1390/04/11
بررسی تحولات خاورمیانه در گفتوگو با دکتر آصفی
بغض متراکم خاورمیانه ترکید
بررسی تحولات خاورمیانه در گفتوگو با دکتر آصفی
سیر تطور بیداری اسلامی در منطقه را توضیح دهید؟
اتفاقاتی که در کشورهای اسلامی افتاده، یک ریشه طولانیمدت دارد و شاید به بیش از صد سال پیش برمیگردد. بعد از فروپاشی عثمانی و به وجود آمدن کشورهای عربی از دل دولت عثمانی، همیشه در این کشورها بین مردم منازعاتی درباره آینده و سرنوشت کشورشان وجود داشته است. ما یک نقطه عطف در روند این حرکت مردمی داریم؛ پیدایش رژیم جعلی صهیونیستی در سال 1948. وقتی رژیم صهیونیستی با طراحی انگلیس به وجود آمد، خاورمیانه و کشورهای عربی دستخوش دگرگونیهای زیادی شد. چهار جنگ بین کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی - که از حمایت غرب به ویژه آمریکا و انگلیس برخوردار بود- اتفاق افتاد که در همه آنها رژیم صهیونیستی پیروز شد.
در گذشته موضوع مورد بحث در کشورهای عربی این بود که قومیت مهم است یا عربیت؟ عربیت مهم است یا پانعربیسم؟ آیا هر کسی باید در چارچوب مرزهای خودش به عربیت یا ملیت خود بپردازد و عرب مصری از عرب لیبیایی جدا باشد یا نه؟ جمالعبدالناصر سمبل پانعربیسم بود. این بحث ضربه بزرگی به نهضتهای این کشورها وارد آورد.
بحث بعد این بود که پانعربیسم خوب است یا اسلامیت؟ چند انتفاضه در کشورهای عربی اتفاق افتاد که مهمترینش بعد از انقلاب اسلامی ایران بود؛ انتفاضه پرتاب سنگ در فلسطین. بعد از آن انتفاضه، رویکرد حرکت کشورهای منطقه درباره فلسطین، رویکرد اسلامی شد. دیگر از عربیت، پانعربیسم و قومیت سرخورده شده بودند. از طرف دیگر مشاهده کردند که در ایران، انقلابی با ایدئولوژی اسلامی، حکومتی را که ریشه در 2500 سال پادشاهی داشت و جزو مهمترین متحدان آمریکا بود، کنار گذاشت و با مرکب دیگری به مقصد رسید. ضمن اینکه نهضت حزبالله هم پیش روی آنان بود. تنها نیرویی که در کشورهای عربی توانست مقابل رژیم صهیونیستی بایستد حزبالله بود. جنگ 33 روزه را نباید دست کم گرفت. ضربهای که رژیم صهیونیستی چه به لحاظ داخلی و چه به لحاظ بینالمللی در این جنگ خورد، در تاریخ پیدایشاش بیسابقه بود. این مسائل باعث شد تا تحولات در کشورهای اسلامی اندکاندک به سمت بیداری اسلامی پیش برود. دیگر فکر و اندیشه مردم در کشورهای اسلامی این شد که به غیر از ملیت، عربیت و پانعربیسم، با عنصر دیگری نیز میتوان به استقلال رسید؛ آن عنصر چیست؟ اسلام.
در شکلگیری این تطور فکری در کشورهای منطقه چه مسائلی مؤثر واقع شد؟
دو مسئله طی این سالهای طولانی همواره مردم کشورهای عربی را زجر داده است؛ یکی تبعیض در داخل که توسط حاکمان اعمال میشد و طبقه ضعیف را گسترش میداد و مسئله دیگر تحقیر جهانی. دولت آمریکا به کشوری مثل مصر با آن سابقه تاریخی و فرهنگی که نقطه ثقل جهان اسلام بود کمک مالی میکرد تا این کشور از سیاستهای او پیروی کند و با رژیم صهیونیستی پیمان صلح ببندد که نمونه آن پیمان «کمپ دیوید» بود. این کمک گاهی به پنج میلیارد دلار در سال میرسید. مردم مصر با آن ریشه فرهنگی بسیار قوی احساس کردند در حال تحقیر شدن هستند. این مسئله در کشورهای دیگر نیز وجود دارد. این تبعیض در داخل و تحقیر از خارج باعث شد حرکت مردم این کشورها تسریع شود.
خطبه عربی رهبر انقلاب خطاب به ملت مصر و تونس در پانزدهم بهمن ماه سال گذشته، چه کمکی به روند بیداری اسلامی کرد؟
وقتی در این کشورها شرایط بسیار سخت میشود، مردم به دنبال کسی هستند که حرف دل آنها را بزند، با آنها و برای آنها حرف بزند. جهان اسلام در این فضا این مسئله را خوب فهمیده که رهبری جمهوری اسلامی همان کسی است که میتواند انتظارات آنها را برآورده کند. صحبتهای ایشان در 15 بهمن، یک تلنگر به بغض متراکمی بود که در سینه بسیاری از مسلمانها در کشورهای اسلامی وجود داشت.
برخی معتقدند اتفاقات منطقه از سوی آمریکاییها طراحی و هدایت میشود، تحلیل شما در اینباره چگونه است؟
این خیلی سادهانگاری است که ما آمریکا را فعال مایشاء بدانیم و فکر کنیم هر اتفاقی که میافتد، کار آمریکاییها است. البته این بدان معنا نیست که آمریکا تلاش ندارد که این تحولات را به نفع خودش برگرداند. در لیبی این مقوله را مشاهده میکنیم. جنگ در لیبی چرا طولانی شد؟ درگیریهای یمن چرا طولانی شد؟ آمریکاییها خواستند که طولانی شود. احساس کردند منافعشان به شکل دیگری تأمین میشود. اما باید دید بازنده اول تحولات منطقه کیست؟ هیچ کس شک ندارد که بازنده اول، رژیم صهیونیستی است. کشورهای در حال تحول یا از دید اسلامی مخالف رژیم صهیونیستی هستند یا از دید ملی.
مصر که مرز امن اسرائیل بود الآن از بین رفته است. رژیم صهیونیستی بزرگترین ضربه را خورد. اگر ما بپذیریم که آمریکا اولین، مهمترین و حیاتیترین اولویتش حفظ رژیم صهیونیستی است، حرکتی نمیکند که این رژیم به مخاطره بیفتد. پس این حرکت، آمریکایی نبوده است.
هر حکومتی که در مصر روی کار بیاید، حتماً فاصلهاش با آمریکا بیشتر از فاصلهای است که مبارک با این کشور داشت و فاصلهاش با جهان اسلام کمتر از فاصلهای است که مبارک داشت. چگونه ممکن است آمریکا چنین تغییراتی را طراحی کرده باشد؟
آمریکاییها در جریان این تحولات پیوسته مواضعشان را تغییر دادهاند؛ اول میگفتند مبارک باید باشد، بعد گفتند عمر سلیمان باشد. اگر این تغییرات از سوی آمریکا طراحی شده بود، باید مردم منطقه با آن همراه میشدند نه اینکه آمریکا به تدریج و به اجبار با موجسواری با مردم همراه شده و از مواضع خود عقبنشینی کند. بنابراین این حرکت خودجوش بوده است.
یکی از مواردی که موجب انتقادات افکار عمومی نسبت به عملکرد آمریکا و نظام سلطه شده، رفتارهای متناقض آمریکا نسبت به قیامهای مردمی در منطقه است. چرا رفتار آمریکا در لیبی، یمن، سوریه و... متفاوت است؟
در لیبی، حذف قذافی کار مشکلی نیست. غربیها به خصوص آمریکا فقط ژِست کمک کردن به مردم این کشور میگیرند وگرنه چطور صدام را به راحتی از عراق برداشتند؟ البته در لیبی بحث قبیلهای وجود دارد که این مسئله در عراق نبود، اما جمعیت لیبی یکپنجم عراق است. در این جا دو مسئله وجود دارد؛ اول اینکه آنها تلاش میکنند تا جایگزینی برای این کشور پیدا کنند تا بتواند منافع غرب را تأمین کند که البته موفق نمیشوند. دوم اینکه میخواهند لیبی به لحاظ منابع نفتی به یک کشور ویرانه تبدیل شود تا بعد برای بیکاری خودشان در این رکود اقتصادی کار درست کنند، اشتغال ایجاد کنند و قراردادهای بزرگ ببندند.
در یمن هم آمریکاییها نگران جانشین هستند و نمیدانند چه کسی روی کار میآید. نمیدانند آیا إخوانالمسلمین روی کار میآید؟ آیا با بافتی که این کشور دارد کسی مثل عبدالله صالح پیدا میشود تا منافع آمریکا را تحت پوشش مبارزه با تروریسم حفظ کند؟
در جاهای دیگر مانند سوریه نیز تحریک میکنند. تحریک بیرونی در سوریه کاملاً روشن است. اتفاقاً برخورد آمریکا در این زمینه نشان میدهد که دم خروس پیدا است. چطور در بحرین آمریکا یک جور عمل میکند و در سوریه جور دیگر؟ اگر آمریکا صداقت دارد، در بحرین نیز مثل سوریه عمل کند. به نظر من آمریکاییها هر چقدر بیشتر موضعگیری میکنند، بیشتر روشن میشود که قافیه را باختهاند.
طرح شعارهای اسلامی از سوی مردم و گرایش فزاینده به انجام اعمال عبادی اجتماعی، میتواند شاهدی بر ماهیت اسلامی این تحولات باشد، اما آیا میزان رویکرد اسلامی در همه این تحولات یکسان است؟
نوع نگرش مردم کشورهای منطقه نسبت به اسلام متفاوت است. مردم مصر با وجود این که سالها زیر سلطه مبارک و قبل از آن انور سادات بودند، عمیقاً به اهلبیت(ع) علاقهمند هستند. در مصر اماکن متبرکهای مربوط به اهل بیت(ع) وجود دارد که مورد احترام بسیار مردم قرار دارد. مردم مصر عمیقاً مذهبی هستند. ممکن است نسبت مصر با اسلام با کشور دیگری مانند تونس یا جاهای دیگر متفاوت باشد، اما همه اسلامی هستند. ممکن است مسیر اداره این کشورها متفاوت از یکدیگر باشد، اما روشن است که وقتی این کشورها و حکومتها روی کار بیایند، فاصله-شان با رژیم صهیونیستی بیشتر و فاصلهشان با جهان اسلام کمتر میشود و حرفشنویشان از آمریکاییها بسیار کمتر خواهد بود. در عین حال باید توجه کرد که تحولات ناشی از این نگاه، تازه در ابتدای راه قرار دارد و این حرکت هنوز به میانه هم نرسیده است.
از نظر شما آینده این بیداری مردمی چگونه است و تا چه اندازه زمینه گسترش دارد؟
شما تردید نکنید که نقشه و معادلات خاورمیانه عوض خواهد شد. کشورهای عربی مسلمان برای اولینبار فهمیدهاند که اگر حرکت کنند میتوانند تغییرات زیادی ایجاد کنند. این خیلی مهم است که طعم پیروزی زیر زبانشان آمده است. تونسیها و مصریها توانستند، یمنیها دیگر کار را رها نمیکنند. بحرین و سایر کشورهای حوزه خلیج فارس نیز همینطور هستند. این مسئله کوچکی نیست. اعتماد به نفس بزرگترین ابزار کشورها است و اگر ملتی به آن مجهز شود دیگر نمیتوان آن ملّت را شکست داد. الآن آمریکاییها در کشورهای عربی نیز از همین مسئله نگران هستند. چرا آمریکا با ایران دشمن است؟ آیا به خاطر تکنولوژی است؟ یا منابع مالی ما زیاد است؟ سلاح اتمی داریم؟ مساحت کشومان از آمریکا بیشتر است؟ یا جمعیت بیشتری داریم؟ خیر. پس آمریکا از چه چیزی نگران است؟ آمریکاییها از اعتماد به نفس مردم و حکومت ایران نگران هستند.
این تحولات دیر یا زود کل کشورهای عربی را در برمیگیرد. تحول در این کشورها مثل آب در حال گرم شدن است. تا آب نجوشد شما متوجه اتفاق خاصی نمیشوید. فکر میکنید خبری نیست و آب راکد است، اما وقتی که به نقطه جوش رسید، غل میزند و دیده میشود. این حرکت در بستر و لایههای زیرین جامعه شکل گرفته است.
این اتفاقات از کشورهای عربی هم فراتر میرود حتی تا آسیای دور و مناطق دیگر پیش میرود. همانند سنگی است که داخل حوض آبی افتاده و امواج آن در حال گسترش است. در کشورهایی که به مرکز تحولات نزدیکتر هستند، این موج شدیدتر است و به نقاط دور کمی کندتر میرسد، شدتش هم کمتر میشود ولی بالأخره تمام حوض را فرا میگیرد.
به عنوان پرسش پایانی، چه خاطرهای از رهبر معظم انقلاب در ذهنتان ماندگار شده است؟
در جلساتی که ایشان با مسئولین وزارت امور خارجه داشتند. بیشترین تأکیدی که رهبری در این جلسات مطرح می-کردند تأکید بر خودباوری بود. به ما میگفتند وقتی با یک خارجی، غربی و اروپایی مینشینید و صحبت میکنید، خودتان را کمتر از آنها نبینید؛ بلکه بالاتر ببینید.
خاطره دیگر مربوط میشود به مشی رهبر انقلاب در عرصه سیاست خارجی. زمانی که من سفیر ایران در آلمان شرقی بودم، رهبری که در آن زمان در کسوت ریاست جمهوری بودند، به نیویورک رفتند. ایشان یک بار به نیویورک رفتند. آن روزها کشور با شرایط ویژهای روبرو بود. جنگ تحمیلی، درآمد کم نفت، حمایت برخی کشورهای مرتجع منطقه از صدام و خیلی از مسایل دیگر، همگی باعث شده بود کشور در اوج گرفتاریهای خود؛ تنهای تنها باشد. شرایط طوری بود که وقتی سفرای ما به مهمانیهای دیپلماتیک میرفتند، خودشان را در تنگنا احساس میکردند.
رهبری در آن شرایط به نیویورک رفتند و یک سخنرانی کردند که بعدها فیدل کاسترو، رهبر انقلابی کوبا به مسئولین ما گفته بود: «من متن سخنرانی آقای خامنهای را در کشوی میزم گذاشتهام و هر وقت فرصت میکنم آن را میخوانم.» آن زمان مقامات آلمان شرقی هم از سخنان آقای خامنهای به نیکی یاد میکردند.
سیر تطور بیداری اسلامی در منطقه را توضیح دهید؟
اتفاقاتی که در کشورهای اسلامی افتاده، یک ریشه طولانیمدت دارد و شاید به بیش از صد سال پیش برمیگردد. بعد از فروپاشی عثمانی و به وجود آمدن کشورهای عربی از دل دولت عثمانی، همیشه در این کشورها بین مردم منازعاتی درباره آینده و سرنوشت کشورشان وجود داشته است. ما یک نقطه عطف در روند این حرکت مردمی داریم؛ پیدایش رژیم جعلی صهیونیستی در سال 1948. وقتی رژیم صهیونیستی با طراحی انگلیس به وجود آمد، خاورمیانه و کشورهای عربی دستخوش دگرگونیهای زیادی شد. چهار جنگ بین کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی - که از حمایت غرب به ویژه آمریکا و انگلیس برخوردار بود- اتفاق افتاد که در همه آنها رژیم صهیونیستی پیروز شد.
در گذشته موضوع مورد بحث در کشورهای عربی این بود که قومیت مهم است یا عربیت؟ عربیت مهم است یا پانعربیسم؟ آیا هر کسی باید در چارچوب مرزهای خودش به عربیت یا ملیت خود بپردازد و عرب مصری از عرب لیبیایی جدا باشد یا نه؟ جمالعبدالناصر سمبل پانعربیسم بود. این بحث ضربه بزرگی به نهضتهای این کشورها وارد آورد.
شما تردید نکنید که نقشه و معادلات خاورمیانه عوض خواهد شد. کشورهای عربی مسلمان برای اولینبار فهمیدهاند که اگر حرکت کنند میتوانند تغییرات زیادی ایجاد کنند. این خیلی مهم است که طعم پیروزی زیر زبانشان آمده است.
بحث بعد این بود که پانعربیسم خوب است یا اسلامیت؟ چند انتفاضه در کشورهای عربی اتفاق افتاد که مهمترینش بعد از انقلاب اسلامی ایران بود؛ انتفاضه پرتاب سنگ در فلسطین. بعد از آن انتفاضه، رویکرد حرکت کشورهای منطقه درباره فلسطین، رویکرد اسلامی شد. دیگر از عربیت، پانعربیسم و قومیت سرخورده شده بودند. از طرف دیگر مشاهده کردند که در ایران، انقلابی با ایدئولوژی اسلامی، حکومتی را که ریشه در 2500 سال پادشاهی داشت و جزو مهمترین متحدان آمریکا بود، کنار گذاشت و با مرکب دیگری به مقصد رسید. ضمن اینکه نهضت حزبالله هم پیش روی آنان بود. تنها نیرویی که در کشورهای عربی توانست مقابل رژیم صهیونیستی بایستد حزبالله بود. جنگ 33 روزه را نباید دست کم گرفت. ضربهای که رژیم صهیونیستی چه به لحاظ داخلی و چه به لحاظ بینالمللی در این جنگ خورد، در تاریخ پیدایشاش بیسابقه بود. این مسائل باعث شد تا تحولات در کشورهای اسلامی اندکاندک به سمت بیداری اسلامی پیش برود. دیگر فکر و اندیشه مردم در کشورهای اسلامی این شد که به غیر از ملیت، عربیت و پانعربیسم، با عنصر دیگری نیز میتوان به استقلال رسید؛ آن عنصر چیست؟ اسلام.
در شکلگیری این تطور فکری در کشورهای منطقه چه مسائلی مؤثر واقع شد؟
دو مسئله طی این سالهای طولانی همواره مردم کشورهای عربی را زجر داده است؛ یکی تبعیض در داخل که توسط حاکمان اعمال میشد و طبقه ضعیف را گسترش میداد و مسئله دیگر تحقیر جهانی. دولت آمریکا به کشوری مثل مصر با آن سابقه تاریخی و فرهنگی که نقطه ثقل جهان اسلام بود کمک مالی میکرد تا این کشور از سیاستهای او پیروی کند و با رژیم صهیونیستی پیمان صلح ببندد که نمونه آن پیمان «کمپ دیوید» بود. این کمک گاهی به پنج میلیارد دلار در سال میرسید. مردم مصر با آن ریشه فرهنگی بسیار قوی احساس کردند در حال تحقیر شدن هستند. این مسئله در کشورهای دیگر نیز وجود دارد. این تبعیض در داخل و تحقیر از خارج باعث شد حرکت مردم این کشورها تسریع شود.
خطبه عربی رهبر انقلاب خطاب به ملت مصر و تونس در پانزدهم بهمن ماه سال گذشته، چه کمکی به روند بیداری اسلامی کرد؟
وقتی در این کشورها شرایط بسیار سخت میشود، مردم به دنبال کسی هستند که حرف دل آنها را بزند، با آنها و برای آنها حرف بزند. جهان اسلام در این فضا این مسئله را خوب فهمیده که رهبری جمهوری اسلامی همان کسی است که میتواند انتظارات آنها را برآورده کند. صحبتهای ایشان در 15 بهمن، یک تلنگر به بغض متراکمی بود که در سینه بسیاری از مسلمانها در کشورهای اسلامی وجود داشت.
برخی معتقدند اتفاقات منطقه از سوی آمریکاییها طراحی و هدایت میشود، تحلیل شما در اینباره چگونه است؟
این خیلی سادهانگاری است که ما آمریکا را فعال مایشاء بدانیم و فکر کنیم هر اتفاقی که میافتد، کار آمریکاییها است. البته این بدان معنا نیست که آمریکا تلاش ندارد که این تحولات را به نفع خودش برگرداند. در لیبی این مقوله را مشاهده میکنیم. جنگ در لیبی چرا طولانی شد؟ درگیریهای یمن چرا طولانی شد؟ آمریکاییها خواستند که طولانی شود. احساس کردند منافعشان به شکل دیگری تأمین میشود. اما باید دید بازنده اول تحولات منطقه کیست؟ هیچ کس شک ندارد که بازنده اول، رژیم صهیونیستی است. کشورهای در حال تحول یا از دید اسلامی مخالف رژیم صهیونیستی هستند یا از دید ملی.
مصر که مرز امن اسرائیل بود الآن از بین رفته است. رژیم صهیونیستی بزرگترین ضربه را خورد. اگر ما بپذیریم که آمریکا اولین، مهمترین و حیاتیترین اولویتش حفظ رژیم صهیونیستی است، حرکتی نمیکند که این رژیم به مخاطره بیفتد. پس این حرکت، آمریکایی نبوده است.
هر حکومتی که در مصر روی کار بیاید، حتماً فاصلهاش با آمریکا بیشتر از فاصلهای است که مبارک با این کشور داشت و فاصلهاش با جهان اسلام کمتر از فاصلهای است که مبارک داشت. چگونه ممکن است آمریکا چنین تغییراتی را طراحی کرده باشد؟
تحریک بیرونی در سوریه کاملاً روشن است. اتفاقاً برخورد آمریکا در این زمینه نشان میدهد که دم خروس پیدا است. چطور در بحرین آمریکا یک جور عمل میکند و در سوریه جور دیگر؟ اگر آمریکا صداقت دارد، در بحرین نیز مثل سوریه عمل کند.
آمریکاییها در جریان این تحولات پیوسته مواضعشان را تغییر دادهاند؛ اول میگفتند مبارک باید باشد، بعد گفتند عمر سلیمان باشد. اگر این تغییرات از سوی آمریکا طراحی شده بود، باید مردم منطقه با آن همراه میشدند نه اینکه آمریکا به تدریج و به اجبار با موجسواری با مردم همراه شده و از مواضع خود عقبنشینی کند. بنابراین این حرکت خودجوش بوده است.
یکی از مواردی که موجب انتقادات افکار عمومی نسبت به عملکرد آمریکا و نظام سلطه شده، رفتارهای متناقض آمریکا نسبت به قیامهای مردمی در منطقه است. چرا رفتار آمریکا در لیبی، یمن، سوریه و... متفاوت است؟
در لیبی، حذف قذافی کار مشکلی نیست. غربیها به خصوص آمریکا فقط ژِست کمک کردن به مردم این کشور میگیرند وگرنه چطور صدام را به راحتی از عراق برداشتند؟ البته در لیبی بحث قبیلهای وجود دارد که این مسئله در عراق نبود، اما جمعیت لیبی یکپنجم عراق است. در این جا دو مسئله وجود دارد؛ اول اینکه آنها تلاش میکنند تا جایگزینی برای این کشور پیدا کنند تا بتواند منافع غرب را تأمین کند که البته موفق نمیشوند. دوم اینکه میخواهند لیبی به لحاظ منابع نفتی به یک کشور ویرانه تبدیل شود تا بعد برای بیکاری خودشان در این رکود اقتصادی کار درست کنند، اشتغال ایجاد کنند و قراردادهای بزرگ ببندند.
در یمن هم آمریکاییها نگران جانشین هستند و نمیدانند چه کسی روی کار میآید. نمیدانند آیا إخوانالمسلمین روی کار میآید؟ آیا با بافتی که این کشور دارد کسی مثل عبدالله صالح پیدا میشود تا منافع آمریکا را تحت پوشش مبارزه با تروریسم حفظ کند؟
در جاهای دیگر مانند سوریه نیز تحریک میکنند. تحریک بیرونی در سوریه کاملاً روشن است. اتفاقاً برخورد آمریکا در این زمینه نشان میدهد که دم خروس پیدا است. چطور در بحرین آمریکا یک جور عمل میکند و در سوریه جور دیگر؟ اگر آمریکا صداقت دارد، در بحرین نیز مثل سوریه عمل کند. به نظر من آمریکاییها هر چقدر بیشتر موضعگیری میکنند، بیشتر روشن میشود که قافیه را باختهاند.
طرح شعارهای اسلامی از سوی مردم و گرایش فزاینده به انجام اعمال عبادی اجتماعی، میتواند شاهدی بر ماهیت اسلامی این تحولات باشد، اما آیا میزان رویکرد اسلامی در همه این تحولات یکسان است؟
نوع نگرش مردم کشورهای منطقه نسبت به اسلام متفاوت است. مردم مصر با وجود این که سالها زیر سلطه مبارک و قبل از آن انور سادات بودند، عمیقاً به اهلبیت(ع) علاقهمند هستند. در مصر اماکن متبرکهای مربوط به اهل بیت(ع) وجود دارد که مورد احترام بسیار مردم قرار دارد. مردم مصر عمیقاً مذهبی هستند. ممکن است نسبت مصر با اسلام با کشور دیگری مانند تونس یا جاهای دیگر متفاوت باشد، اما همه اسلامی هستند. ممکن است مسیر اداره این کشورها متفاوت از یکدیگر باشد، اما روشن است که وقتی این کشورها و حکومتها روی کار بیایند، فاصله-شان با رژیم صهیونیستی بیشتر و فاصلهشان با جهان اسلام کمتر میشود و حرفشنویشان از آمریکاییها بسیار کمتر خواهد بود. در عین حال باید توجه کرد که تحولات ناشی از این نگاه، تازه در ابتدای راه قرار دارد و این حرکت هنوز به میانه هم نرسیده است.
از نظر شما آینده این بیداری مردمی چگونه است و تا چه اندازه زمینه گسترش دارد؟
شما تردید نکنید که نقشه و معادلات خاورمیانه عوض خواهد شد. کشورهای عربی مسلمان برای اولینبار فهمیدهاند که اگر حرکت کنند میتوانند تغییرات زیادی ایجاد کنند. این خیلی مهم است که طعم پیروزی زیر زبانشان آمده است. تونسیها و مصریها توانستند، یمنیها دیگر کار را رها نمیکنند. بحرین و سایر کشورهای حوزه خلیج فارس نیز همینطور هستند. این مسئله کوچکی نیست. اعتماد به نفس بزرگترین ابزار کشورها است و اگر ملتی به آن مجهز شود دیگر نمیتوان آن ملّت را شکست داد. الآن آمریکاییها در کشورهای عربی نیز از همین مسئله نگران هستند. چرا آمریکا با ایران دشمن است؟ آیا به خاطر تکنولوژی است؟ یا منابع مالی ما زیاد است؟ سلاح اتمی داریم؟ مساحت کشومان از آمریکا بیشتر است؟ یا جمعیت بیشتری داریم؟ خیر. پس آمریکا از چه چیزی نگران است؟ آمریکاییها از اعتماد به نفس مردم و حکومت ایران نگران هستند.
این تحولات دیر یا زود کل کشورهای عربی را در برمیگیرد. تحول در این کشورها مثل آب در حال گرم شدن است. تا آب نجوشد شما متوجه اتفاق خاصی نمیشوید. فکر میکنید خبری نیست و آب راکد است، اما وقتی که به نقطه جوش رسید، غل میزند و دیده میشود. این حرکت در بستر و لایههای زیرین جامعه شکل گرفته است.
این اتفاقات از کشورهای عربی هم فراتر میرود حتی تا آسیای دور و مناطق دیگر پیش میرود. همانند سنگی است که داخل حوض آبی افتاده و امواج آن در حال گسترش است. در کشورهایی که به مرکز تحولات نزدیکتر هستند، این موج شدیدتر است و به نقاط دور کمی کندتر میرسد، شدتش هم کمتر میشود ولی بالأخره تمام حوض را فرا میگیرد.
به عنوان پرسش پایانی، چه خاطرهای از رهبر معظم انقلاب در ذهنتان ماندگار شده است؟
در جلساتی که ایشان با مسئولین وزارت امور خارجه داشتند. بیشترین تأکیدی که رهبری در این جلسات مطرح می-کردند تأکید بر خودباوری بود. به ما میگفتند وقتی با یک خارجی، غربی و اروپایی مینشینید و صحبت میکنید، خودتان را کمتر از آنها نبینید؛ بلکه بالاتر ببینید.
خاطره دیگر مربوط میشود به مشی رهبر انقلاب در عرصه سیاست خارجی. زمانی که من سفیر ایران در آلمان شرقی بودم، رهبری که در آن زمان در کسوت ریاست جمهوری بودند، به نیویورک رفتند. ایشان یک بار به نیویورک رفتند. آن روزها کشور با شرایط ویژهای روبرو بود. جنگ تحمیلی، درآمد کم نفت، حمایت برخی کشورهای مرتجع منطقه از صدام و خیلی از مسایل دیگر، همگی باعث شده بود کشور در اوج گرفتاریهای خود؛ تنهای تنها باشد. شرایط طوری بود که وقتی سفرای ما به مهمانیهای دیپلماتیک میرفتند، خودشان را در تنگنا احساس میکردند.
رهبری در آن شرایط به نیویورک رفتند و یک سخنرانی کردند که بعدها فیدل کاسترو، رهبر انقلابی کوبا به مسئولین ما گفته بود: «من متن سخنرانی آقای خامنهای را در کشوی میزم گذاشتهام و هر وقت فرصت میکنم آن را میخوانم.» آن زمان مقامات آلمان شرقی هم از سخنان آقای خامنهای به نیکی یاد میکردند.