الهی بودن قیام ملت ایران
|
اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم
بسم اللّه الرحمن الرحیم
قُل اِنَّما اَعِظُکمْ بِواحِدَةٍ اَنْ تَقُومُوا للّهِِ مَثْنی و فُرادی[۱]؛ خدای تبارک و تعالی در این آیه میفرماید که یک موعظه، فقط من یک موعظه به شما میکنم ـ یک موعظهای که واعظش خداست و آورندۀ موعظه پیغمبر اکرم است و میفرماید فقط یک موعظه است، این موعظه باید اهمیتش خیلی زیاد باشد که با این تعبیر میفرماید. آن موعظه این است که «ان تقوموا للّه مثنی و فرادی»؛ اینکه قیام کنید برای خدا، برای اقامۀ حق قیام کنید. لازم نیست که اول یک اجتماعاتی باشد، «ثُمّ»[۲]انسان بعد از اجتماعات قیامی کند. یکی یکی هم این تکلیف هست ـ «مثنی و فرادی» ـ «فُرادی» هم هست، دوتا دوتا هم هست؛ این دیگر اقل جمعش است. یعنی تنهایی تکلیف به قیامِ للّه هست، و «اجتماعی» هم که اقلش دوتاست. از دوتا شروع میشود به بالا؛ هر چه بالا رفت. میزان این است که انسان تشخیص بدهد که «لِلّه» هست این قیام. برای خدا هست آن قیام. دیگر اگر لِلّه شد و برای خدا شد، از اینکه تنها هستیم، از اینکه جمعیتمان کم است، دیگر وحشتی نیست. قیام اگر للّه هست، برای خداست، قیامِ لِلّه هیچ خسران ندارد، هیچ ضرر توی آن نیست.
قیامهای برای دنیا دو رو دارد: یک رویش ضرر است؛ یک رویش نفع است. تجارت انسان میکند، سایر کسبها را میکند، این یک طرفش ضرر است، یک طرفش نفع است. گاهی انسان ضرر میبرد از این تجارت، گاهی نفع میبرد. و هر کاری که انسان برای دنیا بکند، خدا در کار نباشد و همان جهت دنیوی باشد، اینها صددرصد نفع نیست؛ گاهی نفع است، نفع مادی دارد؛ گاهی ضرر مادی است. اما اگر چنانچه قیام برای خدا باشد، انسان کاری را برای خدا بکند، این هیچ توی آن ضرر نیست. ممکن است که انسان تخیل بکند که ما رفتیم به جنگ با کفار ـ مثلاً ـ و کشتیم، کشته شدیم؛ خیال بکند که این ضرر است؛ لکن این ضرر نیست، کشتهها پیش خدا زندهاند. اجرهایی که آنجا هست ربطی به این عالَم ندارد. اینکه برای خداست، همیشه نفع دارد؛ همیشه از خسارت محفوظ است.
پیامبران به تنهایی در برابر طاغوتها
مردهای تاریخ بسیاریشان تنها ایستادند در مقابل قدرتها. حضرت ابراهیم تنهایی ایستاد و بتها را شکست؛ که وقتی آمدند گفتند که یک کسی به او ـ ابراهیم ـ میگفتند این کار را باید کرده باشد. تنهایی قیام کرد در مقابل بتپرستها و در مقابل شیطان وقت[۳]، و از تنهایی نترسید برای اینکه این قیامْ قیامِ للّه بود، برای خدا بود. و چون قیام برای خدا بود، هر دو طرفش نفع است. چه پیش ببرد نفع برده است، چه پیش نبرد باز هم نفع برده است. یکی از دو خوبیها را دارد: یا خوبی دنیایی دارد؛ یا اگر دنیا گیرش نیامد، خوبی آخرتی آن بلااشکال است و هست.
حضرت موسی یک شبانی بود. شبانِ حضرتِ شعیب بود مدتها. و تنهایی مأمور شد که برود و قیام کند. منتها ایشان یک توقعی از خدای تبارک و تعالی کرد که برادرم هم باشد. آن وقت شد «مَثنی». اول خودش بود قیام کرد، بعد برادرش هم همراهش شد؛ شدند دو نفر. اما در مقابل چه دستگاهی؟ در مقابل دستگاه فراعنه که الآن هم آثارشان در مصر و آنجاها، در قاهره و مصر و آنجاها هست. آن آثار عجیب و غریبشان. ایستاد در مقابلشان تنهایی. بعد هم که اضافه شد، یک نفر دیگر اضافه شد و آن عبارت از برادرش بود. بنیاسرائیل هم کاری از آنها نمیآمد جز شلوغکاری! چنانچه حالا هم همین، جز شلوغکاری کاری از آنها نمیآید.
پیغمبر اکرم ـ صلیاللّهعلیه وآلهوسلم ـ از اول که قیام کرد، تنها ـ تنهاـ قیام کرد و دعوت کرد مردم را. قومش را دعوت کرد به حقْ تعالی و به توحید و هیچ کس همراهش نبود. تنهایی قیام کرد اول هم. مثلاً زنش که در منزل بود ـ حضرت خدیجه ـ به او ایمان آورد، و حضرت امیر که بچهای بود آن وقت ایمان آورد؛ و بعد کم کم در مدینه. در مکه هم که بودند ـ در سیزده سال ـ نشد یک کاری انجام بدهند، برای اینکه مکّیها همه مقتدر و چیزدار بودند و میدیدند که اگر این رشد بکند با منافعشان مخالف است. از این جهت با او مخالفت میکردند، از خوف اینکه این رشد پیدا بکند و با منافعشان چه بشود. این بتها هم آلت بود پیش آنها. همچو نبود که بتپرستها خیلی به بت هم همچو[معتقد باشند]؛ عمده منافع مادیشان بود که آنها در مقابلش میدیدند پیغمبر اکرم است و منافع مادیشان در ضرر است. تا در مکه بودند ـ تقریباً ـ میشود گفت تنها بودند. یکی ـ دو تا، چند نفر مختصری به ایشان گرویدند و اینها. فعالیت هم در مکه جز اینکه دعوت میکردند و دعوت زیرزمینی ـ به اصطلاح ـ میکردند چیزی نبود؛ تا وقتی که مقتضیات جور شد و رفتند به مدینه؛ آن وقت از مدینه شروع کردند و در مقابل قدرتهای بزرگ.
وقتی که مطلبْ الهی شد، دیگر خوف از قدرتها[نیست؛]هیچ قدرتی مثل قدرت خدا نیست. خوف از قدرتها کسانی باید داشته باشند که اعتقاد به خدای تبارک و تعالی ندارند. مسلمین، مؤمنینی که اعتقاد دارند به مبدأ قدرت، اینها از قدرتها نباید بترسند. پیغمبر اکرم که ایمان به قدرت مطلق خدای تبارک و تعالی داشت، در صورتی که عددشان کم بود و چیزی نبود و فقیر هم بودند، از همین فقیرهای بیچاره بودند، لکن قدرت ایمان داشتند و قیام کردند و قدرتها را یکی بعد از دیگری شکستند و همه را دعوت به توحید کردند، توحید را در جامعه رشد دادند، و در یک زمان کمی، مسلمینی که در جنگ وقتی که میرفتند چند نفرشان یک شتر داشتند، در یک جنگ ـ مثلاً ـ مهمی شاید ده تا اسب داشتند، نداشتند چیزی، ده تا شمشیر داشتند، چند نفرشان یک شتر داشتند، معذلک چون قوّت ایمان داشتند دو تا امپراتوری را در یک ظرفِ کمی، یک امپراتوری روم را که آن وقت مهم بود، یکی هم ایران که مهم بودند ـ این دو تا امپراتوری آن وقت در دنیا مقدم بر همه بودند ـ آنها را شکستند و غلبه بر آنها کردند و اسلام را بردند تا روم و تا ـ عرض بکنم که ـ اروپا هم رساندند. عمده همان روح ایمان است که بر انسان باید چه باشد. این قدرتهایی که الآن ما مواجه با آنها هستیم هی میترسانند آدم را از اینکه ابرقدرتها هستند! شوروی هست، امریکا هست، انگلستان هست. صحیح است، اینها قدرتهایشان زیاد است، لکن قدرت یک ملتی که حق میگوید، که برای خدا قیام کرده است، میخواهد که مملکتش مملکت اسلامی باشد نه اینکه مملکتْ مملکتی باشد که صورتش صورت اسلام و واقعش بر خلاف.
این قیامی که الآن ملت ایران کردهاند، در مقابل همۀ این ابرقدرتهاست. و این ابرقدرتها را شما اطمینان داشته باشید که نمیتوانند کاری انجام بدهند؛ یعنی خدای تبارک و تعالی اینها را مقابل هم قرار داده است که اگر او بخواهد حرکت کند این یکی تَشرش میزند. تازگی شوروی تَشر زد به امریکا که اگر بخواهی دخالت کنی در امر ایران، ما چه خواهیم کرد. نمیتوانند بکنند. و باز از شوروی گفتهاند که گفته است که ـ سران شوروی ـ که ایران باید سرنوشتش را خود ملتش تعیین کنند. البته اینها هم حالا حرف میزنند اما مسئله همین است. مسئله این است که هر ملتی باید سرنوشت خودش را خودش معین کند.
و اگر یک ملتی قیام کند اینطوری که الآن ملت ایران قیام کرده است، این قیام یک قیام الهی است؛ یعنی آنی که من اعتقاد دارم ـ و همین طورها هم هست ـ این است که یک همچو قیامی را نمیشود با تبلیغات بشری، با این حرفهای ماها نمیشود یک همچو قیامی درست کرد. ماها یک حوزۀ کوچکی را، یک فرض کنید موج کوچکی ما میتوانیم تهیه کنیم. آنکه این قیام را درست کرده است[خداست]... در سرتاسر ایران، ایلاتی[ها]که اصلاً کاری به این کارها نداشتند، نه آنها کار نداشتند بازار تهران هم کار نداشت. بازار تهران هم که اصل بازارهاست، در این امور دخالت نداشت؛ کار نداشت به این کارها. سایر بازارها هم کار به این کارها نداشتند. خیر، دانشگاهها هم کار نداشتند. ما میدیدیم که این جناحهای سیاسی ـ چندین سال است الآن ـ هیچ ابداً از این حرفها دیگر نمیزنند، هیچ کاری به این کارها ندارند. جناح روحانی هم دستش بسته بود و دهنش بسته بود و جرأت حرف زدن نداشت. این جناحهایی که از آنها یک کاری میآمد، در این پنجاه سال سلطنت سیاه، همۀ اینها را خفه کرده بودند. در زمان رضا شاه جناح روحانی را همچو به آن صدمه زده بودند که خود ملت در مقابل روحانیت ایستاده بود. خود ملتْ روحانیت را سوار اتومبیل، روحانی را سوار اتومبیل نمیکرد و میگفت که ما این طایفه را نمیخواهیم. من خودم سوار اتومبیل بودم و اتومبیل ظاهراً بنزینش تمام شد یا آب آن تمام شد؛ یک شیخی هم همراه من بود. میگفت که این، چون این شیخ سوار اتومبیل است از این جهت اتومبیل ایستاد! با اینکه ایستادنش ـ نشکسته بود ـ آب تمام شده بود[خندۀ حضار]یا آبش تمام شده بود یا بنزینش، حالا یادم نیست اما یکی از اینها تمام شده بود، معذلک تبلیغات زمان رضا خان و مأمورین رضا خان، دژخیمان رضا خان، همچو کرده بود که این طبقۀ شوفری که الآن شما ملاحظه میکنید یکی از طبقاتی است که در ایران فعالیت میکند و فلج میکند گاهی وقتها کارهای دولتی را، آن وقت اینطور بود که اگر چنانچه بنزینش تمام میشد میگفت شیخ توی اینجا بوده! تازه تفأل به او میزد؛ میگفت شیخ چون اینجا بوده! و همین طور سایر طبقات اینطور شده بود. در تمام ایران یک مجلس خطابۀ علنی نبود. اگر بود، بین نصف شب ... یک مجلسی بود، آن هم قاچاق. تمام تبلیغات، تبلیغات از هر طبقه باشد، درش بسته شده بود. سیاسیین هم همه در انزوا بودند و هیچ کاری از آنها نمیآمد و نمیتوانستند کاری بکنند. صدایی از کسی در نمیآمد. بله، چند دفعه روحانیون قیام کردند لکن شکسته شد. از آذربایجان قیام کردند شکسته شد. گرفتند همه را بردند به سُنْقُر ظاهراً. از اصفهان قیام شد باز هم شکستند قیام را و متفرقشان کردند. قیامهایی شد اما قیامهایی بود که نتیجهای نتوانست بدهد. و ملتْ آن وقت بیدار نبود؛ درست توجه نداشت به مسائل خودش.
میخواهم عرض بکنم که نه جناح سیاسی الآن میتواند بگوید که من کردم این کار را، تمام ایران را من به جنبش در آوردم نه جناح روحانی. جنود خداست که این کار را کرده. امر خداست این کار. و لهذا امید به آن است. مال بشر نیست که انسان بگوید پشتوانه ندارد. این کارْ کار خداست که یک ملتی که در چند سال پیش از این اگر چنانچه بازارش را میخواستند ببندند یک پاسبان کافی بود، حالا ایستاده در مقابل همۀ قدرتها؛ مشتش را گره کرده در مقابل همۀ قدرتها ایستاده و «نه» میگوید. میگوید ما نمیخواهیم این را. آن حکومت نظامی که در سابق، همچو که اسم حکومت نظامی میآمد دیگر نفَسها قطع میشد و هیچ کس حرفی نمیزد و نمیشکست؛ اصلاً معقول نبود که حکومت نظامی را کسی بتواند بشکند، الآن حکومت نظامی یک امر توخالی است که مردم به آن اعتنا نمیکنند. هی، بله هی هیاهو میکنند، هی اعلامیه میدهند، لکن دنبال سر اعلامیۀ آنها[که]میگویند دو نفر بیشتر حق ندارد که اجتماع کند، دنبال سر این، صد هزار نفر جمعیت، دویست هزار نفر جمعیت قیام میکنند! میشکنند. در همان اصفهانی که حکومت نظامی است و در همان تهرانی که حکومت نظامی است و قمی که حکومت نظامی است، هر روز دارند میشکنند این حکومت نظامیها را. هیچ اعتنا هم به آن نمیکنند. بعد دولت نظامی را آوردند! دولت نظامی هم همان حکومت نظامی است دیگر! فرقی ندارد، هر دو نظامیاند. و هر دو از این پیرمردهای مفتخورند که مدتی ملت را دوشیدند و هیچ کاری هم از آنها نمیآید؛ قابل آدم اصلاً نیستند! جز اینکه بگویند که بکش. این تمام شد! تمام میشود این حرف. دولت نظامی هم دیگر کاری از آن نمیآید و میان تهی است.
حالا ما فرض میکنیم که بعد از این هم که این تیر آخری کودتای نظامی باشد ـ که دولت شوروی هم گفته یک همچو خیالی دارند اینها و اگر بکنند من چه خواهم کرد، ما احتیاج نداریم شما چه کاری بکنید، ما خودمان خواهیم کرد، بعد از این ممکن است که باز این قضیۀ کودتای نظامی در کار بیاید، لکن آخرش همین نظامی است و همین پیرمردهایند و همین تفنگها! بیشتر از این چیزی نیست که! این ملت از آن وقتی ـ که الآن چند ماه است ـ ... حکومت نظامیاش را دیده است و شکسته حکومت نظامی را؛ دولت نظامیاش هم که حالا هست و میبیند کاری از آن نمیآید و شکسته او را هم؛ بعد هم کودتای نظامی، باز یکی دیگر، یک نظامی دیگر میآید؛ یک چیز تازهای نیست.
مردم دیگر آشنا شدند. یعنی یک قدرت الهی در ایران دارد حکومت میکند. این را بیدار باشید، یک قدرت بشری نیست. بشر نمیتواند که همۀ مملکتی که سی و چند میلیون جمعیت دارد و بزرگیش هم چند مقابلِ فرانسه هست، یک مملکتی را نمیتواند بشر[متحول]بکند که این بچۀ کوچولوی هفت ـ هشت سالهاش، این بچهای که در دبستان میرود بلکه قبل از اینکه در دبستان هم برود، تازه زبان باز کرده، تا آن پیرمردهایی که خوابیدند در توی خانه و نمیتوانند بیرون بیایند، همه با هم بگویند که «مرگ بر این سلطنت پهلوی». این زبان خداست. این القای الهی است. این یک چیزی نیست که بشود بشر این را درستش کند. یکدفعه ـ مثلاً ـ متحول کند یک مملکتی، تمام یک مملکت سی و چند میلیونی را که دیروز از یک پاسبان میترسیدند، میآمد توی بازار میگفت عَلَم بزنید، بیرق بزنید، روز چندم آبان[۴]است بیایید بیرق بزنید، هیچ تخلف نبود در کار، حالا اگر خود «اعلیحضرت» هم تشریف بیاورند توی بازار، مردم با مشت خُردش میکنند! جرأت هم نمیکند بیاید بیرون[خندۀ حضار]. الآن وضع ... این [رهبر]چین آمد در ایران، جرأت نکردند این رئیس چین را ـ عرض میکنم که ـ بیاورند از توی خیابانها ببرند، برای اینکه مردم ایستاده بودند و نمیشد همچو چیزی عبور بکند. از بالای سرشان با هلیکوپتر بردند به فرودگاه! و از آنجا رفت سراغ کارش.
الآن یک همچو تحولی در ایران پیدا شده است که تمام قشرهایش ... شما خیال میکنید که این نظامیها همهشان نظامیای هستند که شاه را میخواهند؟ این نظامیها پیش من تا حالا چندین افراد آمدند و پیغام آوردند که ما حاضریم ـ هم نیروی هواییشان، هم نیروی زمینیشان ـ منتها الآن امریکا هست و مستشارهای امریکا هست و نظامیهای اسرائیل هست، و از این مسائل الآن در کار است و ما هم نمیترسیم از اینها. ما همین نظامیهای امریکا را بیرون میکنیم از ایران. مستشارها را بیرون میکنیم از ایران. و همان نظامیهای اسرائیل و اینهایی که دارند زمینهای مردم را میبلعند و از بین میبرند منافع مسلمین را، اینها را ما بیرونشان میکنیم انشاءاللّه از ایران[انشاءاللّه حضار].
قدرت الهی پشتوانۀ قیام ملت ایران
و این دست خداست که این کار را دارد میکند. دست بشر نیست که ما بترسیم که بشر از او نمیآید، بشری که سی میلیون ـ فرض کنید ـ هست و اسلحه هم خیلی ندارد، در مقابل آن قدرتهایی که مثلاً یک میلیارد جمعیت چین و یک میلیون، چندین میلیون جمعیت کذا و چند صد میلیون جمعیت کذا نمیتوانند. البته ما به اینکه یک بشری هستیم، قدرتمان ناقص است؛ اما وقتی قیام للّه شد ـ موعظه میکند خدا کهأَعِظُکُمْ بِواحِدَة، یکی، یک مطلبی را من موعظه میکنم این است کهاَنْ تَقُومُوا لِلّه، برای خدا قیام کنید ـ اگر برای خدا قیام کردید، دیگر ترس از بشر نیست. تمام بشر چی هست؟ تمام بشر را شما در مقابل قدرت خدا، تمام این منظومۀ شمسیِ شما اگر گم بشود توی این منظومههای شمسی باید جبرئیل بگردد تا پیدایش کند، از بس که بزرگ است اینجا. آنقدری که تا حالا کشف کردهاند محیرالعقول است نسبت به عقلهای کوچک ما. آنقدری که کشف کردهاند، بعضِ ستارهها از زمین آنقدر دور است که در شش بیلیون سال نورش میرسد به اینجا! نور با آن قدرت حرکت؛ در شش بیلیون سال نور میرسد از آنجا به ما. یک همچو وسعت دایرهای هست. این قدرتْ قدرت الهی است، قدرت خداست. با این قدرتِ خدا دیگر بشر و اینها چیزی نیستند تا بتوانند چه بکنند. کارتر نمیتواند یک ملتی را که برای خدا قیام کرده و برای حق قیام کرده، نمیتواند این ملت را خفه کند و بگوید که ما پشتیبانش هستیم. پشتیبانش باش، شما پشتیبانش باشید، آن یکی هم پشتیبانش باشد، نمیتوانید! قدرت خداست. با قدرت خدا نمیشود بازی کرد. مردمْ مردمِ الهی هستند، مُسْلم هستند، قیامِ للّهِ کردند، برای خاطر حق قیام کردند، بچۀ کوچک و بزرگ دارد میگوید ما حکومت اسلام را میخواهیم، ما اسلام را میخواهیم؛ یک همچو قدرتی را نمیتوانند بشکنند با مسلسل و با اینطور چیزها. بالاخره اینها خاضع خواهند شد و بالاخره این مرد خواهد رفت انشاءاللّه[ان شاءاللّه حضار]منتها یک قدری زود و دیرش چیز است والاّ رفتنی[است]؛ مسلّم هم رفته است. یک هُلِ دیگر میخواهد ان شاءاللّه[خندۀ حضار]. انشاءاللّه خداوند شماها را توفیق بدهد که این هُلِ آخر را هم بدهید انشاءاللّه.[انشاءاللّه حضار].
افشای جنایات شاه وظیفهای الهی است
و همۀ شماها، تمام شماها و ما، موظف هستیم، وظیفۀ خدایی داریم؛ وظیفۀ خدایی ما این است که به این قیامی که الآن ایران کرده و نهضتی که کرده است ایران و هر روز دارد کشته میدهد ـ همین امروز در این[گزارشی]که برای ما آوردند که تلفن کرده بودند در یکی از شهرها صد نفر کشته؛ صد نفر در یکی از شهرهای ایران، به حسب آنطوری که برای ما آوردهاند، نوشته بود صد نفر کشته! در یکی سی نفر کشته، در یکی شانزده نفر کشته؛ همین مال دیروز و امروز است، دیروز و پریروز است ... اینها الآن افتادند به جان مردم، به کشتن؛ لکن اطمینان بر این معنا هست که انشاءاللّه این قدرت، این قدرتها در مقابل قدرت ملت که قدرت الهی است هیچ نخواهد کاری کرد ـ ما الآن موظفیم که برادرهای ما الآن در خون دارند میغلتند، ما باید به آنها کمک بکنیم. الآن کمکی که شما که در اروپا هستید، و هر کدامتان هم در ممالک دیگری هستید، کمکتان این است که تبلیغ کنید؛ یعنی این جنایتهایی را که این سلسله کردهاند، و خصوصاً این شخص کرده است، این شاه کرده، این جنایات را به مردم بگویید. به رفقایتان که در دانشگاهها هستند، در کارخانهها هستند، هر جا که هستید، به این رفقایی که دارید اروپایی، بگویید به اینها که مسئله این است. این خیانتها را کرده است. و مردم که قیام کردهاند، آزادی میخواهند. فریادشان این است که ما آزادی میخواهیم و استقلال میخواهیم. این مردمی که آزادی و استقلال میخواهند، اینها وحشی نیستند. اینها متمدنند که آزادی و استقلال میخواهند. وحشیها آنها هستند که استقلال و آزادی را از اینها گرفتهاند نه اینهایی که آزادی و استقلال را میخواهند. استقلال و آزادی دو تا چیزی است که همۀ بشر، از حقوق اولیۀ بشر است و همۀ بشر این را مُطالِب[۵]هستند. آنکه سلب میکند این را از مردم، آن وحشی است. آن کسی که این حق را میخواهد، آن متمدن است. ملت ایران ملت متمدن است، گرفتار دولتهای وحشی شده است. بنابراین بر ما همه است که به اندازۀ قدرتمان، هر کس هر مقدار قدرت دارد همراهی کند با ملت ایران. تبلیغ بکنید شما[که]اینجا هستید به او؛ هر طور میتوانید. جوانها ـ هر جا که هستید، در دانشگاهها که هستید، جاهای دیگر هستید، مسائل را برای اینها روشن کنید. اینها از بس تبلیغات سوء شده است، نمیتوانند باور کنند که این ملت یک ملتی است که برای حق ایستاده است و ملت متمدنی است که در مقابل وحشیها ایستاده است. آنها میگویند اینها وحشی هستند! لکن اینها متمدنهایی هستند که در مقابل وحشیها ایستادهاند. خداوند انشاءاللّه همۀ شما را سلامت بدارد و حفظ کند. موفق باشید انشاءاللّه.
۱ ـ سورۀ سبأ، آیۀ ۴۶. |
۲ ـ سپس. |
۳ ـ نمرود. |
۴ ـ اشاره به ۴ و ۹ آبان، روزتولد شاه و پسرش. |
۵ ـ طلب کننده، خواستار. |