1390/09/13
بعثت خون 1433
روز هشتم: همسر جنادة ابن حارث انصاری
«بعثت خون» در سال دوم (1433ه.قـ.)، به بررسی «نقش بانوان» در واقعهی کربلا و حوادث مرتبط با نهضت حسینی در سال 61 هجری قمری میپردازد.
هشتمین برنامه از سری برنامههای سال دوم بعثت خون، «بدرقهی ستارهها» نام دارد که روایتی است کوتاه از حضور همسر و خانوادهی جنادة ابن حارث انصاری و ماجرای شهادت اعضای این خانواده در کربلا. متن زیر بخش کوتاهی از این رویداد است که توسط جناب آقای دکتر محمدحسین رجبی دوانی از کارشناسان تاریخ اسلام و تشیع بیان شده است:
اما یک بانوی بزرگوار دیگری که در صحنه کربلا اوج معرفت و بصیرت و ولایتمداری خود را نشان میدهد و به این بانوی بزرگوار تا به حال روشن پرداخته نشده است، همسر جنادة ابنحارث انصاری است که خود را با خانواده و فرزند نوجوانش به کربلا رسانده بود.
در کوفهای که حکومت نظامی بود و بسیاری از رجال با سابقه و نظامیان دلاور جرأت نکردند بیرون بیایند، این خانم با همسر و فرزندش به کربلا میآیند. جناده، همسر او، در صبح عاشورا در حملهی اول نیروهای دشمن به شهادت رسید. عصر عاشورا مادر، لباس رزم بر تن نوجوان کرد و او را آماده کرد که به میدان برود و از امام دفاع کند. در منابع داریم که وقتی آمد خدمت امام، حضرت، نوجوان را اینچنین که دید، فرمود تو پدرت تازه به شهادت رسیده است، شاید شهادتت برای مادرت ناگوار باشد. این نوجوان گفت «مادرم به من دستور داده است در حمایت از شما و دفاع از شما با دشمنانتان بجنگم». این خیلی چیز مهمی است؛ یعنی مادری که تازه شوهر را از دست داده و همسرش به شهادت رسیده، فرزند را مهیای میدان میکند. امام هم در حق این نوجوان دعا کرد و عازم میدان شد و رجزهایی خواند که نشان میدهد خانوادهاش بصیر و فهیم و ولایتمدار هستند.
وقتی فرزند جناده به شهادت رسید، سر او را بریدند و سرش، سومین سری بود که به طرف اردوگاه امام(ع) پرتاب شد. مادر داغدیدهی او در اوج معرفت این سر را برگرداند و گفت ما چیزی را که در راه خدا دادهایم، پس نمیگیریم.
هشتمین برنامه از سری برنامههای سال دوم بعثت خون، «بدرقهی ستارهها» نام دارد که روایتی است کوتاه از حضور همسر و خانوادهی جنادة ابن حارث انصاری و ماجرای شهادت اعضای این خانواده در کربلا. متن زیر بخش کوتاهی از این رویداد است که توسط جناب آقای دکتر محمدحسین رجبی دوانی از کارشناسان تاریخ اسلام و تشیع بیان شده است:
اما یک بانوی بزرگوار دیگری که در صحنه کربلا اوج معرفت و بصیرت و ولایتمداری خود را نشان میدهد و به این بانوی بزرگوار تا به حال روشن پرداخته نشده است، همسر جنادة ابنحارث انصاری است که خود را با خانواده و فرزند نوجوانش به کربلا رسانده بود.
در کوفهای که حکومت نظامی بود و بسیاری از رجال با سابقه و نظامیان دلاور جرأت نکردند بیرون بیایند، این خانم با همسر و فرزندش به کربلا میآیند. جناده، همسر او، در صبح عاشورا در حملهی اول نیروهای دشمن به شهادت رسید. عصر عاشورا مادر، لباس رزم بر تن نوجوان کرد و او را آماده کرد که به میدان برود و از امام دفاع کند. در منابع داریم که وقتی آمد خدمت امام، حضرت، نوجوان را اینچنین که دید، فرمود تو پدرت تازه به شهادت رسیده است، شاید شهادتت برای مادرت ناگوار باشد. این نوجوان گفت «مادرم به من دستور داده است در حمایت از شما و دفاع از شما با دشمنانتان بجنگم». این خیلی چیز مهمی است؛ یعنی مادری که تازه شوهر را از دست داده و همسرش به شهادت رسیده، فرزند را مهیای میدان میکند. امام هم در حق این نوجوان دعا کرد و عازم میدان شد و رجزهایی خواند که نشان میدهد خانوادهاش بصیر و فهیم و ولایتمدار هستند.
وقتی فرزند جناده به شهادت رسید، سر او را بریدند و سرش، سومین سری بود که به طرف اردوگاه امام(ع) پرتاب شد. مادر داغدیدهی او در اوج معرفت این سر را برگرداند و گفت ما چیزی را که در راه خدا دادهایم، پس نمیگیریم.