• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1390/07/23
|یادداشتی درباره‌ی ریشه‌های بحران در آمریکا|

غرب برای عبور از پیچ تاریخی تربیت نشده است

|یادداشتی درباره‌ی ریشه‌های بحران در آمریکا|

«دنیا در حال عبور از یک پیچ تاریخی است و ملت عزیز ایران، ملت‌های مسلمان و امت عظیم اسلامی می‌توانند در مدیریت آن نقش ایفا کنند.»
آن‌چه که رهبر معظم انقلاب در روز چهارشنبه بیستم مهرماه و در سفر تاریخی خود به کرمانشاه در خصوص خیزش عظیم «بیداری اسلامی» و نتایج بزرگ آن فرمودند، حساسیت شرایط فعلی جهان و موقعیت استثنائی جهان اسلام در این تحولات را به‌خوبی نشان می‌دهد. در عین حال این سخنان ایشان بیانگر آن است که تحولات کنونی فقط به فضای سیاسی و سقوط و ظهور برخی دولت‌های منطقه محدود نمی‌شود و قطعاً آثار بزرگ‌تری در حوزه‌های مختلف خواهد داشت؛ آثاری که تا ده‌ها سال و حتی تا قرن‌ها باقی خواهد ماند.

https://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif تحولات جهانی، ناسازگار با قواره‌های آمریکایی
سرایت تحولات آسیای جنوب غربی و شمال آفریقا به اروپا و آمریکا و بسط و توسعه‌ی آن، از غیر عادی بودن این تحولات خبر می‌دهد. این تحولات در نوع خود بسیار عجیب است، زیرا معمولاً تاکنون تصور می‌شد که تحولات از قدرت‌های جهانی شروع و مدیریت می‌شود و آثار آن در کشورهای پیرامونی ظهور می‌کند، حال آن‌که به نظر می‌رسد این روند برعکس شده است. سرایت روش‌ها و هدف‌گذاری‌های انقلاب‌های مصر و یمن و ... به آمریکا و اروپا بار دیگر این نکته را تأکید کرده که آن‌چه در منطقه‌ی عربی در حال وقوع است، به هیچ ‌وجه در چهارچوب اصول و قواعد و هدف‌گذاری‌های غرب نیست.
تک‌گویی اومانیستی غرب البته با تولید به‌ظاهر ایدئولوژی‌های متفاوت -کاپیتالیسم، سوسیالیسم، فاشیسم، نازیسم و ...- توأم بوده است، ولی به هر حال الان غرب حرف جدیدی برای گفتن ندارد و دستاوردهای تمدنی او حتی در درون خانه‌ی خودش با چالش جدی مخاطبانش مواجه است.

اگر بتوان تصور کرد که آن‌چه در مصر اتفاق افتاده، مقدمه‌ای بر «نظام‌سازی مبتنی بر ارزش‌های غرب» بوده است، پس نمی‌توان پذیرفت که ادامه‌ی این تحولات در اروپا و آمریکا بخشی از یک سناریوی آمریکایی یا اروپایی است. وقتی بتوان باقاطعیت این دنباله را نفی کرد، طبعاً در مورد درستی گزاره‌ی اول نیز باید تردید بیشتری داشت. به آتش کشیدن پرچم آمریکا در شهرهای مختلف مصر، یمن، لیبی و ... و تصرف سفارتخانه‌ی رژیم صهیونیستی در قاهره و سست شدن پایه‌های حاکمیت دیگر رژیم‌های وابسته به غرب و متحد رژیم صهیونیستی، به هیچ‌وجه نمی‌تواند با قواره‌های آمریکایی یا اروپایی سازگار باشد.

«پیچ تاریخی» تنها عبارت از سقوط چند رژیم و روی کار آمدن رژیم‌های جدید نیست؛ حتی اگر بسیار با هم متفاوت باشند. این منطقه در دهه‌های 1330 و 1340 نیز سقوط رژیم‌های وابسته و روی کار آمدن رژیم‌هایی متفاوت را تجربه کرده است، ولی رفت‌و آمد آن رژیم‌ها تغییری در ساختار قدرت بین‌المللی و منطقه‌ای ایجاد نکرد. این بار اما و در این «پیچ تاریخی»، دنیا از نظر ماهوی متحول خواهد شد و تعریف جدیدی از همه‌ی آن‌چه بشر در زندگی روزانه با آن سروکار دارد -اعم از مادی و معنوی- پدید خواهد آمد. این یعنی پایان یک دوره‌ی تمدنی و آغاز یک دوره‌ی تمدنی دیگر.

تمدن‌ها، بر خلاف حکومت‌ها و دیگر روندهای سیاسی، به یک یا چند دهه محدود نمی‌شوند، بلکه قرن‌ها بر افکار و اذهان و اعمال انسان‌ها اثر خواهند گذاشت. همچنین در ابعاد فلسفی، عرفانی، اعتقادی، سیاسی، فرهنگی، امنیتی و اقتصادی روند جدیدی را در دنیا پدید می‌آورند. در واقع آن‌چه این روزها در سطوح زیرین جامعه در جریان است، شبیه آن چیزی است که از اواسط قرن 18 هجری در غرب پدید آمد و طی شد. قرن گذشته در کار ساختن جهانی بود که به‌کلی با جهان پیش از آن متفاوت بود؛ البته با این تفاوت عمده که نهضت پوزیتیویستی (تحصیل‌گرایی) در دایره‌ی نخبگان، معماری و پخت‌وپز شد، اما نهضت امروز جهانی در مردمی‌ترین سطوح جامعه به جریان افتاده ولذا از فراگیری بسیار بیشتری برخوردار است. جنس این اتفاقات، از همان جنس کار انبیاء است. پیامبران نهضت خود را با فقیرترین و زیرین‌ترین لایه‌های جامعه شروع می‌کردند؛ نهضت‌هایی که به‌سرعت پیش می‌رفت و تحولات عمده‌ای را در پی داشت.

https://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif پیچ تمدن
این پیچ تاریخی «پیچ تمدن» است. در بحث تمدن، بیش از هر چیز عنصر «فکر» اثرگذار و تعیین‌کننده است. در واقع اگر تحولی پدید می‌آید و همه‌ی حوزه‌ها را در بر می‌گیرد، به این دلیل است که در حوزه‌ی فکر، اتفاق مهمی افتاده است. این فکر است که یک سیاست جدید، اقتصاد جدید، روانشناسی جدید یا جامعه‌شناسی جدید را پدید می‌آورد. فکر البته ساحت نخبگی دارد و جنبه‌ی عوامی آن در سایه قرار دارد، اما آن‌چه که از فکر منظور نظر ما را تشکیل می‌دهد، جنبه‌ی فلسفی و حرکت از مبادی تصوری به مقاصد تصدیقی (1) نیست. در واقع این فکر بیشتر مترادف با مفهوم «قلب»(2) است. یعنی یک اتفاق در نقش انسان‌ها می‌افتد و جامعه را دگرگون می‌کند و البته همراه با آن، حوزه‌ی نخبگی را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد. مگر سرگذشت سلمان‌ها، ابوذرها، عمارها و بلال‌ها غیر از این بوده است؟

در تحولات اخیر جهان، این نقش انسان‌ها است که بیش از هر چیز دیگری تغییر را فریاد می‌زند. مردم در تونس در نقش خود توانایی آن را یافتند که بن‌علی و رژیم او را به زیر بکشند و حصارهای فکری را کنار بزنند. افکار سنتی تونسی‌ها به آنان اجازه‌ی چنین حرکتی را نمی‌داد، ولی قلب آنان با نگاه به تجربه‌ی لبنان و فلسطین در جنگ‌های 33 و 22 روزه به آنان فرمان می‌داد. الان همین نقش‌های رهاشده از قیود، باور کرده است که می‌تواند از سیطره‌ی غرب هم خارج شود. این خروج از سیطره‌ی غرب فقط جنبه‌ی سیاسی ندارد؛ زیرا انصراف از غرب در حوزه‌ی سیاست، زمانی اتفاق می‌افتد که مبانی فلسفی و تمدنی غرب، نامطلوب تلقی شده باشد.

ساموئل هانتینگتون در اوائل دهه‌ی  70 شمسی و در فضای فروپاشی بلوک شرق از وقوع یک جنگ تمدنی خونین میان غرب و اسلام خبر داده بود، اما او نهایتاً با دادن ابعاد صرفاً مادی به این نزاع، نتیجه گرفته بود که غرب در نهایت و به دلیل مزیت نسبی در این جنگ پیروز خواهد شد. هم‌زمان با هانتینگتون، بعضی از دیگر فلاسفه‌ی غربی با اشاره به گسترش حوزه‌ی ارتباطات، از تبدیل دنیا به یک دهکده خبر دادند، به گونه‌ای که در یک زمان کوتاه -کمتر از یک دهه- به اضمحلال حوزه‌ی فرهنگ و آداب و رسوم ملل در «فرهنگ مسلط» می‌انجامید که البته منظورشان فرهنگ و تمدن غرب بود.

https://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif غرب، نیازمند شنیدن است
اما به شهادت آن‌چه این روزها در حال وقوع است، جنگ تمدن‌ها جنبه‌ی سخت‌افزارانه ندارد تا غرب بتواند با استفاده از مزیت نسبی خود در حوزه‌های اقتصاد، امنیت، حقوق، رسانه، دیپلماسی و ... بر جهان اسلام سیطره یابد. جنگ تمدن‌ها سال‌ها است که آغاز شده، ولی فتحی برای غرب اتفاق نیفتاده است، بلکه رقیب او بارها توانسته است موقعیت خود را در این جنگ تثبیت کند و بهبود دهد.

غرب از سیصد سال پیش «تک‌گویی» در جهان را آغاز کرده است. این تک‌گویی اومانیستی البته با تولید به‌ظاهر ایدئولوژی‌های متفاوت -کاپیتالیسم، سوسیالیسم، فاشیسم، نازیسم و ...- توأم بوده است، ولی به هر حال الان غرب حرف جدیدی برای گفتن ندارد و دستاوردهای تمدنی او حتی در درون خانه‌ی خودش با چالش جدی مخاطبانش مواجه است.
با نگاهی به ساحت نظریه‌پردازی، درمی‌یابیم که حداقل از شصت سال پیش تاکنون و پس از موج پُست‌پوزیتویستی و پُست‌مدرنیستی، هیچ نظریه‌ی جدیدی در غرب تولید نشده است. بلوک تمدنی غرب در دهه‌های اخیر تنها از جیب خود خورده است و این در حالی است که رقیب غرب، تازه سخن گفتن را آغاز کرده و با استفاده از معارفی که در طول چهارده قرن همواره در معرض نقد و چالش و إکمال بوده و منقح شده است، در همه‌ی حوزه‌هایی که یک بشر فعال و رو به آینده به آن نیازمند است، حرف‌هایی اساسی دارد.
به آتش کشیدن پرچم آمریکا در شهرهای مختلف مصر، یمن، لیبی و ... و تصرف سفارتخانه‌ی رژیم صهیونیستی در قاهره و سست شدن پایه‌های حاکمیت دیگر رژیم‌های وابسته به غرب و متحد رژیم صهیونیستی، به هیچ‌وجه نمی‌تواند با قواره‌های آمریکایی یا اروپایی سازگار باشد.

غرب در این فضا نیازمند شنیدن است، ولی برای آن تربیت نشده است. رهبر معظم انقلاب در سفر کرمانشاه و در پاسخ ضمنی به جنجال جدید غرب علیه ایران فرمودند: «غرب مانند ما از روش نرم استفاده کند تا بتواند بر مشکلات خود غلبه نماید و باید اضافه کرد که البته اگر غرب راه ما را انتخاب کند، آن وقت دیگر غرب، غرب نیست.»

https://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif راه، روشن است
وقتی اسلام در فضای بن‌بست غرب وارد میدان شود، برای همه‌ی دردهایی که مردم را به وال‌استریت آمریکا یا خیابان‌های ایتالیا، اسپانیا، انگلیس و فرانسه کشانده است، راه حل روشن و قابل پذیرشی دارد؛ اسلام، تعالیم اسلام و روش اسلام به کار نیاز مردم دنیا می‌آید و این‌جاست که نظام جمهوری اسلامی می‌تواند الگو بودن خودش را برای همه‌ی مردم دنیا اثبات کند.
وقتی تمدن اسلامی بار دیگر در ساحت زندگی بشر ظهور کند، حتماً مبانی آن را دگرگون خواهد ساخت. تمدن غرب در چهارچوب «اومانیسم» معنی پیدا کرد. در اومانیسم به اسم مردم، سرمایه‌داران محور قدرت را تشکیل دادند و به اسم آزادی، ارزش‌های انسانی را منسوخ کردند. حال آن‌که تمدن اسلامی اساساً قدرت‌محور نیست؛ هرچند که به قدرت هم به‌مثابه یک ابزار برای هدف عالی‌تر توجه می‌کند.

تمدن اسلامی «عزت‌محور» است. هر چیز باید عزیز باشد و راه ستم بر او بسته بماند. عزت‌محوری، رشد و تعالی و علو اهداف را در پی دارد. هر انسانی باید به دیگری کمک کند تا عزت بیشتری داشته باشد و این، با رها کردن انسان در تمنیات و نفسانیات، به اسم آزادی، تفاوت اصولی و بنیادی دارد.

اسلام در مدیریت جامعه و اداره‌ی منابع انسانی و مالی به توده‌ها توجه می‌کند و مصالح آنان را هدف سیاست‌گذاری خود قرار می‌دهد. این، به‌کلی با دموکراسی غربی متفاوت است که در آن، نخبگان به جای توده‌ها حرف می‌زنند و از طرف آن‌ها درباره‌ی منابع انسانی و مالی تصمیم می‌گیرند.

پی‌نوشت‌ها:
1. «الفکر حرکة من المبادی - و من مبادی الی المرادی»؛ منظومه‌ی حاج‌ملا هادی سبزواری
2. اشاره به مفهوم قرآنی «قلب»و تعریف روایات اهل بیت علیهم‌السلام درباره‌ی این مفهوم