1390/03/25
دیدار شاعران آئینی با رهبر انقلاب
شعرخوانی هادی جانفدا
در آستانه ولادت با سعادت امیرالمؤمنین، علیبنابیطالب علیهالسلام جمعی از شاعران آئینی، سرودههای خود را با مضامین عمدتا مذهبی، اخلاقی و نیز بیداری اسلامی در محضر رهبر انقلاب اسلامی قرائت کردند. آنچه در زیر میآید، شعرخوانی هادی جانفدا در این دیدار است. همچنین صوت این شعر را از اینجا بشنوید و فیلم آن را از این لینک تماشا کنید.
در داغ تو کوه از کمر میشکند
محمل نشکست بلکه سر میشکند
تو از دل من چه انتظاری داری؟
وقتی که نماز در سفر میشکند
***
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
نشان بده به همه چه قیامتی هستی
و باز در پی اثبات ادعای خودت
از آسمانیِ گهواره روی خاک بیفت
بیفت مثل همه مردها به پای خودت
پدر قنوت گرفته تو را برای خدا
ولی هنوز تو مشغول ربّنای خودت
که شاید آخر سیر تکامل حَلقات
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت
یکی به جای عمویت که از تو تشنهتر است
یکی به جای رباب و یکی به جای خودت
بده تمام خودت را به نیزهها و بگیر
برای عمه کمی سایه در ازای خودت
و بعد، همسفر کاروان برو بالا
برو به قصد رسیدن، به انتهای خودت
و در نهایت معراج خویش میبینی
که تازه آخر عرش است، ابتدای خودت
سه روزِ بعد، در افلاک دفن خواهیشد
کنار قلب پدر، خاک کربلای خودت
در حاشیه:
جانفدا چند بیت که خواند شانههای بعضی از حضار آرام تکان خورد. جمعیت هیاتی بودند و رقیقالقلب. چند بیت بعد صدای گریه هم آمد. صداها بلند شد وقتی جانفدا رسید به اینجا:
که شاید آخر سیر تکامل حلقت
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت
یکی به جای عمویت که از تو تشنهتر است
یکی به جای رباب و یکی به جای خودت
جان فدا آخر شعر گفت: والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته. رهبر هم جواب داد: و علیکم السلام. طیبالله انفاسکم.
در داغ تو کوه از کمر میشکند
محمل نشکست بلکه سر میشکند
تو از دل من چه انتظاری داری؟
وقتی که نماز در سفر میشکند
***
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
نشان بده به همه چه قیامتی هستی
و باز در پی اثبات ادعای خودت
از آسمانیِ گهواره روی خاک بیفت
بیفت مثل همه مردها به پای خودت
پدر قنوت گرفته تو را برای خدا
ولی هنوز تو مشغول ربّنای خودت
که شاید آخر سیر تکامل حَلقات
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت
یکی به جای عمویت که از تو تشنهتر است
یکی به جای رباب و یکی به جای خودت
بده تمام خودت را به نیزهها و بگیر
برای عمه کمی سایه در ازای خودت
و بعد، همسفر کاروان برو بالا
برو به قصد رسیدن، به انتهای خودت
و در نهایت معراج خویش میبینی
که تازه آخر عرش است، ابتدای خودت
سه روزِ بعد، در افلاک دفن خواهیشد
کنار قلب پدر، خاک کربلای خودت
در حاشیه:
جانفدا چند بیت که خواند شانههای بعضی از حضار آرام تکان خورد. جمعیت هیاتی بودند و رقیقالقلب. چند بیت بعد صدای گریه هم آمد. صداها بلند شد وقتی جانفدا رسید به اینجا:
که شاید آخر سیر تکامل حلقت
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت
یکی به جای عمویت که از تو تشنهتر است
یکی به جای رباب و یکی به جای خودت
جان فدا آخر شعر گفت: والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته. رهبر هم جواب داد: و علیکم السلام. طیبالله انفاسکم.