1390/09/16
از خون شهیدان لالهزار است / آهنگران
اشعار خوانده شده توسط ذاکر اهلبیت، حاج صادق آهنگران در پنجمین شب عزاداری در حسینیه امام خمینی / محرم 1433
هلا! امشب بیابان شرمسار است
که از خون شهیدان لالهزار است
گل آلاله امشب داغ دارد
هوای غنچههای باغ دارد
زنان و کودکان در راه هستند
یتیمان با عطش همراه هستند
زمین کربلا باور ندارد
که دیگر اصغر و اکبر ندارد
شب درد و جدایی آمد از راه
ز ماتم خاک بر سر میزند ماه
یتیمان غرق سوز و اشک و آهند
بیابان در بیابان بیپناهند
به روی نیزهها بین سواران
نمایان میشود سرهای یاران
تن گلها به ضرب تازیانه
ندارد جز کبودیها نشانه
عزیزان پیمبر سوگوارند
به سوی کوفه امشب رهسپارند
پر از غربت، پر از سوز و گدازند
سوار اشتران بیجهازند
هراس از سیلی بیگانه دارند
میان دشت و هامون خانه دارند
کسی چشم و چراغ کاروان است
تن بیمار و زارش ناتوان است
غریب است و دلی چون شیر دارد
به پایش حلقهی زنجیر دارد
فلک از دیده خون میگرید امشب
سخن میگوید از اندوه زینب
یتیمی میدود در دشت و صحرا
اسارت میرود فرزند زهرا
یتیمان جمله امشب داغدارند
به جز زینب دگر مادر ندارند
دل زینب چو دریا در خروش است
شکوه پرچم غربت به دوش است
خروش خشم زینب تازه مانده
سیاهی را به رسوایی کشانده
هلا! آن کوفیان بیمروت
میان کربلا در دشت غربت
دل آنان پر از بغض ولی بود
تمام کینههاشان از علی بود
به چشم دل بصیرت را ندیدند
حسینبنعلی را سر بریدند
اگر چشمی بصیرت را نبیند
غبار فتنه بر آن مینشیند
کسی جز عشق در دل جا ندارد
ولایت بی علی معنا ندارد
امید شب پیام انقلاب است
ولایت با بصیرت همرکاب است
الهی با بصیرت یار باشیم
شفابخش دل بیمار باشیم
سرود تلخ دشمن خواندنی نیست
ولایت بی بصیرت ماندنی نیست
*
جهان امشب هوای گریه دارد
چو نی یکسر نوای گریه دارد
فضای کربلا اندوهناک است
بدنهای مطهر روی خاک است
خدایا! بار غم بر دوش مانده
چراغ خیمهها خاموش مانده
شمیم لاله در باغ و چمن نیست
کسی با کشتگان بیکفن نیست
هلا! امشب بیابان شرمسار است
که از خون شهیدان لالهزار است
گل آلاله امشب داغ دارد
هوای غنچههای باغ دارد
زنان و کودکان در راه هستند
یتیمان با عطش همراه هستند
زمین کربلا باور ندارد
که دیگر اصغر و اکبر ندارد
شب درد و جدایی آمد از راه
ز ماتم خاک بر سر میزند ماه
یتیمان غرق سوز و اشک و آهند
بیابان در بیابان بیپناهند
به روی نیزهها بین سواران
نمایان میشود سرهای یاران
تن گلها به ضرب تازیانه
ندارد جز کبودیها نشانه
عزیزان پیمبر سوگوارند
به سوی کوفه امشب رهسپارند
پر از غربت، پر از سوز و گدازند
سوار اشتران بیجهازند
هراس از سیلی بیگانه دارند
میان دشت و هامون خانه دارند
کسی چشم و چراغ کاروان است
تن بیمار و زارش ناتوان است
غریب است و دلی چون شیر دارد
به پایش حلقهی زنجیر دارد
فلک از دیده خون میگرید امشب
سخن میگوید از اندوه زینب
یتیمی میدود در دشت و صحرا
اسارت میرود فرزند زهرا
یتیمان جمله امشب داغدارند
به جز زینب دگر مادر ندارند
دل زینب چو دریا در خروش است
شکوه پرچم غربت به دوش است
خروش خشم زینب تازه مانده
سیاهی را به رسوایی کشانده
هلا! آن کوفیان بیمروت
میان کربلا در دشت غربت
دل آنان پر از بغض ولی بود
تمام کینههاشان از علی بود
به چشم دل بصیرت را ندیدند
حسینبنعلی را سر بریدند
اگر چشمی بصیرت را نبیند
غبار فتنه بر آن مینشیند
کسی جز عشق در دل جا ندارد
ولایت بی علی معنا ندارد
امید شب پیام انقلاب است
ولایت با بصیرت همرکاب است
الهی با بصیرت یار باشیم
شفابخش دل بیمار باشیم
سرود تلخ دشمن خواندنی نیست
ولایت بی بصیرت ماندنی نیست
*
جهان امشب هوای گریه دارد
چو نی یکسر نوای گریه دارد
فضای کربلا اندوهناک است
بدنهای مطهر روی خاک است
خدایا! بار غم بر دوش مانده
چراغ خیمهها خاموش مانده
شمیم لاله در باغ و چمن نیست
کسی با کشتگان بیکفن نیست