1390/09/14
محرم 1433
مسجد اقامهگاه اذانی جدید بود / حدادیان
محرم 1433
اشعار خوانده شده توسط ذاکر اهلبیت، حاج سعید حدادیان در سومین شب عزاداری در حسینیه امام خمینی / محرم 1433
دین دوره دوره در نوسانی جدید بود
مسجد اقامهگاه اذانی جدید بود
شب را سر رسیدن صبح و فلق نبود
گوشی در این میانه بدهکار حق نبود
هر کس به زعم نفس خود اسلامی آفرید
شیطان مراد دین شد و جهل عرب مرید
آن عاشق یگانهی حق... آه... آه... آه...
اسرار حق شنیده نشد جز به گوش چاه
این بار فتنه تازهتر و موزیانه بود
خونخواهی خلیفهی سوم بهانه بود
ای اُف بر این زمانهی حقناسپاسها
وای از بهانههای علیناشناسها
گمراهی و تزلزل این عام و خاصها
از حیلهی معاویه و عمر و عاصها
کوفه! ز جای خیز، شیاطین رسیدهاند
کمکم بنیامیه به صفین رسیدهاند
مالک، حسن، حسین... علی بیسپاه نیست
آری! زره نبستن او اشتباه نیست
دلگرم خندههای حسین و حسن، علیست
قلب سپاه حیدر لشگرشکن علیست
لشگر رسیده بود به یک دشت آشنا
اتراق میکنیم به اندوه، کربلا
از دور مویههای شریعه به راه بود
چشم علی به سوگ بزرگی گواه بود
بویید مشت خاک و به داغی دچار شد
ناگاه آسمان و زمین بیقرار شد
بگذاشت سر به سجده و بر خاک بوسه زد
غمگینترین امیر همه روزهدار شد
عطر گلاب و گریه همه دشت را گرفت
با گریه شانههاش چه بیاختیار شد
«ای خاک! خوش به حال تو» فرمود و بعد از آن
هر چار فصل سرد زمین نوبهار شد
خورشید، سربلند سر از سجده برگرفت
آرام خیره بر دو دم ذوالفقار شد
«اینجا کجاست؟ حالت مولا عوض شده
آرامش مداوم دریا عوض شده»
فرمود: «کربلاست» چه اندوه مبهمی!
چه نام آشنا و غریبی، عجب غمی!
از نو تمام حادثهها را مرور کرد
از مرز بیست و چار، محرم، عبور کرد
ابرو کشید در هم و از لای گرد و خاک
افتاد چشم او به بدنهای چاکچاک
آن جای ماجرا که گلو میبُرند بود
«الله اکبر» از لب دشمن بلند بود
دارد صدای هلهله میآید از سپاه
الله اکبر از سر گودال قتلگاه
زینب! بسوز! آجرکِ الله دخترم!
بار دگر قدم بزن اینجا برابرم
تو یادگار مادر پهلوشکستهای
زینب! نبینمت که خمیدی و خستهای
نامت شنیده میشود از خیمهها بلند
بابا! برای دلخوشی بچهها بخند
از این به بعد محور این خیمهگاه باش
با کارون برای سفر روبهراه باش
با خود سکوت را تو به اوج صدا ببر
سوغات کوفه خطبهای از کربلا ببر
اشعار خوانده شده توسط ذاکر اهلبیت، حاج سعید حدادیان در سومین شب عزاداری در حسینیه امام خمینی / محرم 1433
دین دوره دوره در نوسانی جدید بود
مسجد اقامهگاه اذانی جدید بود
شب را سر رسیدن صبح و فلق نبود
گوشی در این میانه بدهکار حق نبود
هر کس به زعم نفس خود اسلامی آفرید
شیطان مراد دین شد و جهل عرب مرید
آن عاشق یگانهی حق... آه... آه... آه...
اسرار حق شنیده نشد جز به گوش چاه
این بار فتنه تازهتر و موزیانه بود
خونخواهی خلیفهی سوم بهانه بود
ای اُف بر این زمانهی حقناسپاسها
وای از بهانههای علیناشناسها
گمراهی و تزلزل این عام و خاصها
از حیلهی معاویه و عمر و عاصها
کوفه! ز جای خیز، شیاطین رسیدهاند
کمکم بنیامیه به صفین رسیدهاند
مالک، حسن، حسین... علی بیسپاه نیست
آری! زره نبستن او اشتباه نیست
دلگرم خندههای حسین و حسن، علیست
قلب سپاه حیدر لشگرشکن علیست
لشگر رسیده بود به یک دشت آشنا
اتراق میکنیم به اندوه، کربلا
از دور مویههای شریعه به راه بود
چشم علی به سوگ بزرگی گواه بود
بویید مشت خاک و به داغی دچار شد
ناگاه آسمان و زمین بیقرار شد
بگذاشت سر به سجده و بر خاک بوسه زد
غمگینترین امیر همه روزهدار شد
عطر گلاب و گریه همه دشت را گرفت
با گریه شانههاش چه بیاختیار شد
«ای خاک! خوش به حال تو» فرمود و بعد از آن
هر چار فصل سرد زمین نوبهار شد
خورشید، سربلند سر از سجده برگرفت
آرام خیره بر دو دم ذوالفقار شد
«اینجا کجاست؟ حالت مولا عوض شده
آرامش مداوم دریا عوض شده»
فرمود: «کربلاست» چه اندوه مبهمی!
چه نام آشنا و غریبی، عجب غمی!
از نو تمام حادثهها را مرور کرد
از مرز بیست و چار، محرم، عبور کرد
ابرو کشید در هم و از لای گرد و خاک
افتاد چشم او به بدنهای چاکچاک
آن جای ماجرا که گلو میبُرند بود
«الله اکبر» از لب دشمن بلند بود
دارد صدای هلهله میآید از سپاه
الله اکبر از سر گودال قتلگاه
زینب! بسوز! آجرکِ الله دخترم!
بار دگر قدم بزن اینجا برابرم
تو یادگار مادر پهلوشکستهای
زینب! نبینمت که خمیدی و خستهای
نامت شنیده میشود از خیمهها بلند
بابا! برای دلخوشی بچهها بخند
از این به بعد محور این خیمهگاه باش
با کارون برای سفر روبهراه باش
با خود سکوت را تو به اوج صدا ببر
سوغات کوفه خطبهای از کربلا ببر