• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1390/02/29
گفتاری از دکتر افروغ درباره اندیشه‌های راهبردی

تولید اندیشه، قالب‌سوزی می‌خواهد

متن زیر گفتاری است از دکتر عماد افروغ درباره‌ی تولید اندیشه در جامعه توسط نخبگان که به مناسبت برگزاری دومین نشست اندیشه‌های راهبردی در جمهوری اسلامی ایران بیان شد.

عدالت و گفتمان نخبگانی جامعه
یکی از محورهای مورد اشاره رهبر معظم انقلاب در دومین نشست اندیشه‌های راهبردی با موضوع عدالت تبدیل این مفهوم به یک گفتمان نخبگانی در جامعه بود یعنی اینکه بایستی این بحث مهم مورد مناقشه و چالش نخبگان قرار بگیرد. نخبگان فکری و اندیشه‌ای ما به مفهوم عدالت که مقوله‌ایست که با زندگی روزانه هرکسی سر و کار دارد یک نسبت قابل قبول و موجهی برقرار کنند و در خصوص سوال‌ها و چالش‌های نظری که مطرح شده و یا می‌تواند مطرح شود و نسبتش را با جامعه و انقلاب اسلامی و واقعیتی به نام جمهوری اسلامی و سیاست‌ها و رفتارهای حاکم مشخص کنند.

این مستلزم آن هم هست که یک مقدار مسائل پیرامون‌شان را جدی بگیرند و صرفاً شکل‌گرایانه، فرمالیستی و برج عاج نشینانه به نخبگی خودشان توجه نکنند. نخبگان در صورتی می‌توانند این مسئله را جدی بگیرند که یک مقدار با واقعیت مفهومی روشنفکری ـ بحث من در اینجا واقعیت تاریخی نیست ـ میانه خوبی برقرار کنند. چرا که در مفهوم روشنفکری این نکته مورد تاکید است که روشنفکر بیگانه با مسائل و نیازهای اجتماعی و سیاسی اطرافش نیست؛ بنابراین اگر کسی در جامعه ایران زندگی می‌کند و نفهمد که یکی از نیازها و مطالبات اصلی عدالت است به عقیده من یک نخبه دردمند و جامع نیست و کسی است که بیشتر مشغول گذران زندگی‌ شخصی‌اش هست و بیش از آنکه دغدغه جامعه‌اش را داشته باشد دغدغه حرفه و مسائل شخصی‌ و معیشتی‌اش را دارد.

طبیعتاً کسی هم که ملتزم به لوازم عملی نخبگی‌اش نباشد، یک نخبه تلقی نمی‌شود. به همین خاطر هم ما یک شکاف در کشور مشاهده می‌کنیم و آن اینکه آن‌هایی که ظاهراً نخبه تلقی می‌شوند بیگانه با جامعه هستند و آن‌هایی که مرتبط با جامعه هستند بعضاً چندان نخبه نیستند.

لوازم گفتمان نخبگانی
اما لوازم تحقق این مطالبه چیست؟
اولاً همانطور که پیشتر گفته شد نخبگان با ماهیت و مفهوم روشنفکری رابطه خوبی برقرار بکند
ثانیاً دیدگاه‌ها و اندیشه‌های چالشی نخبگان جدی گرفته شود. یعنی اینگونه نشود که یک خودی و غیرخودی بسیار موسعی را تعریف و به جامعه القاء کنیم و روز به روز دایره خودی‌ها را تنگ‌تر و جناحی‌تر کنیم. به این ترتیب خیلی از دغدغه‌مندان این حوزه نیز مجال بروز نظرات‌شان را پیدا نمی‌کنند.

در واقع اگر می‌خواهیم عدالت به یک چالش نخبگانی تبدیل شود، علاوه بر اینکه یکسری ویژگی‌هایی را در درون نخبگان بایستی شاهد باشیم بایستی شرایط ساختاری مستعدی را برای این ظهور و بروز اندیشه‌های عدالت‌خواهانه نخبگان فراهم کنیم. در همین راستا یکی از گام‌های اساسی این است که ما متوجه شویم که یک عده‌ی معدود نمی‌توانند امور مرتبط را سامان دهند؛ خصوصاً سامان تئوریک، تصمیم سازی و برنامه ریزی؛ حالا شاید در حوزه اجراء بگوییم همه که نمی‌توانند در اجرا دستی داشته باشند ولی در خود اجرا هم باید همیشه توجه به سیالیت و انبساط سیاست‌هایی که می‌خواهیم آن را اجرا کنیم، داشته باشیم.

یک نکته‌ای که در بیانات رهبر معظم انقلاب بود و من واقعاً از آن لذت بردم همین بود که حتی اگر همه ظرفیت‌ها هم جمع شوند و به یک توافق هم برسند، هیچ ایرادی ندارد که در شرایط دیگری همین امر مورد توافق هم تغییر پیدا کند. یعنی ایشان به ضرورتی به نام مکان و زمان توجه ویژه‌ای دارند و از یک نگاه فرآیندی برخوردارند. این نگاه فرآیندی یک واقعیت هستی شناختی است که ما کمتر به آن توجه می‌کنیم. تصور می‌کنیم یک بار و برای همیشه حتی اگر تمام ظرفیت‌های مدنی و غیرمدنی‌مان را روی هم گذاشتیم و به نتیجه‌ای رسیدیم این جواب الی‌الابد است و این حاکی از آن است، که ما هنوز مفهوم زمان و مکان را خوب درک نکردیم. اگر کسی مفهوم زمان و حتی مکان را به لحاظ فلسفی خوب درک بکند با زمان به مثابه یک امر و مقوله ایستا برخورد نمی‌کند و باب مقتضیات زمانی و مکانی برایش باز می‌ماند و متوجه این معنا می‌شود که هم باید نگاه فرآیندی به یک مقوله کرد و هم جاذب همه ظرفیت‌ها باشد.

متاسفانه ما در این زمینه مشکل داریم. علاوه‌ بر این یک نکته مهمی دیگری که رهبری در بیانات‌شان به آن اشاره کردند این بود که ما از تجارب غرب هم باید استفاده کنیم. مدتی است در کشور ما یک تصوری با عنوان تصور صفر و یکی ایجاد شده است یعنی غرب یک کلیت در هم تنیده و متصل است و شرق هم یک کلیت در هم تنیده متصل و این دو هیچ ارتباطی نمی‌توانند با هم داشته باشند. خب هر دو تصور غلط است. بلاخره هر دو گروه انسان‌هایی هستند که تجاربی داشتند و ما می‌توانیم از تجارب یکدیگر استفاده کنیم.

ما می‌توانیم بسیاری از راه‌های خطای غربی‌ها را نرویم و این در صورتی است که با غرب گفتگو و تعامل داشته باشیم. یعنی از برخی تجارب مثبت‌شان استفاده کنیم و دچار برخی از تنگناهای آن نشویم. وقتی قائل به این گفت و گو نباشیم اتفاقی رخ می‌دهد که در حال حاضر در کشور ما افتاده است. آن هم اینکه در نظر غرب را رد می‌کنید ولی در عمل کاملاً غربی هستید. این واقعیتی است که وقتی وارد فضای گفت و گو نشویم دچار افراط و تفریط می‌شویم؛ یا غرب ستایی به اوج خودش می‌رسد یا غرب ستیزی. نتیجه هردو هم یک بام و دو هوا شدن است.  حالا در چه صورتی می‌توان وارد گفت و گو و تعامل با غرب شد؟ اینکه هم غرب‌شناس خوبی باشید و هم خودتان را به بهترین نحو بشناسید.

صاحبان قدرت و فرصت‌سازی‌ها
پس نگاه فرآیندی و استفاده صحیح از تجارب غربی‌ها دورنمایی است که باید بر اساس آن فرصت‌های‌مان را آماده و زمینه‌سازی‌هایمان را صورت دهیم. خب چه کسانی باید زمینه سازی کنند؟ علاوه بر نخبگان که در مورد آنها صحبت کردیم باید در مورد صاحبان قدرت هم نکاتی را متذکر شویم. منظور آنهایی است که امکانات، فرصت‌ها و قدرت تصمیم‌گیری و تصمیم سازی در اختیارشان است. در واقع در این روند فقط نخبگان مدنظر نیستند؛ چرا که یکی از فلسفه‌های تشکیل نظام جمهوری اسلامی، عدالت‌گستری جدی در میان آحاد کشور بود و یکی از وجوه این عدالت گستری هم این است که فرصت را فراهم کنیم تا هرکسی که صاحب اندیشه است بتواند حرف‌هایش را بزند و گوش شنوایی برای شنیدن این حرف‌ها وجود داشته باشد.

همین کاری که شخص رهبر معظم انقلاب در مورد الگوی سلامی ایرانی پیشرفت صورت دادند؛ یعنی به عنوان عالی‌ترین مقام آمدند و به خاطر فرصت‌ها و منابع و اختیاراتی که داشتند، این زمینه را فراهم کردند. این باید درسی برای بقیه هم باشد. ایشان که نمی‌توانند با توجه به گرفتاری‌ها و مسئولیت‌ها، مدام در حال رصدکردن و تحقق این امر مهم باشند و وقتی خودشان وارد می‌شوند یعنی ای بقیه صاحبان قدرت؛ قوه‌ی قضاییه، قوه‌ی مجریه، قوه‌ی مقننه، مجمع تشخیص مصلحت، سایر مراکز علمی! متوجه این معنا بشوید که این یک ضرورت است و تا کنون متاسفانه مغفول واقع شده است.

بنده یکی از ملزومات این قضایا را این میدانم که دولت‌ها بیایند و فرصت‌ها را فراهم بکنند: فرصت برای سوال و چالش نظری. نگاه مجموعه‌ای و نگاه فرآیندی، یکی از لوازمش، توجه به مقوله‌ی دیالکتیک است. یعنی اینکه به استقبال چالش، برخورد و به ظرفیت‌هایی که عیان نشده هم برویم. این حداقل کاری است که باید انجام شود. البته شخصاً معتقدم که اگر دولتها فرصت‌سازی هم بکنند باید کارهای دیگری نیز انجام شود. خود این فرصت‌سازی‌ها نمی‌تواند صرفاً متمرکز باشد. ما باید به سمتی برویم که این فرصت سازی ما از یک توزیع فضایی به اصطلاح مناسبی هم برخوردار باشد و این توزیع فضایی مناسب هم لوازمی دارد که متاسفانه ما متوجه آن نمی‌شویم. یعنی با ظرف مرکز پیرامونی، نمیتوانیم تحقق بخش این فرصت سازی های فضایی و محیطی باشیم. ما در هر جا که بتوانیم متمرکز عمل بکنیم، در خصوص اندیشه نباید متمرکز عمل بکنیم. واقعاً وضع اداره دانشگاه‌های ما مطلوب نیست. ما باید به سمتی برویم که دانشگاههای ما مستقل شده و قدرت رقابت داشته باشند. ما نگاه‌مان به فضای دانشگاه‌ها، به مثابه یک فضای سیاسی است.

فی‌الواقع با مقوله اندیشه‌ای که می خواهد به سیاست خط و ربط داده شود، نباید مانند یک حزب، وزارتخانه یا پادگان نظامی نگاه کرد. اندیشه قرار است به سیاست خط بدهد نه بالعکس؛ خوب تولید این اندیشه آزادی، خلاقیت و محتوایی‌گرایی می خواهد. اندیشه در واقع قالب‌سوزی می‌خواهد و من از ته قلبم این را می‌گویم اگر میخواهیم که حداقل این مفهوم عدالت در ابعاد مختلفش، به طور جدی در دستور کار نخبگان قرار بگیرد باید به این سمت حرکت بکنیم. تعریفی که من از عدالت دادم و در آن مقاله هم چاپ شده است، تعریفی است که با حقوق شهروندی پیوند می خورد. یعنی ما یک نگاه عامی به عدالت می‌کنیم، که عدالت در برگیرنده آزادی هم هست، دربرگیرنده وجوه و حقوق فرهنگی و وظایف فرهنگی هم هست. ما نباید عدالت را فقط در چارچوب اقتصادی تعریف کنیم والا دچار مشکل می‌شویم. اگر می خواهیم این تحقق پیدا بکند و قصد داریم این کار را در مرحله اول در ساحت اندیشه سامان بدیم، اندیشه ظرف می‌خواهد و من احساس می‌کنم ما ظرفیت لازم را نداریم. یا آن آزادی بیان وجود ندارد یا فرصت برای تجمیع نخبگان برای طرح چالش‌هایشان نیست و یا ظرف مستعدی وجود ندارد.

توجه به عرصه روشنفکری عمومی
یک نکته دیگر هم باید در عرصه عمومی ما شکل بگیرد که قابلیتش بالقوه هست اما هنوز به فعلیت نرسیده. شخصاً معتقدم صرفاً نبایستی اندیشه و اندیشه‌ورزان را در قالب نهاد‌های رسمی تعریف کرد. ما باید توجه به عرصه عمومی هم داشته باشیم، یعنی عرصه نخبگی ما در دانشگاه‌ها، وقتی شکل می‌گیرد که ما شاهد یک روشن‌فکری عمومی پر رنگ در ساحت عمومی باشیم. ازعرصه عمومی روشن فکری غافل نشویم و نگاه منفی به آن نداشته باشیم.

متاسفانه واقعیت تاریخی روشنفکری ما در واقع چون کارنامه خوبی از خودش بروز نداده. همه نسبت به روشنفکری عمومی حساس می‌شوند اما در عرصه روشنفکری عمومی است که سوال ها مطرح می‌شود و انگیزه‌ای می‌شود برای عرصه رسمی اندیشه‌ای ما که پاسخ بدهد. این یک واقعیت است. وقتی شما به دنیای غرب نگاه می کنید درمی‌یایبد نقطه عطف غرب، قطع نظر از همه جهت‌گیری‌هایش، از محافل علمی شروع نمی‌شود بلکه از محافل عمومی آغاز می‌شود. بسیاری از اندیشمندان تاثیرگذار غرب در سده 17 و 18، هیچ کدام دانشگاهی نبودند، خوب اینها همان روشن‌فکران عرصه عمومی هستند.

به تعبیر استاد مطهری بیشترین تجلیات اسلامی ما در طول تاریخ مربوط به زمانی بوده که آزادی و فرصت طرح آزادانه پرسش ها مطرح بوده است. وقتی این بسته می‌شود و فضای مصلحتی حاکم می‌شود با هر جهت و نیتی، دیگر ما نباید توقع داشته باشیم این قابلیت‌ها بروز کند.  به هر حال اگر قرار است که عدالتخواهی ما یک سمت و سوی الهی اسلامی داشته باشد؛ برداشت من این است که اسلام یک قابلیت است و با سوال و چالش به فعلیت می‌رسد.کسی نمی‌تواند بگوید یک‌بار و برای همیشه من می‌نشینم تمام قابلیت‌های اسلام را به فعلیت می‌رسانم. این امکان ندارد. یک قابلیت گران‌سنگ با سوال به فعلیت می‌رسد. و هرچه سوال دقیق‌تر و قوی تر این فعلیت‌ها شکوفاتر است. بالواقع در سخنرانی که رهبری در نشست راهبردی ایراد فرمودند، بنده همه این سرنخ‌ها را مشاهده کردم و این سخنان بایستی به طور دقیق تبیین و در عرصه عمل نمایان شود.