1390/03/25
دیدار شاعران آئینی با رهبر انقلاب
شعرخوانی سعید حدادیان
در آستانه ولادت با سعادت امیرالمؤمنین، علیبنابیطالب علیهالسلام جمعی از شاعران آئینی، سرودههای خود را با مضامین عمدتا مذهبی، اخلاقی و نیز بیداری اسلامی در محضر رهبر انقلاب اسلامی قرائت کردند. آنچه در زیر میآید، شعرخوانی سعید حدادیان در این دیدار است. همچنین صوت این شعر را از اینجا بشنوید و فیلم آن را از این لینک تماشا کنید.
روح پدرم شاد که میگفت به من
خوش باد دمی که دیده آید به سخن
عمری به زبان بیزبانی چون اشک
یک چشم حسین گفت، یک چشم حسن
***
یا در گرو اشارت ابرو بود
یا در گره پیچ و خم گیسو بود
«هو»یی که در اول هویزه دیدم
در آخر «لاإله إلّا هو» بود
***
از دست چشمهای تو بین دوراهیام
محکوم ِ تا همیشه خواهینخواهیام
یک چشم میفروشد و یک چشم میخرد
از دست چشمهای تو بین دوراهیام
در شعلههای نرگس تو دود میشوم
مولود مرگ هستم و اسفندماهیام
طوفان رهین دولت خانهبهدوشی است
سامانگرفته از پی بیسرپناهیام
تا طفل اشک آمد و بر دامنم نشست
مهتاب شد به دامن شب روسیاهیام
در دادگاه عشق به شاهد نیاز نیست
ثابت شده به خاطر تو بیگناهیام
از پای درس مکتب چشم تو آمدم
این پارهپاره دل، دل خونین گواهیام
در خیمهی نگاه تو آتش گرفتهام
من روضهخوان چشم توام، قتلگاهیام
در موج اشک، غرق شدم تا بجویمش
در حیرت از تلظّی* آن بچهماهیام
در چشم من تمام زمین بارگاه توست
من هر کجا روم به حضور تو راهیام
* تلظّی: اگر ماهی از آب دور بیفتد خود را بلند کرده و بزمین میزند، اما کم کم از حرکت میافتد و کار بجائی میرسد که دیگر قادر بر حرکت نیست، فقط لبها را...
روح پدرم شاد که میگفت به من
خوش باد دمی که دیده آید به سخن
عمری به زبان بیزبانی چون اشک
یک چشم حسین گفت، یک چشم حسن
***
یا در گرو اشارت ابرو بود
یا در گره پیچ و خم گیسو بود
«هو»یی که در اول هویزه دیدم
در آخر «لاإله إلّا هو» بود
***
از دست چشمهای تو بین دوراهیام
محکوم ِ تا همیشه خواهینخواهیام
یک چشم میفروشد و یک چشم میخرد
از دست چشمهای تو بین دوراهیام
در شعلههای نرگس تو دود میشوم
مولود مرگ هستم و اسفندماهیام
طوفان رهین دولت خانهبهدوشی است
سامانگرفته از پی بیسرپناهیام
تا طفل اشک آمد و بر دامنم نشست
مهتاب شد به دامن شب روسیاهیام
در دادگاه عشق به شاهد نیاز نیست
ثابت شده به خاطر تو بیگناهیام
از پای درس مکتب چشم تو آمدم
این پارهپاره دل، دل خونین گواهیام
در خیمهی نگاه تو آتش گرفتهام
من روضهخوان چشم توام، قتلگاهیام
در موج اشک، غرق شدم تا بجویمش
در حیرت از تلظّی* آن بچهماهیام
در چشم من تمام زمین بارگاه توست
من هر کجا روم به حضور تو راهیام
* تلظّی: اگر ماهی از آب دور بیفتد خود را بلند کرده و بزمین میزند، اما کم کم از حرکت میافتد و کار بجائی میرسد که دیگر قادر بر حرکت نیست، فقط لبها را...