• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1359/11/10

اهمیت شغل معلم و وظایف معلمان در تربیت شاگردان

عنوان: اهمیت شغل معلم و وظایف معلمان در تربیت شاگردان
تاریخ: ۱۳۵۹/۱۱/۱۰
محل: تهران، جماران
موضوع: اهمیت شغل معلم و وظایف معلمان در تربیت شاگردان
مناسبت:  
حضار: معلمان تعلیمات دینی سراسر کشور
 

بسم اللّه‌ الرحمن الرحیم

فطرت پاک کودکان و نونهالان

از آقایان تشکر می‌کنم که در این هوای سرد و در این جای کوچک زحمت کشیدند و تشریف آوردند. ان‌شاءاللّه‌ خداوند همه را موفق کند به خدمت به اسلام و کشورشان.

شما می‌دانید که این بچه‌های کوچک که در دبستان هستند و بعد از آن در جاهای دیگری، مثل دبیرستان، و بعد هم منتهی می‌شوند به دانشگاه‌ها، همین‌ها سرمایۀ این کشور هستند؛ یعنی سرمایۀ علمی و سازندگی علمی این کشور هستند. و می‌دانید که این کودکان از اولی که وارد می‌شوند در محیط تعلیم، یک نفوس سالم ساده و بی‌آلایش و قابل قبول هر تربیتی و هر چیزی که به آنها القا می‌شود هستند. و اینها از اول که وارد در کودکستان می‌شوند؛ اماناتی هستند الهی به دست آنهایی که در کودکستان آنها را تعلیم می‌دهند. و همین امانات از آنجا منتقل می‌شوند به جاهای دیگر و به دست معلّمین دیگر، تا برسد به آنجایی که رشد کردند و بزرگ شدند و وارد شدند در مراتب عالیه و دانشگاه‌ها.

چنانچه این اطفال را از اول یک نحو تربیت بکنند که در آن انحراف نباشد، تربیت‌های مناسب با انسان باشد، مناسب با فطرت پاک انسانها باشد، از آن اول، وقتی که[با]آن معلمین دبستان و کودکستان، بعد بالاتر، تحت تربیت واقع می‌‌شوند، با همان ترتیب وارد می‌شوند به دبیرستان مثلاً. و اگر اینجا هم همان تربیت به صراط مستقیم باشد و آنها را به آن راهی که فطرتشان اقتضا دارد هدایت کنند معلمین، از باب اینکه اینها جوان هستند و اول بچه بودند و حالا جوان دیگری شدند، در آنجا اگر باز تعلیم و تربیت، یک تربیت انسانی باشد، با همان حال که پذیرش هر تربیتی در نوسالها و[میان‌سال‌ها]خیلی زود انجام می‌گیرد، وارد می‌شوند به مراتب بعد. آنجا هم چنانچه تربیت، یک تربیت انسانی باشد و موافق با فطرت انسان که همان فطرت، ودیعه گذاشتۀ از خداستفِطرَتَ اللّه‌ِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها[۱]آن طور باشد، در دانشگاه هم همان جور تربیت باشد، اینها بعد که تحویل به جامعه داده می‌شوند و مقدرات جامعه قهراً به دست اینها سپرده می‌شود بِالمَآل[۲]کشور را کشور نورانی، کشور انسانی، کشور به فطرت اللّه‌، تربیت می‌کنند، و کشور را به جلو می‌برند.

خطر علمِ بدون تربیت

اگر شما بخواهید تعلیم کنید فقط اطفال را و کاری به این نداشته باشید که در پهلوی تعلیم و تربیت انسانی، تربیت اخلاقی باشد، اینها با همان علمِ بدون تربیت، مراحل را طی می‌کنند. و علم بدون تربیت آنها را یا اکثر آنها را رو به فساد می‌کشد. انسان از اول این طور نیست که فاسد به دنیا آمده باشد. از اول با فطرت خوب به دنیا آمده؛ با فطرت الهی به دنیا آمده:کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ[۳]که همان فطرت انسانیّت، فطرت صراط مستقیم، فطرت اسلام، فطرت توحید است. این تربیتهاست که یا همین فطرت را شکوفا می‌کنند؛ و یا جلوی شکوفایی فطرت را می‌گیرند. این تربیتهاست که یک کشور را ممکن است به کمال مطلوبی که از هر جامعۀ انسانی است برسانند و یک کشور کشور انسانی باشد؛ کشور مطلوب اسلام باشد. و همین تربیتها یا تعلیم‌های بدون تربیت ممکن است که اینها در آن وقتی که مُقدّرات یک کشوری دست آنهاست و همه چیز کشور به دست آنهاست کشور را به تباهی بکشند. شما آقایان معلمین و همۀ معلمهایی که در سرتاسر کشور هستند و همۀ اساتیدی که در دانشگاه‌ها هستند مسئولند نسبت به این امانتی که خدای تبارک و تعالی و اولیای اطفال و اولیای اینها به شما سپرده‌اند. همه مسئول هستید. گمان نکنید که شما ده نفر، پنجاه نفر، پیش شما هست، و شما آن پنج نفر یا ده نفر یا پنجاه نفر را تعلیم می‌دهید، و ممکن است که خیال کنید که این عدّه چیزی نیستند، دیگران کارها را انجام بدهند. ممکن است در بین همین ده نفر، همین پنجاه نفر که شما تعلیم می‌دهید یک شخصی پیدا بشود که بعدها یک مقام عالی داشته باشد، رئیس جمهور یک مملکت بشود، نخست وزیر بشود، مراتب عالیۀ کشور دست او بیاید. چنانچه همین یک نفری که پیش شما بوده بعد هم رفته پیش کسان دیگر تا رسیده به آن آخر یک تربیت فاسدی بشود؛ یعنی یا تعلیمی باشد و هیچ کاری به این نداشته باشند که این باید تربیت انسانی هم بشود، یا خدای نخواسته معلّم منحرفی باشد و این کودک از اول و بعد هم در مراتب دیگر، تحت یک تربیت انحرافی واقع بشود، ممکن است همین یک نفر، یک کشور را به باد فنا بدهد.

رضاخان هم یک نفر بود. وقتی هم که آمد به تهران، یک نفر آدمی بود که در یک فوجی، در یک چیزی، یک منصب کوتاهی داشت؛ لکن دریافته بودند آنهایی که می‌خواستند با قُلْدری این مملکت را چپاول کنند که این اهل این کار است. از این جهت او را فرستادند به طوری که در رادیوها، وقتی که او را بردنش از خارج ایران، رادیوهای انگلستان بود آنوقت، آنجا اعلام کردند که این را ما آوردیم. لکن بعداز اینکه برای ما خرابکاری کرد و خطا کردو خیانت، او را بردیم. ممکن است که از زیر دست شما، اگر تربیت یک تربیت صحیح نشود، یک رضاخان بیرون بیاید، یک محمدرضا بیرون بیاید. شما که نمی‌دانید این آدمی که پیش شما[است]ولو حالا فرض کنید بچۀ کشاورزی است یا بچۀ کاسبی است آمده، شما که اطلاع ندارید که این بچۀ کشاورز و کاسب بعدها چه خواهد شد. رضا خان هم یک آدمی بود که بچۀ یک نفر آدم پایین بود. لکن چون تربیت تربیت انسانی نبوده است و اسلامی نبوده است، یک نفر آدم فاسد از کار درآید، یک کشور را به سالهای طولانی به فساد می‌کشد. چنانچه شما دیدید که این پدر و پسر از باب اینکه تربیت انسانی و اسلامی نداشتند، با اینکه یک نفر بودند لکن یک مُهره‌ای بود که خارجی‌ها او را تقویت می‌کردند. پس شما گمان نکنید که یک بچۀ کاسبی پیش من هست و این چیزی نیست؛ می‌رود کاسب می‌شود؛ یا یک بچۀ ـ فرض کنید ـ کشاورزی پیش من هست، این[را]گمان نکنید. شما فکر این را بکنید که این بچه ممکن است یک وقتی رئیس یک کشور بشود؛ رئیس یک ارتش بشود. آن وقت که این رئیس کشور شد، رئیس ارتش شد، کشور را به تباهی می‌‌کشد و ارتش را به تباهی می‌کشد.

همیشه اکثراً افراد نادر هستند که وارد می‌شوند و یک کشور را یا ترقی می‌دهند، و یا تنزل می‌دهند. شما باید توجه به این معنا داشته باشید که اگر تربیتتان تربیت خدای نخواسته خلاف انسانی و اسلامی باشد، هر کاری که او بعدها بکند شما هم شریک جُرمید. و اگر تربیت، یک تربیت انسانی و روی فطرت انسان باشد، بعدها هم که هر کار خوبی بکند شما شریکید در آن کار خوب. معلم امانتداری است غیر همۀ امانت[دار]انسان امانت اوست. امانتهای دیگر را اگر کسی خیانت به آن بکند خلاف کرده است؛ یک قالی را که به آن امانت داده بودند از بین برده است، در جامعه یک چیزی درست نمی‌شود؛ یک شخصی ضرری کرده است، و این هم باید ضرر او را جبران کند. اما امانت اگر انسان شد، اگر یک طفلِ قابل تربیت شد، اگر خدای نخواسته این امانت به آن خیانت شد، یک وقت می‌بینید خیانت به یک ملت است، خیانت به یک جامعه است، خیانت به اسلام است. بنابراین، این شغل در عین حالی که بسیار شریف است و بسیار ارزنده است، از باب اینکه همان شغل انبیاست که برای انسان‌سازی آمده بودند، مسئولیت بسیار بزرگ است، چنانچه مسئولیت انبیا هم بسیار بزرگ بود.

اهمیّت کار معلّمی

باید خیلی شما توجه کنید به اینکه یک فرد عادی نیستید. اگر فرض کنید در یک اداره‌ای یک نفر آدم یک خلاف کرد، در یک وزارتخانه یک نفر آدم یک خلاف کرد، آن خلافی که در یک وزارتخانه می‌شود یا یک اداره می‌شود با این خلافی که در جاهایی که تربیت و تعلیم باید واقع بشود و در آموزش و پرورش می‌‌شود، بسیار فرق دارد. آن طور نیست که در یک وزارتخانه اگر یک کسی خلاف کرد، خلافش همچو باشد که یک کشور را به هم بزند؛ مگر نادراً یک همچو اتفاقی بیفتد. اما چنانچه در آموزش و پرورش یک بچه‌ای فاسد از کار درآمد، یک بچه‌ای با اخلاق شیطانی تربیت شد، با اخلاق استکباری تربیت شد، این بچه با اخلاق شیطانی، با اخلاق استکباری، امکان این را دارد که یک کشور را تباه کند، و یک انسانهای زیاد را تباه کند. و[در]تمامش، شما که مشغول این شغل عظیم هستید، در تمام آنها، هم در خوبیهایشان و هم در بدیهایشان، شریک هستید. گاهی شریک جُرمید؛ و گاهی شریک یک نورانیتی که شما ایجاد کردید. باید خیلی توجه شما داشته باشید که شماها یک مردم عادی نیستید. شماها معلّم نسلی هستید که در آتیه همۀ مُقدّرات کشور به آن نسل سپرده می‌شود. شما امانتدار یک همچو نسلی هستید. تربیت شما وتعلیم شما باید همراه هم باشد. فقط این وظیفه نیست برای معلّم علوم دینی. این وظیفه است برای تمام معلمین در هر رشته که هستند و تمام اساتید دانشگاه در هر رشته‌‌ای هستند.

همان طوری که معلم علوم دینی فقط اگر بخواهد علوم دینی را یاد بدهد و توجه به اخلاق دینی نداشته باشد، توجه به سازندگی این طفل یا این جوان نداشته باشد، ممکن است غائله بار بیاورد و کشور را به تباهی بکشد، معلّم غیر علوم دینی هم همین طور است. در هر رشته‌ای که تعلیم واقع می‌شود، چنانچه در آن رشته خدای نخواسته انحراف ایجاد بشود، معلّمینی یا اساتیدی باشند که انحراف ایجاد بکنند، هم خودشان شریک‌اند در این جرم‌هایی که از آنها صادر می‌شود؛ و هم کشورشان به تباهی کشیده می‌شود به حسب امکان. همچو نیست که وظیفۀ شما آقایان که معلم دینی هستید این باشد که تعلیم کنید. شما باید این عدّه‌ای که در دست شماست تعلیم کنید، و اهمیت تربیت را از تعلیم بیشتر بدانید.

وظایف معلّمین در تربیت شاگردان

تربیت کنید آنها را به اخلاق انسانی، اخلاق اسلامی؛ و آنها را توجه به خدا بدهید؛ و آنها را از این فسادهایی که در جامعه‌های منحط واقع می‌شود بپرهیزانید . و به آنها تذکر بدهید که چنانچه شماها یک تربیت اسلامی ـ انسانی داشته باشید، هم برای خودتان سعادت است؛ هم برای کشورتان سعادت است. باید شما اینها را از آن طبیعت منحطی که انسان را به انحطاط می‌کشد، آن حب جاه و حب مال و حب منصب، احتراز بدهید. اینها را از آن چیزهایی که خار راه انسان هستند، مانع ترقی انسان هستند، احتراز بدهید. به آنها بفهمانید که انسان تا سرش توی این آخور طبیعت است انسان نیست. اینهایی که همۀ توجهشان به این است که چیزی به دست بیاوریم و یک زندگی با رفاه درست کنیم توی آخورِ طبیعت سرشان هست. در آخر هم مثل یک حیوانی که در آخور، سرش هست محسوب می‌شود. شماها باید به اینها بفهمانید که زندگی شرافتمندانه زندگی است. زندگی انسانی زندگی شرافتمندانه است. باید شما آنها را از عبودیت غیر خدا باز دارید، و به عبودیت خدا، به بندگی خدا آنها را تربیت کنید. اگر از راه عبودیت خدا انسان وارد شد در جامعه یا نظر انداخت به امور، از این راه و از این کانال وقتی واقع شد، وارد شد، کارهایش همه الهی می‌شود.

انسان اگر عبودیت خدا را فقط، بندگی خدا را فقط بپذیرد و از عبودیت سایر چیزها یا سایر اشخاص احتراز کند، از کانال عبودیت خدا در دنیا وارد بشود، در طبیعت وارد بشود، از کانال عبودیت خدا مدرسه برود، در وزارتخانه وارد بشود، در جامعه وارد بشود؛ هر کاری که انجام بدهد عبادت است، برای اینکه مبدأ، عبودیت خداست. شما ملاحظه کردید که در قرآن شریف، و همین‌طور در نماز وقتی که می‌خوانید نماز را، نسبت به رسول اکرمعَبْدُهُ وَرَسُولُهُ[۴]«عبد» را بر «رسالت» مقدّم داشتند. و ممکن است که اصل این اشاره به این باشد که از کانال عبودیت به رسالت رسیده است. از همه چیز آزاد شده است، و عبد شده است. عبد خدا؛ نه عبد چیزهای دیگر.

دو راه بیشتر نیست؛ یا عبودیت خدا، یا عبودیت نفس اَمّاره، این دو راه است. اگر انسان از عبودیت دیگران آزاد بشود و عبودیت خدا را بپذیرد ـ که لایق این است که انسان عبد او باشد ـ کارهایی که انجام می‌دهد انحراف ندارد؛ یعنی انحراف عمدی نخواهد کرد.

تمام اینهایی که انحرافی هستند ـ چه عقاید انحرافی و چه اعمال انحرافی و چه قلم‌های انحرافی و چه نطقهای انحرافی ـ اینها برای این است که از کانال عبودیت اللّه‌ عبور نکرده‌اند، اینها بندۀ هواهای نفسانی هستند.

این بچه‌های کوچک که در دست معلمین درجۀ پایین باصطلاح، درجه‌ای که از حیث کلاس پایینتر است، این بچه‌ها لایق این هستند که یک انسان بشوند، لایق این هستند که یک انسان به تمام معنا بشوند؛ و لایق این هستند، قابل این هستند که یک شیطان بشوند، یک حیوان بشوند.

تربیت است که این طفل را یا به راه انسانیت وا می‌دارد، یا به راه حیوانیت. چنانچه مقامات دنیا را انسان به رخ اینها بکشد و هِی از مقامات و از درجات و از شغلها دل این کودک را انباشته کند، این همین طوری بار می‌آید.[همان]چیزی که در آن مرتبه یاد گرفته است و در قلبش واقع شده است. چون قلب، قلب صاف نورانی است زود قبول کرده است. در مرتبه بعد هم که برود، دنبال این می‌رود که یک سندی دست بیاورد، به طور مشروع فرض کنید، حقوق بگیر بشود، یا چپاولگر بشود.

اگر در ذهن این بچه‌ها شما هِی انباشته کنید شغلتان چه طور می‌شود، مقامتان چه می‌شود، مرتبه‌تان چه می‌شود، مرتبه‌تان چه می‌شود، به باغ می‌رسید، به دنیا می‌رسید، اینها همه توجهشان به همان می‌شود، کأنَّهُ چیز دیگری غیر از این نیست. و چنانچه به آنها این معنا را تزریق کنید که ما با شرافت انسانیّت باید در این کشور زندگی کنیم، همان معنایی که حاصل می‌شود از برای آن چپاولگری که مالِ مردم را می‌برد یا آن منحرفی که حقوق می‌گیرد برای این هم، اگر برای خدا کار کند، آن مطالب حاصل می‌شود. لکن بین این دو تا فرق است. او از کانال خیانت رسیده است به یک خانه. و این از کانال عبودیت خدا رسیده است به آن خانه. این اعتنا به آن خانه نداشته است، لکن احتیاج طبیعی بوده است رسیده به آن. آن، همۀ توجهش رسیدن به آن است، دیگر کاری به چیز دیگری ندارد. چنانچه انسان هدایت نشود به آن طریق مستقیمی که خدای تبارک و تعالی جلوی پای انسان گذاشته است، اگر این راه را نرود، راهها همه‌اش دیگر اعوجاج و انحراف است. اگر منحرفین و مُعْوَجین در یک کشوری سرنوشت آن کشور را به دست بگیرند، آن کشور رو به انحطاط می‌رود، رو به انحراف می‌رود. و اگر افاضل و دانشمندانی که با فضیلت هستند، با فضیلت انسانی هستند، اینها سر رشته دار یک کشور بشوند، فضیلت در آن کشور زیاد می‌شود، برای اینکه در آن مقامی که هستند، مردم به حسب عادت توجه به آنها دارند و حرفهای آنها در ذهنهای عمومی مردم کارگر است و تأثیر می‌کند. و چه بسا حرف یک نفر آدمی که در جامعه مورد توجه است یک جامعه را رو به فساد ببرد. و همین طور از آن طرف، یک حرف آدمی که در جامعه توجه به او دارند، ممکن است یک جامعه را رو به صلاح ببرد. و شما آقایان می‌خواهید که یک همچو افرادی را به جامعه تحویل بدهید. خیال نکنید که یک فرد عادی است. این فرد عادی محتمل است که بعدها بشود یک رئیس مملکتی، بعدها یک مقامی پیدا بکند. وقتی آن مقام را پیدا کرد، آن وقت میزان است. اگر منحرف است، در پیش شما به انحراف کشیده شده باشد، و از پیش شما هم وقتی رفته بالاتر، آنجا هم به انحراف کشیده شده باشد و هکذا، این ممکن است یک فرد باشد و یک جامعه را فاسد کند. انبیا یک نفر بودند، یک نفر آدم بودند؛ لکن از باب اینکه یک آدمی بود که از کانال عبودیت رسیده بود به مقام رسالت، همه چیزش انسانی بود، جامعه‌های بزرگ را از زمان خودشان تا بعدها اصلاح کردند. یک نفر بودند، ولی یک نفری که جامعه‌ها را اصلاح می‌کردند. اگر انبیا از بشر مستثنا بودند؛ یعنی بشری بود به استثنای انبیا، الآن حکایتهایی در دنیا بود و فضاحتهایی در دنیا بود که نظیرش را کسی نمی‌توانست بفهمد. حالا هم که از انبیا زحمت کشیدند و افتخار دادند بشر را به تعلیمات و تربیتشان[علی رغم]اینکه منحرفین باز زیاد بودند و آنها هم در مقابل انبیا ایستادندو این مردم را دعوت به انحرافات کردند، حالا هم آنچه برکات هست در دنیا از انبیاست. شما چنانچه این پرونده‌هایی که در دادگستری
سراسر دنیا هست ملاحظه بکنید، پروندۀ جنایت از آن اشخاصی که به انبیا اعتقاد پیدا کردند، تحت تربیت انبیا واقع شدند، پروندۀ جنایت، کم می‌بینید یا نمی‌بینید. همۀ پرونده‌های جنایات و همۀ پرونده‌های مالی و جانی و امثال اینها مال آنهاست که از تربیت انبیا کنار بودند، ولو نماز می‌خواندند، نمازی بوده است که از کانال عبودیت نبوده. ولو اعمالی که به جا می‌آوردند اعمال صالحه هم فرض کنید بوده، لکن از راه مستقیمِ عبودیت نبوده است. آن هم که به جا می‌آورده است همۀ توجهش باز به خودش بوده است.

شما اگر بتوانید این بچه‌ها را تربیت کنید به طوری که از اول بار بیایند به اینکه خداخواه باشند، توجه به خدا داشته باشند، شما اگر عبودیت اللّه‌ را و پیوند با خدا را به این بچه‌ها تزریق کنید، و بچه‌ها زود قبول می‌کنند امر را، اگر عبودیت خدا را به اینها و تربیت الهی را و آنکه هر چه هست از اوست به اینها القا کنید، و آنها بپذیرند، خدمت کردید به این جامعه؛ بعدها دسترنج‌های شما ارزشمند خواهند شد. و اگر خدای نخواسته بر خلاف این باشد به این امانت، خدای نخواسته هر کس کرده باشد خیانت کرده است. و این غیر از همۀ خیانتهاست. خیانت به انسان است؛ خیانت به اسلام است؛ خیانت به عبودیت اللّه‌ است.

خیلی باید چشم‌ها را باز کنید. شغلی که انتخاب کردید بسیار شغل عالی است؛ لکن به مسئولیتش هم باید توجه بکنید. تربیت کنید، مهم تربیت است. علم تنها فایده ندارد، علم تنها مُضر است. گاهی این باران که رحمت الهی است وقتی که به گُل‌ها می‌خورد بوی عطر بلند می‌شود؛ وقتی که به جاهای کثیف می‌خورد بوی کثافت بلند می‌شود. علم هم همین طور است. اگر در یک قلب تربیت شده علم وارد بشود، عطرش عالَم را می‌گیرد. و اگر در یک قلب تربیت نشده یا فاسد بریزد این علم و وارد بشود، این فاسد می‌کند عالم راإذا فَسَدَ العَالِم فَسَدَ العالَم[۵]اگر صالح بشود، صالح می‌کند. یک شعاعهای زیادی دارد که به صلح و به اصلاح و به خوبی می‌رساند مردم را. و شما متصدی یک همچو امری هستید. شماها متصدی هستید که این عالم را به نور برسانید از ظلمات. این بچه‌هایی که نورانی هستند آن نورانیت آنها را شکوفا کنید. شما متصدی یک امر بزرگ هستید، آنها را تربیت اسلامی و صحیح بکنید تا ـ ان شاءاللّه‌ ـ کشور شما سعادت خودش را پیدا بکند.

و السلام علیکم و رحمة اللّه‌ و برکاته

 
۱- سورۀ روم، آیۀ ۳۰: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّه‌ِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» پس تو ای رسول با همۀ پیروانتمستقیم رو به جانب آیین پاک اسلام آور، و پیوسته از طریق دین خدا که فطرت خلق را بر آن آفریده است پیروی کن.
۲- سر انجام.
۳- «هر مولودی با فطرت پاک به دنیا می‌آید». عوالی اللآلی، ج۱، ص۳۵، ح۱۸.
۴- در «تشهد» می‌خوانیم: «اَشْهَدُ اَنَّ مْحَمّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ» شهادت می‌دهم که محمد ص بنده و رسول خداست.
۵- «هنگامی که عالِم فاسد شود، جهان فاسد می‌شود».