1390/07/24
یادداشت استاد دانشگاه بیروت درباره اتهامزنی جدید آمریکا علیه ایران
مخدوش کردن الگو
|یادداشت دکتر طلال عتریسی، استاد جامعهشناسی دانشگاه بیروت دربارهی اتهامزنی جدید آمریکا علیه ایران|
آمریکا به دنبال چیست؟
دولت آمریکا امروز درگیر بحرانهایی پیاپی است. در داخل این کشور مشکلات اقتصادی و مالی به اعتراضات گستردهی مردمی و تشنج انجامیده و در خارج نیز پس از شکست او و همپیمانانش در خاورمیانه، ریاست جهانی این دولت در معرض تهدید جدی قرار گرفته است.
اما نکته اینجا است که این قدرت بزرگ میخواهد این ضعفها را با توطئهها و برنامههای فرهنگی و سیاسی و رسانهای بپوشاند و برای دفاع از خود با تخریب چهرهی دیگران به دسیسههایی پناه ببرد. دولتمردان آمریکا حتی اگر سربازانشان کیفهای خود را برای بازگشت بسته باشند -مانند حالتی که نیروهای آمریکا هماکنون در عراق و افغانستان دارند و آمریکا در حالت و وضعیت عقبنشینی از این کشورها است- اما میکوشد نشان بدهد که این مسأله به این معنی نیست که برگهای برنده و تمام راههای نفوذ خود را از دست داده است، بلکه همچنان از آن روشها استفاده خواهد کرد؛ بهخصوص هنگامی که پای هیبت و قدرت آمریکا در برابر افکار عمومی آمریکا و ملتهای دیگر جهان در میان باشد. این رویکرد آنان به این دلیل است که بخش بزرگی از فرهنگ سیاسی آنها که آن را ترویج نیز کردهاند، این است که آنها مدعی رهبری جهان هستند و لازمهی پیروزی و موفقیت این رهبری عبارت از این است که دیگران بدون تهدید و اجبار، طبق الگوی آمریکا عمل کنند.
این اعتقاد آنها به رهبری جهان صرفاً یک نظریهی فرهنگی نیست که یک محقق یا نویسنده آن را نوشته باشد یا اینکه یک شخصیت فرهنگی از آن سخن گفته باشد، بلکه یک قاعدهی اساسی است که استراتژی آمریکا در سلطه بر دیگران و رویارویی با دشمنان و مخالفان خود بر آن استوار است. همین جنگ فرهنگی یکی از مهمترین سلاحهای واشنگتن علیه شوروی سابق در جنگ سرد بود. این نوع جنگ، مبتنی بر یک استراتژی دوگانه بود که از یک طرف به ترویج الگوی آمریکایی در زندگی روزمره و سیاست و اقتصاد و سینما و هنر و ورزش و آزادیهای فردی پرداخت و از طرف دیگر به تخریب و مخدوش نمودن الگوهای داخلی شوروی روی آورد. یعنی تمرکز بر نقاط ضعف نظام شوروی در زندگی روزمره و سیاست خارجی و اقتصاد و زمینههای دیگری که رسانههای غربی و آمریکا میتوانستند آنها را مخدوش کنند. به این ترتیب رسانههای غربی، یک فرد اهل شوروی را که در غرب زندگی میکرد -مثلاً یک هنرمند یا موسیقیدان یا شاعر- به عنوان قهرمانی معرفی میکردند که در مقابل ظلم و ستم نظام شوروی ایستاده بود، به گونهای که الگوی آمریکایی یک الگوی خوب و برتر به نظر میرسید.
حکایت همچنان باقیست...
تفکر نرم فرهنگی در اینجا میتواند الگوی مقابل را به گونهای تخریب کند که حتی مستند به دادههای واقعی باشد و بتوان آنها را بزرگ جلوه داد تا این نتیجهگیری برای مخاطب حاصل آید که الگوی مقابل (آمریکایی) برتر است و برای همین مردم شوروی باید به سمت الگوی آمریکایی مورد نظر تغییر جهت میدادند.
امروزه شوروی درگیری سیاسی و اقتصادی و فرهنگی با آمریکا را پشت سر گذاشته، اما روشهای مقابلهی آمریکا با دیگرانی که سلطهی سیاسی و فرهنگی و نظامی آمریکا را نمیپذیرند، همچنان باقی است. از جمله میتوان به جمهوری اسلامی از زمان پیروزی این انقلاب در سه دههی پیش تا کنون اشاره کرد. آمریکا در مواجهه با ایران در این مدت همواره سعی کرده چهرهی ایران و الگویی را که ایران ارائه میدهد، مخدوش سازد و شهرت ایران را در منطقه خدشهدار کند. آنها تلاش میکنند اینگونه وانمود نمایند که سیاست ایران، بر مبنای تخریب دیگر کشورها است و جمهوری اسلامی یک دولت تندرو و افراطی و عامل اصلی بیثباتی در خاورمیانه است و در منطقه اختلافپراکنی میکند. همچنین میکوشند اینگونه القا کنند که جامعهی ایران دیگر تحمل رهبران سیاسی خود را ندارد. خلاصه اینکه میخواهند ما را به این نتیجه برسانند که الگویی ایران با عنوان جمهوری اسلامی، برای ایران و کشورهای عربی و اسلامی مناسب نیست.
جفری والتمن، سفیر سابق آمریکا در لبنان، اعتراف کرده که کشورش مبلغ 500 میلیون دلار برای تخریب چهرهی حزبالله پس از پیروزی سال 2006 صرف کرده است. این تخریب متمرکز بر این بوده که مستقیماً به شخصیت سید حسن نصرالله توهین شود و بر او و تمام سخنان او حمله گردد. همچنین رسانههای آنها تلاش کردند که سلاح مقاومت را عامل ترس و نگرانی در منطقه جلوه دهند و نه عامل دفاع از لبنان در برابر اسرائیل.
مخدوش کردن الگو
رسانههای آمریکایی نیز همین برخورد را با جمهوری اسلامی داشتهاند و تخریب چهره و الگوی آن را در رأس برنامههای خود قرار دادهاند. البته رسانههای اروپایی و بسیاری از رسانههای عربی نیز از این استراتژی آمریکا پیروی کرده و همگی کوشیدهاند که چهرهی حکومت ایران را مخدوش کنند و ارتباط مردم با مدیران این نظام را کمرنگ جلوه دهند. همچنین این رسانهها همواره اخباری را منتشر کردهند که نشان از این اختلاف و شکاف داشته است؛ بهخصوص پس از مسائلی که با انتخابات ریاستجمهوری ایران در سال 2009 همراه شد. آنها هر خبری را که نشان از شکاف میان مردم و حکومت داشت، حتی اگر مهم نبود، منتشر میکردند. از جمله تلاش کردند که مسألهی تشکیک در ولایت فقیه را تکرار کنند و مثلاً بگویند که ولایت فقیه برابر است با استبداد و افکار را مصادره میکند و برتر از قانون است و حقوق قانونی مسئولین را نادیده میگیرد و ضد دموکراسی و نوآوری و هنر است و دیگر تهمتهایی که هرگونه ویژگی مثبت را از ولایت فقیه سلب میکرد، بدون اینکه بخواهند در این مورد حتی یک بحث علمی ارائه دهند. مشکل آمریکاییها با ولایت فقیه از جنبهی نظری یا فقهی آن در ادارهی حکومت نیست، بلکه این است که ولایت فقیه در ایران پرچمدار استقلال و رویارویی با سیاستهای آمریکا و طمعکاران بینالمللی است.
رسانههای غربی و آمریکایی همواره کوشیدهاند که سیاست خارجی ایران را نیز مخدوش کنند، زیرا ایران در میان کشورهای منطقه مورد احترام بوده است و این کشورها باشگفتی به موفقیتهای علمی و تکنولوژی ایران مینگریستهاند و آمریکا چارهای نداشته جز اینکه این چهرهی مورد احترام را خدشهدار کند تا دلیلی برای همکاری ایران با کشورهای اسلامی و عربی وجود نداشته باشد.
اینگونه بود که آمریکا بهدروغ و ناحق، هر مطلبی را که موجب بر هم زدن روابط میان ایران و کشورهای عربی و اسلامی میشد، منتشر کرد؛ از جمله تهمت تلاش ایران برای ترور سفیر عربستان در واشنگتن یا طمع ایران به منافع کشورهای منطقه. رسانههای آمریکایی و غربی گاهی از طریق تحریک اختلافات مذهبی میان شیعه و سنی و گاهی از طریق طمعکار خواندن ایران نسبت به منافع کشورهای خلیج فارس، یا متهم کردن ایران به دفاع از فلسطین به خاطر منافع خودش و نه به خاطر همراهی با مردم و آرمان فلسطین، به این فتنه دامن زدهاند. هر بار هم که جمهوری اسلامی به پیشرفتی علمی دست یافته، این رسانهها به آن حتی اشاره هم نکردهاند یا مثلاً هرگاه مردم ایران در بازدیدهای رهبر از مناطق مختلف، گرد او جمع میشدند و از او حمایت کردهاند، رسانههای غربی به آن هیچ توجهی نکردهاند. این در حالی بوده که اگر یک تظاهرات چندصد نفری ضد نظام برپا شده، رسانههای بینالمللی چند روز پیاپی آن را پوشش خبری دادهاند.
قماربازی فرهنگی آمریکا
خطرناکترین شکل تخریب الگو، مربوط به داخل است. به این دلیل که اموری مانند متزلزل شدن اعتماد مردم به حکومت یا قدرت رهبران آن، یا کمرنگ شدن ارتباط رهبران با مردم، یا متهم کردن رهبران به کشاندن کشور به جنگ و ناسازگاری با جهان و غرب و مانند اینها را نمیتوان بهآسانی از اذهان مخاطبانی که پیوسته در معرض پمپاژ و بمباران عظیم رسانههای ماهوارهای و اینترنتی قرار دارند، پاک کرد. چنین تخریبی پایههای اعتماد مردم به فرهنگ اسلامی خود را متزلزل میسازد، به گونهای که هر مشکل طبیعی مثل مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی که ممکن است در کشورهای دیگر نیز موجود باشد، در ایران به مشکل حادی تبدیل میشود که مردم تاب تحمل آن را ندارند و بر خود لازم میدانند که به خاطر آن علیه نظام خود قیام کنند. همچنین باعث میشود که ایرانیها دستاوردهای عظیم خود در زمینههای علمی و صنعتی و نظامی و پزشکی و آموزشی و ... را ثمرهی این نظام به حساب نیاورند. همهی اینها در اثر از بین رفتن اعتماد به نفس و اعتماد به نظام اسلامی است که مورد نظر آمریکا بوده و هست.
هدف از چنین تغییر فرهنگی در داخل، فقط تعارض با نظام نیست، بلکه زمینهسازی برای ایجاد انقلاب علیه آن و اعتراض به اوضاع موجود است و لازمهی این امر ارائهی یک چهره و الگوی مناسب به جای چهرهای مخدوش است. این الگوی جدید همان الگوی غربی و آمریکایی است و نه الگوی هیچ کشور اسلامی دیگر و این چیزی است که ما آن را در محافل وسیعی از جوانان جوامع اسلامی میبینیم.
امروزه اوضاع بینالمللی تغییر کرده، اما آمریکا همچنان از همان روشهای سابق خود استفاده میکند که در جنگ سرد علیه شوروی هم استفاده میکرد. آمریکا امروز ایران را دشمنی میداند که باید ابتدا چهرهی آن را در چشم ایرانیان و نیز در چشم مردم منطقه مخدوش کند، به گونهای که ایران برای آنان الگو و نمونه نباشد، بلکه شیطانی ترسناک باشد. القای چنین تصویری از ایران، این توجیه را برای آمریکا و همپیمانان او درست خواهد کرد که او را منزوی کنند یا از خارج او را مجازات کنند یا آن را دستخوش انقلاب داخلی نمایند. زیرا قمار آمریکا در درجهی اول قمار فرهنگی است و در قدرت نرم و در سیاست بینالمللی او نهفته است؛ یعنی در تغییر دادن طرز فکر مردم. پس برای اینکه آمریکا و غرب در برنامههای خود در مورد تسلط بر منطقه موفق نشود، بدون شک مردم منطقه باید بیدارتر و هوشیارتر باشند و از نفوذ فرهنگی و روانی و اقتصادی و سیاسی آنان جلوگیری کنند.
آمریکا به دنبال چیست؟
دولت آمریکا امروز درگیر بحرانهایی پیاپی است. در داخل این کشور مشکلات اقتصادی و مالی به اعتراضات گستردهی مردمی و تشنج انجامیده و در خارج نیز پس از شکست او و همپیمانانش در خاورمیانه، ریاست جهانی این دولت در معرض تهدید جدی قرار گرفته است.
اما نکته اینجا است که این قدرت بزرگ میخواهد این ضعفها را با توطئهها و برنامههای فرهنگی و سیاسی و رسانهای بپوشاند و برای دفاع از خود با تخریب چهرهی دیگران به دسیسههایی پناه ببرد. دولتمردان آمریکا حتی اگر سربازانشان کیفهای خود را برای بازگشت بسته باشند -مانند حالتی که نیروهای آمریکا هماکنون در عراق و افغانستان دارند و آمریکا در حالت و وضعیت عقبنشینی از این کشورها است- اما میکوشد نشان بدهد که این مسأله به این معنی نیست که برگهای برنده و تمام راههای نفوذ خود را از دست داده است، بلکه همچنان از آن روشها استفاده خواهد کرد؛ بهخصوص هنگامی که پای هیبت و قدرت آمریکا در برابر افکار عمومی آمریکا و ملتهای دیگر جهان در میان باشد. این رویکرد آنان به این دلیل است که بخش بزرگی از فرهنگ سیاسی آنها که آن را ترویج نیز کردهاند، این است که آنها مدعی رهبری جهان هستند و لازمهی پیروزی و موفقیت این رهبری عبارت از این است که دیگران بدون تهدید و اجبار، طبق الگوی آمریکا عمل کنند.
جفری والتمن، سفیر سابق آمریکا در لبنان، اعتراف کرده که کشورش مبلغ 500 میلیون دلار برای تخریب چهرهی حزبالله پس از پیروزی سال 2006 صرف کرده است. این تخریب متمرکز بر این بوده که مستقیماً به شخصیت سید حسن نصرالله توهین شود و بر او و تمام سخنان او حمله گردد.
این اعتقاد آنها به رهبری جهان صرفاً یک نظریهی فرهنگی نیست که یک محقق یا نویسنده آن را نوشته باشد یا اینکه یک شخصیت فرهنگی از آن سخن گفته باشد، بلکه یک قاعدهی اساسی است که استراتژی آمریکا در سلطه بر دیگران و رویارویی با دشمنان و مخالفان خود بر آن استوار است. همین جنگ فرهنگی یکی از مهمترین سلاحهای واشنگتن علیه شوروی سابق در جنگ سرد بود. این نوع جنگ، مبتنی بر یک استراتژی دوگانه بود که از یک طرف به ترویج الگوی آمریکایی در زندگی روزمره و سیاست و اقتصاد و سینما و هنر و ورزش و آزادیهای فردی پرداخت و از طرف دیگر به تخریب و مخدوش نمودن الگوهای داخلی شوروی روی آورد. یعنی تمرکز بر نقاط ضعف نظام شوروی در زندگی روزمره و سیاست خارجی و اقتصاد و زمینههای دیگری که رسانههای غربی و آمریکا میتوانستند آنها را مخدوش کنند. به این ترتیب رسانههای غربی، یک فرد اهل شوروی را که در غرب زندگی میکرد -مثلاً یک هنرمند یا موسیقیدان یا شاعر- به عنوان قهرمانی معرفی میکردند که در مقابل ظلم و ستم نظام شوروی ایستاده بود، به گونهای که الگوی آمریکایی یک الگوی خوب و برتر به نظر میرسید.
حکایت همچنان باقیست...
تفکر نرم فرهنگی در اینجا میتواند الگوی مقابل را به گونهای تخریب کند که حتی مستند به دادههای واقعی باشد و بتوان آنها را بزرگ جلوه داد تا این نتیجهگیری برای مخاطب حاصل آید که الگوی مقابل (آمریکایی) برتر است و برای همین مردم شوروی باید به سمت الگوی آمریکایی مورد نظر تغییر جهت میدادند.
امروزه شوروی درگیری سیاسی و اقتصادی و فرهنگی با آمریکا را پشت سر گذاشته، اما روشهای مقابلهی آمریکا با دیگرانی که سلطهی سیاسی و فرهنگی و نظامی آمریکا را نمیپذیرند، همچنان باقی است. از جمله میتوان به جمهوری اسلامی از زمان پیروزی این انقلاب در سه دههی پیش تا کنون اشاره کرد. آمریکا در مواجهه با ایران در این مدت همواره سعی کرده چهرهی ایران و الگویی را که ایران ارائه میدهد، مخدوش سازد و شهرت ایران را در منطقه خدشهدار کند. آنها تلاش میکنند اینگونه وانمود نمایند که سیاست ایران، بر مبنای تخریب دیگر کشورها است و جمهوری اسلامی یک دولت تندرو و افراطی و عامل اصلی بیثباتی در خاورمیانه است و در منطقه اختلافپراکنی میکند. همچنین میکوشند اینگونه القا کنند که جامعهی ایران دیگر تحمل رهبران سیاسی خود را ندارد. خلاصه اینکه میخواهند ما را به این نتیجه برسانند که الگویی ایران با عنوان جمهوری اسلامی، برای ایران و کشورهای عربی و اسلامی مناسب نیست.
جفری والتمن، سفیر سابق آمریکا در لبنان، اعتراف کرده که کشورش مبلغ 500 میلیون دلار برای تخریب چهرهی حزبالله پس از پیروزی سال 2006 صرف کرده است. این تخریب متمرکز بر این بوده که مستقیماً به شخصیت سید حسن نصرالله توهین شود و بر او و تمام سخنان او حمله گردد. همچنین رسانههای آنها تلاش کردند که سلاح مقاومت را عامل ترس و نگرانی در منطقه جلوه دهند و نه عامل دفاع از لبنان در برابر اسرائیل.
مخدوش کردن الگو
رسانههای آمریکایی نیز همین برخورد را با جمهوری اسلامی داشتهاند و تخریب چهره و الگوی آن را در رأس برنامههای خود قرار دادهاند. البته رسانههای اروپایی و بسیاری از رسانههای عربی نیز از این استراتژی آمریکا پیروی کرده و همگی کوشیدهاند که چهرهی حکومت ایران را مخدوش کنند و ارتباط مردم با مدیران این نظام را کمرنگ جلوه دهند. همچنین این رسانهها همواره اخباری را منتشر کردهند که نشان از این اختلاف و شکاف داشته است؛ بهخصوص پس از مسائلی که با انتخابات ریاستجمهوری ایران در سال 2009 همراه شد. آنها هر خبری را که نشان از شکاف میان مردم و حکومت داشت، حتی اگر مهم نبود، منتشر میکردند. از جمله تلاش کردند که مسألهی تشکیک در ولایت فقیه را تکرار کنند و مثلاً بگویند که ولایت فقیه برابر است با استبداد و افکار را مصادره میکند و برتر از قانون است و حقوق قانونی مسئولین را نادیده میگیرد و ضد دموکراسی و نوآوری و هنر است و دیگر تهمتهایی که هرگونه ویژگی مثبت را از ولایت فقیه سلب میکرد، بدون اینکه بخواهند در این مورد حتی یک بحث علمی ارائه دهند. مشکل آمریکاییها با ولایت فقیه از جنبهی نظری یا فقهی آن در ادارهی حکومت نیست، بلکه این است که ولایت فقیه در ایران پرچمدار استقلال و رویارویی با سیاستهای آمریکا و طمعکاران بینالمللی است.
امروزه اوضاع بینالمللی تغییر کرده، اما آمریکا همچنان از همان روشهای سابق خود استفاده میکند که در جنگ سرد علیه شوروی هم استفاده میکرد. آمریکا امروز ایران را دشمنی میداند که باید ابتدا چهرهی آن را در چشم ایرانیان و نیز در چشم مردم منطقه مخدوش کند، به گونهای که ایران برای آنان الگو و نمونه نباشد، بلکه شیطانی ترسناک باشد.
رسانههای غربی و آمریکایی همواره کوشیدهاند که سیاست خارجی ایران را نیز مخدوش کنند، زیرا ایران در میان کشورهای منطقه مورد احترام بوده است و این کشورها باشگفتی به موفقیتهای علمی و تکنولوژی ایران مینگریستهاند و آمریکا چارهای نداشته جز اینکه این چهرهی مورد احترام را خدشهدار کند تا دلیلی برای همکاری ایران با کشورهای اسلامی و عربی وجود نداشته باشد.
اینگونه بود که آمریکا بهدروغ و ناحق، هر مطلبی را که موجب بر هم زدن روابط میان ایران و کشورهای عربی و اسلامی میشد، منتشر کرد؛ از جمله تهمت تلاش ایران برای ترور سفیر عربستان در واشنگتن یا طمع ایران به منافع کشورهای منطقه. رسانههای آمریکایی و غربی گاهی از طریق تحریک اختلافات مذهبی میان شیعه و سنی و گاهی از طریق طمعکار خواندن ایران نسبت به منافع کشورهای خلیج فارس، یا متهم کردن ایران به دفاع از فلسطین به خاطر منافع خودش و نه به خاطر همراهی با مردم و آرمان فلسطین، به این فتنه دامن زدهاند. هر بار هم که جمهوری اسلامی به پیشرفتی علمی دست یافته، این رسانهها به آن حتی اشاره هم نکردهاند یا مثلاً هرگاه مردم ایران در بازدیدهای رهبر از مناطق مختلف، گرد او جمع میشدند و از او حمایت کردهاند، رسانههای غربی به آن هیچ توجهی نکردهاند. این در حالی بوده که اگر یک تظاهرات چندصد نفری ضد نظام برپا شده، رسانههای بینالمللی چند روز پیاپی آن را پوشش خبری دادهاند.
قماربازی فرهنگی آمریکا
خطرناکترین شکل تخریب الگو، مربوط به داخل است. به این دلیل که اموری مانند متزلزل شدن اعتماد مردم به حکومت یا قدرت رهبران آن، یا کمرنگ شدن ارتباط رهبران با مردم، یا متهم کردن رهبران به کشاندن کشور به جنگ و ناسازگاری با جهان و غرب و مانند اینها را نمیتوان بهآسانی از اذهان مخاطبانی که پیوسته در معرض پمپاژ و بمباران عظیم رسانههای ماهوارهای و اینترنتی قرار دارند، پاک کرد. چنین تخریبی پایههای اعتماد مردم به فرهنگ اسلامی خود را متزلزل میسازد، به گونهای که هر مشکل طبیعی مثل مشکلات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی که ممکن است در کشورهای دیگر نیز موجود باشد، در ایران به مشکل حادی تبدیل میشود که مردم تاب تحمل آن را ندارند و بر خود لازم میدانند که به خاطر آن علیه نظام خود قیام کنند. همچنین باعث میشود که ایرانیها دستاوردهای عظیم خود در زمینههای علمی و صنعتی و نظامی و پزشکی و آموزشی و ... را ثمرهی این نظام به حساب نیاورند. همهی اینها در اثر از بین رفتن اعتماد به نفس و اعتماد به نظام اسلامی است که مورد نظر آمریکا بوده و هست.
هدف از چنین تغییر فرهنگی در داخل، فقط تعارض با نظام نیست، بلکه زمینهسازی برای ایجاد انقلاب علیه آن و اعتراض به اوضاع موجود است و لازمهی این امر ارائهی یک چهره و الگوی مناسب به جای چهرهای مخدوش است. این الگوی جدید همان الگوی غربی و آمریکایی است و نه الگوی هیچ کشور اسلامی دیگر و این چیزی است که ما آن را در محافل وسیعی از جوانان جوامع اسلامی میبینیم.
امروزه اوضاع بینالمللی تغییر کرده، اما آمریکا همچنان از همان روشهای سابق خود استفاده میکند که در جنگ سرد علیه شوروی هم استفاده میکرد. آمریکا امروز ایران را دشمنی میداند که باید ابتدا چهرهی آن را در چشم ایرانیان و نیز در چشم مردم منطقه مخدوش کند، به گونهای که ایران برای آنان الگو و نمونه نباشد، بلکه شیطانی ترسناک باشد. القای چنین تصویری از ایران، این توجیه را برای آمریکا و همپیمانان او درست خواهد کرد که او را منزوی کنند یا از خارج او را مجازات کنند یا آن را دستخوش انقلاب داخلی نمایند. زیرا قمار آمریکا در درجهی اول قمار فرهنگی است و در قدرت نرم و در سیاست بینالمللی او نهفته است؛ یعنی در تغییر دادن طرز فکر مردم. پس برای اینکه آمریکا و غرب در برنامههای خود در مورد تسلط بر منطقه موفق نشود، بدون شک مردم منطقه باید بیدارتر و هوشیارتر باشند و از نفوذ فرهنگی و روانی و اقتصادی و سیاسی آنان جلوگیری کنند.