1390/08/09
حوزه، الگوسازی و بیداری اسلامی
رقابت بر سر انتقال تجربههاست
امروز کشورهای منطقه که در معرض بیداری اسلامی قرار گرفتهاند، بهتدریج وارد مرحلهی نظامسازی و نهادسازی میشوند. با توجه به فرآیند نظامسازی پس از سقوط نظامهای دیکتاتوری و نیز تلاش نظام سلطه برای تحمیل الگوهای خود، معرفی الگوی مناسب «مردمسالاری اسلامی» ضروری به نظر میرسد. اما این کار بیشتر از آنکه متوجه سیاسیون باشد، تلاش محافل علمی و پژوهشی ما را طلب میکند تا تجربهی جمهوری اسلامی را بهدرستی برای ملتهای مسلمان منطقه معرفی و تبیین کنند. حجتالاسلاموالمسلمین احمد مبلغی، رئیس پژوهشگاه مطالعات تقریبی در این گفتوگو به بررسی این موضوع پرداخته است:
با توجه به فرایند نظامسازی در برخی کشورهای منطقه، چطور میتوان تجارب انقلاب اسلامی را به مردم این کشورها منتقل کرد؟
به نظر من، نزدیک شدن به این ملتها نیاز به کار کارشناسی دارد. امروز رقابت بر سر انتقال حداکثری تجربهها است. البته جمهوری اسلامی در حوزهی انتقال تجارب خود ملاحظاتی نیز دارد. اینکه ما صرفاً تجربهها را منتقل کنیم یا اینکه مانند غربیها کاملاً بیپرده و طوری عمل کنیم که با ادبیات این ملتها همخوانی نداشته باشد، راه به جایی نخواهد برد. این شیوهی انتقال تجارب باعث میشود که گاهی دستاویزها و بهانههایی را برای رقبا فراهم کنیم و موفق نشویم.
بهترین راه برای انتقال تجارب مشمول دو اصل است: اول اینکه انتقال تجارب باید با ادبیات و فضای حاکم بر این کشورها سازگار باشد، زیرا مردم در جریان این انقلابها یکدست نیستند و سطح یکسانی از علایق را ندارند، بلکه مجموعههای مختلفی هستند. از طرف دیگر ما باید به گونهای تجارب خود را منتقل کنیم که به دستگاههای تبلیغاتی غرب بهانه ندهیم، زیرا در این صورت به هدف نهایی ما که همانا عزت اسلام و وحدت مسلمین است، ضربه وارد میشود؛ چرا که تبلیغات مؤثر علیه ما وجود دارد. در این وضعیت مهمترین خواستهی ملتها تشکیل یک امت اسلامی است. امت اسلامی راه را برای اقتدار اسلام و شکلگیری نهادهای اسلامی باز میکند.
مردمسالاری اسلامی از آموزههای اسلامی برخاسته است. مردم مسلمان از آنجا که دنبال اسلام هستند، از مردمسالاری اسلامی استقبال خواهند کرد. بنابراین هوشمندانهترین روش آن است که ما میانگین مطالبات ملتهای بهپاخاسته را کارشناسی و تدوین کنیم و از طریق آن به ملتها نزدیک شویم تا آنها در مقابل ما موضع نگیرند.
شرایط انقلابها، شرایط جغرافیایی، شرایط منطقهای، دشواریهای فراروی انقلابها و دهها مؤلفه و متغیر دیگر باعث میشود که این ملتها شعارها و ادبیاتی را بروز دهند. ادبیات یک تحول، امری فرمایشی نیست و کسی نمیتواند ادبیاتی را در این زمان تحمیل کند. لذا ما باید برای انتقال تجربههای خود، ادبیات این انقلابها را آنگونه که هست، ببینیم.
نکتهی دوم «مشارکتجویانه بودن این انقلابها» است. ما باید از این فرصت برای معرفی کردن الگو استفاده کنیم. اصل سوم این است که این ملتها یک دروننهفتههایی دارند که ارتباط بسیاری با اسلام و عزت اسلامی و هویت اسلامی دارد. بنابراین ما باید زمینهی بروز و ظهور این مسائل را از رهگذر مشارکتجویی ایجاد کنیم.
در این مقطع باید در ارتباطات خود با دولتهای جدید، خط قرمزها را به حداقل برسانیم و اگر برای این ارتباطات یک فرصت قائل هستیم، باید بدانیم که این مقطع، هنگامه و زمانهی دیپلماسی و فعال کردن آن است. این کافی نیست که ما از دور بنشینیم و به طرح دعاوی بپردازیم، بلکه باید نزدیک شویم و با این انقلابها ارتباط برقرار کنیم.
از سوی دیگر شاهدیم که الگوهای مرسوم در بحث نظامسازی نیز حداکثر تلاش خود را برای نفوذ در این کشورها به کار بستهاند. به نظر شما اصلیترین رقبای اسلامخواهی مردم منطقه کدامند؟
دو رقیب برای جریان اسلامخواهی وجود دارد. البته رقابت در اینجا به معنی بهرهگیری از فرصتها است. رقیب اول کشورهای غربی هستند. بدیهی است که غربیها با پوشش حداکثری رسانهها و با امکانات نظامی و سیاسی و دیگر امکانات خود، توانستهاند در مواردی کسانی را به جای دیکتاتورهای سرنگون شده به ملتها معرفی کنند. به هر حال کشورهای غربی حداکثر توان خود را برای بهرهگیری از فرصتها به کار میگیرند.
یکی از خواستههای غربیها این است که تا سرحد امکان رنگ و بوی اسلامخواهی در آیندهی کشورهای منطقه به حداقل برسد. آنها میخواهند دیدگاههای خودشان را در قالب اسلام غیر اجتماعی و فردی و خصوصیشده تقویت کنند و غرب در افق این نگاه حرکت میکند.
یکی از ابزارهای غرب برای تحقق این هدف، استفاده از برخی کشورهای منطقه و دخالت و ایفای نقش این کشورها است. غرب در این وضعیت که دامنهی این انقلابها رو به گسترش است، قصد دارد تا حدود این انقلابها را مشخص کند و اجازهی سرایت این انقلابها به دیگر کشورهای منطقه را ندهد. ابزار دیگر غرب هم معرفی الگوهای حکومتی سکولار یا حتی اسلام سکولار است که میکوشند آن را در نقطهی مقابل روح بیداری اسلامی قرار دهند.
رقیب دوم وهابیت است. وهابیت را باید فراتر از کشور سعودی در نظر گرفت و مجموعههای وهابی دیگر را نیز که در پارهای کشورها در حال فعالیت هستند، به آن اضافه نمود. سؤال این است که آیا وهابیت در مواجهه با این انقلابها از فرصت برخوردار شده یا این که تهدید شده است؟ از آنجا که اصل وقوع این انقلابها خارج از گفتمان جمودگرایانه و یکسونگرانه و قرائتهای خشک و غیر اجتماعی و مرتجعانهی وهابیت است، به نظر میرسد که وهابیت در مواجهه با این انقلابها با چالش گستردهای روبهرو شده است. مقاومت حکومت سعودی در برابر این انقلابها و فعالیتهای گستردهی این رژیم برای پیشگیری از سرایت آن به دیگر کشورهای عربی -بهویژه دخالت نظامی آنان در بحرین- به دلیل هراس از به خطر افتادن حکومت سعودی و تفکر وهابیت در منطقه است. بنابراین اصل وقوع این انقلابها برای وهابیت چالشآور و نقدکننده است.
این در حالی است که هماکنون ما شاهدیم که زمینههای شکلگیری وحدت اسلامی در سطحی وسیع فراهم آمده است؛ وحدتی که به عنوان یک آرزوی دیرینه و زمانبر و تاریخی برای بسیاری از مصلحان جامعه مطرح بوده است. این انقلابها هم به چیزی جز وحدت اسلامی نخواهد رسید؛ وحدت اسلامی پایدار و پویا که احترام ملتها و مذاهب در آن حفظ شود و کشورهای منطقه در آن به سطح مشترکی از مطالبات اسلامی و از جمله مطالبات فرهنگی اقتصادی و سیاسی دست یابند. اما وهابیت با وحدت اسلامی مشکل اساسی دارد. اصولاً رویکردها و جهتگیریهای وهابیت به سمت چندپاره کردن و رویارویی ملتها با یکدیگر است. بنابراین وهابیون تلاش میکنند تا این وحدت محقق نشود.
مسألهی مغفولمانده در زمینهی انتقال تجربهها، عدم همراهی و مشارکت درخور توجه قشر دانشگاهی و حوزوی کشور ما در انتقال تجربههای انقلاب اسلامی است. به نظر میرسد که هنوز محافل علمی و پژوهشی ما درگیر این مسأله نشده باشند. استفاده از این ظرفیت چه کمکی به روند انتقال تجربه دارد؟
اول اینکه انتقال تجربه اگر لباس علمی و دانشگاهی و فقهی و حوزوی بپوشد، حساسیت بسیار پایینتری به خود میگیرد و زمینه فراهم میشود تا تجارب جمهوری اسلامی بهتر منتقل شود. دلیل دوم این است که در فضاهای آکادمیک تحمیل وجود ندارد، بلکه مسائل در بحث و گفتوگوهای علمی پیش میرود. ما باید قواعد گفتوگوی علمی را همانند ائمه علیهمالسلام رعایت کنیم. در این صورت فضای آکادمیک، فرصتهای پربار و سرشار از ظرفیتی را فراروی ما میگشاید. ما در این فضا بیش از دیگران امکان تلاش و ارتباط و گفتوگو داریم، در حالی که رقبای ما در این زمینه روشهای برملا شده و نخنما شدهای دارند. اگر ما این مباحث آکادمیک را رها کنیم و بیداری اسلامی را صرفاً محدود به مباحث سیاسی ببینیم، نهتنها از آن فرصتها استفادهای نکردهایم، حتی آنها را از دست خواهیم داد.
به نظر میرسد زمینهها و علایق فرهنگی، هم کاربرد بیشتر و هم تناسب بیشتری با انتقال پیامها و بحث و گفتوگو بین شیعه و سنی دارد. هیچگاه نباید این نکته را در مورد ملتهای مسلمان غیر شیعه فراموش کنیم که ما مشترکاتی داریم و هر مقدار از سقف مشترکات ما تأمین شود، میتواند در خلق یک حرکت امتمحور اسلامی معجزه بیافریند. یک عالم حوزوی در ایران هیچگاه نباید تصور کند که آنها هم باید همانند ما بیندیشند، بلکه باید به نقاط مشترک در مردمسالاری اسلامی توجه کرد که البته بسیار هم فراوان است.
حوزههای علمیه بهطور خاص چه وظایفی را در این خصوص بر عهده دارند؟
حوزه باید با توجه به اقتضائات آینده و نیز شناخت و استخراج ابعاد بینالمللی اسلام، برنامهریزی کند. البته صرف برنامهریزی و اجرا کافی نیست، بلکه باید نهاد یا نهادهایی را ایجاد کرد که دائماً در حال رصد واقعیتها و اطلاعات و تحولات عرصهی بینالملل باشند. این رصد باید مستمر باشد. دستگاه رصدکننده هم باید آنقدر مجهز به عناصر لازم و آگاهی و هوشمندی لازم باشد تا بتواند واقعیت در حال تحول در فضای بینالملل و نو شدن آن را رصد کند.
رهبر معظم انقلاب حضور در فراگیرترین فضاهای اسلامی را توصیه میکنند و این به عنوان یک تحول، قابل بررسی و قابل مداقّه و مطالعه است. نکتهی جالبتر و مهمتر، توجه به اقتضائات این حضور است. حضور در یک فضای فراگیر، اقتضائاتی دارد. یعنی ما وقتی در یک فضای عام قرار میگیریم، باید مدل تعاملی قابل تحقق میان شیعه و سنی را ارائه کنیم. برای این مهم لازم است که ما هدف خود از حضور در فضاهای بینالمللی را مشخص کنیم. هدف ما از حضور در فضای بینالمللی اسلامی باید چندسویه باشد. یعنی هم از یک طرف شیعه از این حضور ما منتفع شود و هم دیگر مذاهب اسلامی احساس انتفاع کنند. این هدف قابل تحقق نیست، مگر اینکه ما نقاط مشترک مذاهب را شناسایی کنیم که همانا اسلام و پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و قرآن است؛ یعنی حضور ما باید در جهت بالاترین خدمت به اسلام، قرآن و پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم باشد. باید این خدمت را به گونهای حداکثری ارائه کنیم تا اهل سنت احساس کنند اسلامشان تعالی پیدا کرده است. بنابراین باید قاعدهی «الإسلامُ یَعْلُو وَ لا یُعْلی عَلَیْهِ» را هدف قرار دهیم.
برای حضور و اثرگذاری حداکثری حوزهی علمیه، چه برنامهریزی باید صورت گیرد؟
حوزههای علمیه وظیفهی تبیین اندیشههای اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام را بر عهده دارند. همچنین امکانات و فرصتها و ظرفیتهای تاریخی بسیاری برای دستیابی به شناخت هرچه عمیقتر از این آموزهها را در اختیار دارند. البته این نهاد باید در خود دو تحول ایجاد کند. تحول حوزهها در ساز و کارها و شیوهها و هزینهها و بودجهها و برنامهریزیهای لازم برای شناخت عمیق و مناسب وضعیت بینالمللی لازم است. داشتن فرصت و توان و ظرفیت، گام نخست است. گام دوم نیز این است که متناسب با نیازهای جامعهی امروز -بهخصوص نیازهای منطقه- مطالعات عمیق خود را سامان دهد.
تحول دومی که باید در حوزه رخ دهد، تحول معطوف به عرضهی این خروجیها و نتایج معطوف به شناخت آموزههای اسلامی و اهلبیتی علیهمالسلام است. ما در زمینهی عرضه با کاستیهای بسیاری مواجه هستیم. این عرصه شامل یک مقولهی وسیع از ارتباط گیری، نوع ارتباطگیری، حجم ارتباطگیری و کیفیت برقراری ارتباط داخل با خارج است.
ما نه امکان شناخت کافی را فراهم کردهایم و نه توانستهایم در زمینهی عرضهی فعالیتها، برنامهای حسابشده و تعریفشده و فراگیر را تهیه کنیم. از این جهت بسیاری از آنچه که در نزد ما به عنوان مکتب اهل بیت علیهمالسلام وجود دارد، همچنان ناشناخته مانده و گرد و غبار میخورد. نباید بگذاریم فرصتهای فراروی ما، بدون آن که از این فرصتها استفادهای برده باشیم از دست برود.
با توجه به فرایند نظامسازی در برخی کشورهای منطقه، چطور میتوان تجارب انقلاب اسلامی را به مردم این کشورها منتقل کرد؟
به نظر من، نزدیک شدن به این ملتها نیاز به کار کارشناسی دارد. امروز رقابت بر سر انتقال حداکثری تجربهها است. البته جمهوری اسلامی در حوزهی انتقال تجارب خود ملاحظاتی نیز دارد. اینکه ما صرفاً تجربهها را منتقل کنیم یا اینکه مانند غربیها کاملاً بیپرده و طوری عمل کنیم که با ادبیات این ملتها همخوانی نداشته باشد، راه به جایی نخواهد برد. این شیوهی انتقال تجارب باعث میشود که گاهی دستاویزها و بهانههایی را برای رقبا فراهم کنیم و موفق نشویم.
نظام سلطه قصد دارد تا حدود این انقلابها را مشخص کند و اجازهی سرایت این انقلابها به دیگر کشورهای منطقه را ندهد. ابزار دیگر غرب هم معرفی الگوهای حکومتی سکولار یا حتی اسلام سکولار است که میکوشند آن را در نقطهی مقابل روح بیداری اسلامی قرار دهند.
بهترین راه برای انتقال تجارب مشمول دو اصل است: اول اینکه انتقال تجارب باید با ادبیات و فضای حاکم بر این کشورها سازگار باشد، زیرا مردم در جریان این انقلابها یکدست نیستند و سطح یکسانی از علایق را ندارند، بلکه مجموعههای مختلفی هستند. از طرف دیگر ما باید به گونهای تجارب خود را منتقل کنیم که به دستگاههای تبلیغاتی غرب بهانه ندهیم، زیرا در این صورت به هدف نهایی ما که همانا عزت اسلام و وحدت مسلمین است، ضربه وارد میشود؛ چرا که تبلیغات مؤثر علیه ما وجود دارد. در این وضعیت مهمترین خواستهی ملتها تشکیل یک امت اسلامی است. امت اسلامی راه را برای اقتدار اسلام و شکلگیری نهادهای اسلامی باز میکند.
مردمسالاری اسلامی از آموزههای اسلامی برخاسته است. مردم مسلمان از آنجا که دنبال اسلام هستند، از مردمسالاری اسلامی استقبال خواهند کرد. بنابراین هوشمندانهترین روش آن است که ما میانگین مطالبات ملتهای بهپاخاسته را کارشناسی و تدوین کنیم و از طریق آن به ملتها نزدیک شویم تا آنها در مقابل ما موضع نگیرند.
شرایط انقلابها، شرایط جغرافیایی، شرایط منطقهای، دشواریهای فراروی انقلابها و دهها مؤلفه و متغیر دیگر باعث میشود که این ملتها شعارها و ادبیاتی را بروز دهند. ادبیات یک تحول، امری فرمایشی نیست و کسی نمیتواند ادبیاتی را در این زمان تحمیل کند. لذا ما باید برای انتقال تجربههای خود، ادبیات این انقلابها را آنگونه که هست، ببینیم.
نکتهی دوم «مشارکتجویانه بودن این انقلابها» است. ما باید از این فرصت برای معرفی کردن الگو استفاده کنیم. اصل سوم این است که این ملتها یک دروننهفتههایی دارند که ارتباط بسیاری با اسلام و عزت اسلامی و هویت اسلامی دارد. بنابراین ما باید زمینهی بروز و ظهور این مسائل را از رهگذر مشارکتجویی ایجاد کنیم.
در این مقطع باید در ارتباطات خود با دولتهای جدید، خط قرمزها را به حداقل برسانیم و اگر برای این ارتباطات یک فرصت قائل هستیم، باید بدانیم که این مقطع، هنگامه و زمانهی دیپلماسی و فعال کردن آن است. این کافی نیست که ما از دور بنشینیم و به طرح دعاوی بپردازیم، بلکه باید نزدیک شویم و با این انقلابها ارتباط برقرار کنیم.
از سوی دیگر شاهدیم که الگوهای مرسوم در بحث نظامسازی نیز حداکثر تلاش خود را برای نفوذ در این کشورها به کار بستهاند. به نظر شما اصلیترین رقبای اسلامخواهی مردم منطقه کدامند؟
دو رقیب برای جریان اسلامخواهی وجود دارد. البته رقابت در اینجا به معنی بهرهگیری از فرصتها است. رقیب اول کشورهای غربی هستند. بدیهی است که غربیها با پوشش حداکثری رسانهها و با امکانات نظامی و سیاسی و دیگر امکانات خود، توانستهاند در مواردی کسانی را به جای دیکتاتورهای سرنگون شده به ملتها معرفی کنند. به هر حال کشورهای غربی حداکثر توان خود را برای بهرهگیری از فرصتها به کار میگیرند.
یکی از خواستههای غربیها این است که تا سرحد امکان رنگ و بوی اسلامخواهی در آیندهی کشورهای منطقه به حداقل برسد. آنها میخواهند دیدگاههای خودشان را در قالب اسلام غیر اجتماعی و فردی و خصوصیشده تقویت کنند و غرب در افق این نگاه حرکت میکند.
ما فضای علمی بیش از دیگران امکان تلاش و ارتباط و گفتوگو داریم، در حالی که رقبای ما در این زمینه روشهای برملا شده و نخنما شدهای دارند. اگر ما این مباحث آکادمیک را رها کنیم و بیداری اسلامی را صرفاً محدود به مباحث سیاسی ببینیم، نهتنها از آن فرصتها استفادهای نکردهایم، حتی آنها را از دست خواهیم داد.
یکی از ابزارهای غرب برای تحقق این هدف، استفاده از برخی کشورهای منطقه و دخالت و ایفای نقش این کشورها است. غرب در این وضعیت که دامنهی این انقلابها رو به گسترش است، قصد دارد تا حدود این انقلابها را مشخص کند و اجازهی سرایت این انقلابها به دیگر کشورهای منطقه را ندهد. ابزار دیگر غرب هم معرفی الگوهای حکومتی سکولار یا حتی اسلام سکولار است که میکوشند آن را در نقطهی مقابل روح بیداری اسلامی قرار دهند.
رقیب دوم وهابیت است. وهابیت را باید فراتر از کشور سعودی در نظر گرفت و مجموعههای وهابی دیگر را نیز که در پارهای کشورها در حال فعالیت هستند، به آن اضافه نمود. سؤال این است که آیا وهابیت در مواجهه با این انقلابها از فرصت برخوردار شده یا این که تهدید شده است؟ از آنجا که اصل وقوع این انقلابها خارج از گفتمان جمودگرایانه و یکسونگرانه و قرائتهای خشک و غیر اجتماعی و مرتجعانهی وهابیت است، به نظر میرسد که وهابیت در مواجهه با این انقلابها با چالش گستردهای روبهرو شده است. مقاومت حکومت سعودی در برابر این انقلابها و فعالیتهای گستردهی این رژیم برای پیشگیری از سرایت آن به دیگر کشورهای عربی -بهویژه دخالت نظامی آنان در بحرین- به دلیل هراس از به خطر افتادن حکومت سعودی و تفکر وهابیت در منطقه است. بنابراین اصل وقوع این انقلابها برای وهابیت چالشآور و نقدکننده است.
این در حالی است که هماکنون ما شاهدیم که زمینههای شکلگیری وحدت اسلامی در سطحی وسیع فراهم آمده است؛ وحدتی که به عنوان یک آرزوی دیرینه و زمانبر و تاریخی برای بسیاری از مصلحان جامعه مطرح بوده است. این انقلابها هم به چیزی جز وحدت اسلامی نخواهد رسید؛ وحدت اسلامی پایدار و پویا که احترام ملتها و مذاهب در آن حفظ شود و کشورهای منطقه در آن به سطح مشترکی از مطالبات اسلامی و از جمله مطالبات فرهنگی اقتصادی و سیاسی دست یابند. اما وهابیت با وحدت اسلامی مشکل اساسی دارد. اصولاً رویکردها و جهتگیریهای وهابیت به سمت چندپاره کردن و رویارویی ملتها با یکدیگر است. بنابراین وهابیون تلاش میکنند تا این وحدت محقق نشود.
مسألهی مغفولمانده در زمینهی انتقال تجربهها، عدم همراهی و مشارکت درخور توجه قشر دانشگاهی و حوزوی کشور ما در انتقال تجربههای انقلاب اسلامی است. به نظر میرسد که هنوز محافل علمی و پژوهشی ما درگیر این مسأله نشده باشند. استفاده از این ظرفیت چه کمکی به روند انتقال تجربه دارد؟
اول اینکه انتقال تجربه اگر لباس علمی و دانشگاهی و فقهی و حوزوی بپوشد، حساسیت بسیار پایینتری به خود میگیرد و زمینه فراهم میشود تا تجارب جمهوری اسلامی بهتر منتقل شود. دلیل دوم این است که در فضاهای آکادمیک تحمیل وجود ندارد، بلکه مسائل در بحث و گفتوگوهای علمی پیش میرود. ما باید قواعد گفتوگوی علمی را همانند ائمه علیهمالسلام رعایت کنیم. در این صورت فضای آکادمیک، فرصتهای پربار و سرشار از ظرفیتی را فراروی ما میگشاید. ما در این فضا بیش از دیگران امکان تلاش و ارتباط و گفتوگو داریم، در حالی که رقبای ما در این زمینه روشهای برملا شده و نخنما شدهای دارند. اگر ما این مباحث آکادمیک را رها کنیم و بیداری اسلامی را صرفاً محدود به مباحث سیاسی ببینیم، نهتنها از آن فرصتها استفادهای نکردهایم، حتی آنها را از دست خواهیم داد.
به نظر میرسد زمینهها و علایق فرهنگی، هم کاربرد بیشتر و هم تناسب بیشتری با انتقال پیامها و بحث و گفتوگو بین شیعه و سنی دارد. هیچگاه نباید این نکته را در مورد ملتهای مسلمان غیر شیعه فراموش کنیم که ما مشترکاتی داریم و هر مقدار از سقف مشترکات ما تأمین شود، میتواند در خلق یک حرکت امتمحور اسلامی معجزه بیافریند. یک عالم حوزوی در ایران هیچگاه نباید تصور کند که آنها هم باید همانند ما بیندیشند، بلکه باید به نقاط مشترک در مردمسالاری اسلامی توجه کرد که البته بسیار هم فراوان است.
هدف ما از حضور در فضای بینالمللی اسلامی باید چندسویه باشد. یعنی هم از یک طرف شیعه از این حضور ما منتفع شود و هم دیگر مذاهب اسلامی احساس انتفاع کنند. این هدف قابل تحقق نیست، مگر اینکه ما نقاط مشترک مذاهب را شناسایی کنیم.
حوزههای علمیه بهطور خاص چه وظایفی را در این خصوص بر عهده دارند؟
حوزه باید با توجه به اقتضائات آینده و نیز شناخت و استخراج ابعاد بینالمللی اسلام، برنامهریزی کند. البته صرف برنامهریزی و اجرا کافی نیست، بلکه باید نهاد یا نهادهایی را ایجاد کرد که دائماً در حال رصد واقعیتها و اطلاعات و تحولات عرصهی بینالملل باشند. این رصد باید مستمر باشد. دستگاه رصدکننده هم باید آنقدر مجهز به عناصر لازم و آگاهی و هوشمندی لازم باشد تا بتواند واقعیت در حال تحول در فضای بینالملل و نو شدن آن را رصد کند.
رهبر معظم انقلاب حضور در فراگیرترین فضاهای اسلامی را توصیه میکنند و این به عنوان یک تحول، قابل بررسی و قابل مداقّه و مطالعه است. نکتهی جالبتر و مهمتر، توجه به اقتضائات این حضور است. حضور در یک فضای فراگیر، اقتضائاتی دارد. یعنی ما وقتی در یک فضای عام قرار میگیریم، باید مدل تعاملی قابل تحقق میان شیعه و سنی را ارائه کنیم. برای این مهم لازم است که ما هدف خود از حضور در فضاهای بینالمللی را مشخص کنیم. هدف ما از حضور در فضای بینالمللی اسلامی باید چندسویه باشد. یعنی هم از یک طرف شیعه از این حضور ما منتفع شود و هم دیگر مذاهب اسلامی احساس انتفاع کنند. این هدف قابل تحقق نیست، مگر اینکه ما نقاط مشترک مذاهب را شناسایی کنیم که همانا اسلام و پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و قرآن است؛ یعنی حضور ما باید در جهت بالاترین خدمت به اسلام، قرآن و پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم باشد. باید این خدمت را به گونهای حداکثری ارائه کنیم تا اهل سنت احساس کنند اسلامشان تعالی پیدا کرده است. بنابراین باید قاعدهی «الإسلامُ یَعْلُو وَ لا یُعْلی عَلَیْهِ» را هدف قرار دهیم.
برای حضور و اثرگذاری حداکثری حوزهی علمیه، چه برنامهریزی باید صورت گیرد؟
حوزههای علمیه وظیفهی تبیین اندیشههای اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام را بر عهده دارند. همچنین امکانات و فرصتها و ظرفیتهای تاریخی بسیاری برای دستیابی به شناخت هرچه عمیقتر از این آموزهها را در اختیار دارند. البته این نهاد باید در خود دو تحول ایجاد کند. تحول حوزهها در ساز و کارها و شیوهها و هزینهها و بودجهها و برنامهریزیهای لازم برای شناخت عمیق و مناسب وضعیت بینالمللی لازم است. داشتن فرصت و توان و ظرفیت، گام نخست است. گام دوم نیز این است که متناسب با نیازهای جامعهی امروز -بهخصوص نیازهای منطقه- مطالعات عمیق خود را سامان دهد.
تحول دومی که باید در حوزه رخ دهد، تحول معطوف به عرضهی این خروجیها و نتایج معطوف به شناخت آموزههای اسلامی و اهلبیتی علیهمالسلام است. ما در زمینهی عرضه با کاستیهای بسیاری مواجه هستیم. این عرصه شامل یک مقولهی وسیع از ارتباط گیری، نوع ارتباطگیری، حجم ارتباطگیری و کیفیت برقراری ارتباط داخل با خارج است.
ما نه امکان شناخت کافی را فراهم کردهایم و نه توانستهایم در زمینهی عرضهی فعالیتها، برنامهای حسابشده و تعریفشده و فراگیر را تهیه کنیم. از این جهت بسیاری از آنچه که در نزد ما به عنوان مکتب اهل بیت علیهمالسلام وجود دارد، همچنان ناشناخته مانده و گرد و غبار میخورد. نباید بگذاریم فرصتهای فراروی ما، بدون آن که از این فرصتها استفادهای برده باشیم از دست برود.