1390/09/16
میتپد قلب عاشقان یکسر / طاهری
اشعار خوانده شده توسط ذاکر اهلبیت، حاج محمدرضا طاهری در پنجمین شب عزاداری در حسینیه امام خمینی / محرم 1433
هر شب از شوق دوست تا به سحر
میتپد قلب عاشقان یکسر
تا درآید چو قرص مه شد خشک
چشم یعقوبیان او بر در
باید آماده بود، آماده
باید آماده بود بهر سفر
بیشک از لطف اوست؛ بیداری
در جهان میشود فراگستر
نام او در گلوست تا پایان
راه ما راه اوست تا آخر
*
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
همه در حالت سفر از خود
همه بیتاب چون نسیم سحر
همه دلباخته چو پروانه
همه بر پای شمع، خاکستر
پدران از تبار ابراهیم
مادران از قبیلهی هاجر
عارفانِ قبیلهی عرفات
شاعرانِ عشیرهی مشعر
هر یکی در مقام خود ساقی
هر یکی در مرام خود ساغر
سروهایی به قامت طوبا
چشمههایی به پاکی کوثر
همرکاب حماسههای عظیم
در گذر از هزار و یک معبر
سرزمین، سرزمین گلها بود
پهنهی عشق، وه! چه پهناور
با علیاصغر اشتیاق حبیب
پیر و ششماههاند همسنگر
در دل و جان کاروان اینک
میتپد این نهیب، این باور
نکند شوکران شود معروف
نکند نردبان شود منکر
نکند از سکوت سرخود ما
بار دیگر طمع کند خودسر
مرحبا بر سلالهی زهرا
ها! فصلّ لربّک وانحر
شد پدیدار امتحان دگر
کشتی نوح بود و موج خطر
ناگهان در هجوم باد خزان
کنده شد برگههایی از دفتر
کاروان میرود به کوفه و شام
کاروان میرود به مرز خطر
کاروان میرود ولی خالیست
جای عباس و قاسم و اکبر
کاش عباس بود تا که کند
زانویش را رکاب بر خواهر
کاش بودند قاسم و اکبر
بهر یاری عمه وقت سفر
کودکان را سوار بر ناقه
یک به یک کرد دختر حیدر
آری! آری! شدهست وقت وداع
باید از قتلگاه کرد گذر
نالهها زد ز دل در آن لحظه
و چنین گفت با تن بیسر:
«آه! آیا تویی برادر من؟
تویی فرزند پاک آن مادر؟
ای کتاب ورقورقشدهام!
تو حسینی؟ کجا کنم باور؟
نیست بر روی خاک جای شما
زینت شانههای پیغمبر!
خیز و بنگر به صحنههای شگفت
نه بسی صحنههاست شرمآور
رفته از پای دختران خلخال
رفته از دست مادران زیور»