• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1373/06/21

بیانات در آغاز بکار دهمین گردهمایی سراسری ائمه جمعه

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا، ابی‌القاسم محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. سیّما بقیةاللَّه فی الارضین.

اوّلاً بنده به آقایان محترم، ائمّه‌ی جمعه‌ی سراسر کشور، خوشامد عرض میکنم و تشکّر میکنم از این‌که تشریف آوردید و این فرصت برای این بنده‌ی حقیر به دست آمد که دقایقی در خدمت شما باشم و راجع به این مقوله‌ی مهم مطالبی عرض کنم، و همچنین این امکان را پیدا کنم که اگر آقایان محترم هم در این زمینه‌ها مطلبی به نظر شریفشان میرسد، آن را - به نحوی - از آنها بشنوم.

یک تشکّر دیگر هم از همه‌ی شما آقایان، به‌خاطر قبول زحمتِ نمازِ جمعه داریم. اگر چه این یک وظیفه‌ی همراه با افتخار است، با این حال چون این‌کار به خواهش ما انجام میگیرد، وظیفه‌ی شکرگزاری از شما برای ما واجب است. ان‌شاءاللَّه خداوند متعال از شما شاکر و راضی باشد و روحِ مطهّرِ اولیاىِ الهی و قلب مبارک حضرت ولیاللَّه الاعظم و روح بیدار و ملکوتی امام امّت هم، از شما خشنود باشد.

یک تشکّر هم از آقایانی داریم که زحمات این سلسله‌ی جلیله‌ی امامت جمعه را بر دوش گرفته‌اند. یعنی آقایان عضو «شورای سیاستگذاری» و برادرانی که در امور اجرایی با آنها همکاری میکنند؛ مخصوصاً رئیس محترم شورای سیاستگذاری که بنده میبینم، حقّاً و انصافاً، به این مسأله‌ی اساسی و مهم، با چشم اهتمام نگاه میکنند، وقت میگذارند و کار میکنند.

هر چیزی که ما برای آن وقت بگذاریم، کار کنیم و از خدا برای آن کمک و هدایت بخواهیم، به فضل پروردگار پیش خواهد رفت. این، مضمون آیات متعدّد قرآن است که اگر کسی برای خدا کار و کوشش کند، خدای متعال نتیجه‌ی آن کوشش و تلاش را به او نشان خواهد داد.

اما در خصوص اصلِ مسأله‌ی نماز جمعه، بنده سه مطلب را یادداشت کرده‌ام که عرض کنم: یکی درباره‌ی اهمیت روزافزونِ نماز جمعه در جامعه‌ی اسلامی ماست که قسمت عمده‌ی عرض بنده است. دیگری درباره‌ی خطوطِ اصلىِ مطالبی است که ما تصوّر میکنیم اگر آقایان آنها را در خُطب جمعه رعایت فرمایند، خیرِ کثیر عاید خواهد شد. سومی هم، عرایضی متواضعانه خدمت شما آقایان است، در مورد رفتارِ ائمّه‌ی جمعه در جایی که مشغول این خدمت بزرگ هستند.

مقوله‌ی اوّل - که حرف اصلی ماست و آن را به بعضی از برادران دیگر هم که دست‌اندرکار امور فرهنگی بوده‌اند، عرض کرده‌ایم - این است که بنده به عنوان مسؤول اوّل و مسؤولترین آدم در این نظام - که با همه‌ی وجودْ این مسؤولیت را احساس میکنم - نسبت به مسائل سیاسی کشور هیچ نگرانی ندارم. زیرا بحمداللَّه، وضع سیاسی ما در داخل و خارج، خوب است. یک حرکت سیاسی روان، پخته و سنجیده، از سوی مسؤولین کشور در حالِ انجام گرفتن است. اظهاراتی که میشود و مواضعی که گرفته میشود، حساب شده است. نمیخواهیم بگوییم کسی هست که اشتباه نمیکند. معلوم است که چنین چیزی متوقع نیست و در غیر معصومین، ممکن نیست. میخواهیم بگوییم که با وجود اشتباه کم یا زیاد، تلاش هست برای این‌که در زمینه‌ی مسائل سیاسی، کار خوب انجام گیرد. یعنی مسائل سیاسی کشور، رها شده نیست. موضع‌گیریها و حرفها و رفت و آمدها، سنجیده است. اگر میبینید کسی می‌آید، کسی میرود؛ اجتماعی در این‌جا یا در خارج تشکیل میشود، همه‌ی اینها با حساب است. اوّل فایده‌ای بر کار یا دفع ضرری تصوّر میشود، بعد اقدام میشود. مجموعه‌ی کار این‌طور است؛ الّا آنچه که از هر مجموعه کار حساب شده‌ای استثنا میشود که آن از دست خارج میشود. چنان‌که گاهی در گفتار و رفتار انسان هم، کارها، حرفها و کلماتی از دست او خارج میشود. هر اشتباهی که صورت گیرد، از این قبیل است. اما تأثیر این وضع در دنیا هم، یک تأثیر بسیار بارز و موجب شکرگزارىِ پروردگار است.

بله؛ دشمن در بیانات، اظهارات، تبلیغات و در رادیوهای خود، سعی میکند موضع سیاسی جمهوری اسلامی را ضعیف نشان دهد. ولی شما هرچه از دشمن میشنوید، حمل بر دشمنی کنید. دیده‌اید که در میدان جنگ، وقتی که حمله کننده حمله میکند، گاهی - بخصوص در رسوم سابق - برای تحقیر طرف مقابل، مطالبی را هم بر زبان جاری میکند و این‌که «میزنمت! میکشمت! پدرت را در میآورم! تو چیزی نیستی!» خوب؛ میدان جنگ است و این هم یکی از راههای تضعیف روحیه‌ی طرف است. آنچه که شما در دنیا میشنوید که نسبت به جمهوری اسلامی میگویند: نظام جمهوری اسلامی سست است، ضعیف است؛ در داخل آن اختلاف است؛ بین فلان کس و فلان کس و بین این جناح و آن جناح دعواست و در همین روزها ظاهر میشود؛ اینها از این قبیل حرفهاست. پانزده سال است که از این حرفها میزنند. این حرفها از مصادیق این حدیث شریف است که «الباطل یموت بترک ذکره.» تکرار که نشد، به خودىِ خود زایل میشود و از بین میرود. الحمدللَّه، وضع سیاسی در داخل و خارج، از لحاظ مشیای که دولت و مسؤولین و نظامِ عمومىِ جامعه دارد، از نظر ما مطلوب است و هیچ نگرانی نداریم.

از لحاظ اقتصادی هم، با وجود حرفهایی که میزنند و گله‌هایی که میکنند و نابسامانیهایی که در گوشه و کنار هست، و به‌خلاف این‌که بعضی خیال میکنند که مسؤولین یا ما - بخصوص بنده - شاید خبرها را نداریم (در حالیکه چنین نیست و ما از وضعی که وجود دارد، مطّلع هستیم) بنده نگرانی اساسی ندارم. علّت هم این است که میبینم کارِ مسؤولینِ اقتصادی، روىِ بناىِ صحیحی انجام میگیرد. البته ما در مسائل اقتصادی، غیر از نظارت، در کار مجریان هیچ دخالتی نمیکنیم. هر کس مسؤول کار خودش است و باید کار خود را طبق همان چارچوبهای کلّی که در نظام جمهوری اسلامی هست، انجام دهد، تا معلوم شود چه کسی خوب کار میکند، چه کسی نمیکند؛ چه کسی ضعیف است، چه‌کسی قوی است؛ کجا اشتباه شد، کجا خطا کرد و غیره. لذا مسائل اقتصادی با مسائل سیاسی تفاوت میکند. میبینیم که مسؤولین اقتصادی، بنایی را در کشور گذاشته‌اند که اساس آن درست است. سیاستی که مبنای آن بنای اقتصادی است، در برهه‌ی بعد از جنگ یک سیاست لابدّ منه بوده است. لذا آن سیاست در زمان امام رضوان‌اللَّه‌علیه شروع شد که بنده آن وقت رئیس جمهور بودم. مقدّمات بعیده و شاید بعضی از مقدّمات قریبه‌اشْ آن وقت انجام شد. منتها بعدها به صورتی فعّال به‌وسیله مسؤولین کشور دنبال شد. اصلِ این بنا هم - که خیلی از شما میدانید؛ بعد هم ان‌شاءاللَّه مسؤولین میآیند توضیح میدهند - بر چند رکن استوار است: یکی این‌که امورِ زیربنایی و اساسی در کشور به‌وجود آید؛ مثل مؤسسّاتِ تولیدِ فولاد، مؤسسّات تولید پتروشیمی، سدها، مراکزِ تولیدِ انرژی، تأمین گاز و نفت برای دراز مدّت، کشف منابع جدید، تزریق و احیای منابع قبلی. دیگر این‌که تولید در داخل کشور زیاد شود و کارخانه‌ها به کار افتند. ما دوران جنگ را گذراندیم. بنده زمان جنگ میرفتم بعضی از کارخانه‌ها را نگاه میکردم. اگر میگفتند کارخانه‌ای شصت درصد کار میکند، ما خوشحال بودیم. حالا چنین کارخانه‌ای نداریم. یعنی کارخانه‌ها صددرصد، یا قریب به آن کار میکنند. یک رشته هم این است که مثلاً صادرات غیرنفتی را زیاد کنند. حالا من نمیخواهم در تفاصیل وارد شوم. آنها را ان‌شاءاللَّه یا خواهند گفت، یا گفته‌اند و میدانید.

لذا، بنده از مبانی نگرانی ندارم. تنها نگرانی من از لحاظ اقتصادی، وضعِ طبقه‌ی محروم کشور است؛ چه آن کسانی که حقوق بگیرند، چه آن کسانی که حقوق بگیر نیستند و از لحاظ کسبْ ضعیفند؛ چه در شهرها و چه در روستاها. این تنها نگرانىِ ماست که در آن سیاستها در کوتاه مدّت تأمین نمیشود و باید فکر دیگری کرد. لذاست که ما دائماً به مسؤولین کشور تأکید میکنیم که آن فکر دیگر را برای محرومین و فقرا بکنند. بخشی از سفرهای خودِ من هم به‌خاطر تأمین این جهت است تا کارهای ریز و گسترده انجام شود و گره‌های ریز از کارِ مردم باز شود؛ زیرا در کارهای درشت و بزرگ، گاهی این کارها مغفولٌ‌عنه واقع میشود. بنابراین، در زمینه‌ی مسائل اقتصادی هم بنده نگرانىِ اساسی ندارم، جز این‌که نگرانِ وضعِ طبقه‌ی ضعیفم که باید فکری برایشان بشود. لکن اساس تحرّک اقتصادی کشور، اساس مستحکمی است. پس، مقوله‌ی سیاسی و اقتصادی را گفتیم؛ میمانَد مقوله‌ی فرهنگی.

بنده میخواهم عرض کنم که من از مقوله‌ی فرهنگی نگرانم. آن چیزی که بنده را امروز دچار دغدغه میکند، مسأله‌ی فرهنگی است. چرا؟ به‌خاطر این‌که دشمن در این برهه از زمان به سنگر مبارزات فرهنگی با نظام جمهوری اسلامی پناه برده است. دشمن هم ابزار زیادی دارد. بله؛ دشمن ایمان ندارد، یقین در قلبش نیست، متّکی به سنن الهی نیست، کیدش کید شیطان است و لذا ضعیف است؛ اما تلاشش انبوه است، ابزارش مدرن و پولش زیاد است. ما اگر در مقابل این حمله بایستیم، دشمن قطعاً ناکام خواهد شد؛ چون «انّ کید الشّیطان کان ضعیفاً. (۱)» اما اگر اندکی سستی به خرج دهیم، دشمن با همین حمله خواهد توانست از لحاظ فرهنگی، خسارتی بر ما وارد کند. دغدغه‌ی بنده این است. آن خسارت هم، مثلاً خسارتِ ضربه زدن به ایمانِ نسلِ جوان است؛ یعنی چیزی که هیچ جایگزینی ندارد. یا ضربه زدن به حرکت انقلابىِ عموم مردم است. ضربه‌ی تهاجم فرهنگی اینهاست. البته بعضی، در تلویزیون یا در جاهای دیگر مینشینند، ریش میجنبانند که «آقا! چه تهاجمی، چه خبری، چه حرفی، چه تصوّری!؟» و از این قبیل حرفها. خوب؛ بگویند. خدای متعال نگذاشته که بعضی بفهمند. «و من لم یجعل اللَّه له نوراً فماله من نور. (۲)» عدّه‌ای هم حاضر نیستند که به این معنا اعتراف کنند. اما بنده میبینم و این تهاجم را در مقابل چشم مشاهده میکنم. وقتی هم تبیین میشود، هر کس میشنود، میبیند که درست است. بعضی هم، بدون این‌که ما تبیین کنیم، خودشان مثل ما مشاهده میکنند. اصلِ قضیه که بنده از آن نگرانم، همین تهاجم فرهنگی است.

خوب؛ حالا «تهاجم فرهنگی» یعنی چه؟ در این زمینه، خیلی صحبتها شده است. بنده عرایضی کردم. بعضی از آقایان هم در نمازها و جاهای دیگر فرمودید. اگر من بخواهم اجمالی عرض کنم، این تهاجم فرهنگی به دو صورت یا به دو معنا انجام میگیرد. یعنی میتوان تهاجم فرهنگی را به یکی از این دو معنا گرفت. یکی از معانیاش این است که بعد از آن‌که دشمن با ابزارهای نظامی و سیاسی و اقتصادی نتوانست؛ بعد از آن‌که دلاّل بازی امریکا برای این‌که بتواند دنیا را به قطع رابطه‌ی اقتصادی با ایران اسلامی وادار کند، ناجح نشد، و بعد از آن‌که حرص و جوشِ دشمنان ما برای این‌که بتوانند کشور را از پیشرفت و سازندگی باز بدارند، به جایی نرسید، به ابزارهای فرهنگی، یعنی به تبلیغات، هنر، کتاب، مقاله، رمان، فیلمهای وارداتی و تولید دیگر کالاهای فرهنگی به‌وسیله‌ی کسانی که در داخل ایران اسلامی زندگی میکنند، اما دلشان برای ایران، برای مردم ایران، برای عقاید و مصالح این ملت نمیتپد، بلکه دلشان برای منافع امریکا و برای سرچشمه‌های گل‌آلود و متعفّن فساد در کشورهای غربی میتپد، پناه آوردند. این، یک معنا.

شما اگر امروز نگاه کنید، در بین این صدها مجلّه و روزنامه‌ای که در کشور وجود دارد، برخی در همین سمت و سو قلم میزنند. البته مجلّه‌ها و روزنامه‌ها، باید وجود داشته باشند. «باید» که میگویم، یعنی ما هرگز به دولت نمیگوییم که «برو جلوِ اینها را بگیر، چون اینها تهاجم میکنند.» برای این‌که راه جلوگیری از تهاجم فرهنگی، گرفتن و بستن و زدن نیست؛ بلکه گاهی گرفتن و بستن و زدن، کمک به تهاجم است. طرف از خدا میخواهد که او را بگیرند؛ بگوید: «دیدید حرف حق زدیم، جلوِ ما را گرفتند!» یک عدّه آدم مستضعف و بیچاره هم باور کنند و بگویند: «لابد حرفش حق بوده که او را گرفته‌اند!» پس، گرفتن و بستن، راهِ مقابله با حرف باطل نیست؛ بلکه راه مقابله با حرف باطل، گفتن حرف حقّ است؛ همین! وقتی که آن مرد خارجىِ بد دهنِ بد دل می‌آید و آیه‌ی قرآن میخواند که امیرالمؤمنین را مورد مذمّت قرار دهد، حضرت نمیگویند که این فلان‌فلان شده را بگیرید. در حالی که اگر واقعاً میخواستیم حکم شرعیاش را نگاه کنیم، بعید هم نبود که حدّ شرعی او اعدام و از بین بردن یا لااقل نفی او باشد. اما امیرالمؤمنین این کار را نکرد و در جوابش آیه‌ی قرآن خواند.

کسی که زبانِ باز و دلِ روشن و مغزِ فعّال دارد، میتواند مقابل تهاجم فرهنگی را بگیرد. با چه؟ با سنگر فرهنگی، با حصار فرهنگی و با سلاحِ دور زنِ فرهنگی. ابزار فرهنگی لازم است.

این است که ما به کسانی که اهل کار فرهنگیاند، دائم میگوییم، به بعضی تکرار میکنیم، به بعضی التماس میکنیم، بعضی را در این‌جا جمع میکنیم و به بعضی پیغام میدهیم که «آقا! کار فرهنگی بکنید.»

جواب کار فرهنگىِ باطل، کار فرهنگی حقّ است. در مقابل کسی که از ابزار فرهنگی استفاده میکند، ابزار فرهنگی لازم است. امروز یکی از بهترین ابزارهای فرهنگی، نماز جمعه است. نماز جمعه یک تریبون فرهنگی است. روز جمعه است؛ همه جمعند. جوانان میآیند؛ مرد می‌آید؛ زن می‌آید؛ همان جوانی که آن فیلم را دیده یا آن کتاب را خوانده یا آن مقاله‌ی مضرّ را خوانده است، می‌آید؛ پدر و مادر او، برادر و خواهر او که ممکن است تحت تأثیر او قرار بگیرند، میآیند؛ رفیقِ هم مدرسه‌ای یا هم‌دانشگاهی او می‌آید و در مصلاّی نماز جمعه مینشینند؛ میدان، میدانِ خطیب جمعه است. اگر شما که خطیب جمعه هستید، آگاه باشید که دشمن چه میگوید، به کجا حمله میکند و از کدام منفذ وارد میشود، و بعد از این آگاهی، خود را مجهز و مسلّح به مقابله با او کنید، صد نفر مثل او، جواب یکی مثل شما را نمیتواند بدهد. چون مردم به شما ایمان، و نسبت به شما پیشداوری دارند: «آقاست. امام است. پشت سرش نماز میخوانیم. عادل است. نماینده‌ی نظام اسلامی است، که مردم دوستش دارند.» مردم حرف شما را قبول میکنند؛ به شرطی که بدانید او چه گفته است و جواب را مناسب حال او و سنجیده بدهید. اگر این کار شد، این میشود مقابله با تهاجم فرهنگی.

البته خطبه‌ی نماز جمعه یکی از کارها و کارِ اصلی امام جمعه است. امام جمعه میتواند در کنار آن، کارهای فرهنگی دیگری هم انجام دهد؛ مثل کارهایی که بعضی از آقایان ائمّه‌ی جمعه انجام میدهند. حتی در شهر کوچکی مثل سامان یا کازرون، امام جمعه‌ی محترم مردم را جمع میکند، اجتماع درست میکند، از این‌جا و آن‌جا دعوت میکند، مجلّه درست میکند و از این قبیل کارها. این، تعبیر اوّل از تهاجم فرهنگی و بیانِ کیفیّتِ موضعِ نمازِ جمعه در مقابل این تعبیر از تهاجم فرهنگی.

اما تعبیر دوم از تهاجم فرهنگی این است که فرهنگ انقلابىِ حاکم بر ذهنیّت جامعه را مورد هجوم قرار دهد. در نظام انقلابی اسلامی، یکی از فرهنگهای اوّلیه‌ی مورد قبول، مبارزه با طاغوت بود. هیچ کس حاضر نبود که با طاغوت سرِآشتی داشته باشد و کنار بیاید: خیابانی که به اسم طاغوت بود، مردود بود؛ اسکناسی که اسم طاغوت روی آن بود و حتّی قیمت هم داشت، مردود بود؛ حرکتی که منسوب به طاغوت بود، مردود بود؛ تقلید از کارهایی که طاغوت میکرد، مردود بود؛ حتی اسم طاغوت مردود بود. خوب؛ مردم طاغوت را میشناختند؛ طاغوت را دیده و لمس کرده بودند. اما اکنون، پانزده سال گذشته است. پسرِ شما که بیست و پنج ساله است، طاغوت را نمیشناسد؛ چون وقتی که طاغوت نابود شد، او ده ساله بود. چه میداند که طاغوت چیست؟ دختر شما که یک خانم بیست یا بیست و دو ساله است و ممکن است مادر بچه‌ای هم باشد، اصلاً نمیداند که طاغوت کیست و چیست. چون آن زمان که طاغوت رفت، این خانم، یک بچه‌ی پنج یا هفت ساله بود.

حالا وقت آن است که دشمن به آن مبارزه با طاغوتی که قولاً، فعلاً، احساساً و عاطفتاً در زندگی روزمرّه از سوی همه‌ی مردم انجام میگرفت، حمله کند و آن را خدشه‌دار کند. شروع میکنند به گفتن این‌که چرا؟ مگر چه کار کردند؟ چرا باید اسم فلان خیابان را فلان چیز نمیگذاشتیم؟ چرا باید اسم فلان میدان را عوض میکردیم؟ مگر چه عیبی داشت؟ دشمن این‌طور وارد میشود.

شما خیال میکنید که دشمن تمام شد و رفت؟ طاغوت مُرد، اما سلسله‌ی طواغیتْ از دنیا نرفته است. سلسله‌ی طواغیت «الی یوم الوقت المعلوم» است. مبارزه برجاست. مبارزه با طاغوت، فرهنگ این جامعه بوده است و باید حفظ شود. دشمن میخواهد جلوِ این را بگیرد؛ لذا در دل و فکر شما تردید ایجاد میکند. «شما» که عرض میکنم، منظورم شما آقایان نیستید که البته شأنتان اجلّ است؛ بلکه مخاطبین دشمن است. دشمن میخواهد حسّاسیت در مقابل طاغوت را از شما سلب کند. حسّاسیت را که از شما سلب کرد، نتیجه چه میشود؟ نتیجه این میشود که نسلی که می‌آید و طاغوت را لمس نکرده است، مورد تهاجمِ دشمن قرار میگیرد. چون نمیداند که در زمان طاغوت چه پدری از این مردم در میآوردند. نمیداند که در زمان طاغوت چه کارهایی میکردند. نمیداند که در زمان طاغوت، لوازم التّحریری نبود. در جاهایی از این کشور، اصلاً خبری از علم و مدرسه و شاگرد مدرسه و کتاب و دفتر، اصلاً وجود نداشت. در بین کسانی که لازم‌التّعلیم بودند، چهل درصد بیسواد وجود داشت. جاهایی بود که احدی به آنها راه نداشت که برود و اصلاً ببیند اینها چه کسی هستند؛ خبری از حال آنها بپرسد تا به نان آنها رسد، چه رسد به چیزهای دیگرشان. امروز بعد از پانزده سال، بر اثر سعی و کوشش جوانان مؤمن و مسلمان و تلاش عظیمی که انجام گرفته، زندگی تا اعماق این مملکت گسترده شده است. این همه جاده، این همه راه، این همه دهِ آباد، این همه برکات الهی تا اعماق این مملکت میرود. اما جوانی که زمان طاغوت را لمس نکرده است، نمیتواند مقایسه کند؛ چون آن زمان را ندیده است. بعضی از آنهایی هم که دیده‌اند، یادشان میرود. خوب؛ این‌جا جایی است که دشمن تهاجمش را شروع میکند.

یکی دیگر از فرهنگهای انقلاب، عبارت بود از جهاد، تلاش و مبارزه. اصل برای جوان مؤمن این بود که در راهِ خدا کاری انجام دهد. اگر به او میگفتند «درسَت ماند»، میگفت «باید جهادم را بکنم.» اگر میگفتند «از کار و زندگی ماندی»، میگفت «باید زحمتم را بکشم و تلاش و جهادم را بکنم.» خوب؛ خدای متعال، طبق آن حکمت بالغه‌ی خودش، این جنگ را در دامن این ملت گذاشت. البته با یک نظر که نگاه میکنیم، جنگ، ویرانی، خرابی، ضایعه و خسارت است. اما خدای متعال، با آن، وسیله و میدان ساخت و ساز روحیه‌ها را در اختیار جوانان این مملکت گذاشت. میدانِ کار بود. حالا بعد از جنگ است و روحیه‌ی جهاد و مبارزه، میدانِ عملی ندارد. اگر این روحیه، به سمت سازندگی کشور، به سمت امربه‌معروف و نهی از منکر و به سمت حضور در صحنه‌های انقلاب هدایت شود، خوب است. اگر نشد، به یک روحیه‌ی ضدّ جهادی تبدیل خواهد شد. این، از آن جاهایی است که نقطه‌ی حمله‌ی دشمن است: روحیه‌ی جهاد را بکوبد و سعی کند که مجاهد فی‌سبیل‌اللَّه را از جهاد گذشته‌ی خود پشیمان کند. این قبیل کارها که دشمن میکند، تهاجم اوست.

بنابراین، در تعبیر دوم، تهاجم فرهنگی عبارت است از این‌که دشمن از طرق مخصوص خود، حمله به امّهات عقاید و پایه‌های فرهنگی جامعه را شروع کند، تا آنها را در دلها سُست کند. فرض بفرمایید مسأله‌ی زهد و پارسایی و حتی اعتقاد به اصلِ ولایت و از این قبیل را مورد حمله قرار میدهد. خوب؛ این هم نشان میدهد که موضوع نماز جمعه و خطبه‌ی جمعه، چقدر حائز اهمیت است. پس، این بحثِ اوّل ما شد.

موضع خطبه و نماز جمعه، یک موضع و سنگر بسیار کارآمد در مقابل تهاجم فرهنگی دشمن است. این، جزو عزیزترین و گرانبهاترین دستاوردهای انقلاب است و باید قدرش را دانست. این را آقایان ائمّه‌ی محترم جمعه در درجه‌ی اوّل، و آحاد مردم در درجه‌ی بعد، باید مورد توجّه قرار دهند. البته ترکیب خطبه‌ها هم آن‌طور که در روایات ما و در فتاوی علما هست، آن را نشان میدهد. ذکر خدا و استغفار، باید در خطبه باشد. تحمید پروردگار و شکر و سپاس الهی، باید در خطبه باشد. همه‌ی اینها معنادار است. مردم را متذکّر نگهداشتن، مردم را برای نِعَم بیشمار الهی به شکر و سپاس و حمد الهی وادار ساختن و آنان را به تقوا دعوت کردن - که اساس کار در حرکتِ جامعه‌ی اسلامی تقواست - معنادار است. لذا، در روایت هست که اگر کسی سه جمعه، بدون عذر یا از روی اعراض و از روی تهاون در نماز جمعه شرکت نکند، «طبع اللَّه علی قلبه.»؛ خدا به دل او مُهر میزند. در بعضی از روایات هست، که «خدا او را در زمره‌ی منافقین قرار میدهد.» این، کاملاً طبق فهمِ درست از نماز جمعه است. کسی که هر هفته در خطبه‌ی نماز جمعه شرکت میکند و تهاون به نماز جمعه پیدا نمیکند، دلش برای فهم حقایق گشاده است. وقتی شرکت نکرد، طبعاً بسته میشود و به سمت نفاق حرکت میکند. این معنا کاملاً مفهوم و قابل تطبیق با آن چیزی است که آدم از نماز جمعه میفهمد. اصلِ مطلبِ ما، این بود. نتیجه‌اش هم این است که امام و مأموم - بخصوص امام - باید قدر این تریبون عظیم و این سنگر بزرگ را بدانند.

آقایان ائمّه‌ی جمعه باید نماز جمعه را سنگری در مقابل تهاجم فرهنگی دشمن بدانند؛ تهاجم فرهنگی، به هر دو معنا که عرض شد.

آنچه که ما تصوّر میکنیم در خطبه‌ها باید اصول کار باشد - و هرچه میگوییم باید بر محور این اصول باشد - چند چیز است. من بعضی از آنها را عرض میکنم: در درجه‌ی اوّل، تقوا و ذکر و توجّه به خداست. خطبه باید واقعاً مردم را به یاد خدا بیندازد. در خطبه‌ها، نصیحت امر لازمی است. البته تبیین و توجیه مسائل و بیان فلسفه‌ی احکام و عقاید و اینها، موضوعات خوبی است؛ اما هیچ کدام جای موعظه را نمیگیرد. جای این را نمیگیرد که انسان به مردم بگوید: «مردم! از خدا بترسید. تقواىِ خدا را پیشه کنید. گناه نکنید. فریب شیطان را نخورید.» و نصایح دیگر. لذا، شما میبینید که در خطبه‌های امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاةوالسّلام و نبیاکرم صلّیاللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم و آنچه که از ائمّه علیهم‌السّلام نقل شده است، همین معانی هست: «از آتش دوزخ بترسید. به نعیم الهی در بهشت رغبت پیدا کنید. دروغ نگویید. غیبت نکنید. فتنه‌انگیزی نکنید. ناشکری نکنید. تفتین نکنید و دلها را به هم بد نکنید.» نصایح اینهاست. اگر یک روایت اخلاقی از معصوم خوانده و بیان شود، بهتر است. پس، خطبه‌ها را نباید خالی از این چیزها گذاشت؛ ولو به اندازه‌ی کم.

دومین چیزی که حتماً باید در خطبه‌ها باشد و از خطبه در آید، روحِ امید و آرامش و سکون و سکینه است. خطبه‌ای که مردم را ناامید کند - چه ناامید از رحمت الهی و چه ناامید از آینده‌ی کشور - خطبه‌ی بدی است. یک عیب و یک ایراد را نباید آن‌قدر بزرگ کنیم که مردم بگویند: «عجب! پس همه چیز از دست رفت!»

خطبه باید به مردم امید ببخشد. اگر امید نبود، حرکت نخواهد بود. هر امیدی هم به مردم بدهید - یعنی امید دادن به مردم در وضع کنونی - بیجا نیست. امید واقعاً وجود دارد. کسی نگوید: «آقا! امیدِ بیخودی به مردم بدهیم!؟» نه آقا! امیدِ بیخودی نیست. بحمداللَّه، امروز در جامعه‌ی ما، عوامل امید برانگیز از همه چیز بیشتر است. اگر دو عامل وجود داشته باشد که یکی را دلسرد کند، در کنار آن، ده عاملِ امید برانگیز هست. منتها، بعضی، عوامل امید برانگیز را نمیبینند، تقصیر کسی نیست. از قلب دنیایی که چهار اسبه به سمت فساد و بیدینی حرکت میکند - و میبینید - کشوری وجود دارد که مبنای کار آن احکام اسلامی است و روزبه‌روز این تقیّد بیشتر میشود. این‌همه در دنیا در امر دولت، در امر رسانه‌های عمومی و در وضع عمومی مردم کار میکنند؛ از اطراف و اکناف، تلویزیونها و رادیوها و کتابها و مانند اینها فسادانگیزی میکنند؛ درعین‌حال، هنوز صلاح بر این کشور حاکم است و بحمداللَّه، صلاح غالب بر همه‌ی امور است. حال اگر در گوشه و کنار، علامتی از فساد دیده شد، آیا انسان همه‌ی این بشایر امید را ندیده بگیرد!؟ این واقعاً جفا و ناشکری نعمت الهی است. پس، باید امید و سکون و آرامش به مردم داده بشود.

چیز دیگری که در خطبه‌ها باید وجود داشته باشد، این است که حالت قدردانی و غنیمت شماری نظام اسلامی در مردم تقویت شود. این، همان کشوری است که بدترین مظاهر فساد غربی را گرفته بود و در دورترین مناطق کشور - چه برسد به تهران - آنها را روزبه‌روز تقویت میکرد. امروز در این کشور، گناه و فسق، منکر است. کسی جرأت نمیکند به آن افتخار کند و بگوید: «گناه میکنم.» اگر کسی هم گناه میکند، مجبور است که خود را از چشم مؤمنین و جنود الهی مخفی نگه دارد. البته شما توقّع نداشته باشید که در خفا هم گناه نباشد؛ چون در زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین علیهماالسّلام هم چنین توقّعی نبود. این، خیلی مهم است که عرفِ غالب در کشوری، عبارت باشد از دین و دینداری و تقوا و کسی جرأت نکند علناً شُرب خَمر کند؛ کسی جرأت نکند علناً به نوامیس تعرّض کند؛ کسی جرأت نکند علناً حقوق دیگران را تضییع کند؛ آن هم در کشوری که در طول قرنها و ادوار پیدرپی، بنای کار بر منکرات بوده است. سپس قدردانی کنند و نظام اسلامی و نظام قرآنی را، غنیمت بشمارند.

نکته‌ی دیگری که باید در خطبه‌های نماز جمعه پیش آید، تحریض بر همکاری عمومی مردم و کمک به امور عمومی کشور است؛ یعنی همان «وجدان کاری» که ما در اوّل سال عرض کردیم و بر آن اصرار داشتیم و داریم.

نکته‌ی دیگری که لازم است در خطبه‌های نماز جمعه وجود داشته باشد، یعنی مجموعاً از خطبه‌ها برآید، عبارت است از روح نظم و انتظام و انضباط در مردم. نظم پذیری، یعنی حالت فرمانبرداری از مرکزیّت نظام و همکاری با مسؤولین کشور. حالت سرکشی و بیاعتنایی به مقرّرات و رفض قوانین کشور و این چیزها، نباید در بین مردم و از طریق خطبه‌های جمعه به وجود آید. عکس آن باید به‌وجود آید؛ که حالت استسلام در مقابل قوانین، مقرّرات، نظامات عمومی و اینهاست.

البته چیزهای دیگری هم هست؛ که من اهمّش را عرض کردم تا خیلی طولانی نشود.

بنده چیزهایی را هم در مورد رفتار آقایان میخواهم عرض کنم که بحمداللَّه اینها هست و تکرارشان تقریباً از باب توضیح واضحات و تکرار مکرّرات است. اینها را از باب تذکّر و دوباره و چندباره گویی عرض میکنیم:

یکی آن حالت پدری است که ائمّه‌ی جمعه باید در شهرها نسبت به همه‌ی جناحها، افراد و گروهها داشته باشند. نسبت به نظرات، سلایق، عقاید و مذاهب مختلف، باید آن حالت پدری و مهربانی و حالت جمع نسبت به همه داشته باشند. گرایش به یک طرف نباشد. طوری نباشد که عدّه‌ای از اهل این محل احساس کنند که این آقا متعلّق به آنها نیست. طبعاً مُراد ما، آن عدّه افراد کمی نیست که ممکن است در محلی جزو فسقه و فجره باشند. البته آنها هم اگر از طرف علمای دین پدری و عطوفت و نصیحت احساس کنند، احتمال دارد که به دامن و آغوش تقوا و دین برگردند؛ کمااین‌که بعضاً دیده شده است. لکن حالا مراد ما، متدیّنین و اهل دین هستند.

دوم، عدم انقطاع از مردم است. ممکن است بعضی از آقایان، در بعضی جاها، فقط جمعه‌ها حضور پیدا کنند. این، موجب انقطاع از مردم میشود. بعضی از آقایان ممکن است در ایام هفته هم به کارهایی سرگرم باشند که آنها را از مردم جدا کند. به نظر ما، این مصلحت نیست. روحانی باید از مردم منقطع نشود. امام جمعه بیشتر از دیگر روحانیون باید از مردم منقطع نشود، و به نظر ما این میشود. ما بعضی از آقایان ائمّه‌ی جمعه را دیده‌ایم که در همان محل و محیط کار خود، با مردم مأنوس و گرمند: مردم به دفترشان میآیند؛ درِ دفترشان به روی مردم باز است؛ بعضاً در مجالس و محافل مردم شرکت میکنند؛ به دردهای آنها میرسند؛ حرفشان را گوش میدهند؛ به دلبستگیهای آنها توجّه میکنند؛ به مزار شهدایشان میروند؛ در تشییع شهدایشان شرکت میکنند؛ جواب مسائلشان را میگویند؛ برایشان جلسه میگذارند؛ برای پسران، دختران، جوانان و خانواده‌هایشان تفسیر میگویند. دیده‌ایم که بعضی از آقایان منقطع نیستند، و این‌طور به مردم متّصلند. این حالتْ بسیار خوب است و باید تقویت شود.

نکته‌ی سومی که میخواهیم در مورد آقایان ائمه‌ی جمعه عرض کنیم، این است که ائمّه‌ی جمعه باید خود را سرباز این نظام بدانند. این، برو و برگرد ندارد. امام جمعه، نماینده و سرباز این نظام است. کمااین‌که خود مسؤولین نیز همین‌طورند؛ رهبر نیز همین‌طور است و دیگران نیز همین‌طورند. ما سرباز نظامیم؛ ما فدایی نظامیم. این نظام، نظام اسلامی و نظام قرآنی است؛ شوخی که نیست! اگر کسی هم بگوید «من فدایی قرآن هستم، اما فدایی این نظام نه»، حرف نامقبولی زده است. امروز فدایی قرآن بودن، یعنی فدایی این نظام بودن؛ چون نظام قرآنی است. و الّا شما فدایی چه هستید!؟ قرآن عملی، قرآن مجسّم، قرآنی که به معنای حاکمیت مؤمنین، حاکمیت دین و حاکمیت صلاح است، مبارزه با دشمنان خدا و سکوت نکردن در مقابل منکر است. قرآن، به این معنا، فدایی لازم دارد.

باید سرباز این نظام شد. این‌که امام جمعه در نقطه‌ای بگوید «بنده امام جمعه هستم؛ اما با مصالح نظام و با خواستها و جهت‌گیریهای نظام کار ندارم»، این نمیشود. طبعاً نظام، به معنای آن مأموری که در آن‌جا از طرف دولت خدمت میکند، نیست. البته خوب است که با آن مأمور هم همکاری داشته باشند؛ اما مراد از نظام، او نیست. نظام، یعنی اصل نظام. اگر در شهری دو گروه باشند - که البته گمان نمیکنم در بین شهرهای ما، جایی باشد که در آن، دو گروه باشند - و مثلاً یک عدّه، مخالفین و منتقدین و بدگویی کنندگان به نظام باشند، امام جمعه باید در نقطه‌ی مقابل آنها باشد. البته، همین امام جمعه، میتواند آنها را نصیحت و دلالت کند؛ اما رکون و گرایش به آنها، ابداً! موضع باید قاطع باشد. عَلَم نظام این است. امام جمعه باید علامت نظام اسلامی باشد. این‌گونه باید باشند. رفتار باید این‌طور باشد. از رفتار امام جمعه، غیر از این، چیزی نباید استنباط شود. دنباله‌ی آن این است که این نماینده‌ی نظام، باید مواضع کلّی نظام جمهوری اسلامی را تبیین کند. مثلاً یک عده زمزمه بیندازند که «آقا! چرا آدم باید با امریکا مخالف باشد!؟ این همه کشورهای دنیا با امریکا خوبند، امریکا هم با آنها خوب است؛ چرا ما باید مخالف باشیم!؟» شما باید تبیین و روشن کنید. آن خطّ صحیح و جاده‌ی روشن و صراط مستقیم را باید تبیین کنید. باید قبلاً در ذهن آماده کنید و بعد به مردم بنمایانید. اصول و خطوط اساسىِ نظام را شما باید تبیین و روشن کنید.

نکته‌ی دیگری - که آن هم حرف همیشگی و مکرّر ماست - ناآلودگی به دنیاست. امام جمعه نباید آلوده به دنیا شود. یعنی در زىّ‌اش، در رفت و آمدش و در کارش، نباید طوری باشد که مردم بگویند: «آقا اهل دنیاست» یا «آقا، کاسب است.»

تصوّرِ بنده این است که اگر همین نکاتِ مختصری که عرض شد، در رفتار و گفتار و اهتمام به موضع نماز جمعه مورد توجّه و قبول و تصدیق آقایانِ محترم قرار گیرد و مورد عمل واقع شود، خیال میکنم که ان‌شاءاللَّه امّت اسلامی، از قِبَل نماز جمعه خیرِ زیادی جمعه خواهد دید.

یک دلیل بر این‌که نماز جمعه خیلی مؤثر است، این است که بعد از پانزده سال، هنوز که هنوز است دشمنان ما در تبلیغاتشان علیه نماز جمعه تبلیغ میکنند. اگر شما به تبلیغات رادیوهای بیگانه گوش کنید، میبینید که هنوز به طرق مختلف، علیه نماز جمعه حرف میزنند. اوایل انقلاب، خیلی حرفها میزدند. آدم خیال میکرد مدّتی میگویند، بعد میبینند فایده ندارد، رها میکنند. اما رها نکردند. با این‌که فایده هم ندارد، رها نکردند. به طرق مختلف و با زبانهای گوناگون، مرتّب علیه نماز جمعه حرف میزنند. از جمله بیانات مکرّر امام رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه این بود که میفرمودند: «وقتی میبینید دشمن روی چیزی حسّاسیت دارد، شما حسّاسیت مقابلش را داشته باشید.» مضمونِ فرمایششان این بود که «اگر دیدید از چیزی خیلی مذمّت میکنند، بدانید که خیری در آن هست.» این‌که دشمنان ما - چه خودشان مستقیماً و چه عواملشان در گوشه و کنار - این‌همه علیه نماز جمعه تلاش و کار میکنند، حکایت از این میکند که نماز جمعه، هنوز هم خیلی برای منافع نامشروع دشمنان ما مضرّ است.

امیدواریم که خداوند متعال به همه‌ی ما توفیق دهد تا بتوانیم این واجبِ عظیمِ الهی را به درستی اقامه کنیم. بنده مجدّداً از آقایان محترم تشکّر میکنم. عذرخواهی میکنم که طولانی شد و آقایان تحمّل کردید و این بیانات را شنیدید. امیدواریم که خداوند شما را مشمول برکات و رحمت و فضل خود قرار دهد.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

۱) نساء: ۷۶

۲) نور: ۴۰