1390/05/22
سی روز، سی گفتار | دوازدهم: تقوای امت
پایگاه اطلاعرسانی حضرت آیتالله العظمی خامنهای در نظر دارد در ایام ماه مبارک رمضان، به صورت روزانه گفتار و توصیههایی اخلاقی از رهبر معظم انقلاب را منتشر کند. این رهنمودها تحت عنوان «سی روز، سی گفتار» و در سحرگاه ایام ماه مبارک بر روی خروجی سایت قرار خواهد گرفت. روز دوازدهم: «تقوای امت»
تقوا در زندگی انسان، فواید زیادی دارد. از جمله این فواید، یکی این است که انسانِ باتقوا میتواند خود را در لغزشگاهها و دستاندازهای زندگی حفظ کند؛ ولی انسان بیتقوا، نمیتواند. اگر انسان بتواند روح تقوا را -که عبارت است از مراقبت دائم نسبت به خود و توجّه همیشگی در اعمال و حتّی افکار خود و فعل و تَرکی که به انسان منتسب میشود- در خود بهوجود آورد، نتیجهاش این میشود که در امتحانات الهی، سالم میماند. چون که معنای تقوا عبارت است از توجّه و پاییدن خود؛ مراقبت کردن از خود و تن به غفلت ندادن.
تقوای فردی، تقوای ملی
برادران و خواهران من! امتحان، برای همه هست. وقتی در مقیاس یک ملت ملاحظه کنیم، میبینیم همه ملتها در فراز و نشیب زندگی، دچار امتحان میشوند. در مقیاس افراد هم که نگاه کنیم، همهافراد دچار امتحان میشوند. امتحانها مختلف است امّا هست. آنجا که لذتی بر سرِ راهِ انسان پیدا میشود و نفْس انسان به آن لذّت که خلاف شرع است راغب میگردد، آنجا جای امتحان است. آنجا که پولی سر راه انسان قرار میگیرد و انسان میتواند آن را بهدست آورد اما خلاف قانون خدا و مقرّرات الهی است، جای امتحان است. آنجا که سخنی بر زبان انسان جاری میشود و آن سخن برای شخص انسان فایده دارد اما سخن باطلی است، جای امتحان است. آنجا که گفتن حرفی لازم است و خدا از انسان میخواهد که آن حرف را بزند اما گفتن آن حرف خطر و زحمت در پی دارد، جای امتحان الهی است.
در مقیاس امّتها و ملتها که حساب کنیم، وقتی ملتی به ثروت و قدرتی میرسد، به پیروزیای دست مییابد و به رشد علمیای نائل میگردد، آنجا جای امتحان آن ملت است. اگر ملتها بتوانند در اوج قدرت، خودشان را سالم نگه دارند، از امتحانْ سرافراز بیرون آمدهاند. اما اگر جمعیتها و ملتها آنوقت که زحمت از سرشان کم شد، خدا را فراموش کردند، ناموفّق و سرافکنده از امتحان بیرون آمدهاند. لذا قرآن در سوره کوتاه «نصر» خطاب به پیغمبر صلواتاللَّهعلیه میفرماید: «بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. إذا جاء نصراللَّه و الفتح و رأیت النّاس یدخلون فی دین اللَّه افواجاً» این اوج قدرت یک نبی است که خدا به او فتح و نصرت بدهد و مردم گروه گروه در دین او وارد شوند. اینجا، جایی است که انسان باید مواظب خود باشد. لذا میافزاید: «فسبّح بحمد ربک و استغفره إنّه کان توّاباً» در همان لحظه پیروزی به یاد خدا باش. خدا را تسبیح کن و حمد بگو که رویکرد اینهمه توفیقْ نه کار تو، که کار خداست. به خودت نگاه نکن؛ به قدرت الهی نگاه کن.
یک ملت، یک رهبری حکیمانه و الهی مثل نبیّاکرم صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلّم در چنین جاهایی مواظب است که امّت، راه خود را گم نکند. تقوا اینجاست که به داد یک ملت میرسد. اگر ملتی با تقوا بود، راه پیشرفت، راه ایمان و راه بندگی خدا را ادامه خواهد داد. اگر ملتها تقوا نداشته باشند، همان بلایی بر سرشان خواهد آمد که ملتهای مقتدر دنیا در جایجای تاریخ به آن دچار شدهاند. آنها دچار غرور، دچار استکبار، دچار ظلم، دچار بدرفتاری و دچار انحراف شدند؛ مردم را منحرف کردند؛ دنیا را خراب و فاسد کردند و آخر هم خودشان سرنگون شدند. یک نمونهاش را در همین سالهای نزدیک، درباره یکی از دو امپراتوری عظیم موجود در دنیا (اتحاد جماهیر شوروی) مشاهده کردید. این، نتیجه بیتقوایی است. همه بیتقواهای عالم -چه افراد و چه ملتها- سقوطی را باید انتظار بکشند؛ و این سرنوشتی اجتنابناپذیر است. به دنبال بیتقوایی، حتماً سقوط است. البته قبل از سقوط کامل، انحراف و فساد و خراب شدن است...
امت نوح
مؤمنین به حضرت نوح، واقعاً انسانهای برگزیدهای بودند. درباره ماجرای حضرت نوح و مؤمنین به او در آیات شریفه سوره «هود» بهطور مفصّل صحبت شده است. حضرت نوح، نهصد و پنجاه سال دعوت کرد. نتیجه و محصول دعوت او بعد از نهصد و پنجاه سال، عبارت بود از جمع معدودی که در بین آن مردم جاهل و طغیانگر به نوح ایمان آوردند: «و ما آمن معه إلّا قلیل». سپس امتحان الهی برای آن قوم کافر، نزدیک شد؛ یعنی قضیه توفان. حضرت نوح به کشتی ساختن در خشکی پرداخت و مایه مسخره همه کسانی شد که به او نگاه میکردند. کشتی را باید لب دریا ساخت نه در خشکی و آنجایی که با دریا شاید فرسنگها فاصله داشته باشد! کشتی بزرگی که جماعتی را میخواهد با خود حمل کند، چطور میشود با فاصله زیاد از دریا درست کرد؟! قومِ کافر وقتی که از کنار نوح و مؤمنین به او عبور میکردند، به تمسخر میپرداختند و میگفتند: ببینند نوح و یارانش در بیرون شهری که محل سکونتشان است، به ساختن یک کشتی عظیم مشغولند!
مؤمنین به نوح کسانی بودند که تمسخرها را تحمّل میکردند. آنها که نمیدانستند کشتی برای چیست! آنها که از ماجرای توفان و آبی که از آسمان و زمین میخواست بجوشد خبر نداشتند! امّا ایمانشان آنقدر قوی بود که در مقابل تمسخرها و تسخر زدنها، تاب آوردند و فشار افکار عمومی قدرتمندان جامعه را علیه خود تحمل کردند. مؤمنین نوح، مردمان فرودستی هم بودند: «إلا الذّین هم اراذلنا بادی الرأی». شاید مردمان طبقه سه و چهار جامعه آن روز محسوب میشدند. حالا شما فکر کنید: جمعیت کمی در مقابل جمعیت زیادی که پول دارند، قدرت دارند، زبان دارند، تبلیغات دارند، مورد تمسخر قرار میگیرند و اهانت میشوند اما تحمّل میکنند. تحمّلی اینچنین، ایمانی قوی میخواهد. اطرافیان نوح و مؤمنین به نوح، این ایمان قوی را داشتند. بعد که موضوع کشتیسازی پیش آمد، ایمان اینها بیشتر واضح شد: آنها بر پیغمبرشان فشار نیاوردند که «این چه کاری است میکنی؟! برای چه در خشکی، کشتی میسازی و چرا مایه مسخره ما شدهای؟!» نه؛ همه تلخیها را تحمل کردند.
آنها کار عجیب و غریبی را شروع کرده بودند. فرض کنید در یک میدان بزرگ، وسط شهری مانند تهران که فرسنگها تا دریا فاصله دارد، یک نفر شروع به ساختن کشتی کند! این کار، توجیهی ندارد. مؤمنین به نوح تمسخری را که بهجا هم تلقّی میشد، تحمّل کردند. چنین تحملی ایمان میخواهد؛ آن هم ایمان قوی. بعد که باران از آسمان شروع به باریدن کرد و آب از زمین جوشید، نوح به مؤمنین خود گفت: «حالا سوار شوید!» سوار شدند و حیوانات را هم سوار کردند. اوضاع و شرایط جوّی طوری بود که معلوم میکرد سرتاسر دنیا را آب فرا خواهد گرفت. فرمان خدا به نوح این بود که: «قُلنَا احْمل فیها من کلّ زوجین اثنین و اهلک». همه موجودات جفت را (زوجین اثنین یعنی دو جفت) سوار کشتی کن. معلوم بود حادثهای در شرف تکوین است که بناست به هیچچیزِ دنیا رحم نکند.
آنها سوار کشتی شدند. کشتی حرکت کرد و پس از آن دنیا را آب گرفت. انسانها غرق و حیوانات نابود شدند. آن جمع برگزیده مؤمن، اطراف حضرت نوح ماندند. امتحان کفّار تمام شد اما امتحان مؤمنینْ هنوز تمام نشده بود. یک امتحان بود که در دوران ایمان به پیامبر در مقابل سختیها صبر و تحمّل کنند و تمسخرها را تاب بیاورند. امتحان سختی بود؛ امتحانِ دوران شدّت! مؤمنین به نوح، امتحان را راحت گذراندند.
آزمونی دشوارتر
گاهی امتحان دورانِ شدّت، راحتتر از امتحان دوران رَخاء و رفاه و آسایش است... بنده دیدهام مبارزینی که دوران شدّتشان را به پاکیزهترین وضع گذراندند اما در دوران رخائشان، گرفتار کثافت و فساد شدند. گردابِ امتحان، گرداب بسیار سختی است. همان مردمی که آن شدّتها را در کنار نوح تحمّل کردند به دوران رخاء و آسایش رسیدند. «قیل یا نوح اهبط بسلام منّا و برکات علیک» و آب فرو نشست. دوران گردش کشتی نوح بر امواج آبی که توفان غضب الهی بود به پایان رسید. بنا بود در دنیای سالم از کشتی پیاده شوند؛ دنیایی که دیگر مستکبرین و ملأ و مترفین در آن نیستند. بایستی زندگی اسلامی و الهی خودشان را شروع میکردند. قرآن میفرماید که به نوح گفتیم: «اهبط» از کشتی فرود آ. «بسلام منّا علی امم ممّن معک» درود ما بر تو (سلامتی و امنیت ما برای تو) و برای بعضی از کسان که با تو هستند.
عجبا! این درود و توجّه و لطف الهی برای مؤمنینی که در آن شرایط از امتحان بیرون آمدند، همگانی نیست. «عدّهای» از آنها مشمول سلام الهی هستند: «و امم سنمتّعهم ثم یمسّهم منّا عذاب ألیم» اما عده دیگر از همانهایی را که با تو بودند (ظاهر آیه این است: سنمتّعهم) اوّل بهرهمند میکنیم. «ثم یمسّهم منّا عذاب ألیم» بعد به دنبال آن بهرهبری، به دنبال برخورداری از زندگی راحت، به دنبال چشیدن مزه امنیت و رفاه و آسایش، یک عذاب دردناک از سوی ما به آنها خواهد رسید! یعنی آنها در امتحان، بد عمل خواهند کرد. در امتحان الهی خواهند بُرید.
این امتحان دوران رخاء است. چه کسانی میتوانند از این امتحان سربلند بیرون آیند؟ مردم با تقوا. در ابتدای عرایضم روایتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام خواندم که میفرماید: آن کسی که از تقوا جدا شود، «اغری باللّذات و الشهوات» لذّتها و شهوتها فریبش میدهند؛ اغراء میکنند. «و وقع فی تیه السیئات» و در حیرت و ضلالت و گمراهیِ بدکارگی خواهد افتاد.
وقتی تقوا نبود، وقتی مراقبت ازخود نبود، وقتی نسبت به عمل خودمان، حرف خودمان، معامله خودمان، خدمتی که در دستگاه دولتی بر عهده گرفتهایم، وظیفهای که در میدان بردوش گرفتهایم و خلاصه به رفتاری که بر حکم وظیفه اسلامی بر ما لازم است، حواسمان جمع نبود، لغزشها به سراغمان میآید. خیال نکنید که لغزش از آنِ عدهای مخصوص و شهوات ویژه جمع معینی است! همه انسانها دچار شهوت میشوند. شهوتِ برخی گران و شهوتِ بعضی ارزان است. لذّتِ بعضی فاخر و لذّتِ بعضی ناچیز و کوچک است. لذّت، لذّت است. لذّتِ حرام، لذّتِ حرام است. فرق نمیکند؛ بزرگش هم حرام است، کوچکش هم حرام است. از آدم بزرگ هم حرام است، از آدم کوچک هم حرام است. امتحان، امتحان است. برای همه امتحان است. برای همه قشرها امتحان است. البته آن کس که توقّع و انتظار بیشتری از او هست -یا بهخاطر لباسش، یا بهخاطر مقامش، یا بهخاطر ظاهرش، یا بهخاطر حرفهایش- مراقبتش لازمتر و واجبتر و انحرافش زشتتر و دردناکتر است؛ اما امتحان برای همه هست. امتحان، امتحان است. یک ملت هم امتحان میشود. همانطور که در قضیه حضرت نوح -و امم سنمتّعهم- بود.
در روایتی دیدم که نبیاکرم صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلّم برای امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام نشانههای انحراف در ملت مسلمان را شرح میدهد که چنین میشوند و چنان میشوند؛ امّا در نهایت و در مآل، همه تکیهها روی تقواست.
تقوا، مقدمه و غایت
در ادامه همین آیاتِ مربوط به نوح، خدای متعال میفرماید: «تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک ما کنت تعلمها أنت و لا قومک من قبل هذا فاصبر إنّ العاقبة للمتّقین» عاقبت از آنِ متّقین است. فرجام نیک، وابسته به تقواست. یعنی در قضیه نوح هم -آیه کأنّه چنین اشاره میکند- آنهایی که زمین خوردند، به سبب بیتقواییشان بود. برای من و شما برادران و خواهران عزیز که در دوران امنیت اسلامی زندگی میکنیم، امتحان همین امروز است. امتحان، نقد است.
روزی در این مملکت کسی جرأت نمیکرد یک کلمه سخن حق بر زبان آورد. زیرا باطل بر همهجا مسلّط بود. ولی امروز، به فضل پروردگار و به برکت اسلام، سخنِ حق، سخنِ رایج است. تازه آنهایی هم که اهل باطلند، امروز فرصت میکنند تا باطل خودشان را بگویند! نگاه کنید به فضای جامعه! نگاه کنید به مطبوعات کشور! نگاه کنید به آدمهایی که در خانههایشان نشستهاند و کسی هم با آنها کاری ندارد! تماس میگیرند؛ از صدها فرسنگ راه، با کسی که دشمن جمهوری اسلامی است، ارتباط برقرار میکنند و حرفشان را به او میگویند تا او حرف آنها را در دنیا پشت بلندگو پخش کند! میگویند و حرفشان هم باطل است؛ کسی هم کاری به کارشان ندارد. بگذار حرف باطلشان را بگویند! وقتی که فضا فضای حق است، حاکمیتْ مالِ حق است، ملت طرفدار حقّند، دل ملت به طرف حق است، حالا یک باطلگوی یاوهسرا هم اگر خواست حرف چرندی از گوشهای بپراند، بپراند! ما حساسیتی نداریم. برای همه امنیت هست؛ حتی برای کسانی که با نظام حق و روال حق، سازگار نیستند. این دوران کجا و روزگارانی که حتی افرادِ همراه با حکومت باطل هم امنیت نداشتند کجا؟! این حکومت اسلام است. حکومت حق است. فضای قرآنی و فضای نماز است. فضای «الذین إن مکّنا هم فیالأرض أقاموا الصّلوة و آتو الزّکوة» است. فضای دین است. این فضا، فضایی است که امتحان دوران رخاء برای ملت ما نیز هست.
روزی در ماه رمضان، همین تهران موشکباران میشد. روز و شب در خانه خودتان، از دست دشمن متجاوز امنیت نداشتید. امروز آن دشمن به برکت فداکاری جوانان این ملت -رزمندگان، شهیدان، جانبازان و آزادگان- به کوتهدستی محکوم شده و سر جای خود نشسته است. امنیت به شما رسید؛ اما لحظه امتحان است. مراقب باشید. ای مؤمنینی که در سختترین شرایط، سوار کشتی نوح شدید! مواظب باشید از امتحان، سربلند بیرون آیید. راهش هم این است که تقوا را در خودتان ذخیره کنید. تقوا یعنی همین که مواظب رفتار خودتان باشید که خلاف امر و نهی خدا رفتار نکنید. این معنای تقواست. یک وقت ممکن است سرِ رشته از دست انسان خارج شود و گناهی هم از او سر بزند. مهم این است که شما مراقب باشید و بنا داشته باشید که گناه نکنید. این، آن روحیه تقواست. این روحیه هشیاری است که وقتی شما هشیار خودت بودی، هشیار دشمنت هم هستی. وقتی مواظب شیطانِ درون خودت بودی، مراقب شیطان بیرونی هم خواهی بود. وقتی شیطان درون ما نتواند به ما آسیب برساند، شیطانِ بیرون هم به آسانی نخواهد توانست ما را محکوم کند و ضربه وارد سازد. این، آن پیام ماه رمضان است. «کتب علیکم الصیام کما کتب علی الّذین من قبلکم لعلّکم تتّقون». مقدّمه تقواست و تقوا غایتِ است.
خطبههای نماز جمعه تهران؛ 29/11/72
تقوا در زندگی انسان، فواید زیادی دارد. از جمله این فواید، یکی این است که انسانِ باتقوا میتواند خود را در لغزشگاهها و دستاندازهای زندگی حفظ کند؛ ولی انسان بیتقوا، نمیتواند. اگر انسان بتواند روح تقوا را -که عبارت است از مراقبت دائم نسبت به خود و توجّه همیشگی در اعمال و حتّی افکار خود و فعل و تَرکی که به انسان منتسب میشود- در خود بهوجود آورد، نتیجهاش این میشود که در امتحانات الهی، سالم میماند. چون که معنای تقوا عبارت است از توجّه و پاییدن خود؛ مراقبت کردن از خود و تن به غفلت ندادن.
تقوای فردی، تقوای ملی
برادران و خواهران من! امتحان، برای همه هست. وقتی در مقیاس یک ملت ملاحظه کنیم، میبینیم همه ملتها در فراز و نشیب زندگی، دچار امتحان میشوند. در مقیاس افراد هم که نگاه کنیم، همهافراد دچار امتحان میشوند. امتحانها مختلف است امّا هست. آنجا که لذتی بر سرِ راهِ انسان پیدا میشود و نفْس انسان به آن لذّت که خلاف شرع است راغب میگردد، آنجا جای امتحان است. آنجا که پولی سر راه انسان قرار میگیرد و انسان میتواند آن را بهدست آورد اما خلاف قانون خدا و مقرّرات الهی است، جای امتحان است. آنجا که سخنی بر زبان انسان جاری میشود و آن سخن برای شخص انسان فایده دارد اما سخن باطلی است، جای امتحان است. آنجا که گفتن حرفی لازم است و خدا از انسان میخواهد که آن حرف را بزند اما گفتن آن حرف خطر و زحمت در پی دارد، جای امتحان الهی است.
در مقیاس امّتها و ملتها که حساب کنیم، وقتی ملتی به ثروت و قدرتی میرسد، به پیروزیای دست مییابد و به رشد علمیای نائل میگردد، آنجا جای امتحان آن ملت است. اگر ملتها بتوانند در اوج قدرت، خودشان را سالم نگه دارند، از امتحانْ سرافراز بیرون آمدهاند. اما اگر جمعیتها و ملتها آنوقت که زحمت از سرشان کم شد، خدا را فراموش کردند، ناموفّق و سرافکنده از امتحان بیرون آمدهاند. لذا قرآن در سوره کوتاه «نصر» خطاب به پیغمبر صلواتاللَّهعلیه میفرماید: «بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. إذا جاء نصراللَّه و الفتح و رأیت النّاس یدخلون فی دین اللَّه افواجاً» این اوج قدرت یک نبی است که خدا به او فتح و نصرت بدهد و مردم گروه گروه در دین او وارد شوند. اینجا، جایی است که انسان باید مواظب خود باشد. لذا میافزاید: «فسبّح بحمد ربک و استغفره إنّه کان توّاباً» در همان لحظه پیروزی به یاد خدا باش. خدا را تسبیح کن و حمد بگو که رویکرد اینهمه توفیقْ نه کار تو، که کار خداست. به خودت نگاه نکن؛ به قدرت الهی نگاه کن.
یک ملت، یک رهبری حکیمانه و الهی مثل نبیّاکرم صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلّم در چنین جاهایی مواظب است که امّت، راه خود را گم نکند. تقوا اینجاست که به داد یک ملت میرسد. اگر ملتی با تقوا بود، راه پیشرفت، راه ایمان و راه بندگی خدا را ادامه خواهد داد. اگر ملتها تقوا نداشته باشند، همان بلایی بر سرشان خواهد آمد که ملتهای مقتدر دنیا در جایجای تاریخ به آن دچار شدهاند. آنها دچار غرور، دچار استکبار، دچار ظلم، دچار بدرفتاری و دچار انحراف شدند؛ مردم را منحرف کردند؛ دنیا را خراب و فاسد کردند و آخر هم خودشان سرنگون شدند. یک نمونهاش را در همین سالهای نزدیک، درباره یکی از دو امپراتوری عظیم موجود در دنیا (اتحاد جماهیر شوروی) مشاهده کردید. این، نتیجه بیتقوایی است. همه بیتقواهای عالم -چه افراد و چه ملتها- سقوطی را باید انتظار بکشند؛ و این سرنوشتی اجتنابناپذیر است. به دنبال بیتقوایی، حتماً سقوط است. البته قبل از سقوط کامل، انحراف و فساد و خراب شدن است...
امت نوح
مؤمنین به حضرت نوح، واقعاً انسانهای برگزیدهای بودند. درباره ماجرای حضرت نوح و مؤمنین به او در آیات شریفه سوره «هود» بهطور مفصّل صحبت شده است. حضرت نوح، نهصد و پنجاه سال دعوت کرد. نتیجه و محصول دعوت او بعد از نهصد و پنجاه سال، عبارت بود از جمع معدودی که در بین آن مردم جاهل و طغیانگر به نوح ایمان آوردند: «و ما آمن معه إلّا قلیل». سپس امتحان الهی برای آن قوم کافر، نزدیک شد؛ یعنی قضیه توفان. حضرت نوح به کشتی ساختن در خشکی پرداخت و مایه مسخره همه کسانی شد که به او نگاه میکردند. کشتی را باید لب دریا ساخت نه در خشکی و آنجایی که با دریا شاید فرسنگها فاصله داشته باشد! کشتی بزرگی که جماعتی را میخواهد با خود حمل کند، چطور میشود با فاصله زیاد از دریا درست کرد؟! قومِ کافر وقتی که از کنار نوح و مؤمنین به او عبور میکردند، به تمسخر میپرداختند و میگفتند: ببینند نوح و یارانش در بیرون شهری که محل سکونتشان است، به ساختن یک کشتی عظیم مشغولند!
مؤمنین به نوح کسانی بودند که تمسخرها را تحمّل میکردند. آنها که نمیدانستند کشتی برای چیست! آنها که از ماجرای توفان و آبی که از آسمان و زمین میخواست بجوشد خبر نداشتند! امّا ایمانشان آنقدر قوی بود که در مقابل تمسخرها و تسخر زدنها، تاب آوردند و فشار افکار عمومی قدرتمندان جامعه را علیه خود تحمل کردند. مؤمنین نوح، مردمان فرودستی هم بودند: «إلا الذّین هم اراذلنا بادی الرأی». شاید مردمان طبقه سه و چهار جامعه آن روز محسوب میشدند. حالا شما فکر کنید: جمعیت کمی در مقابل جمعیت زیادی که پول دارند، قدرت دارند، زبان دارند، تبلیغات دارند، مورد تمسخر قرار میگیرند و اهانت میشوند اما تحمّل میکنند. تحمّلی اینچنین، ایمانی قوی میخواهد. اطرافیان نوح و مؤمنین به نوح، این ایمان قوی را داشتند. بعد که موضوع کشتیسازی پیش آمد، ایمان اینها بیشتر واضح شد: آنها بر پیغمبرشان فشار نیاوردند که «این چه کاری است میکنی؟! برای چه در خشکی، کشتی میسازی و چرا مایه مسخره ما شدهای؟!» نه؛ همه تلخیها را تحمل کردند.
آنها کار عجیب و غریبی را شروع کرده بودند. فرض کنید در یک میدان بزرگ، وسط شهری مانند تهران که فرسنگها تا دریا فاصله دارد، یک نفر شروع به ساختن کشتی کند! این کار، توجیهی ندارد. مؤمنین به نوح تمسخری را که بهجا هم تلقّی میشد، تحمّل کردند. چنین تحملی ایمان میخواهد؛ آن هم ایمان قوی. بعد که باران از آسمان شروع به باریدن کرد و آب از زمین جوشید، نوح به مؤمنین خود گفت: «حالا سوار شوید!» سوار شدند و حیوانات را هم سوار کردند. اوضاع و شرایط جوّی طوری بود که معلوم میکرد سرتاسر دنیا را آب فرا خواهد گرفت. فرمان خدا به نوح این بود که: «قُلنَا احْمل فیها من کلّ زوجین اثنین و اهلک». همه موجودات جفت را (زوجین اثنین یعنی دو جفت) سوار کشتی کن. معلوم بود حادثهای در شرف تکوین است که بناست به هیچچیزِ دنیا رحم نکند.
آنها سوار کشتی شدند. کشتی حرکت کرد و پس از آن دنیا را آب گرفت. انسانها غرق و حیوانات نابود شدند. آن جمع برگزیده مؤمن، اطراف حضرت نوح ماندند. امتحان کفّار تمام شد اما امتحان مؤمنینْ هنوز تمام نشده بود. یک امتحان بود که در دوران ایمان به پیامبر در مقابل سختیها صبر و تحمّل کنند و تمسخرها را تاب بیاورند. امتحان سختی بود؛ امتحانِ دوران شدّت! مؤمنین به نوح، امتحان را راحت گذراندند.
آزمونی دشوارتر
گاهی امتحان دورانِ شدّت، راحتتر از امتحان دوران رَخاء و رفاه و آسایش است... بنده دیدهام مبارزینی که دوران شدّتشان را به پاکیزهترین وضع گذراندند اما در دوران رخائشان، گرفتار کثافت و فساد شدند. گردابِ امتحان، گرداب بسیار سختی است. همان مردمی که آن شدّتها را در کنار نوح تحمّل کردند به دوران رخاء و آسایش رسیدند. «قیل یا نوح اهبط بسلام منّا و برکات علیک» و آب فرو نشست. دوران گردش کشتی نوح بر امواج آبی که توفان غضب الهی بود به پایان رسید. بنا بود در دنیای سالم از کشتی پیاده شوند؛ دنیایی که دیگر مستکبرین و ملأ و مترفین در آن نیستند. بایستی زندگی اسلامی و الهی خودشان را شروع میکردند. قرآن میفرماید که به نوح گفتیم: «اهبط» از کشتی فرود آ. «بسلام منّا علی امم ممّن معک» درود ما بر تو (سلامتی و امنیت ما برای تو) و برای بعضی از کسان که با تو هستند.
عجبا! این درود و توجّه و لطف الهی برای مؤمنینی که در آن شرایط از امتحان بیرون آمدند، همگانی نیست. «عدّهای» از آنها مشمول سلام الهی هستند: «و امم سنمتّعهم ثم یمسّهم منّا عذاب ألیم» اما عده دیگر از همانهایی را که با تو بودند (ظاهر آیه این است: سنمتّعهم) اوّل بهرهمند میکنیم. «ثم یمسّهم منّا عذاب ألیم» بعد به دنبال آن بهرهبری، به دنبال برخورداری از زندگی راحت، به دنبال چشیدن مزه امنیت و رفاه و آسایش، یک عذاب دردناک از سوی ما به آنها خواهد رسید! یعنی آنها در امتحان، بد عمل خواهند کرد. در امتحان الهی خواهند بُرید.
این امتحان دوران رخاء است. چه کسانی میتوانند از این امتحان سربلند بیرون آیند؟ مردم با تقوا. در ابتدای عرایضم روایتی از امیرالمؤمنین علیهالسلام خواندم که میفرماید: آن کسی که از تقوا جدا شود، «اغری باللّذات و الشهوات» لذّتها و شهوتها فریبش میدهند؛ اغراء میکنند. «و وقع فی تیه السیئات» و در حیرت و ضلالت و گمراهیِ بدکارگی خواهد افتاد.
وقتی تقوا نبود، وقتی مراقبت ازخود نبود، وقتی نسبت به عمل خودمان، حرف خودمان، معامله خودمان، خدمتی که در دستگاه دولتی بر عهده گرفتهایم، وظیفهای که در میدان بردوش گرفتهایم و خلاصه به رفتاری که بر حکم وظیفه اسلامی بر ما لازم است، حواسمان جمع نبود، لغزشها به سراغمان میآید. خیال نکنید که لغزش از آنِ عدهای مخصوص و شهوات ویژه جمع معینی است! همه انسانها دچار شهوت میشوند. شهوتِ برخی گران و شهوتِ بعضی ارزان است. لذّتِ بعضی فاخر و لذّتِ بعضی ناچیز و کوچک است. لذّت، لذّت است. لذّتِ حرام، لذّتِ حرام است. فرق نمیکند؛ بزرگش هم حرام است، کوچکش هم حرام است. از آدم بزرگ هم حرام است، از آدم کوچک هم حرام است. امتحان، امتحان است. برای همه امتحان است. برای همه قشرها امتحان است. البته آن کس که توقّع و انتظار بیشتری از او هست -یا بهخاطر لباسش، یا بهخاطر مقامش، یا بهخاطر ظاهرش، یا بهخاطر حرفهایش- مراقبتش لازمتر و واجبتر و انحرافش زشتتر و دردناکتر است؛ اما امتحان برای همه هست. امتحان، امتحان است. یک ملت هم امتحان میشود. همانطور که در قضیه حضرت نوح -و امم سنمتّعهم- بود.
در روایتی دیدم که نبیاکرم صلّیاللَّهعلیهوآلهوسلّم برای امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام نشانههای انحراف در ملت مسلمان را شرح میدهد که چنین میشوند و چنان میشوند؛ امّا در نهایت و در مآل، همه تکیهها روی تقواست.
تقوا، مقدمه و غایت
در ادامه همین آیاتِ مربوط به نوح، خدای متعال میفرماید: «تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک ما کنت تعلمها أنت و لا قومک من قبل هذا فاصبر إنّ العاقبة للمتّقین» عاقبت از آنِ متّقین است. فرجام نیک، وابسته به تقواست. یعنی در قضیه نوح هم -آیه کأنّه چنین اشاره میکند- آنهایی که زمین خوردند، به سبب بیتقواییشان بود. برای من و شما برادران و خواهران عزیز که در دوران امنیت اسلامی زندگی میکنیم، امتحان همین امروز است. امتحان، نقد است.
روزی در این مملکت کسی جرأت نمیکرد یک کلمه سخن حق بر زبان آورد. زیرا باطل بر همهجا مسلّط بود. ولی امروز، به فضل پروردگار و به برکت اسلام، سخنِ حق، سخنِ رایج است. تازه آنهایی هم که اهل باطلند، امروز فرصت میکنند تا باطل خودشان را بگویند! نگاه کنید به فضای جامعه! نگاه کنید به مطبوعات کشور! نگاه کنید به آدمهایی که در خانههایشان نشستهاند و کسی هم با آنها کاری ندارد! تماس میگیرند؛ از صدها فرسنگ راه، با کسی که دشمن جمهوری اسلامی است، ارتباط برقرار میکنند و حرفشان را به او میگویند تا او حرف آنها را در دنیا پشت بلندگو پخش کند! میگویند و حرفشان هم باطل است؛ کسی هم کاری به کارشان ندارد. بگذار حرف باطلشان را بگویند! وقتی که فضا فضای حق است، حاکمیتْ مالِ حق است، ملت طرفدار حقّند، دل ملت به طرف حق است، حالا یک باطلگوی یاوهسرا هم اگر خواست حرف چرندی از گوشهای بپراند، بپراند! ما حساسیتی نداریم. برای همه امنیت هست؛ حتی برای کسانی که با نظام حق و روال حق، سازگار نیستند. این دوران کجا و روزگارانی که حتی افرادِ همراه با حکومت باطل هم امنیت نداشتند کجا؟! این حکومت اسلام است. حکومت حق است. فضای قرآنی و فضای نماز است. فضای «الذین إن مکّنا هم فیالأرض أقاموا الصّلوة و آتو الزّکوة» است. فضای دین است. این فضا، فضایی است که امتحان دوران رخاء برای ملت ما نیز هست.
روزی در ماه رمضان، همین تهران موشکباران میشد. روز و شب در خانه خودتان، از دست دشمن متجاوز امنیت نداشتید. امروز آن دشمن به برکت فداکاری جوانان این ملت -رزمندگان، شهیدان، جانبازان و آزادگان- به کوتهدستی محکوم شده و سر جای خود نشسته است. امنیت به شما رسید؛ اما لحظه امتحان است. مراقب باشید. ای مؤمنینی که در سختترین شرایط، سوار کشتی نوح شدید! مواظب باشید از امتحان، سربلند بیرون آیید. راهش هم این است که تقوا را در خودتان ذخیره کنید. تقوا یعنی همین که مواظب رفتار خودتان باشید که خلاف امر و نهی خدا رفتار نکنید. این معنای تقواست. یک وقت ممکن است سرِ رشته از دست انسان خارج شود و گناهی هم از او سر بزند. مهم این است که شما مراقب باشید و بنا داشته باشید که گناه نکنید. این، آن روحیه تقواست. این روحیه هشیاری است که وقتی شما هشیار خودت بودی، هشیار دشمنت هم هستی. وقتی مواظب شیطانِ درون خودت بودی، مراقب شیطان بیرونی هم خواهی بود. وقتی شیطان درون ما نتواند به ما آسیب برساند، شیطانِ بیرون هم به آسانی نخواهد توانست ما را محکوم کند و ضربه وارد سازد. این، آن پیام ماه رمضان است. «کتب علیکم الصیام کما کتب علی الّذین من قبلکم لعلّکم تتّقون». مقدّمه تقواست و تقوا غایتِ است.
خطبههای نماز جمعه تهران؛ 29/11/72