1390/10/24
یادداشتی از استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران
انقلاب اسلامی و مبارزه با اخلاقیات ناپسند اجتماعی
اشاره
«یک ملت، وقتی منشأ همهی مفاسد خواهد شد که اخلاق او خراب شود.»1 این نوشتار از دکتر قاسم زائری، استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران ضمن توضیح اجمالیِ مبحث اخلاق اجتماعی ایرانیان، به رابطهی بین «امر اجتماعی» و «امر سیاسی» اشاره دارد. مقصود اصلی، هشدار در باب بیتفاوتی نسبت به اخلاقیات و سنن نادرست اجتماعی، یا احیاناً تلاش برای استفاده از آنها برای تضمین تداوم خود است. نمونهی تاریخیِ عاشورا و قیام امام حسین علیهالسلام مصداق برجستهای از مواجهه با جامعهای است که در آن، حکومت نسبت به ترویج اخلاقیات منفی و عادات جمعی نادرست اصرار دارد. انقلاب اسلامی سال 1357 و حکومتِ انقلابی برآمده از آن، باید موتورِ خود را از طریق مبارزه با اخلاقیات اجتماعی و سنتهای تاریخی نادرستِ ایرانیان همچنان روشن نگهدارد.
یک.
در حوزهی علوم اجتماعی، اعم از تاریخ اجتماعی یا جامعهشناسیِ تاریخی، دیدگاههای متنوعی در مورد تحلیل شرایط جامعهی ایران یا توضیح تحولات تاریخی در ایران وجود دارد. اتکا به استبداد تاریخی برای توضیح تحولات جامعهی ایران یا تکیه بر مناسبات سرمایهداری و عامل استعمار، یا تأکید بر فساد و بیعرضگی حاکمان در ادارهی کشور، از جمله دیدگاههای موجود برای توضیح و تحلیل تحولات تاریخی و اجتماعی در ایران است. یکی از تازه-ترین تحولات در حوزهی تحلیل مسائل تاریخی و اجتماعی جامعهی ایران، عبارت است از توجه به نقش «خُلقیات» و اخلاقیات مردم ایران. در واقع، این مقوله بر شناسایی و معرفیِ خُلقیات (فردی) و اخلاقیات (اجتماعی) مردم ایران، به منظور فهم منطق تحولات در ایران تأکید دارد.
نحوهی مواجهه با خلقیات و اخلاقیات مردم ایران، در بین صاحبنظران علوم اجتماعی متفاوت است. برخی پرداختن به خلقیات ایرانیان را به مثابه جایگزینی برای مؤثر دانستن نقش استعمار در تحولات معاصر ایران قلمداد کردهاند و به این ترتیب، دست کم از حیث نظری، استعمارگران را معاف کرده و غسل تعمید دادهاند. برخی دیگر نیز حاکمان فاسد را در مقابل مردمی که فسادپذیر بودهاند، بیگناه ترسیم کرده و گفتهاند: «خلایق هرچه لایق!». روشن است که هریک از این رویههای تحلیلی، به نوعی «تقلیلگرایی» دچار شده و به این ترتیب و برخلاف مقصود اولیهشان، هرچه بیشتر از تحلیل تحولات جامعهی ایران دورتر افتادهاند. در واقع رجوع به خلقیات و اخلاقیات، مکمل تحلیلهای موجود است و با دخالت دادنِ آنها در تحلیل، نمیتوان عاملی با قوت و تأثیرگذاری آشکار مانند استعمار را از میدانِ تحلیل خارج کرد. از این رو در این نوشتار، خلقیات و اخلاقیات ایرانیان به مثابه یک عامل مؤثر بر تحولات تاریخی و رخدادهای اجتماعی جامعهی ایران مورد توجه قرار میگیرد که البته «وزن» و تأثیر آنها باید مورد بررسی بیشتر قرار گیرد.
دو.
چه نسبتی میتوان بین «امر اجتماعی» و «امر سیاسی» برقرار کرد؟ در پاسخ، دست کم دو مسیر اصلی را میتوان از یکدیگر تفکیک کرد: نخست، همانی است که در فلسفهی سیاسی، تحت عنوان بحث از «مشروعیت» در مرحلهی «تأسیس» حکومت طرح میشود. فیلسوفان سیاسی مدرن، ریشهی امر سیاسی یا حاکمیت (در معنایِ خاصّ آن) را در امر اجتماعی و جامعه (به معنای خاصّ آن) قرار دادهاند. مدعا این است که «حاکمیت» از آنِ «مردم» است و حکومتی مشروع است که برآمده از خواستِ مردم باشد.2 بخش عمدهی فلسفهی سیاسی معطوف به توضیح همین نوع ارتباط بین امر سیاسی و امر اجتماعی است (که البته در اینجا محل بحث ما نیست.)
مسیر دوم، بحث در مورد نحوهی مواجههی «امر سیاسی» (حکومت و دولت در معنیِ خاصّ آن)، با «امر اجتماعی» (جامعه و ارزشهای اجتماعی به طور خاصّ)، در مرحلهی «تداوم» حکومت است. در اینجا بهویژه مقولهی «سیاستگذاری» به منظور «اصلاح امور» اهمیت پیدا میکند. جامعه (و امر اجتماعی)، شامل سنتها و ارزشهایی است که حکومتها ناگزیر از سیاستگذاری به منظور تقویت یا اصلاح آنها هستند. روشن است که در اینجا «امر اجتماعی»، فربهتر از «امر سیاسی» است و بر همین اساس، «قدرت اجتماعی» (قدرت جامعه)، بیشتر از «قدرت سیاسی» (قدرت دولت) است. این نابرابری در قدرت، زمانی ملموستر میشود که یک دولت، برای اصلاح یک سنت نادرستِ اجتماعی سیاستگذاری و اقدام میکند، اما موفق به اصلاح آن نمیشود. جامعه در برابر دولت مقاومت میکند و اصلاح ممکن نمیشود.
از این رو در این مسیر دوم، برخی حکومتها تلاش میکنند که از کنار سنتهای نادرست اجتماعی، به آرامی عبور کرده و با آنها مماشات کنند، و بدین ترتیب، «تداوم» قدرت خود را تضمین کنند؛ یا در بسیاری از موارد، آن سنتها و ارزشهایِ نادرست را تقویت کرده و بلکه بر آن سوار شده و اساساً «تداوم» خود را از این طریق، تضمین کنند. همهی انقلابها، وعدهی «اصلاح امور» و از جمله مبارزه با همین سنتها و عادتهای نادرست را میدهند و از این حیث، بدترین سرنوشت برای حکومتهای انقلابی زمانی خواهد بود که تسلیم «امر اجتماعی» و به این معنا عادات و اخلاقیات نادرست فرهنگی و اجتماعی جامعهی خود شوند. موتور انقلاب زمانی از کار خواهد افتاد که حکومت انقلابی، به جای سیاستگذاری برای اصلاح سنتهای فرهنگی و مبارزه با عادات نادرست اجتماعی و به این ترتیب، تضمینِ حرکتِ موتور انقلاب، تمایل به همراهی و مماشات و در بدترین حالت، سوار شدن بر آنها به منظور تضمینِ تداوم خود برآید. تاریخ جوامع و ادیان، سرشار از چنین نمونههایی است.
سه.
در مورد «قیام عاشورا» تحلیل و تفسیرهای مختلفی از زمان وقوع این حادثهی بزرگ تاکنون ارائه شده که هریک ابوابی از آن را آشکار کرده است. به نظر میرسد که یکی از عبرتهای این واقعه، به رغم مهابت آن، توجه به تأثیر اخلاقیات و خلقیات منفی در سرنوشت یک جامعه است؛ تا آنجا که مسلمانانِ پیروِ پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم، تنها چند دهه پس از وفاتش، فرزند او را کشتند و با اسب بر بدنش تاختند و خاندانش را بهخواری به اسارت بردند و با سنگ به استقبال کاروان آنها رفتند! امام حسین علیهالسلام کشتهشدهی همین عادات و اخلاقیات اجتماعی ناپسند شد، وقتی حاکم مسلمین، بنای حکومت خود را بر احیا و تقویتِ عادات ناپسند جاهلی استوار کرد؛ همان عادات ناپسندی که رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم هدف نهاییِ بعثت خود را مبارزه با آن و گسترش اخلاقیات خوب و انسانی عنوان کرد: «اِنّی بُعِثْتُ لِأُتَمَّمَ مَکارِمَ الاخْلاق».
میدانیم که جزیرةالعرب، و زیستجهانِ جاهلی اعراب در زمان بعثت پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم، مجموعهای از سنتها و عادات اجتماعی خوب و بد را در بر میگرفت؛ خصائل نیکویی همچون میهماننوازی و همیاری یا عادات ناپسندی نظیر انتقامجویی، جنگطلبی، تقلید بدون تفکر، شرب خمر، خشونتطلبی، اشرافیگری، تعصّب، فساد اخلاقی، زنده به گور کردن دختران و قبیلهپرستی و نظایر آن. البته روشن است که گسترهی عادات ناپسند، بسیار بیش از معدود خلقیات مثبت و انسانی در میان اعراب بود. پیامبرِ خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم معدودی از سنتهای پسندیدهی اعراب را -هرچند ناشی از منطق هویت قبیلهای یا زیست بادیهای بودند- با قرار دادن در جریان صحیح الهی و دینی تقویت کرد و بسیاری از اخلاقیات و خلقیاتِ منفی اعراب را رد کرد و در نقطهی مقابل آن، دستورهای دینی تازهای را برای مسلمانان ارائه کرد. مثلاً پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم زنده به گور کردنِ دختران را ممنوع کرد و در عوض، با تکریم و احترام تنها دخترش حضرت فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها الگویی مناسب از جایگاه زن در جامعهی نوپای اسلامی به مسلمانان ارائه کرد.
پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم به عنوان پیامآورِ یک دین تازه که انقلابی را در جهان به پا کرد و به عنوان حاکم یک حکومت انقلابی، در کلِّ دورهی دهسالهی حکومتداریاش، هیچگاه تسلیمِ «امر اجتماعی» نشد و نهتنها از آن به مثابه بستری برای «تداوم» قدرت و حکومت خود استفاده نکرد، بلکه راهبرد اصلیِ خود را مبارزه با اخلاقیات ناپسند اجتماعی و سنتهای نادرست انسانی قرار داد و به این ترتیب، نهتنها موتور انقلاب خود را تا پایان عمر بابرکتش روشن نگهداشت، بلکه به پیروانش نیز الگویی از انقلابیگری و سیاستمداری ارائه داد.
بر همین اساس، موتور انقلابِ حضرت محمد صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم زمانی از کار افتاد که حکّام اسلامیِ پس از او برای تداوم حکومت و برقراری نظم در قلمرو حکومتداریشان به سنتها و عادات اجتماعی جوامع روی خوش نشان دادند. تا آنجا که از همان سقیفه و در حالی که هنوز جنازهی رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم بر زمین بود، دعوای مهاجر و انصار بر سرِ جانشینیِ پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم بالا گرفت و البته مهاجرین با اتکا بر یک سنتِ کهنهی جاهلی که پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم سعی وافری در ردّ و حذف آن کرده بود، بر انصار غلبه یافتند: یعنی نسب و تعلّق قبیلهای.
هنگامی که حضرت علیابنابیطالب علیهالسلام به حکومت رسید، بسیاری از سنتها و عادات ناپسند جاهلی، دوباره و این بار با توجیهات دینی در پهنهی گستردهی قلمرو حکومت اسلامی ریشه دوانیده بود.3 لذا جامعهی اسلامی «عدل علی» را تاب نیاورد،4 زیرا سالها بود که به سنتهای پیشین بازگشته بود.5 حضرت علی علیهالسلام در شرح احوال مردم همروزگارش در خطبهی 233 نهجالبلاغه اینگونه گفته است: بدانید که همانا شما در روزگاری زندگی میکنید که: «التائل فیه بالحقّ قَلیلٌ و اللسان عن الصدقِ کَلیلٌ و اللازمُ لِلحقِّ ذلیلٌ أهلُهُ معتکفون علی العصیان مصطلحونَ علی الادهان فتاهم عارِمٌ و ثائبهم آثمٌ و عالمهم منافقٌ و قارنُهم ممارقٌ لا یعظم صغیرُهم کبیرَهم و لا یعول غنیهم فقیرَهم».6
موتور انقلاب محمدی صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم خاموش شده بود و تلاش حضرت علی علیهالسلام، برای روشن کردنِ دوبارهی آن، جز ضربت شمشیری که بر فرقِ او فرود آمد، نتیجهای نداشت. پس از او، به طور شگفتانگیزی شیوهی حکومتداریِ معاویه مبتنی بر یک مهندسیِ اجتماعی بود؛ مهندسی معکوسِ سنتها و اخلاقیات اجتماعی. و آدمی درمیماند که در آن دوره و با توجه به محدودیت امکانات رسانهای یا ظرفیتهای محدود حکومتها برای إعمالِ حاکمیتشان، چگونه چنین پدیدهی شگرفی قابل تحقق است. معاویه به منظور تحکیم پایههای حکومت خود و خاندان اموی7 دین انقلابی اسلام را به ابزاری تحریفشده8 برای بقا و تداوم حکومت خود بدل کرد9 و در این راه، مهمترین راهبرد او ترویج و گسترش سنتهای جاهلی و عادات ناپسند اجتماعی عرب است. او تا آنجا پیش رفت که اسلام را هم به ابزاری برای تفاخر عرب تبدیل نمود!10 امام حسین علیهالسلام کشتهی بازگشت به همین سنتهایِ ناپسند جاهلی است.11
سیدالشهداء هنگام خروج از منزل «بیضه» در مسیر رسیدن به کربلا، خطاب به مردم فرمود: «مردم آگاه باشید! ایـنان اطاعت خدا را ترک و پیروی از شیطان را بر خود فرض نـمـودهانـد؛ فساد را ترویج و حدود الهی را تعطیل نموده و فَیء را به خود اختصاص دادهاند.»12 همچنین حضرت علیهالسلام تأثیر احیای سنتهای غلط را در دومین سخنرانی خود در روز عاشورا خطاب به کوفیان اینگونه بیان نمود: «آری! در اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمههای غیر مشروعی که شکمهای شما از آن انباشته است، خدا اینچنین بر دل های شما مُهر زده است.» امام علیهالسلام برای اصلاح همین کژیها و ناراستیها قیام کرد: «لِطَلَبِ الإصْلاحِ فِی اُمَّةِ جَدِّی مُحَمَّدٍ صلیاللهعلیهوآله».
رهبر انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای، ضمن بحثی پیرامون شیوهی عملِ امام سجاد علیهالسلام در دورهی امامتشان، بر همین اصل تأکید و تصریح دارند که: «امام سجاد [علیهالسلام] به تعلیم و تغییر اخلاق در جامعهی اسلامی کمر بست. چرا؟ چون طبق تحلیل آن امام بزرگوار، بخش مهمی از مشکلات اساسی دنیای اسلام که به فاجعهی کربلا انجامید، ناشی از انحطاط و فساد اخلاق مردم بود. اگر مردم از اخلاق اسلامی برخوردار بودند، یزید و ابنزیاد و عمر سعد و دیگران نمیتوانستند آن فاجعه را بیافرینند. اگر مردم آنطور پست نشده بودند، آنطور به خاک نچسبیده بودند، آنطور از آرمانها دور نشده بودند و رذایل بر آنها حاکم نمیبود، ممکن نبود حکومتها ولو فاسد باشند؛ ولو بیدین و جائر باشند، بتوانند مردم را به ایجاد چنان فاجعهی عظیمی؛ یعنی کشتن پسر پیغمبر و پسر حضرت فاطمهی زهرا سلاماللَّهعلیها وادار کنند. یک ملت، وقتی منشأ همهی مفاسد خواهد شد که اخلاق او خراب شود. این را امام سجاد علیهالصّلاةوالسّلام در چهرهی جامعهی اسلامی تفحص کرد و کمر بست به اینکه این چهره را از این زشتی پاک کند و اخلاق را نیکو گرداند.»13
چهار.
جامعهی ایران، مانند هر جامعهی دیگری، مجموعهای از سنتها و اخلاقیات خوب و بد اجتماعی را در خود دارد. گفته شده که ایرانیان «مهماننواز»، «خونگرم»، «ظلمستیز»، «کمالطلب»، «وفادار»، «غریبهدوست»، «شریعتمدار» و البته «تکرو»، «تنبل»، «مسرف» و نظایر آن هستند. هرچند در برخی خصایص منفی و نیز مثبت نباید به راه افراط و تفریط رفت، اما فارغ از شعارزدگی سیاسی و با مراجعه به متن زندگی اجتماعی، کمابیش همین خصایص در ایرانیان وجود دارد. بهعلاوه، ایران از جمله مصادق عینیِ جوامعی است که در آن «امر اجتماعی» فربهتر از «امر سیاسی» است و دولتها ناگزیر از سیاستگذاری در حوزهی اجتماعی برای «اصلاح امور» هستند.14
تداوم «انقلاب اسلامی» در ایران مستلزم چالش جمهوری اسلامی با این سنتهای فرهنگ و اجتماعیِ غلط است. رهبر انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای در بحثی پیرامون مسألهی تهاجم فرهنگی در سال 1371 مواجههی انقلاب با همین خلقیات و سنتهای ناپسند را بهخوبی تشریح کردهاند: «انقلاب اسلامی که آمد، مثل مشتی به سینهی مهاجم [غرب] خورد، او را عقب انداخت و تهاجم [فرهنگی] را متوقف کرد. در دوران اول انقلاب، شما ناگهان دیدید که مردم ما در ظرف مدت کوتاهی، تغییرات اساسی در خلقیات خودشان احساس کردند. گذشت در بین مردم زیاد شد. آز و طمع کم شد. همکاری زیاد شد. گرایش به دین زیاد شد. اسراف کم شد. قناعت زیاد شد.
فرهنگ اینها است. فرهنگ اسلامی اینها است. جوان به فکر فعالیت و کار افتاد، دنبال تلاش رفت. خیلیها که به شهرنشینی عادت کرده بودند، به روستاها رفتند؛ گفتند بگذار کار کنیم. شبهکارهایی که به صورت گیاه هرزی در زندگی اقتصادی مردم رشد پیدا کرده بود ،کم شد. این مربوط به یکی دو سال اول انقلاب بود. این مربوط به همان زمانی است که تلاش روزبهروز دشمن برای پاشیدن بذر اخلاقیات منفی متوقف شده بود و یک گرایش و یک توجه به اسلام پیش آمده بود. مجدداً آن فرهنگ و اخلاق و آداب و خلقیات اسلامی که در خمیرهی مردم ما بود، در آنان زنده شد. البته عمیق نبود. عمق، آن زمانی پیدا میکند که روی موضوع، چند سالی کار شود. این فرصت پیش نیامد و آن تهاجم بهتدریج و بهمرور از سرگرفته شد.»15
حضرت آیتالله خامنهای در ادامهی سخنان فوق ضمن تصریح به تلاش دشمنان برای تضعیف اخلاق پسندیدهی اسلامیِ مردم ایران، به عامل دیگری نیز اشاره میکنند: «تهاجم، در اواسط دوران جنگ به وسیلهی ابزارهای تبلیغی و گفتارهای غلط و کجاندیشانه شروع شد و آن تهنشینها و رسوبهای ذهنی و روحی خود ما مردم هم در تاثیرگذاریاش مؤثر بود.»16 این تهنشینها و رسوبات ذهنی و روحی، همان خلقیات و اخلاقیات اجتماعی ناپسندی است که در میان ایرانیان وجود دارد؛ همان «امر اجتماعی» فربهی که هرچند «انقلاب اسلامی» تا حدودی آن را به عقب راند و تضعیف کرد: «جامعهی ما به برکت انقلاب، اخلاقش به سمت اخلاق الهی گردش قابل توجهی کرد»، اما بر اثر کمکاری دولتها و سیاستگذاران این روند بهبود کامل نیافت: «این گردش کامل نیست و باید باز هم ادامه پیدا کند.»
به تعبیر رهبر انقلاب، نهادهای اخلاقی جامعهی ما ضربه خورده و مهمترین راهبرد برای دولتها و سیاستگذاران در مواجهه با «امر اجتماعی»، توجه و اهتمام به «تحول اخلاقی» است: «یعنی اینکه انسان هر رذیلت اخلاقی را، هر اخلاق زشت، هر روحیهی بد و ناپسندی که موجب آزار دیگران یا عقبماندگی خود انسان است، کنار بگذارد و خویشتن را به فضایل و زیباییهای اخلاقی، آراسته کند.» در این صورت، جامعهای تزکیهشده ظهور خواهد کرد که «مردمش نفس خود را اصلاح کرده باشند، به خودشان پرداخته باشند، رذایل اخلاقی را از خودشان دور کرده باشند، دورویی و دروغ و فریب و حرص و طمع و بخل و بقیهی رذایل انسانی را از خودشان جدا کرده و زدوده باشند. اینطور جامعهای هم به سعادت اخروی و هم جلوتر از آن، به سعادت دنیوی دست خواهد یافت.»17 اهتمام رهبر انقلاب به برخی اخلاقیات منفی ایرانیان مانند «تنبلی اجتماعی» یا «مسرف بودن» ایرانیان و اهتمام به ترغیب مردم به مبارزه با خلقیات ناپسند در همین راستا قابل فهم است.
پنج.
فارغ از همهی اقتضائات و بایدهای منطقهای و بینالمللی، تداوم «انقلاب اسلامی» منوط به مبارزه با خُلقیات فردی و اخلاقیات اجتماعی ناپسند در جامعهی ایران است. زنهار از زمانی که اهل سیاست به دنبالِ سوار شدن بر همین خلقیات و اخلاقیات ناپسند باشند.
پینوشت:
1. رجوع شود به: «بیانات در دیدار کارکنان وزارت آموزش و پرورش 23/04/1372» در (Khamenei.ir).
2. البته روشن است که این گزاره در فلسفهی سیاسی اسلام تغییر میکند؛ به این ترتیب که حاکمیت تنها از آنِ خداوند است و آنجا که ارادهی مردم اهمیت مییابد، جز در متن ارادهی خداوند نیست.
3. یکی از سنن جاهلیت، تشکیل جلساتی برای بیان اصل و نسب و تفاخر به آن بود. از رحلت پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم تا روی کار آمدن حضرت علی ابن ابیطالب علیهالسلام، این سنت به جامعهی اسلامی بازگشته بود و در مسجد مسلمین به جای ذکر خدا، بنا بر بیان نسب و حسب بود و علی علیهالسلام به آنان میفرمود: «اَللّه اَللّهَ فی کِبْرِ الْحَمِیَّةِ وَ فَخْرِ الْجاهِلِیَّةِ» از فخرفروشی به رسم جاهلیت و تکبر دوری کنید.
4. حضرت علی علیهالسلام در خطبهی 15 در مورد اموالی که به ناحقّ در دورهی عثمان به سران عرب، قریش و بنیامیة رسید، میفرماید: «به خدا قسم اگر آن املاک را بیابم، به مسلمین برمیگردانم اگرچه مهریهی زنان شده باشد یا با آن کنیزها خریده باشند، زیرا گشایش امور با عدالت است. کسی که عدالت او را در مضیقه اندازد، ظلم و ستم مضیقهی بیشتری برای او ایجاد میکند.»
5. حضرت علی علیهالسلام بازگشت سنتهای غلط جاهلی مانند خویشاوندمداری را همواره نشانه رفته است؛ از جمله آنجا که به یکی از کسانی که تحت امر او است و تخلفی از او سر زده است، مینویسد:«به خدا سوگند اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند، از سویِ من هیچ حمایت و هواخواهی دریافت نمیکردند و در ارادهی من برای احقاقِ حقّ اثر نمیگذاشتند، تا آن زمان که حق را از آنان بستانم و ستم های ناروا را دور سازم.»
6. افراد حقگو اندکاند،. زبانشان از راستگویی عاجز است. حقجویان را خوار میشمرند. با گنهکاران همدل هستند. با مردم سست و تنبل، همگامی دارند. جوانانشان بداخلاقاند، بزرگسالانشان، گنهکارند، عالمانشان دورو هستند. دوستانشان، خیانتپیشهاند، کوچکترهاشان به بزرگترها احترام نمیگذارند و ثروتمندانشان از فقرایشان دستگیری نمیکنند.
7. امام حسین علیهالسلام در پاسخ به فرماندار مدینه که خواستار بیعت او با یزید بنمعاویه است، فرمود: «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ إِنَّ الْخِلَافَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلَی وُلْدِ أَبِی سُفْیَانَ وَ کَیْفَ أُبَایِعُ أَهْلَ بَیْتٍ قَدْ قَالَ فِیهِمْ رَسُولُ اللَّهِ هَذَا» یعنی: «من خودم از رسول خدا شنیدم که میفرمود: خلافت و حکومت بر خاندان ابوسفیان حرام است. پس من چگونه با خانوادهای که چنین مطلبی را رسول خدا دربارهشان فرموده، بیعت کنم؟»
8. بیان امام حسین علیهالسلام در مورد دینداری مسلمانان روزگار خودش گویا است که: «النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ».
9. از جملهی این تحریفها در دین اسلام میتوان به تقویت و گسترش فرقهی «مرجئه» اشاره کرد که در آن یک گزارهی اصلی وجود دارد: «با وجود ایمان، گناه معنی ندارد؛ همانگونه که با وجود کفر، عبادت فایده ندارد.» «ایمان» منحصر به یک باور قلبی است و با وجود آن، گناه معنی ندارد. چنین باوری جواز انجام هر جنایتی را در اختیار حاکم اسلامی قرار میدهد؛ همچنانکه از معاویه دربارهی خطاها و اشتباهاتش پرسیدند و او جواب داد که به «اِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً» باور دارم.
10. خداوند در قرآن کریم، سورهی فصّلت/ آیهی 44 نسبت به تعابیر قومگرایانه از قرآن هشدار داده است که: «لَو جـَعـَلْناه قُرءاناً اَعْجَمِیّاً لَقالُوا لَولا فُصِّلَتْ ایاتُهُ اَعْجَمِیٌ وَ عَرَبیٌ قُلْ هُوَ للذین امنو هدیً و شفاء» هر گاه آن را قـرآنـی عـجـمـی قـرار مـیدادیـم حـتـمـاً مـیگـفتند چرا آیاتش روشن نیست؟! قرآن عجمی از پیغمبری عربی؟! بگو این (کتاب) برای کسانی که ایمان آوردهاند هدایت و درمان است. (البته پس از پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم، این هشدار را نادیده گرفتند.)
11. از انس بن مالک پرسیدند که از سنّت پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم چقدر مانده است؟ گفت: من سالها با پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم محشور بودم، امروز تنها همین نمازی که مردم میخوانند و شهادت ان لا اله الااللّه، دیگر هر چه نگاه میکنم، چیزی از سنّت پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم نمیبینم.
12. «اِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیطانِ وَ تَرَکُوا طاعَةَ الرَّحْمنِ وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَائْثَرُوا بِالْفَیْیءِ وَ اَحَلُّوا حَرامَ اللّهِ وَ حَرَّمُوا حَلالَهُ».
13. رجوع شود به: «بیانات در دیدار کارکنان وزارت آموزش و پرورش 23/04/1372» در (Khamenei.ir).
14. گاهی خُلقیات ایرانیان آنقدر قدرتمند است که سیاستگذاری گستردهی رسانهای هم نمیتواند تغییری در رفتار مردم ایجاد کند. مثلاً تلاش گستردهی رسانهای نهادهای رسمی برای تغییر «رفتار ترافیکی» و اخلاق رانندگی مردم، با وجود تبلیغات گسترده و استفاده از همهی تکنیکهای رسانهای یا افزایش جریمهی تخلفات رانندگی، هنوز به نقطهی بهبود مطلوب نرسیده است.
15. رجوع شود به: بیانات مقام معظم رهبری در دیدار وزیر و معاونین و رؤسای مناطق آموزش و پرورش سراسر کشور-21/5/1371 (Khamenei.ir).
16. همان.
17. رجوع شود به: «بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با گروهی از خانواده های شهدا و جانبازان 01/08/1370» در (Khamenei.ir).
«یک ملت، وقتی منشأ همهی مفاسد خواهد شد که اخلاق او خراب شود.»1 این نوشتار از دکتر قاسم زائری، استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران ضمن توضیح اجمالیِ مبحث اخلاق اجتماعی ایرانیان، به رابطهی بین «امر اجتماعی» و «امر سیاسی» اشاره دارد. مقصود اصلی، هشدار در باب بیتفاوتی نسبت به اخلاقیات و سنن نادرست اجتماعی، یا احیاناً تلاش برای استفاده از آنها برای تضمین تداوم خود است. نمونهی تاریخیِ عاشورا و قیام امام حسین علیهالسلام مصداق برجستهای از مواجهه با جامعهای است که در آن، حکومت نسبت به ترویج اخلاقیات منفی و عادات جمعی نادرست اصرار دارد. انقلاب اسلامی سال 1357 و حکومتِ انقلابی برآمده از آن، باید موتورِ خود را از طریق مبارزه با اخلاقیات اجتماعی و سنتهای تاریخی نادرستِ ایرانیان همچنان روشن نگهدارد.
یک.
در حوزهی علوم اجتماعی، اعم از تاریخ اجتماعی یا جامعهشناسیِ تاریخی، دیدگاههای متنوعی در مورد تحلیل شرایط جامعهی ایران یا توضیح تحولات تاریخی در ایران وجود دارد. اتکا به استبداد تاریخی برای توضیح تحولات جامعهی ایران یا تکیه بر مناسبات سرمایهداری و عامل استعمار، یا تأکید بر فساد و بیعرضگی حاکمان در ادارهی کشور، از جمله دیدگاههای موجود برای توضیح و تحلیل تحولات تاریخی و اجتماعی در ایران است. یکی از تازه-ترین تحولات در حوزهی تحلیل مسائل تاریخی و اجتماعی جامعهی ایران، عبارت است از توجه به نقش «خُلقیات» و اخلاقیات مردم ایران. در واقع، این مقوله بر شناسایی و معرفیِ خُلقیات (فردی) و اخلاقیات (اجتماعی) مردم ایران، به منظور فهم منطق تحولات در ایران تأکید دارد.
نحوهی مواجهه با خلقیات و اخلاقیات مردم ایران، در بین صاحبنظران علوم اجتماعی متفاوت است. برخی پرداختن به خلقیات ایرانیان را به مثابه جایگزینی برای مؤثر دانستن نقش استعمار در تحولات معاصر ایران قلمداد کردهاند و به این ترتیب، دست کم از حیث نظری، استعمارگران را معاف کرده و غسل تعمید دادهاند. برخی دیگر نیز حاکمان فاسد را در مقابل مردمی که فسادپذیر بودهاند، بیگناه ترسیم کرده و گفتهاند: «خلایق هرچه لایق!». روشن است که هریک از این رویههای تحلیلی، به نوعی «تقلیلگرایی» دچار شده و به این ترتیب و برخلاف مقصود اولیهشان، هرچه بیشتر از تحلیل تحولات جامعهی ایران دورتر افتادهاند. در واقع رجوع به خلقیات و اخلاقیات، مکمل تحلیلهای موجود است و با دخالت دادنِ آنها در تحلیل، نمیتوان عاملی با قوت و تأثیرگذاری آشکار مانند استعمار را از میدانِ تحلیل خارج کرد. از این رو در این نوشتار، خلقیات و اخلاقیات ایرانیان به مثابه یک عامل مؤثر بر تحولات تاریخی و رخدادهای اجتماعی جامعهی ایران مورد توجه قرار میگیرد که البته «وزن» و تأثیر آنها باید مورد بررسی بیشتر قرار گیرد.
دو.
چه نسبتی میتوان بین «امر اجتماعی» و «امر سیاسی» برقرار کرد؟ در پاسخ، دست کم دو مسیر اصلی را میتوان از یکدیگر تفکیک کرد: نخست، همانی است که در فلسفهی سیاسی، تحت عنوان بحث از «مشروعیت» در مرحلهی «تأسیس» حکومت طرح میشود. فیلسوفان سیاسی مدرن، ریشهی امر سیاسی یا حاکمیت (در معنایِ خاصّ آن) را در امر اجتماعی و جامعه (به معنای خاصّ آن) قرار دادهاند. مدعا این است که «حاکمیت» از آنِ «مردم» است و حکومتی مشروع است که برآمده از خواستِ مردم باشد.2 بخش عمدهی فلسفهی سیاسی معطوف به توضیح همین نوع ارتباط بین امر سیاسی و امر اجتماعی است (که البته در اینجا محل بحث ما نیست.)
به تعبیر رهبر انقلاب، نهادهای اخلاقی جامعهی ما ضربه خورده و مهمترین راهبرد برای دولتها و سیاستگذاران در مواجهه با «امر اجتماعی»، توجه و اهتمام به «تحول اخلاقی» است: «یعنی اینکه انسان هر رذیلت اخلاقی را، هر اخلاق زشت، هر روحیهی بد و ناپسندی که موجب آزار دیگران یا عقبماندگی خود انسان است، کنار بگذارد.»
مسیر دوم، بحث در مورد نحوهی مواجههی «امر سیاسی» (حکومت و دولت در معنیِ خاصّ آن)، با «امر اجتماعی» (جامعه و ارزشهای اجتماعی به طور خاصّ)، در مرحلهی «تداوم» حکومت است. در اینجا بهویژه مقولهی «سیاستگذاری» به منظور «اصلاح امور» اهمیت پیدا میکند. جامعه (و امر اجتماعی)، شامل سنتها و ارزشهایی است که حکومتها ناگزیر از سیاستگذاری به منظور تقویت یا اصلاح آنها هستند. روشن است که در اینجا «امر اجتماعی»، فربهتر از «امر سیاسی» است و بر همین اساس، «قدرت اجتماعی» (قدرت جامعه)، بیشتر از «قدرت سیاسی» (قدرت دولت) است. این نابرابری در قدرت، زمانی ملموستر میشود که یک دولت، برای اصلاح یک سنت نادرستِ اجتماعی سیاستگذاری و اقدام میکند، اما موفق به اصلاح آن نمیشود. جامعه در برابر دولت مقاومت میکند و اصلاح ممکن نمیشود.
از این رو در این مسیر دوم، برخی حکومتها تلاش میکنند که از کنار سنتهای نادرست اجتماعی، به آرامی عبور کرده و با آنها مماشات کنند، و بدین ترتیب، «تداوم» قدرت خود را تضمین کنند؛ یا در بسیاری از موارد، آن سنتها و ارزشهایِ نادرست را تقویت کرده و بلکه بر آن سوار شده و اساساً «تداوم» خود را از این طریق، تضمین کنند. همهی انقلابها، وعدهی «اصلاح امور» و از جمله مبارزه با همین سنتها و عادتهای نادرست را میدهند و از این حیث، بدترین سرنوشت برای حکومتهای انقلابی زمانی خواهد بود که تسلیم «امر اجتماعی» و به این معنا عادات و اخلاقیات نادرست فرهنگی و اجتماعی جامعهی خود شوند. موتور انقلاب زمانی از کار خواهد افتاد که حکومت انقلابی، به جای سیاستگذاری برای اصلاح سنتهای فرهنگی و مبارزه با عادات نادرست اجتماعی و به این ترتیب، تضمینِ حرکتِ موتور انقلاب، تمایل به همراهی و مماشات و در بدترین حالت، سوار شدن بر آنها به منظور تضمینِ تداوم خود برآید. تاریخ جوامع و ادیان، سرشار از چنین نمونههایی است.
سه.
در مورد «قیام عاشورا» تحلیل و تفسیرهای مختلفی از زمان وقوع این حادثهی بزرگ تاکنون ارائه شده که هریک ابوابی از آن را آشکار کرده است. به نظر میرسد که یکی از عبرتهای این واقعه، به رغم مهابت آن، توجه به تأثیر اخلاقیات و خلقیات منفی در سرنوشت یک جامعه است؛ تا آنجا که مسلمانانِ پیروِ پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم، تنها چند دهه پس از وفاتش، فرزند او را کشتند و با اسب بر بدنش تاختند و خاندانش را بهخواری به اسارت بردند و با سنگ به استقبال کاروان آنها رفتند! امام حسین علیهالسلام کشتهشدهی همین عادات و اخلاقیات اجتماعی ناپسند شد، وقتی حاکم مسلمین، بنای حکومت خود را بر احیا و تقویتِ عادات ناپسند جاهلی استوار کرد؛ همان عادات ناپسندی که رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم هدف نهاییِ بعثت خود را مبارزه با آن و گسترش اخلاقیات خوب و انسانی عنوان کرد: «اِنّی بُعِثْتُ لِأُتَمَّمَ مَکارِمَ الاخْلاق».
میدانیم که جزیرةالعرب، و زیستجهانِ جاهلی اعراب در زمان بعثت پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم، مجموعهای از سنتها و عادات اجتماعی خوب و بد را در بر میگرفت؛ خصائل نیکویی همچون میهماننوازی و همیاری یا عادات ناپسندی نظیر انتقامجویی، جنگطلبی، تقلید بدون تفکر، شرب خمر، خشونتطلبی، اشرافیگری، تعصّب، فساد اخلاقی، زنده به گور کردن دختران و قبیلهپرستی و نظایر آن. البته روشن است که گسترهی عادات ناپسند، بسیار بیش از معدود خلقیات مثبت و انسانی در میان اعراب بود. پیامبرِ خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم معدودی از سنتهای پسندیدهی اعراب را -هرچند ناشی از منطق هویت قبیلهای یا زیست بادیهای بودند- با قرار دادن در جریان صحیح الهی و دینی تقویت کرد و بسیاری از اخلاقیات و خلقیاتِ منفی اعراب را رد کرد و در نقطهی مقابل آن، دستورهای دینی تازهای را برای مسلمانان ارائه کرد. مثلاً پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم زنده به گور کردنِ دختران را ممنوع کرد و در عوض، با تکریم و احترام تنها دخترش حضرت فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها الگویی مناسب از جایگاه زن در جامعهی نوپای اسلامی به مسلمانان ارائه کرد.
پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم به عنوان پیامآورِ یک دین تازه که انقلابی را در جهان به پا کرد و به عنوان حاکم یک حکومت انقلابی، در کلِّ دورهی دهسالهی حکومتداریاش، هیچگاه تسلیمِ «امر اجتماعی» نشد و نهتنها از آن به مثابه بستری برای «تداوم» قدرت و حکومت خود استفاده نکرد، بلکه راهبرد اصلیِ خود را مبارزه با اخلاقیات ناپسند اجتماعی و سنتهای نادرست انسانی قرار داد و به این ترتیب، نهتنها موتور انقلاب خود را تا پایان عمر بابرکتش روشن نگهداشت، بلکه به پیروانش نیز الگویی از انقلابیگری و سیاستمداری ارائه داد.
همهی انقلابها، وعدهی «اصلاح امور» و از جمله مبارزه با همین سنتها و عادتهای نادرست را میدهند و از این حیث، بدترین سرنوشت برای حکومتهای انقلابی زمانی خواهد بود که تسلیم «امر اجتماعی» و به این معنا عادات و اخلاقیات نادرست فرهنگی و اجتماعی جامعهی خود شوند.
بر همین اساس، موتور انقلابِ حضرت محمد صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم زمانی از کار افتاد که حکّام اسلامیِ پس از او برای تداوم حکومت و برقراری نظم در قلمرو حکومتداریشان به سنتها و عادات اجتماعی جوامع روی خوش نشان دادند. تا آنجا که از همان سقیفه و در حالی که هنوز جنازهی رسول خدا صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم بر زمین بود، دعوای مهاجر و انصار بر سرِ جانشینیِ پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم بالا گرفت و البته مهاجرین با اتکا بر یک سنتِ کهنهی جاهلی که پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم سعی وافری در ردّ و حذف آن کرده بود، بر انصار غلبه یافتند: یعنی نسب و تعلّق قبیلهای.
هنگامی که حضرت علیابنابیطالب علیهالسلام به حکومت رسید، بسیاری از سنتها و عادات ناپسند جاهلی، دوباره و این بار با توجیهات دینی در پهنهی گستردهی قلمرو حکومت اسلامی ریشه دوانیده بود.3 لذا جامعهی اسلامی «عدل علی» را تاب نیاورد،4 زیرا سالها بود که به سنتهای پیشین بازگشته بود.5 حضرت علی علیهالسلام در شرح احوال مردم همروزگارش در خطبهی 233 نهجالبلاغه اینگونه گفته است: بدانید که همانا شما در روزگاری زندگی میکنید که: «التائل فیه بالحقّ قَلیلٌ و اللسان عن الصدقِ کَلیلٌ و اللازمُ لِلحقِّ ذلیلٌ أهلُهُ معتکفون علی العصیان مصطلحونَ علی الادهان فتاهم عارِمٌ و ثائبهم آثمٌ و عالمهم منافقٌ و قارنُهم ممارقٌ لا یعظم صغیرُهم کبیرَهم و لا یعول غنیهم فقیرَهم».6
موتور انقلاب محمدی صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم خاموش شده بود و تلاش حضرت علی علیهالسلام، برای روشن کردنِ دوبارهی آن، جز ضربت شمشیری که بر فرقِ او فرود آمد، نتیجهای نداشت. پس از او، به طور شگفتانگیزی شیوهی حکومتداریِ معاویه مبتنی بر یک مهندسیِ اجتماعی بود؛ مهندسی معکوسِ سنتها و اخلاقیات اجتماعی. و آدمی درمیماند که در آن دوره و با توجه به محدودیت امکانات رسانهای یا ظرفیتهای محدود حکومتها برای إعمالِ حاکمیتشان، چگونه چنین پدیدهی شگرفی قابل تحقق است. معاویه به منظور تحکیم پایههای حکومت خود و خاندان اموی7 دین انقلابی اسلام را به ابزاری تحریفشده8 برای بقا و تداوم حکومت خود بدل کرد9 و در این راه، مهمترین راهبرد او ترویج و گسترش سنتهای جاهلی و عادات ناپسند اجتماعی عرب است. او تا آنجا پیش رفت که اسلام را هم به ابزاری برای تفاخر عرب تبدیل نمود!10 امام حسین علیهالسلام کشتهی بازگشت به همین سنتهایِ ناپسند جاهلی است.11
سیدالشهداء هنگام خروج از منزل «بیضه» در مسیر رسیدن به کربلا، خطاب به مردم فرمود: «مردم آگاه باشید! ایـنان اطاعت خدا را ترک و پیروی از شیطان را بر خود فرض نـمـودهانـد؛ فساد را ترویج و حدود الهی را تعطیل نموده و فَیء را به خود اختصاص دادهاند.»12 همچنین حضرت علیهالسلام تأثیر احیای سنتهای غلط را در دومین سخنرانی خود در روز عاشورا خطاب به کوفیان اینگونه بیان نمود: «آری! در اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمههای غیر مشروعی که شکمهای شما از آن انباشته است، خدا اینچنین بر دل های شما مُهر زده است.» امام علیهالسلام برای اصلاح همین کژیها و ناراستیها قیام کرد: «لِطَلَبِ الإصْلاحِ فِی اُمَّةِ جَدِّی مُحَمَّدٍ صلیاللهعلیهوآله».
رهبر انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای، ضمن بحثی پیرامون شیوهی عملِ امام سجاد علیهالسلام در دورهی امامتشان، بر همین اصل تأکید و تصریح دارند که: «امام سجاد [علیهالسلام] به تعلیم و تغییر اخلاق در جامعهی اسلامی کمر بست. چرا؟ چون طبق تحلیل آن امام بزرگوار، بخش مهمی از مشکلات اساسی دنیای اسلام که به فاجعهی کربلا انجامید، ناشی از انحطاط و فساد اخلاق مردم بود. اگر مردم از اخلاق اسلامی برخوردار بودند، یزید و ابنزیاد و عمر سعد و دیگران نمیتوانستند آن فاجعه را بیافرینند. اگر مردم آنطور پست نشده بودند، آنطور به خاک نچسبیده بودند، آنطور از آرمانها دور نشده بودند و رذایل بر آنها حاکم نمیبود، ممکن نبود حکومتها ولو فاسد باشند؛ ولو بیدین و جائر باشند، بتوانند مردم را به ایجاد چنان فاجعهی عظیمی؛ یعنی کشتن پسر پیغمبر و پسر حضرت فاطمهی زهرا سلاماللَّهعلیها وادار کنند. یک ملت، وقتی منشأ همهی مفاسد خواهد شد که اخلاق او خراب شود. این را امام سجاد علیهالصّلاةوالسّلام در چهرهی جامعهی اسلامی تفحص کرد و کمر بست به اینکه این چهره را از این زشتی پاک کند و اخلاق را نیکو گرداند.»13
رهبر انقلاب: «انقلاب اسلامی که آمد، مثل مشتی به سینهی مهاجم [غرب] خورد، او را عقب انداخت و تهاجم [فرهنگی] را متوقف کرد. در دوران اول انقلاب، شما ناگهان دیدید که مردم ما در ظرف مدت کوتاهی، تغییرات اساسی در خلقیات خودشان احساس کردند. گذشت در بین مردم زیاد شد. آز و طمع کم شد... گرایش به دین زیاد شد. اسراف کم شد. قناعت زیاد شد.»
چهار.
جامعهی ایران، مانند هر جامعهی دیگری، مجموعهای از سنتها و اخلاقیات خوب و بد اجتماعی را در خود دارد. گفته شده که ایرانیان «مهماننواز»، «خونگرم»، «ظلمستیز»، «کمالطلب»، «وفادار»، «غریبهدوست»، «شریعتمدار» و البته «تکرو»، «تنبل»، «مسرف» و نظایر آن هستند. هرچند در برخی خصایص منفی و نیز مثبت نباید به راه افراط و تفریط رفت، اما فارغ از شعارزدگی سیاسی و با مراجعه به متن زندگی اجتماعی، کمابیش همین خصایص در ایرانیان وجود دارد. بهعلاوه، ایران از جمله مصادق عینیِ جوامعی است که در آن «امر اجتماعی» فربهتر از «امر سیاسی» است و دولتها ناگزیر از سیاستگذاری در حوزهی اجتماعی برای «اصلاح امور» هستند.14
تداوم «انقلاب اسلامی» در ایران مستلزم چالش جمهوری اسلامی با این سنتهای فرهنگ و اجتماعیِ غلط است. رهبر انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای در بحثی پیرامون مسألهی تهاجم فرهنگی در سال 1371 مواجههی انقلاب با همین خلقیات و سنتهای ناپسند را بهخوبی تشریح کردهاند: «انقلاب اسلامی که آمد، مثل مشتی به سینهی مهاجم [غرب] خورد، او را عقب انداخت و تهاجم [فرهنگی] را متوقف کرد. در دوران اول انقلاب، شما ناگهان دیدید که مردم ما در ظرف مدت کوتاهی، تغییرات اساسی در خلقیات خودشان احساس کردند. گذشت در بین مردم زیاد شد. آز و طمع کم شد. همکاری زیاد شد. گرایش به دین زیاد شد. اسراف کم شد. قناعت زیاد شد.
فرهنگ اینها است. فرهنگ اسلامی اینها است. جوان به فکر فعالیت و کار افتاد، دنبال تلاش رفت. خیلیها که به شهرنشینی عادت کرده بودند، به روستاها رفتند؛ گفتند بگذار کار کنیم. شبهکارهایی که به صورت گیاه هرزی در زندگی اقتصادی مردم رشد پیدا کرده بود ،کم شد. این مربوط به یکی دو سال اول انقلاب بود. این مربوط به همان زمانی است که تلاش روزبهروز دشمن برای پاشیدن بذر اخلاقیات منفی متوقف شده بود و یک گرایش و یک توجه به اسلام پیش آمده بود. مجدداً آن فرهنگ و اخلاق و آداب و خلقیات اسلامی که در خمیرهی مردم ما بود، در آنان زنده شد. البته عمیق نبود. عمق، آن زمانی پیدا میکند که روی موضوع، چند سالی کار شود. این فرصت پیش نیامد و آن تهاجم بهتدریج و بهمرور از سرگرفته شد.»15
حضرت آیتالله خامنهای در ادامهی سخنان فوق ضمن تصریح به تلاش دشمنان برای تضعیف اخلاق پسندیدهی اسلامیِ مردم ایران، به عامل دیگری نیز اشاره میکنند: «تهاجم، در اواسط دوران جنگ به وسیلهی ابزارهای تبلیغی و گفتارهای غلط و کجاندیشانه شروع شد و آن تهنشینها و رسوبهای ذهنی و روحی خود ما مردم هم در تاثیرگذاریاش مؤثر بود.»16 این تهنشینها و رسوبات ذهنی و روحی، همان خلقیات و اخلاقیات اجتماعی ناپسندی است که در میان ایرانیان وجود دارد؛ همان «امر اجتماعی» فربهی که هرچند «انقلاب اسلامی» تا حدودی آن را به عقب راند و تضعیف کرد: «جامعهی ما به برکت انقلاب، اخلاقش به سمت اخلاق الهی گردش قابل توجهی کرد»، اما بر اثر کمکاری دولتها و سیاستگذاران این روند بهبود کامل نیافت: «این گردش کامل نیست و باید باز هم ادامه پیدا کند.»
به تعبیر رهبر انقلاب، نهادهای اخلاقی جامعهی ما ضربه خورده و مهمترین راهبرد برای دولتها و سیاستگذاران در مواجهه با «امر اجتماعی»، توجه و اهتمام به «تحول اخلاقی» است: «یعنی اینکه انسان هر رذیلت اخلاقی را، هر اخلاق زشت، هر روحیهی بد و ناپسندی که موجب آزار دیگران یا عقبماندگی خود انسان است، کنار بگذارد و خویشتن را به فضایل و زیباییهای اخلاقی، آراسته کند.» در این صورت، جامعهای تزکیهشده ظهور خواهد کرد که «مردمش نفس خود را اصلاح کرده باشند، به خودشان پرداخته باشند، رذایل اخلاقی را از خودشان دور کرده باشند، دورویی و دروغ و فریب و حرص و طمع و بخل و بقیهی رذایل انسانی را از خودشان جدا کرده و زدوده باشند. اینطور جامعهای هم به سعادت اخروی و هم جلوتر از آن، به سعادت دنیوی دست خواهد یافت.»17 اهتمام رهبر انقلاب به برخی اخلاقیات منفی ایرانیان مانند «تنبلی اجتماعی» یا «مسرف بودن» ایرانیان و اهتمام به ترغیب مردم به مبارزه با خلقیات ناپسند در همین راستا قابل فهم است.
پنج.
فارغ از همهی اقتضائات و بایدهای منطقهای و بینالمللی، تداوم «انقلاب اسلامی» منوط به مبارزه با خُلقیات فردی و اخلاقیات اجتماعی ناپسند در جامعهی ایران است. زنهار از زمانی که اهل سیاست به دنبالِ سوار شدن بر همین خلقیات و اخلاقیات ناپسند باشند.
پینوشت:
1. رجوع شود به: «بیانات در دیدار کارکنان وزارت آموزش و پرورش 23/04/1372» در (Khamenei.ir).
2. البته روشن است که این گزاره در فلسفهی سیاسی اسلام تغییر میکند؛ به این ترتیب که حاکمیت تنها از آنِ خداوند است و آنجا که ارادهی مردم اهمیت مییابد، جز در متن ارادهی خداوند نیست.
3. یکی از سنن جاهلیت، تشکیل جلساتی برای بیان اصل و نسب و تفاخر به آن بود. از رحلت پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم تا روی کار آمدن حضرت علی ابن ابیطالب علیهالسلام، این سنت به جامعهی اسلامی بازگشته بود و در مسجد مسلمین به جای ذکر خدا، بنا بر بیان نسب و حسب بود و علی علیهالسلام به آنان میفرمود: «اَللّه اَللّهَ فی کِبْرِ الْحَمِیَّةِ وَ فَخْرِ الْجاهِلِیَّةِ» از فخرفروشی به رسم جاهلیت و تکبر دوری کنید.
4. حضرت علی علیهالسلام در خطبهی 15 در مورد اموالی که به ناحقّ در دورهی عثمان به سران عرب، قریش و بنیامیة رسید، میفرماید: «به خدا قسم اگر آن املاک را بیابم، به مسلمین برمیگردانم اگرچه مهریهی زنان شده باشد یا با آن کنیزها خریده باشند، زیرا گشایش امور با عدالت است. کسی که عدالت او را در مضیقه اندازد، ظلم و ستم مضیقهی بیشتری برای او ایجاد میکند.»
5. حضرت علی علیهالسلام بازگشت سنتهای غلط جاهلی مانند خویشاوندمداری را همواره نشانه رفته است؛ از جمله آنجا که به یکی از کسانی که تحت امر او است و تخلفی از او سر زده است، مینویسد:«به خدا سوگند اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند، از سویِ من هیچ حمایت و هواخواهی دریافت نمیکردند و در ارادهی من برای احقاقِ حقّ اثر نمیگذاشتند، تا آن زمان که حق را از آنان بستانم و ستم های ناروا را دور سازم.»
6. افراد حقگو اندکاند،. زبانشان از راستگویی عاجز است. حقجویان را خوار میشمرند. با گنهکاران همدل هستند. با مردم سست و تنبل، همگامی دارند. جوانانشان بداخلاقاند، بزرگسالانشان، گنهکارند، عالمانشان دورو هستند. دوستانشان، خیانتپیشهاند، کوچکترهاشان به بزرگترها احترام نمیگذارند و ثروتمندانشان از فقرایشان دستگیری نمیکنند.
7. امام حسین علیهالسلام در پاسخ به فرماندار مدینه که خواستار بیعت او با یزید بنمعاویه است، فرمود: «وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ إِنَّ الْخِلَافَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلَی وُلْدِ أَبِی سُفْیَانَ وَ کَیْفَ أُبَایِعُ أَهْلَ بَیْتٍ قَدْ قَالَ فِیهِمْ رَسُولُ اللَّهِ هَذَا» یعنی: «من خودم از رسول خدا شنیدم که میفرمود: خلافت و حکومت بر خاندان ابوسفیان حرام است. پس من چگونه با خانوادهای که چنین مطلبی را رسول خدا دربارهشان فرموده، بیعت کنم؟»
8. بیان امام حسین علیهالسلام در مورد دینداری مسلمانان روزگار خودش گویا است که: «النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ».
9. از جملهی این تحریفها در دین اسلام میتوان به تقویت و گسترش فرقهی «مرجئه» اشاره کرد که در آن یک گزارهی اصلی وجود دارد: «با وجود ایمان، گناه معنی ندارد؛ همانگونه که با وجود کفر، عبادت فایده ندارد.» «ایمان» منحصر به یک باور قلبی است و با وجود آن، گناه معنی ندارد. چنین باوری جواز انجام هر جنایتی را در اختیار حاکم اسلامی قرار میدهد؛ همچنانکه از معاویه دربارهی خطاها و اشتباهاتش پرسیدند و او جواب داد که به «اِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً» باور دارم.
10. خداوند در قرآن کریم، سورهی فصّلت/ آیهی 44 نسبت به تعابیر قومگرایانه از قرآن هشدار داده است که: «لَو جـَعـَلْناه قُرءاناً اَعْجَمِیّاً لَقالُوا لَولا فُصِّلَتْ ایاتُهُ اَعْجَمِیٌ وَ عَرَبیٌ قُلْ هُوَ للذین امنو هدیً و شفاء» هر گاه آن را قـرآنـی عـجـمـی قـرار مـیدادیـم حـتـمـاً مـیگـفتند چرا آیاتش روشن نیست؟! قرآن عجمی از پیغمبری عربی؟! بگو این (کتاب) برای کسانی که ایمان آوردهاند هدایت و درمان است. (البته پس از پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم، این هشدار را نادیده گرفتند.)
11. از انس بن مالک پرسیدند که از سنّت پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم چقدر مانده است؟ گفت: من سالها با پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم محشور بودم، امروز تنها همین نمازی که مردم میخوانند و شهادت ان لا اله الااللّه، دیگر هر چه نگاه میکنم، چیزی از سنّت پیامبر صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم نمیبینم.
12. «اِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیطانِ وَ تَرَکُوا طاعَةَ الرَّحْمنِ وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَائْثَرُوا بِالْفَیْیءِ وَ اَحَلُّوا حَرامَ اللّهِ وَ حَرَّمُوا حَلالَهُ».
13. رجوع شود به: «بیانات در دیدار کارکنان وزارت آموزش و پرورش 23/04/1372» در (Khamenei.ir).
14. گاهی خُلقیات ایرانیان آنقدر قدرتمند است که سیاستگذاری گستردهی رسانهای هم نمیتواند تغییری در رفتار مردم ایجاد کند. مثلاً تلاش گستردهی رسانهای نهادهای رسمی برای تغییر «رفتار ترافیکی» و اخلاق رانندگی مردم، با وجود تبلیغات گسترده و استفاده از همهی تکنیکهای رسانهای یا افزایش جریمهی تخلفات رانندگی، هنوز به نقطهی بهبود مطلوب نرسیده است.
15. رجوع شود به: بیانات مقام معظم رهبری در دیدار وزیر و معاونین و رؤسای مناطق آموزش و پرورش سراسر کشور-21/5/1371 (Khamenei.ir).
16. همان.
17. رجوع شود به: «بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با گروهی از خانواده های شهدا و جانبازان 01/08/1370» در (Khamenei.ir).