1390/03/25
دیدار شاعران آئینی با رهبر انقلاب
شعرخوانی حبیبالله چایچیان (حسان)
در آستانه ولادت با سعادت امیرالمؤمنین، علیبنابیطالب علیهالسلام جمعی از شاعران آئینی، سرودههای خود را با مضامین عمدتا مذهبی، اخلاقی و نیز بیداری اسلامی در محضر رهبر انقلاب اسلامی قرائت کردند. آنچه در زیر میآید، شعرخوانی حبیبالله چایچیان (حسان) در این دیدار است. همچنین صوت این شعر را از اینجا بشنوید و فیلم آن را از این لینک تماشا کنید.
ایران به نور عترت قرآن منور است
ما را لقای مهدی موعود در سر است
اینجاست کشوری که فزون از هزار سال
بر تارکش ولای علی سایهگستر است
اینجاست کشوری که در آن عالمی فقیه
از لطف حق بر امت اسلام رهبر است
***
من پیرو دعبل و کمیتم
من سائل باب اهل بیتم
گر دست علی مرا نگیرد
لنگ است در آن جهان کمیتم
***
در قبلهگه راز فرود آمد ماه
یا زادگه علی بود بیتالله
از کثرت اشتیاق، دیوار شکافت
تا این که ره وصال گردد کوتاه
مهمان چو در آغوش حرم جای گرفت
افکند خدای پرده بر سِرُّالله
در بسته و دیوار به هم آمده بود
جمعی همه خیره گشته بر آن درگاه
از راز و نیاز بنده و معبودش
در خلوت آن خانه نشد کس آگاه
در باز نشد گرچه بسی کوشیدند
هر دیده به صد سوال میکرد نگاه
هرجا سخن از قصه بیتالله بود
افتاد حکایت حرم در افواه
نومید شدند و مات و حیران ماندند
تا باز مگر خدای بگشاید راه
تا این که به پیش چشم حیرتزدگان
دیوار شکافت بار دیگر ناگاه
از بیت خدا برون یدالله آمد
لاحولَ و لا قوهَ إلّا بالله
شد حبس نفسها چو جمالش دیدند
تا آینه گَرد غم نگیرد از آه
با بنتِ اسد خود اسدالله آمد
از بیت احد مهر درآمد با ماه
بوسند خلایق حجرالاسود را
چون یاد کنند از آن خط و خال سیاه
خاموش حسانا که مقام است بلند
ترسم بود این گفته کوتاه گناه
ایران به نور عترت قرآن منور است
ما را لقای مهدی موعود در سر است
اینجاست کشوری که فزون از هزار سال
بر تارکش ولای علی سایهگستر است
اینجاست کشوری که در آن عالمی فقیه
از لطف حق بر امت اسلام رهبر است
***
من پیرو دعبل و کمیتم
من سائل باب اهل بیتم
گر دست علی مرا نگیرد
لنگ است در آن جهان کمیتم
***
در قبلهگه راز فرود آمد ماه
یا زادگه علی بود بیتالله
از کثرت اشتیاق، دیوار شکافت
تا این که ره وصال گردد کوتاه
مهمان چو در آغوش حرم جای گرفت
افکند خدای پرده بر سِرُّالله
در بسته و دیوار به هم آمده بود
جمعی همه خیره گشته بر آن درگاه
از راز و نیاز بنده و معبودش
در خلوت آن خانه نشد کس آگاه
در باز نشد گرچه بسی کوشیدند
هر دیده به صد سوال میکرد نگاه
هرجا سخن از قصه بیتالله بود
افتاد حکایت حرم در افواه
نومید شدند و مات و حیران ماندند
تا باز مگر خدای بگشاید راه
تا این که به پیش چشم حیرتزدگان
دیوار شکافت بار دیگر ناگاه
از بیت خدا برون یدالله آمد
لاحولَ و لا قوهَ إلّا بالله
شد حبس نفسها چو جمالش دیدند
تا آینه گَرد غم نگیرد از آه
با بنتِ اسد خود اسدالله آمد
از بیت احد مهر درآمد با ماه
بوسند خلایق حجرالاسود را
چون یاد کنند از آن خط و خال سیاه
خاموش حسانا که مقام است بلند
ترسم بود این گفته کوتاه گناه
در حاشیه:
«زمانی» حبیبالله چایچیان (حسان) را معرفی کرد و از تلمذ او گفت در برابر علامه امینی و اینکه در کنار قبر علامه امینی در نجف شعری هست که سروده چایچیان در مدح علامه است. حسان که پیرمردی تکیده و کوتاهقامت بود با آرامش بسمالله گفت و گفت که شعری کوتاه انتخاب کرده و از این کوتاهتر که دیگر شعر نیست و... رهبر خندید و با زیرکی منظور حسان را فهمید و گفت: بله 40-50 بیت که چیزی نیست! جمعیت همه خندیدند و حسان هم. او البته از تک و تا نیفتاد و از تجربه شاگردیاش پیش علامه امینی گفت. گفت علامه امینی گفته: اگر شاعری ادعا میکند شاعر آئینی است، باید برای تولد حضرت علی(ع) در خانه خدا مستقلا شعری داشته باشد.
چایچیان ادامه داد که این چیزی که میخوانم، بخشی از همان شعر مستقل من است.
از آرامش حسان برنمیآمد شعرش را با چنان شوری بخواند. شعرش همانطور که زمینهسازی کردهبود، بلند بود و طولانی. تازه تا آخر نخواند. فضایش کاملا سنتی بود. وسط شعر هم چند بار صلوات گرفت از جمع. شعر که تمام شد رهبر گفت: طیبالله انفاسکم آقای حسان، آقای چایچیان. موفق و موید باشید خدا حفظتان بکند.