• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1361/03/31

عمق ارزش و قداست مجالس عزاداری ـ مسئولیت خطیر روحانیت ـ توطئه‌‌های امریکا در منطقه

عنوان: عمق ارزش و قداست مجالس عزاداری ـ مسئولیت خطیر روحانیت ـ توطئه‌های امریکا در منطقه
تاریخ: ۱۳۶۱/۰۳/۳۱
محل: تهران، حسینیه جماران
موضوع: عمق ارزش و قداست مجالس عزاداری ـ مسئولیت خطیر روحانیت ـ توطئه‌های امریکا در منطقه
مناسبت:  
حضار: مهدوی‌کنی، محمدرضا ـ فلسفی، محمدتقی ـ علما و روحانیون، ائمه جماعات و وعاظ تهران و قم
 

بسم اللّه‌ الرحمن الرحیم

ارزش عظیم مجالس عزاداری سیدالشهدا

قبلاً باید تشکر کنم از آقایان روحانیون و آقایان خطبا که از تهران و از قراری که گفته‌‌اند، از قم تشریف آورده‌‌اند و خدمتشان رسیدیم و امیدواریم که همه موفق به خدمت به اسلام و مسلمین باشند.

مطالب زیاد است، لکن یک مطلب راجع به آقایان خطبا و علما عرض می‌کنم و یک مطلب هم راجع به مسائل روز که ابتلا به آن داریم. آن مطلبی را که راجع به آقایان خطبا عرض می‌کنم این است که عمق این کاری را که شما دارید و عمق ارزش مجلسهای عزاداری، کم معلوم شده است و شاید پیش بعضی هیچ معلوم نشده است. اینکه در روایات ما برای یک قطره اشک برای مظلوم کربلا آنقدر ارزش قائلند، حتی برای تباکی ـ به صورت گریه درآمدن ـ ارزش قائلند،[۱]نه از باب این است که سید مظلومان احتیاج به این کار دارد و نه آن است که فقط برای ثواب بردن شما و مستمعین شما باشد. گرچه همه ثوابها هست، لکن چرا این ثواب برای این مجالس عزا آنقدر عظیم قرار داده شده است، و چرا خداوند تبارک و تعالی برای اشک و حتی یک قطره اشک و حتی تباکی، آنقدر ثواب داده است؟ کم‌کم مسئله از دید سیاسی‌اش معلوم می‌‌شود و ان‌‌شاءاللّه‌ بعدها بیشتر معلوم می‌‌شود.

اینکه برای عزاداری، برای مجالس عزا، برای نوحه‌خوانی، برای اینها، اینهمه ثواب داده شده است، علاوه بر آن امور عبادیش و روحانیش، یک مسئله مهم سیاسی در کار بوده است. آن روزی که این روایات صادر شده است، روزی بوده است که این فرقۀ ناجیه مبتلا بودند به حکومت اموی و بیشتر عباسی و یک جمعیت بسیار کمی، یک اقلیت کمی در مقابل قدرتهای بزرگ در آن وقت، برای سازمان دادن به فعالیت سیاسی این اقلیت، یک راهی درست کردند که این راه، خودش سازمانده است و آن، نقل از منابع وحی[است]به اینکه برای این مجالس اینقدر عظمت است و برای این اشک‌ها آنقدر در دور و برِ این اشکها و عزاداریها، شیعیان با اقلیت آنوقت اجتماع می‌‌کردند و شاید بسیاری از آنها هم نمی‌‌دانستند مطلب چه هست، ولی مطلب، سازماندهی به یک گروه اقلیت در مقابل آن اکثریت‌ها[بود]. و در طول تاریخ، این مجالس عزا که یک سازماندهی سرتاسری[در]کشورها است، کشورهای اسلامی است و در ایران که مهد تشیع و اسلام و شیعه است، در مقابل حکومتهایی که پیش می‌‌آمدند و بنای بر این داشتند که اساس اسلام را از بین ببرند، اساس روحانیت را از بین ببرند، آن چیزی که در مقابل آنها، آنها را می‌‌ترساند، این مجالس عزا و این دستجات بود.

در دفعۀ اول که مرا از قم گرفتند و بردند، در بین راه بعضی از این مأمورینی که بودند در آن اتومبیل من، می‌‌گفت که ما که آمدیم سراغ شما، از این چادرهایی که در قم بود، می‌ترسیدیم که مبادا اینها مطلع بشوند و ما نتوانیم انجام وظیفه کنیم. اینها که هیچ، قدرت‌های بزرگ از این چادرها می‌ترسند. قدرتهای بزرگ از این سازمانی که بدون اینکه دست واحدی در کار باشد که آنها را مجتمع کند، خود به خود ملت را به هم جوشانده‌اند در سراسر یک کشور، کشور پهناور، در ایام عاشورا و در دو ماه محرم و صفر و در ماه مبارک،[می‌ترسند]. این مجالس است که مردم را دور هم جمع کرده است. و اگر یک مطلبی بخواهد برای اسلام خدمتی بکند و شخصی بخواهد که مطلبی را بگوید، سرتاسر کشور به واسطۀ همین گویندگان و خطبا و ائمۀ جمعه و جماعت یکدفعه منتشر می‌شود و اجتماع مردم در تحت این بیرق الهی، این بیرق حسینی، اسباب این می‌‌شود که سازمان داده شده باشد. اگر قدرت‌های بزرگ در منطقه‌‌های خودشان بخواهند که یک اجتماعی ایجاد کنند، با فعالیت‌های زیادی که شاید چند روز یا چند دهه می‌کنند، در یک شهری، یک عده ـ فرض کنید ـ صدهزار نفری، پنجاه هزار نفری با خرج‌های زیاد و زحمت‌های زیاد مجتمع می‌‌شوند و به قول آن کسی که می‌‌خواهد صحبت کند، گوش می‌‌دهند. لکن شما می‌‌بینید که برای خاطر همین مجالسی که مردم را به هم پیوند داده است، این مجالس عزایی که مردم را به هم جوش داده است، به مجرد اینکه یک مطلبی پیش می‌آید، در یک شهر نه، در سرتاسر کشور، تمام قشرهای مردم و عزاداران حضرت سیدالشهدا مجتمع می‌‌شوند و احتیاج به اینکه زیاد زحمت کشیده بشود و تبلیغات بشود ندارد؛ با یک کلمه، وقتی مردم ببینند که این کلمه از حلقوم سیدالشهدا ـ سلام‌‌اللّه‌ علیه ـ بیرون می‌آید همه با هم مجتمع می‌‌شوند. اینکه بعضی از ائمه ـ شاید امام باقر بوده، من الآن خوب یادم نیست ـ می‌فرماید که برای من یک نفر نوحه‌سرا در منی بگذارید که آنجا برای من گریه بکند و عزا بگیرد،[۲]نه این است که حضرت باقر ـ سلام‌اللّه‌ علیه ـ احتیاج به این داشته است و نه اینکه برای او شخصاً فایده‌ای داشته است، لکن جنبۀ سیاسی او را ببینید. در منی آن وقتی که از همۀ اقطار عالم آدم می‌آید آنجا، یک کسی بنشیند یا اشخاصی نوحه‌سرایی کنند برای امام باقر و جنایت کسانی که با او مخالفت کردند و او را ـ مثلا ـ به شهادت رساندند، ذکر کند و این مسئله موجی باشد در همه دنیا. این مجالس عزا را دست کم گرفتند.

تأثیر خون سیدالشهدا(ع) بر قیام ۱۵ خرداد

شاید غرب‌زده‌‌ها به ما می‌‌گویند که «ملت گریه» و شاید خودی‌ها نمی‌توانند تحمل کنند که یک قطره اشک مقابل چقدر ثواب است. یک مجلس عزا چقدر ثواب دارد. نتوانند هضم کنند و نتوانند هضم کنند آن چیزهایی که برای ادعیه ذکر شده است و آن ثواب‌هایی که برای دو سطر دعا ذکر شده است. نمی‌‌توانند این را ادراک کنند و هضم کنند. جهت سیاسی این دعاها و این توجه به خدا و توجه همۀ مردم را به یک نقطه، این، این است که یک ملت را بسیج می‌کند برای یک مقصد اسلامی. مجلس عزا نه برای این است که گریه کنند برای سیدالشهدا و اجر ببرند ـ البته این هم هست و دیگران را اجر اخروی نصیب کند ـ بلکه مهم، آن جنبه سیاسی است که ائمۀ ما در صدر اسلام نقشه‌اش را کشیده‌‌اند که تا آخر باشد و آن، این[که]اجتماع تحت یک بیرق، اجتماع تحت یک ایده و هیچ چیز نمی‌‌تواند این کار را به مقداری که عزای حضرت سیدالشهدا در او تأثیر دارد، تأثیر بکند.

شما گمان نکنید که اگر این مجالس عزا نبود و اگر این دستجات سینه‌‌زنی و نوحه‌سرایی نبود، ۱۵ خرداد پیش می‌آمد. هیچ قدرتی نمی‌‌توانست ۱۵ خرداد را آنطور کند، مگر قدرت خون سیدالشهدا. و هیچ قدرتی نمی‌تواند این ملتی که از همه جوانب به او هجوم شده است و از همۀ قدرتهای بزرگ برای او توطئه چیده‌‌اند، این توطئه‌‌ها را خنثی کند، الاّ همین مجالس عزا. در این مجالس عزا و سوگواری و نوحه‌‌سرایی برای سید مظلومان و اظهار مظلومیت؛ یک کسی که برای خدا و برای رضای او جان خودش و دوستان و اولاد خودش را فدا کرده است، اینطور ساخته جوانانی را که می‌روند در جبهه‌ها و شهادت را می‌‌خواهند و افتخار به شهادت می‌‌کنند و اگر شهادت نصیبشان نشود متأثر می‌شوند و آنطور مادران را می‌سازد که جوانهای خودشان را از دست می‌دهند و باز می‌گویند باز هم یکی دو تا داریم. این مجالس عزای سیدالشهداست و مجالس دعا و دعای کمیل و سایر ادعیه است که می‌سازد این جمعیت را اینطور، و اساس را اسلام از اول بنا کرده است به طوری که با همین ایده و با همین برنامه به پیش برود. و چنانچه، واقعاً بفهمند و بفهمانند که مسئله چه هست و این عزاداری برای چه هست و این گریه برای چه اینقدر ارج پیدا کرده و اجر پیش خدا دارد، آن وقت ما را «ملت گریه» نمی‌گویند، ما را «ملت حماسه» می‌‌خوانند. اگر بفهمند آنها که حضرت سجاد ـ سلام‌‌اللّه‌ علیه ـ که همه چیزش را در کربلا از دست داد و در یک حکومتی بود که قدرت بر همه چیز داشت، این ادعیه‌ای که از او باقی مانده است، چه کرده است و چطور می‌تواند تجهیز بکند، به ما نمی‌گفتند که ادعیه برای چیست؟ اگر روشنفکران ما فهمیده باشند که این مجالس و این دعاها و این ذکرها و این مجالس مصیبت جنبۀ سیاسی و اجتماعی‌اش چیست، نمی‌گویند که برای چه این کار را بکنیم. تمام روشنفکرها و تمام غرب‌زده‌ها و تمام قدرتمندها اگر جمع بشوند، نمی‌‌توانند یک ۱۵ خرداد را ایجاد کنند. آنچه این قدرت را دارد آن است که در تحت لوای او همه مجتمعند.

ما که داد می‌زنیم که ما اسلام را می‌‌خواهیم و جمهوری اسلامی را می‌خواهیم، برای این[است]که در جمهوری اسلامی به نام اینکه «اسلامی» است و برای خداست، همۀ ملت مجتمع هستند. و ما دیدیم که برای خاطر همین جمهوری اسلامی بودند و برای خاطر همین که برای خدا قیام کردند، این جمهوری اسلامی برخوردار از چه قدرتی از ملت و از سایر کشورها هم برخوردار شده است.

انقلاب ایران ثمرۀ مجالس عزاداری‌ها

ملت ما قدر این مجالس را بدانند، مجالسی است که زنده نگه می‌‌دارد ملت‌ها را. در ایام عاشورا زیاد و زیادت‌ر و در سایر ایام هم غیر این ایام متبرکه، هفته‌‌ها هست و جنبش‌های این طوری هست. اگر بُعد سیاسی اینها را اینها بفهمند، همان غرب‌زده‌‌ها هم مجلس بپا می‌کنند و عزاداری می‌‌کنند، چنانچه ملت را بخواهند و کشور خودشان را بخواهند. من امیدوارم که هر چه بیشتر و هر چه بهتر این مجالس بر پا باشد. و از خطبای بزرگ تا آن نوحه‌خوان در این تأثیر دارد. آن که ایستاده پای منبر چند شعر می‌گوید و چند شعر می‌‌خواند با آن که در منبر است و خطیب است، اینها هر دو در این مسئله تأثیر دارند؛ تأثیر طبیعی دارند. گرچه خود بعضی اشخاص هم ندانند دارند چه می‌کنند، مِنْ حِیْثُ لا یَشْعُرْ.

تقریباً ما به این مرتبه رسیده‌‌ایم که ملت ما یکدفعه یک انقلابی کرد و یک انفجاری درش حاصل شد که نظیر آن در هیچ جا نبود. یک ملتی که همه چیزش وابسته بود و این رژیم سابق همه چیز این را از دست داده بود و همۀ شرافت انسانی این کشور را از دست داده بود و همه چیز ما را وابسته کرده بود، یکدفعه یک انفجاری حاصل شد که این انفجار در برکت همین مجالسی[بود]که همۀ کشور را، همۀ مردم را دور هم جمع می‌کرد و همه به یک نقطه نظر می‌‌کردند. این مسئله را باید آقایان خطبا و ائمۀ جماعت و ائمه جمعه درست بیشتر از آن قدری که من می‌دانم، برای مردم تشریح کنند تا اینکه گمان نکنند که ما یک ملت گریه هستیم. ما یک ملتی هستیم که با همین گریه‌ها، یک قدرت ۲۵۰۰ ساله را از بین بردیم.

مسئولیت خطیر روحانیت در مقطع کنونی

از باب اینکه تذکر به آقایان و مؤمنین نفع دارد دو سه تا جمله هم اینطوری عرض می‌کنم و آن اینکه همه آقایانی که در هر جای از این کشور هستند و صدای من را می‌شنوند، چه از طبقۀ علما و ائمۀ جماعات و جمعه و چه از طبقۀ خطبا ـ که آنها هم از علما هستند ـ و کسانی که در بلاد ـ از روحانیون ـ متصدی این امور هستند، توجه به این معنا داشته باشند که امروز آبروی جمهوری اسلامی به دست شما بسته است. اگر ـ خدای نخواسته ـ یک دخالتهای بیخود و بیجا، یک کارهایی که از روحانیون صحیح نیست، انجام بدهید، این جمهوری اسلامی لکه‌دار می‌شود. دولت باید به قدرت خودش باقی باشد. و امروز دولت، دولت اسلامی است و بر همۀ ماها فریضه است که از این دولت اسلامی پشتیبانی بکنیم. مأمورینی که از دولت می‌آیند، در همه جا، مأمورین دولت اسلامی هستند. اگر ـ خدای نخواسته ـ از یک مأمور که من حیث اینکه درست اطلاع بر مسائل ندارد یا اشتباه می‌کند، یک مطلبی که بر خلاف ذائقۀ شماست یا بر خلاف مسائل اسلامی است، از او صادر بشود، مقابله نکنید، تضعیف نکنید، او را نصیحت کنید. چنانچه نصیحت را گوش نکرد، به مصادر امور مراجعه کنید. ائمه جمعه بلاد نصب و عزل نکنند.

و کسانی که در بین ارتش یا سایر ارگانها، انجمن‌های اسلامی دارند، اینها دخالت‌های غیر چیزهایی که بر عهده آنها است نکنند. ارشاد بکنند دولت را، ارشاد بکنند مأمورین دولت را و همۀ کسانی[را]که در پیش آنها هستند؛ آنها را ارشاد بکنند. و چنانچه کسی هم گوش به ارشاد نداد،به مصادر اموری که مسئولیت دارند مراجعه کنند، حل خواهد شد.

برای حفظ حیثیت اسلام که شماها پاسدار آن هستید و حفظ حیثیت جمهوری اسلامی که شماها نگهبانان آن هستید، از کارهایی که نباید انجام بدهید و از کارهایی که دخالت در امور اجرایی است که با کسی دیگری است که انجام بدهد، مستقیماً عمل نکنید، ارشاد بکنید همه را. نظر ارشادی داشته باشید. اگر یک مطلب اشتباهی از یک استاندار واقع شد یا از یک فرماندار، در منابر نبرید این را و آبروی او را بریزید. این امری است که خدا راضی نیست. به او بگویید در خلوت و با او تفاهم کنید و از او بخواهید که رویه را تغییر بدهد. اگر نداد، به مصادر امر مراجعه کنید. مستقیماً بخواهید این کار را بکنید، حیثیت جمهوری اسلامی و حیثیت اسلام در دنیا لکه‌دار می‌شود. و شما حافظ این حیثیت هستید و فریضه است برای همۀ ما حفظ حیثیت این جمهوری اسلامی. شما می‌‌بینید که امروز همۀ قلمها و همۀ زبان‌ها از ابرقدرت‌ها یا دولت‌های مرتبط به آنها، بر ضد این جمهوری اسلامی تجهیز شده‌‌اند، و همه با یک رویۀ خاصی عمل دارند می‌‌کنند؛ ما دیگر بهانه دست آنها ندهیم.

و من این یک کلمه را عرض بکنم ـ شاید قبلاً هم عرض کرده باشم ـ و آن اینکه من از اول که در این مسائل بودیم و کم‌کم آثار پیروزی داشت پیدا می‌شد، در مصاحبه‌هایی که کردم، چه با کسانی که از خارج آمدند، حتی در نجف و در پاریس و چه در حرفهایی که خودم زدم، این کلمه را گفته‌ام که روحانیون شغلشان یک شغل بالاتر از این مسائل اجرایی است ـ و چنانچه اسلام پیروز بشود، روحانیون می‌روند سراغ شغلهای خودشان. لکن وقتی که ما آمدیم و وارد در معرکه شدیم، دیدیم که اگر روحانیون را بگوییم همه بروید سراغ مسجدتان، این کشور به حلقوم امریکا یا شوروی می‌رود. ما تجربه کردیم و دیدیم که اشخاصی که در رأس واقع شدند و از روحانیون نبودند، در عین حالی که بعضیشان هم متدین بودند، از باب اینکه آن راهی که ما می‌خواستیم برویم و آن راهی که مستقل باشیم و با نان و جو خودمان بسازیم و زیر فرمان قدرتهای بزرگ نباشیم، آن راه، با سلیقۀ آنها موافق نبود. و لهذا، چون آنجا دیدیم که ما نمی‌توانیم در همه جا یک افرادی پیدا بکنیم که صد در صد برای آن مقصدی که این ملت ما برای آن، جوانهاشان را دادند و اموالشان را دادند، نمی‌توانیم پیدا بکنیم، ما تن دادیم به اینکه رئیس جمهورمان از علما باشد. و گاهی ـ رئیس فرض کنید که ـ نخست وزیرمان هم همین طور. و در جاهای دیگر هم که قبلاً گفته بودیم، بنا نداریم اینطور باشد و الآن هم عرض می‌کنم هر روزی که ما فهمیدیم که این کشور را یک دسته از این افرادی که روحانی نیستند، به آن طوری که خدای تبارک و تعالی فرموده است، اداره می‌‌کنند، آقای خامنه‌ای تشریف می‌‌برند سراغ شغل روحانی بزرگ خودشان و نظارت بر امور و سایر آقایان هم همین طور. ما اینطور نیست که هر جا یک کلمه‌ای گفتیم و دیدیم مصالح اسلام، حالا ما آمدیم دیدیم اینجور نیست، اشتباه کرده بودیم، بگوییم ما سر اشتباه خودمان باقی هستیم. ما هر روزی فهمیدیم که این کلمه‌‌ای که امروز گفتیم اشتباه بوده و ما قاعده‌‌اش این است که یک جور دیگر عمل بکنیم، اعلام می‌‌کنیم که آقا این را ما اشتباه کردیم، باید اینجوری بکنیم. ما دنبال مصالح اسلام هستیم، نه دنبال پیشرفت حرف خودمان.

به من مهلت بدهید که عرایضمان را به آقایان عرض بکنم ـ بنابراین، مسئله یک چیزی نیست که آقایان به ما بگویند: شما آن روز اینجوری گفتید. راست است، ما آن روز خیال می‌کردیم که در این قشرهای تحصیلکرده و متدین و صاحب افکار، افرادی هستند که بتوانند این مملکت را به آن جوری که خدا می‌‌خواهد، ببرند، آنطور اداره کنند. وقتی دیدیم که نه، ما اشتباه کردیم، آمدند بعضیشان خودشان را به ما جا زدند ـ ما هم که غیب نمی‌دانیم. و بعضیشان هم خوب بودند لکن رأیشان با رأی ما مخالف بود ـ ما از حرفی که در مصاحبه‌‌ها گفتیم، عدول کردیم و موقتاً تا آن وقتی که این کشور را غیر روحانی می‌‌تواند اداره کند، آقایان روحانیون به ارشاد خودشان و به مقام خودشان برمی‌‌گردند و محول می‌کنند دستگاه‌های اجرایی را به کسانی که برای اسلام دارند کار می‌کنند و تا مسئله اینطور است که ابهام پیش ما هست، احتمال هست.

اگر در یک میلیون احتمال، یک احتمال ما بدهیم که حیثیت اسلام با بودن فلان آدم یا فلان قشر در خطر است، ما مأموریم که جلویش را بگیریم تا آنقدری که می‌‌توانیم. هر چه می‌خواهند به ما بگویند، بگویند که کشور ملایان، حکومت آخوندیسم و از این حرفهایی که می‌زنند. و البته این هم یک حربه‌ای است برای اینکه ما را از میدان به در کنند. ما نه، از میدان بیرون نمی‌‌رویم. خوب، این مقدار از حرفها بود که با آقایان عرض کردیم و امیدوارم که در ماه مبارک رمضان، این ماه بزرگ، هم دعا کنند به این جمهوری اسلامی و هم هدایت کنند مردم را که مردم در صحنه باقی باشند.

حملۀ اسرائیل به لبنان، دام امریکا برای ایران

مردم گمان نکنند که ما دیگر پیروز شده‌‌ایم و احتیاج به وجود آنها نیست. احتیاج به وجود آنها هست و همیشه هست. دولت تنهایی نمی‌‌تواند همۀ امور را اداره کند، ملت را باید همراه داشته باشد. ما هم جنگمان تمام نشده، الآن در حال جنگ هستیم و تا در حال جنگ هستیم، جوانهای ما باید به جبهه‌‌ها کمک کنند؛ همان طوری که تا حالا جوان‌های عزیز ما در جبهه‌ها رفتند و بسیاری از آنها به لقاءاللّه‌ و فیض شهادت رسیدند، امروز هم ما احتیاج به آنها داریم، توطئه‌‌ها رو به رشد است. مسئله‌ای که باید در آن جنبه‌‌ای که مربوط به روز است عرض کنم این است که بعد از آنکه این قدرت‌های بزرگ و خصوصاً امریکا، در همۀ توطئه‌‌ها فلج شد و شکست خورد و می‌‌بیند که این جنگی هم که او برای ما بپا کرده است، این هم دارد به آخر می‌رسد ان‌شاءاللّه‌، یک توطئۀ دیگری عمیقتر اجرا کرده است که در این توطئه، ما هم یک قدری بازی خوردیم و او این است که یک نقطه‌‌ای که پیش ما خیلی بزرگ است و ما نسبت به او حساسیت زیاد داریم، آن غائله را پیش آورد تا اینکه ملت ما را از آن مطلبی که در کشور خودش می‌گذرد و از آن جنگی که در کشور خودش می‌‌گذرد، غافل کند، قضیۀ هجوم اسرائیل به لبنان. امریکا می‌‌دانست که ما و ملت ما نسبت به لبنان حساسیت داریم و نسبت به اسرائیل هم از آن طرف حساسیت داریم. این دام را امریکا درست کرد. یعنی، آن نوکر خودش را فرستاد به اینکه حمله کند به لبنان و آنهمه خسارات وارد کند و آنهمه جنایات. و ما می‌‌دانیم که اگر میلیونها جمعیت را از بین ببرند و یک مطلبی برای امریکا حاصل بشود و یک نفعی برسد، می‌گوید همه بروند از بین. این را ما از ابرقدرتها شناخته‌ایم. آنها در فکر این نیستند که در لبنان به زن و بچۀ مردم و به بلاد این مستمندان چه می‌گذرد. آنها دنبال این هستند که صدام را در این طرف سرجای خودش نگه دارند و ایران که در نظر آنها خیلی اهمیتش بیشتر از لبنان و جاهای دیگری است، برای آنها محفوظ بماند. امریکا می‌بیند که ما هم مرز با شوروی هستیم، آن هم در طول صدها کیلومتر و آن چیزی که امریکا را به وحشت می‌اندازد، آن شوروی است. و او می‌ترسد از اینکه چنانچه صدام از بین برود، شوروی بتواند در اینجاها یک غلطی بکند، لکن ما می‌‌دانیم که نمی‌تواند. بعد از اینکه ملت اینطور که هست و در صحنه هست، باشد، هیچ کس نمی‌تواند. علاوه بر آن، می‌بینند که اگر[در]جنگ عراق پیش ببرد ایران و عراق را، جنگش را، به نفع خودش شکست بدهد عراق را، عراق به ایران متصل می‌شود، یعنی، ملت عراق، ملت مظلوم عراق از زیر چنگال این حزب ستمگر، خودش را اخراج می‌‌کند و متصل می‌‌کند به ملت ایران و یک حکومتی خودش تأسیس می‌کند موافق میل خودش، اسلامی. و اگر ایران و عراق به هم پیوند پیدا کنند و اتصال پیدا کنند، سایر این کشورهای کوچولویی که در منطقه هست، آنها هم به اینها می‌‌پیوندند و امریکا از این منطقۀ زرخیز، که برای او حاضر است هزاران لشکر خودش را از بین ببرد و هزاران مردم را از بین ببرد، محروم خواهد شد. این نقشه این است که بگین[۳]را وادار کند به اینکه تو حمله کن به لبنان. لبنان که تو حمله کردی، ایران حساسیت نسبت به او دارد و همه قوایش را متمرکز می‌‌کند در اینکه تو را از بین ببرد. و اگر ایران از جنگ عراق غافل بماند، عراق کار خودش را انجام می‌‌دهد و ایران در اینجا هم نمی‌‌تواند کاری بکند. نقشه این است. باید همۀ ملت ما و همۀ دولتمردان ما توجه به این معنا داشته باشند که در عین حال که ما لبنان را با ایران از حیث مصالح و مفاسد جدا نمی‌دانیم، لکن نباید کاری بکنیم که نتوانیم هم لبنان را و هم ایران را نجات بدهیم، از این کار اجتناب کنیم. اگر امروز تمام نظرها متوجه به لبنان بشود و تمام قدرت‌ها و گویندگان از لبنان بگویند و تمام نویسندگان از لبنان بگویند، این، توفیقی است برای امریکا که ایران جنگ خودش را فراموش کرد. و هم عراق را از دست می‌‌دهد و هم لبنان را. نه می‌تواند در عراق کاری بکند و نه می‌‌تواند در لبنان. ما راهمان این است که باید از راه شکست عراق دنبال لبنان برویم، نه مستقلاً.

شما ملاحظه کنید اخیراً تمام رسانه‌‌ها ـ یعنی، تمامشان آنی که من دید‌ه‌‌ام ـ رسانه‌‌های گروهی راجع به جنگ عراق و ایران دیگر صحبتی نمی‌‌کنند، شاید یک کلمه بگویند؛ همه رفتند سراغ لبنان. همۀ رادیوهایی که قبل از این حملۀ این مرد، این نامرد به لبنان آغاز شد، تمام حرفهایشان ایران بود و جنگ عراق. وقتی نقشۀ امریکا اینطور شد که ایران را از جنگ عراق منصرف کنید و برش گردانید به آن جایی که حساسیت دارد و آن، راجع به لبنان است، از آن روز، این رادیوها و گویندگان خارجی راجع به ایران و این حرف‌ها چیزی نمی‌گویند. شما بدانید که این چیزی که از عراق در چند روز پیش، از آن مجلس عراق صادر شد که ما بلاد ایران را خالی می‌کنیم، این یک مسئلۀ توطئه است؛ نه اینکه اینها می‌‌خواهند خالی کنند، اینها می‌‌خواهند تخدیر کنند ما را و جوانهای ما را از جبهه منصرف کنند و داوطلبانی که باید وقتی اعلام می‌‌کنند که ما، ده هزار جمعیت، بیست هزار جمعیت می‌خواهیم، صد هزار می‌روند اسم‌نویسی کنند، سردشان کنند که نروند. وقتی نرفتند، عراق در این مسئله ممکن است ـ خدای نخواسته ـ پیروز از کار در آید. اگر عراق پیروز شد، مطمئن باشید که شما در لبنان هم هیچ کاری نمی‌‌توانید بکنید.

باید ما این نقشه‌‌ای که امریکا کشیده است برای ما، خنثی کنیم. یعنی، همۀ گویندگان ما در سرتاسر کشور و همۀ ائمۀ جماعت ما در سرتاسر کشور، این مسئله را بگویند، بگویند که ما از راهی که شکست عراق است، به لبنان برویم. عراق را نگذاریم سرجای خودش بایستد و جمع کند قدرت خودش را و دیگران هم به او کمک کنند و مرزهای خودش را قوی کند و بعد هم یک حملۀ ناگهانی به ما بکند، باز برگردد به آن چیزهایی که از اول بود. غفلت از این، انتحار[۴]است. همۀ گویندگان موظفند، چه ائمۀ جمعه و چه ائمۀ جماعت و چه خطبا و همۀ نویسندگان موظفند که این توطئه را افشا کنند و ذکر کنند و مردم را از توجه به جبهۀ جنگ خودمان غافل نکنند و بیدار کنند. ما می‌‌خواهیم که قدس را نجات بدهیم، لکن بدون نجات کشور عراق از این حزب منحوس نمی‌توانیم. ما لبنان را از خود می‌دانیم، لکن مقدمۀ اینکه لبنان را ما نجات بدهیم این است که عراق را نجات بدهیم. ما مقدمه را رها نکنیم و بی‌ربط برویم سراغ ذی‌المقدمه و همه چیز خودمان را صرف کنیم در آن و عراق برای خودش محکم کند جای خودش را.

هذیان‌‌گویی‌های صدام

من نمی‌‌دانم دیشب این اعلامیه‌ای که، اطلاعیه‌‌ای که صدام داده است و طولانی، خیلی طولانی است و آقایان ملاحظه کردند. اگر ملاحظه نکردند، دنبال کنند، پیدایش کنند. به نظر من می‌‌آید که این را نوشتند و آنهایی که نقشه در دستشان است نوشتند و دادند دست صدام که او بخواند. و من آن طوری که از حال صدام در نظرم است، این است که حال صدام این نیست که بتواند تفکر کند یا بتواند یک چیزی بنویسد. او این چیزها را از دست داده است. شما نمی‌‌دانید که چقدر هذیان در این گفتار است. اگر یک آدمی بود که به قدر یک جوان کلاس اول ادراک داشت، این را نمی‌خواند، این چیزی که برایش نوشتند، نمی‌خواند. نمی‌دانید چقدر از پیروزیهای خودش نقل کرده! چقدر از شجاعت‌های لشکر خودش که در همۀ جبهه‌‌ها پیروز شدند، چقدر ذکر کرده است! این را بخوانید و بخندید! می‌‌گوید که ما این عقب‌‌نشینی‌مان پیروزی بزرگی است برای ملت عراق! ما ملت عراق را نجات دادیم از این کشور. مثلاً، کی؟ از این کشور اسلامی، اینها ریختند در کشور ما و جنگ شروع کردند و ما جلو آنها را گرفتیم و عقب زدیم آنها را و بردیم تا آبادان و اهواز! یک آدمی که عقلش تا یک اندازۀ یک جوانی سرجا باشد،
 

آنهمه از اول، آنهمه صحبت‌ها کرده و اشتلمها[۵]خوانده و برای خودش سرداری کذا را نقشه‌چینی کرد،و آن روز هم بازیش داده بودند، امروز هم برایش نوشته‌‌اند یک ورقه‌ای مثل یک ورقه‌‌هایی که می‌نویسند دست یک بچه می‌‌دهند بخواند. مفادش را خودش نمی‌داند چه است، لکن دیگران می‌‌فهمند.

من میل دارم که آقایان پیدا کنند این را. کسانی که این اطلاعیه ـ بطوله ـرا، که یک ساعت بیشتر وقت من را صرف خودش کرد، مطالعه کنند، ببینند که این مرد چی دارد می‌‌گوید. اول چی می‌گفت، حالا چی می‌گوید. می‌گوید: ما برای اثبات اینکه صلح‌طلبیم، صلح‌جو هستیم، همه لشکر خودمان را امر می‌کنیم که از خاک ایران تا ده روز دیگر بیرون بروند. اگر راست می‌گوید این مطلب را، بسیار خوب، این یکی از مطالبی که ما داشتیم، حاصل. ولی چند تا مطلب دیگر داریم باید حاصل بشود، تا حاصل نشود ما در حال جنگ هستیم. یکی اینکه اینهمه خساراتی که به ما وارد کردی که خودش نوشته، این را اقرار کرده که خساراتی که بر ایران وارد شد، قابل شمارش نیست، به این تعبیر. و از یک طرف هم می‌‌گوید که ما هزاران اسیر گرفتیم و نمی‌‌فهمد این را که فردا باید جواب این را بدهد که تو هزاران اسیر گرفتی بیا تحویل بده. ما که می‌گوییم هزاران اسیر گرفتیم، همۀ این اشخاصی که، نویسنده‌‌ها و مخبرین که از خارج آمدند، بردیم نشانشان دادیم که بابا، اینها در این شهر، اینها هستند، در شهرهای دیگر هم آنجا، آنجا، آنجا. در تلویزیون هم نشان دادیم یک مقدارش را البته و ما می‌‌گوییم داریم این مقدار و هر وقت بخواهیم تحویل بدهیم، تحویل می‌دهیم. اما این آدمی که توجه به مسائل سیاسی ندارد، می‌گوید که خساراتی که به ایران وارد شده است قابل شمارش نیست، نمی‌شود ارزیابی کرد. فردا از تو می‌گیرند اینها را.

ما از الآن هم اعلام می‌‌کنیم که ما نه هیچ روزی جنگجو بوده‌‌ایم به این معنا که حمله کنیم به یک کشوری اسلامی. برای اینکه کشور اسلامی، ما همۀ کشورهای اسلامی را از خودمان می‌‌دانیم، بنای بر این نداشتیم که در یک کشوری دخالت کنیم و تا حالا هم دخالت نکرده‌ایم. و نه تاکنون ارتش ما، سپاه پاسداران ما به کشور عراق حمله کرده‌اند. از اول شما بودید که حمله کردید و همۀ دنیا می‌دانند این را. برای کی این حرف را می‌‌زنی؟ برای دلخوشی خودت این حرف را می‌زنی؟ چرا این[را]که نوشتند، یکدفعه دیگر مطالعه نکردی؟ به یک کسی بگویی بخواند و بفهماند که این چه چیزی نوشته در اینجا. کی باور می‌‌کند در دنیا که ارتش ایران حمله کرده بعضی شهرهای آنها را گرفته؟ آنها آمده‌اند حالا دفاع کرده‌‌اند و عقب نشانده‌‌اند اینها را تا آوردند به خوزستان و حالا هم پیروزمندانه این شهرها را رها می‌‌کنند و می‌روند؟! بسیار خوب، تو بمیر و بدم! پیروزمندانه بیرون برو و بعد هم این چیزهایی را که ما از عراق می‌‌خواهیم؛ یعنی، از دولت عراق و این خساراتی را که شما می‌‌گویید به شمارش نمی‌آید، از شما که به طور معقول مطالبه می‌کنیم و اگر ندادید، ما در حال جنگیم؛ به طور اجبار ازتان می‌‌گیریم.

و بعد هم، و بعد هم باید به حسب وجدان دنیا و به حسب دستورات الهی، باید آن کسی که اینقدر جنایت وارد کرده است به کشور خودش و کشور ما، باید این مشخص بشود. باید اشخاص بیایند، اشخاصی که طرفین قبول دارند، بیایند بنشینند و ببینند که ما حمله کردیم به عراق یا او حمله کرده به ما. خرابی‌هایی که آنها وارد کرده‌اند، ببینند و بروند در شهرهای آنها هم ببینند، خرابی از ایران چه شده. ممکن است یکدفعه اشتباهی واقع شده باشد و بخواهند یک جای دیگری را بزنند، اشتباهاً یک جایی را هم زده باشند. اما هر روز، الآن که اینها می‌‌گویند که ما یک طرفه آتش‌بس دادیم، هر روز از آبادانِ تنها بیست نفر، سی نفر زخمی و چند نفر شهید می‌شوند. این قضیۀ آتش‌بسِ اینهاست؛ مثل آتش‌بس بگین که آتش‌بس می‌کند و دنبالش آنطور جنایات می‌‌کند.

دنیا مبتلاست به یک همچو اشخاصی. دنیا مبتلاست به اینطور مغزهای پوک متفرعن که همه چیز را فدای یک روز سلطۀ خود می‌کنند. و چه وقت باید این دنیا از این گرفتاری بیرون بیاید؟ آن روزی که امریکا در کار نباشد و آن روزی که شوروی در کار نباشد.

و امیدوارم که خدای تبارک و تعالی با همۀ شماها و با همۀ ما و با همۀ ملت ما عنایت داشته باشد و آن عنایاتی که از اول داشته است و ما خود هیچ بودیم و همه چیز را او به ما داد، این عنایات محفوظ باشد. و در این ماه مبارک رمضان همۀ آقایان دست به دعا بلند کنند و به این جمهوری اسلامی و به لبنان و به فلسطین و به محرومان و مستضعفین دنیا دعا کنند.

والسلام علیکم و رحمة‌اللّه‌ و برکاته

 
۱ـ بحارالأنوار، ج ۴۴، باب ۳۴، ص ۲۷۸ ـ ۲۹۶.
۲ـ بحارالأنوار، ج ۷۹، ص ۱۰۶، ذیل حدیث ۵۳.
۳ـ مناخیم بگین، نخست‌‌وزیر رژیم اشغالگر قدس.
۴ـ خودکشی.
۵ـ سخن درشت، ناسزا.