بهترین کشور دنیا است و همهی کشورها باید از شما الگو بگیرند و کشور شما رهبری دنیا را در دست دارد. حالا اما عدهای از همینها میگویند ما از مسلمانان الگو گرفتهایم و این پدیده برای تحلیلگرانشان بسیار عجیب است؛ هم به سبب آموختههای مردم آمریکا و هم به دلیل دهها سال تبلیغ اسلامهراسی هالیوود و رسانههای آمریکایی.
دولت آمریکا میخواهد مسیر جنبش والاستریت را منحرف کند، اما این جنبش در حال رشد و پیشروی است. اینکه بخشی از مردم آمریکا به این حقایق رسیدهاند، خودش بهنوعی معجزه است، اما اینکه مردم بیشتری به این جنبش بپیوندند، کار آسانی نیست و باید تلاش بیشتری بشود که البته بخشی از کار را باید در خارج از آن محیط انجام داد.
حضرت آقا چندین بار و در همین نماز جمعه نیز فرمودند که اگر مردم اروپا و آمریکا متوجه شوند که شبکهی صهیونیستی دنیا بانی این مشکلات است، حرکتهای بسیار بزرگتر و جدیتری را شروع خواهند کرد. البته رسانههای قوی و اصلی دنیا دست خود صهیونیستها است و آنها بر خلاف خودشان تبلیغ نمیکنند. یک سری رسانههای کوچکتر هم در آمریکا هستند که فعالیتشان محدود است و برایشان مشکل هم ایجاد میکنند. در حقیقت افرادی که خارج از اروپا و آمریکا هستند و دستشان بازتر است، باید آگاهیبخشی به مردم اروپا و آمریکا و مردم دنیا را سرلوحهی خود قرار دهند.
بخشی از سخنان رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعه خطاب به افکار عمومی آمریکا بود. با توجه به بایکوت و سانسور حداکثری خبرها و سخنان رهبر انقلاب در رسانههای نظام سلطه، چگونه باید این پیامها را به مخاطبینش رساند؟
اگر بخواهیم سخنان رهبر انقلاب را به گوش مردم آمریکا برسانیم، باید برنامهریزی کنیم. متأسفانه ما در حوزهی رسانه -چه داخلی و چه خارجی- ضعیف هستیم. الان بهویژه با استفاده از فضای مجازی، بسیاری از اطلاعاتی را که باید در اختیار مردم آمریکا قرار گیرد، میتوانیم با هزینهای اندک منتقل کنیم. پایگاه دیپلماسی عمومی ما در آمریکا نزدیک به صفر است. ما در حوزهی دیپلماسی عمومی نباید رودربایستی داشته باشیم. ما باید پیام خود را با صراحت لهجه بیان کنیم و امید داشته باشیم که پس از مدتی اثر خود را بگذارد. بحث افکار عمومی خیلی مهم است.
دولت آمریکا مردمش را با فضای رسانهای مدیریت میکند. اگر افکار عمومی با هیأت حاکمهی آمریکا همراه نباشد، آن وقت دولتشان نمیتواند بسیاری از کارها را انجام دهد یا بسیاری از سیاستها را عملی کند. مثلاً در جنگ ویتنام یا در درگیریهای نظامی، غیر از یکی دو مورد بقیه را آمریکا برد، چون ابرقدرت بود و طرف مقابل را بمباران کرد. پس چرا میگویند دولت آمریکا بازندهی این جنگها بود؟ چون در داخل کشورش مشکل پیدا کرد. یعنی دانشجویان و مردم علیه سیاستهای دولت تظاهرات کردند. بنابراین دولت جانسون و نیکسون مجبور شدند جنگ را متوقف کنند.
بالاخره الان مفهوم این گفته که «تمام احتمالات روی میز است»، یعنی ممکن است آنها دست به حملهی نظامی هم بزنند. پس ما باید برای مقابله با حملهی آنها در حوزهی افکار عمومی آمریکا کار کنیم تا آن درصد موافقت داخلی که دولت آمریکا برای حمله نیاز دارد، ایجاد نشود. آمریکا وقتی به عراق و افغانستان حمله کرد که افکار عمومیاش برای حمله به این کشورها آماده بود. الان اما طبق آخرین نظرسنجی شرکت گالوپ، 32 درصد از مردم آمریکا معتقدند که همین الان باید به ایران حمله کرد، زیرا شبکههای صهیونیستی دهها سال است که روی این قضیه کار کردهاند. بنابراین ما باید در مقابل این حرکت آنها برنامهریزی دقیق و منسجمی برای اثرگذاری بر افکار عمومی آمریکا تهیه و اجرا کنیم و از همهی فرصتهای موجود در این زمینه بهره ببریم.
پینوشت:
1. خطبههای نماز جمعه تهران، 1390/11/14
اکثر کسانی که تحولات منطقهای و جهانی را پی میگیرند، بر این باورند که آمریکای فعلی با آمریکای دو دههی پیش یکی نیست. آیا در خود آمریکا هم این موضوع را بررسی کردهاند؟ شما وضعیت کنونی آمریکا را چگونه ارزیابی میکنید؟
سالها است که محققان بسیاری بحث افول قدرت و نفوذ آمریکا را مطرح میکنند. مثلاً چارلز کوپکن -استاد دانشگاه جرجتاون- در کتابش به بررسی این افول آمریکا پرداخته است. بسیاری دیگر از چهرههای مشهور دانشگاهی و سیاستمداران سابق آمریکا نیز این مسئله را اذعان کردهاند. رابت رایس -وزیر سابق تجارت استراتژیک آمریکا- اخیراً در مقالهای بحث افول قدرت اقتصادی آمریکا را بررسی و تحلیل کرده است. یکی از دلایل اصلی تضعیف موقعیت سیاسی آمریکا در دنیا به سبب مشکلات اقتصادی اخیر آمریکا است. دولت آمریکا حتی در تصویب بودجههای نظامی نیز مانند سابق نمیتواند هر چه را که بخواهد، اختصاص دهد. آمریکای امروز، در سه حوزه دچار ضعف است.
پس از فراخوان اولی که در ماه سپتامبر دادند که مردم چادر بیاورند و برپا کنند، خود معترضین گفتند این الگویی است که ما از میدان التحریر گرفتیم. پس از وقوع بیداری اسلامی معترضین جنبش والاستریت علناً گفتند که ما از حرکتهای خاورمیانه الگو گرفتهایم.
در حوزهی فرهنگی و اجتماعی، فساد اخلاقی آمریکا در سطح فاجعهباری است. البته این موضوع به معنی آن نیست که همهی شهروندان آمریکایی فاسد هستند، اما آمارهایی مثل میزان تولید فیلمهای مستهجن و هزینهی آن میتواند برای این سنجش مناسب باشد. نتیجهی پژوهش یک استاد آمریکایی که چند وقت پیش منتشر شد، این بود که هزینهی تهیه و توزیع فیلمهای مستهجن در آمریکا از هزینهی تمام محصولات دیگر مثل کتاب و مجله یا فیلمهای معمولی و سیدیهای موزیک بیشتر است. آمارهای بالای کودکآزاری یا تجاوز و مانند آن، نشانهی آشکار اوضاع فاجعهبار اجتماعی و فرهنگی آمریکا است.
دوم، حوزهی سیاست داخلی است. جنبش والاستریت در واقع یک واکنش اعتراضی به سیستم بستهی دو حزبی یا دیکتاتوری دو حزبی است. بسیاری بر این باورند که این دو حزب در واقع دو جناح از یک حزب هستند که اجازهی ورود کسی جز خود را به سیاست و اقتصاد و عرصهی حکومت نمیدهند. سیستم حکومتی آمریکا به این دلیل که در خدمت آن یک درصد حاکم است، کاملاً فاسد شده است. خود کلینتون هم در سخنرانی اخیرش در کنگره به این موضوع اشاره کرد. او گفت که وان واست -از ثروتمندان بزرگ آمریکایی- به او گفته مالیاتی که میدهد، کمتر از مالیاتی است که منشیاش میپردازد. حتی اوباما به این موضوع اشاره کرد که میلیاردرها و یکدرصدیها قوانین را طوری نوشتهاند که به نفع خودشان باشد. بنابراین سیستم سیاسی آمریکا هم فاسد است و نهایتاً آن کارهایی را که باید، برای مردم انجام نمیدهد.
اما برخی معتقدند که این جنبش تنها مقاصد اقتصادی دارد و نظام لیبرالدموکراسی میتواند آن را مانند بحرانهای قبلی کنترل و مدیریت کند. با این وصف، جنبش والاستریت چه ارتباطی به عمیق شدن فساد و فشار نظام سرمایهداری دارد؟ نکتهی دوم اینکه آیا ممکن است جنبشی که رنگ و بوی اقتصادی دارد، بهتدریج تبدیل به یک خودآگاهی اجتماعی و سیاسی در مردم شود؟
در سال 2010 دادگاه عالی آمریکا محدودیتهای مختصر و کمرنگ ثروتمندان و سیاسیون را کمرنگتر کرد. این دادگاه اعلام کرد که شرکتها هم مثل افراد میتوانند بهراحتی به کاندیداهای مورد نظرشان کمک مالی کنند. نتیجه این شد که یکدرصدیها با استفاده از منابع شرکتهای خود، بهراحتی توانستند بر سیاسیون نفوذ داشته باشند. در اعتراض به این مصوبه، یکی از معترضین والاستریت در پلاکاردش نوشته بود: «زمانی من باور میکنم که یک شرکت، یک انسان است که ایالت تگزاس یکی از آنها را اعدام کند.» این وضعیت همینطور بدتر هم میشود. در حقیقت تحمل مردم آمریکا تمام شده است. یعنی میبینند سیستم حکومتی فاسد است و مشکلات اقتصادی هم بر آنها فشار میآورد. بنابراین سومین حوزه، حوزهی اقتصاد است.
در حوزهی فرهنگی و اجتماعی، فساد اخلاقی آمریکا در سطح فاجعهباری است. البته این موضوع به معنی آن نیست که همهی شهروندان آمریکایی فاسد هستند، اما آمارهایی مثل میزان تولید فیلمهای مستهجن و هزینهی آن میتواند برای این سنجش مناسب باشد.
اما جنبش والاستریت تنها جنبهی اقتصادی ندارد. اگر این جنبش فقط به وضعیت بد اقتصادی اعتراض داشت، باید دو سه سال قبل این شکل میگرفت. میدانید که یک شوک و رکود جدی اقتصادی در سالهای 2007 و 2008 پیش آمد و اگر این حرکت فقط جنبهی اقتصادی داشت، همانوقت باید این جنبش اتفاق میافتاد، اما از 2008 تا 2010 خبری نشد و 2011 این جنبش راه افتاد و این پس از خیزشهای بیداری اسلامی بود. پس از فراخوان اولی که در ماه سپتامبر دادند که مردم چادر بیاورند و برپا کنند، خود معترضین گفتند این الگویی است که ما از میدان التحریر گرفتیم. پس از وقوع بیداری اسلامی معترضین جنبش والاستریت علناً گفتند که ما از حرکتهای خاورمیانه الگو گرفتهایم.
الان الگوی بیداری که در دنیا به وجود آمده، به آمریکا و اروپا رسیده است. این جنبش را دیگر نمیتوان جنبش نان نامید. در آغاز جنبشهای تونس و مصر هم عدهای گفتند این جنبش نان است و مردم مشکلات اقتصادی دارند. البته بعدها معلوم شد که دلایل اقتصادی هم وجود داشته، اما وقتی احزاب اسلامگرا روی کار آمدند، همگان دریافتند که اینها دغدغهی اسلامی داشتهاند و در حقیقت خواهان تغییر حکومتهای سکولار خود بودند و در حوزهی سیاسی میخواهند عزت خود را برگردانند. پس این جنبش والاستریت هم فقط یک جنبش اقتصادی نیست. در تمام طول آموزش در آمریکا به دانشآموزان و دانشجویان خود تلقی میکنند که آمریکا بهترین کشور دنیا است و همهی کشورها باید از شما الگو بگیرند و کشور شما رهبری دنیا را در دست دارد. حالا اما عدهای از همینها میگویند ما از مسلمانان الگو گرفتهایم و این پدیده برای تحلیلگرانشان بسیار عجیب است؛ هم به سبب آموختههای مردم آمریکا و هم به دلیل دهها سال تبلیغ اسلامهراسی هالیوود و رسانههای آمریکایی.
دولت آمریکا میخواهد مسیر جنبش والاستریت را منحرف کند، اما این جنبش در حال رشد و پیشروی است. اینکه بخشی از مردم آمریکا به این حقایق رسیدهاند، خودش بهنوعی معجزه است، اما اینکه مردم بیشتری به این جنبش بپیوندند، کار آسانی نیست و باید تلاش بیشتری بشود که البته بخشی از کار را باید در خارج از آن محیط انجام داد.
حضرت آقا چندین بار و در همین نماز جمعه نیز فرمودند که اگر مردم اروپا و آمریکا متوجه شوند که شبکهی صهیونیستی دنیا بانی این مشکلات است، حرکتهای بسیار بزرگتر و جدیتری را شروع خواهند کرد. البته رسانههای قوی و اصلی دنیا دست خود صهیونیستها است و آنها بر خلاف خودشان تبلیغ نمیکنند. یک سری رسانههای کوچکتر هم در آمریکا هستند که فعالیتشان محدود است و برایشان مشکل هم ایجاد میکنند. در حقیقت افرادی که خارج از اروپا و آمریکا هستند و دستشان بازتر است، باید آگاهیبخشی به مردم اروپا و آمریکا و مردم دنیا را سرلوحهی خود قرار دهند.
بخشی از سخنان رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعه خطاب به افکار عمومی آمریکا بود. با توجه به بایکوت و سانسور حداکثری خبرها و سخنان رهبر انقلاب در رسانههای نظام سلطه، چگونه باید این پیامها را به مخاطبینش رساند؟
اگر بخواهیم سخنان رهبر انقلاب را به گوش مردم آمریکا برسانیم، باید برنامهریزی کنیم. متأسفانه ما در حوزهی رسانه -چه داخلی و چه خارجی- ضعیف هستیم. الان بهویژه با استفاده از فضای مجازی، بسیاری از اطلاعاتی را که باید در اختیار مردم آمریکا قرار گیرد، میتوانیم با هزینهای اندک منتقل کنیم. پایگاه دیپلماسی عمومی ما در آمریکا نزدیک به صفر است. ما در حوزهی دیپلماسی عمومی نباید رودربایستی داشته باشیم. ما باید پیام خود را با صراحت لهجه بیان کنیم و امید داشته باشیم که پس از مدتی اثر خود را بگذارد. بحث افکار عمومی خیلی مهم است.
دولت آمریکا مردمش را با فضای رسانهای مدیریت میکند. اگر افکار عمومی با هیأت حاکمهی آمریکا همراه نباشد، آن وقت دولتشان نمیتواند بسیاری از کارها را انجام دهد یا بسیاری از سیاستها را عملی کند. مثلاً در جنگ ویتنام یا در درگیریهای نظامی، غیر از یکی دو مورد بقیه را آمریکا برد، چون ابرقدرت بود و طرف مقابل را بمباران کرد. پس چرا میگویند دولت آمریکا بازندهی این جنگها بود؟ چون در داخل کشورش مشکل پیدا کرد. یعنی دانشجویان و مردم علیه سیاستهای دولت تظاهرات کردند. بنابراین دولت جانسون و نیکسون مجبور شدند جنگ را متوقف کنند.
بالاخره الان مفهوم این گفته که «تمام احتمالات روی میز است»، یعنی ممکن است آنها دست به حملهی نظامی هم بزنند. پس ما باید برای مقابله با حملهی آنها در حوزهی افکار عمومی آمریکا کار کنیم تا آن درصد موافقت داخلی که دولت آمریکا برای حمله نیاز دارد، ایجاد نشود. آمریکا وقتی به عراق و افغانستان حمله کرد که افکار عمومیاش برای حمله به این کشورها آماده بود. الان اما طبق آخرین نظرسنجی شرکت گالوپ، 32 درصد از مردم آمریکا معتقدند که همین الان باید به ایران حمله کرد، زیرا شبکههای صهیونیستی دهها سال است که روی این قضیه کار کردهاند. بنابراین ما باید در مقابل این حرکت آنها برنامهریزی دقیق و منسجمی برای اثرگذاری بر افکار عمومی آمریکا تهیه و اجرا کنیم و از همهی فرصتهای موجود در این زمینه بهره ببریم.
پینوشت:
1. خطبههای نماز جمعه تهران، 1390/11/14