1390/06/30
ماجرای شعری که رهبری در اجلاس بیداری اسلامی خواندند
رهبر انقلاب در خلال صحبتهای خود در اجلاس بیداری اسلامی دو بیت شعر به زبان عربی قرائت کردند. یادداشت زیر بصورت اجمالی به معرفی شاعر، معنا و مفهوم شعر قرائت شده و همچنین چرایی استفادهی رهبر انقلاب از این دو بیت پرداخته است.
ابوفراس حمدانی کیست؟
نام او حارث بن سعید بن حمدون حمدانی تغلبی وائلی و از خاندان حمدانیها است. کنیهاش ابوفراس، نام شیر است. از پدری عرب و مادری رومی در سال 320 هجری در موصل به دنیا آمد. در سهسالگی یتیم شد و سرپرستی او را پسرعمویش سیفالدوله بر عهده گرفت. سیفالدوله ابوفراس را در فتح حلب به همراه خود برد و در آنجا به او علم و ادب و سوارکاری و جنگاوری آموخت و در 16 سالگی حکمرانی منبج را به او داد.
روزی هنگام بازگشت ابوفراس از شکار، دستهای از سپاهیان بزنطی که در دژهای این شهر کمین کرده بودند، بر او یورش بردند. در این زد و خورد سخت، ابوفراس زخمهایی کاری برداشت و تیری نیز بر رانش نشست که نوک آن در رانش ماند و اسیر رومیان گشت. پس از آن نیز بار دیگر به مدت 4 سال در قسطنطنیه اسیر بود تا سیفالدوله با پرداخت فدیه او را آزاد ساخت.
سیفالدوله یک سال بعد و در حالی که حکومت حمص را به ابوفراس سپرده بود، درگذشت و پسرش ابوالمعالی سعدالدوله بر تخت نشست. او چون دریافت که ابوفراس میکوشد بار دیگر بر بخشهای حکمرانیش در حمص چیره شود، سپاهی را به نبرد با او فرستاد. ابوفراس در این جنگ در سال 357 هجری و در 36 سالگی کشته شد و سرش را برای ابوالمعالی که خواهرزادهاش نیز بود، بردند و پیکرش را رها کردند تا اینکه برخی اعراب بادیه او را به خاک سپردند.
وی که شاعری جنگاور بود، بهترین اشعار خود را هنگام اسارت و بیماریش نزد رومیان سروده است. این مجموعهی او به رومیات شهرت دارد که سبب شهرت شاعر نیز شده است؛ اشعاری برآمده از قلبی مجروح و دلی شکسته و سینهای پردرد و اندوه و لبریز از عاطفه و احساس و صداقت و سوز دل و عشق، اشعاری که تصویرگر رنج و حسرت شاعر در زندان است. عشق به مادر پیر و فرزندان و وطنش از سویی و عزت نفس و مناعت طبعش و نیز شکیبایی و اعتماد و توکلش بر خدا در اسارت و از طرفی عتاب و خطابهایش به سیفالدوله به خاطر اهمال در آزادسازی او در این اشعار موج میزند. وی اشعاری مشهور به اخوانیات نیز دارد که بسیار لطیف و ظریف است. رومیاتش را با حبسیات مسعود سعد قابل مقارنه و مقایسه دانستهاند. دربارهی جایگاه ابوفراس این سخن الصاحب بن عباد بسنده است که گفت: «بُدئ الشعر بملک و خُتم بملک»؛ مقصود او امرأالقیس و أبوفراس است.
دو بیتی که رهبر خواند
اما دو بیتی که حضرت آیتالله خامنهای در سخنان خود آوردهاند، از مطلع یکی از قصائد رومیات ابوفراس معروف به «عصی الدمع» است. این سروده 54 بیت است و ابوفراس آن را در اسارت گفته است. رمز مناعت طبع شاعر و نیز طبع رقیق شعری او در این سروده آشکار است؛ به گونهای که برخی ناقدان شعر و ادب آن را زیباترین قصائد وی دانستهاند و البته جایگاه والایی در شعر عرب دارد. شاعر در این دو بیت آغازین چنین می گوید:
أراکَ عَصِیَّ الدَّمعِ شیمتُک الصبر أما للهوی نهیٌ علیک و لا امرُ
میبینمت که از اشک فرمان نمیبری، منش تو شکیب است. آیا عشق بر تو امر و نهیی ندارد؟
آنگاه شاعر خود بلافاصله در پاسخ چنین بیان میکند که:
بَلی اَنَا مُشتاقٌ و عِندِیَ لَوعةٌ ولکنَّ مِثلی لا یُذاعُ لهُ سِرٌّ
آری من [به وطن و خانواده] مشتاقم و از شوق سوز دلی دارم، ولی سرّ و راز چون منی برملا و مکشوف نگردد.
در حقیقت شاعر در این دو بیت سؤالی را مطرح میکند که نشان از داغ دل او و نیز اشتیاقش به گلایه و افشاندن اشک از دیده دارد، ولی او خودنگهدار است تا مبادا در دید دشمن ضعیف بنماید. لذا اشک خود فرومیبرد و شوقش را چون رازی سربهمهر در دل نگهمیدارد، زیرا گاهِ افشای آن نرسیده است.
اما استفاده و تمثل بجا و بهنگام رهبر انقلاب از این اشعار در سخنان حکیمانهشان، اشاره به وضعیت ملت مصر در دو برهه دارد؛ یکی آنگاه که حکمرانان مصر همهی ارزشهای ملی و اسلامی مصر را فروختند و آتش اسرائیل بر سر فلسطینیان را شعلهی بیشتری بخشیدند و دست در دست استکبار گذاشتند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران انتظار میرفت که مصر با پیشینهی درخشان و شخصیتهای برجسته و احیاگرش در طول تاریخ بهپاخیزد و علیه حکومت دستنشاندهاش قیام کند، ولی این انتظار پاسخی جز سکوت نداشت. لذا یادآور بیت نخست ابوفراس شد، یعنی این پرسش را در ذهن متبادر ساخت که چرا لب به شکوه نمیگشایی و همچنان صبوری پیشه کردهای؟ آیا این صبر بر بلا و وضع بد موجود، میل شما است یا در دل شوق رهایی دارید؟
مدتها گذشت تا ملت مصر با قیام خود علیه نظام نامبارک، بیت دوم قصیده را در ذهن آورد که: آری شوق رهایی در دل ملت موج میزند و سکوت نه از باب رضایت است، که انتظار زمان مناسب را میکشیم و سرّ خود را در دل نهان داشتهایم تا به گاهش آشکار کنیم که بیهوده هدر نرود: «این سرّ مقدس یعنی انگیزه و عزم قیام، بهتدریج در ذهنیت ملت مصر قوام یافت و شکل گرفت و در لحظهی مناسب تاریخی، عریان در صحنهای پرشکوه به میدان آمد.»
ابوفراس حمدانی کیست؟
نام او حارث بن سعید بن حمدون حمدانی تغلبی وائلی و از خاندان حمدانیها است. کنیهاش ابوفراس، نام شیر است. از پدری عرب و مادری رومی در سال 320 هجری در موصل به دنیا آمد. در سهسالگی یتیم شد و سرپرستی او را پسرعمویش سیفالدوله بر عهده گرفت. سیفالدوله ابوفراس را در فتح حلب به همراه خود برد و در آنجا به او علم و ادب و سوارکاری و جنگاوری آموخت و در 16 سالگی حکمرانی منبج را به او داد.
روزی هنگام بازگشت ابوفراس از شکار، دستهای از سپاهیان بزنطی که در دژهای این شهر کمین کرده بودند، بر او یورش بردند. در این زد و خورد سخت، ابوفراس زخمهایی کاری برداشت و تیری نیز بر رانش نشست که نوک آن در رانش ماند و اسیر رومیان گشت. پس از آن نیز بار دیگر به مدت 4 سال در قسطنطنیه اسیر بود تا سیفالدوله با پرداخت فدیه او را آزاد ساخت.
سیفالدوله یک سال بعد و در حالی که حکومت حمص را به ابوفراس سپرده بود، درگذشت و پسرش ابوالمعالی سعدالدوله بر تخت نشست. او چون دریافت که ابوفراس میکوشد بار دیگر بر بخشهای حکمرانیش در حمص چیره شود، سپاهی را به نبرد با او فرستاد. ابوفراس در این جنگ در سال 357 هجری و در 36 سالگی کشته شد و سرش را برای ابوالمعالی که خواهرزادهاش نیز بود، بردند و پیکرش را رها کردند تا اینکه برخی اعراب بادیه او را به خاک سپردند.
وی که شاعری جنگاور بود، بهترین اشعار خود را هنگام اسارت و بیماریش نزد رومیان سروده است. این مجموعهی او به رومیات شهرت دارد که سبب شهرت شاعر نیز شده است؛ اشعاری برآمده از قلبی مجروح و دلی شکسته و سینهای پردرد و اندوه و لبریز از عاطفه و احساس و صداقت و سوز دل و عشق، اشعاری که تصویرگر رنج و حسرت شاعر در زندان است. عشق به مادر پیر و فرزندان و وطنش از سویی و عزت نفس و مناعت طبعش و نیز شکیبایی و اعتماد و توکلش بر خدا در اسارت و از طرفی عتاب و خطابهایش به سیفالدوله به خاطر اهمال در آزادسازی او در این اشعار موج میزند. وی اشعاری مشهور به اخوانیات نیز دارد که بسیار لطیف و ظریف است. رومیاتش را با حبسیات مسعود سعد قابل مقارنه و مقایسه دانستهاند. دربارهی جایگاه ابوفراس این سخن الصاحب بن عباد بسنده است که گفت: «بُدئ الشعر بملک و خُتم بملک»؛ مقصود او امرأالقیس و أبوفراس است.
دو بیتی که رهبر خواند
اما دو بیتی که حضرت آیتالله خامنهای در سخنان خود آوردهاند، از مطلع یکی از قصائد رومیات ابوفراس معروف به «عصی الدمع» است. این سروده 54 بیت است و ابوفراس آن را در اسارت گفته است. رمز مناعت طبع شاعر و نیز طبع رقیق شعری او در این سروده آشکار است؛ به گونهای که برخی ناقدان شعر و ادب آن را زیباترین قصائد وی دانستهاند و البته جایگاه والایی در شعر عرب دارد. شاعر در این دو بیت آغازین چنین می گوید:
أراکَ عَصِیَّ الدَّمعِ شیمتُک الصبر أما للهوی نهیٌ علیک و لا امرُ
میبینمت که از اشک فرمان نمیبری، منش تو شکیب است. آیا عشق بر تو امر و نهیی ندارد؟
آنگاه شاعر خود بلافاصله در پاسخ چنین بیان میکند که:
بَلی اَنَا مُشتاقٌ و عِندِیَ لَوعةٌ ولکنَّ مِثلی لا یُذاعُ لهُ سِرٌّ
آری من [به وطن و خانواده] مشتاقم و از شوق سوز دلی دارم، ولی سرّ و راز چون منی برملا و مکشوف نگردد.
در حقیقت شاعر در این دو بیت سؤالی را مطرح میکند که نشان از داغ دل او و نیز اشتیاقش به گلایه و افشاندن اشک از دیده دارد، ولی او خودنگهدار است تا مبادا در دید دشمن ضعیف بنماید. لذا اشک خود فرومیبرد و شوقش را چون رازی سربهمهر در دل نگهمیدارد، زیرا گاهِ افشای آن نرسیده است.
اما استفاده و تمثل بجا و بهنگام رهبر انقلاب از این اشعار در سخنان حکیمانهشان، اشاره به وضعیت ملت مصر در دو برهه دارد؛ یکی آنگاه که حکمرانان مصر همهی ارزشهای ملی و اسلامی مصر را فروختند و آتش اسرائیل بر سر فلسطینیان را شعلهی بیشتری بخشیدند و دست در دست استکبار گذاشتند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران انتظار میرفت که مصر با پیشینهی درخشان و شخصیتهای برجسته و احیاگرش در طول تاریخ بهپاخیزد و علیه حکومت دستنشاندهاش قیام کند، ولی این انتظار پاسخی جز سکوت نداشت. لذا یادآور بیت نخست ابوفراس شد، یعنی این پرسش را در ذهن متبادر ساخت که چرا لب به شکوه نمیگشایی و همچنان صبوری پیشه کردهای؟ آیا این صبر بر بلا و وضع بد موجود، میل شما است یا در دل شوق رهایی دارید؟
مدتها گذشت تا ملت مصر با قیام خود علیه نظام نامبارک، بیت دوم قصیده را در ذهن آورد که: آری شوق رهایی در دل ملت موج میزند و سکوت نه از باب رضایت است، که انتظار زمان مناسب را میکشیم و سرّ خود را در دل نهان داشتهایم تا به گاهش آشکار کنیم که بیهوده هدر نرود: «این سرّ مقدس یعنی انگیزه و عزم قیام، بهتدریج در ذهنیت ملت مصر قوام یافت و شکل گرفت و در لحظهی مناسب تاریخی، عریان در صحنهای پرشکوه به میدان آمد.»