• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1390/01/24
حاجیه خانم زینت‌السادات همایونی

علما این مملکت را از چنگ خارجی‌ها درآوردند

نوزدهم فروردین ماه، رهبر انقلاب در پیامی، از خدمات علمی و قرآنی حاجیه خانم زینت‌السادات همایونی تقدیر کردند. ایشان که در دهه دهم عمر پربرکت خود قرار دارد، شاگرد بانو مجتهده امین و از چهره‌های ماندگار استان اصفهان است. به تعبیر رهبر انقلاب «حضور تحصیلکردگان معارف دینی و قرآنی در حد ایشان نشان‌دهنده‌ی آمادگی و استعداد زن ایرانی برای پیمودن مدارج عالیه علم و معرفت دینی است.» قرار گفت‌وگوی ما حاجیه خانم همایونی پس از برگزاری همایش نکوداشت ایشان بود که علی‌رغم خستگی و کسالت، قبول زحمت کردند.

شرکت در درس بانو مجتهده امین

در سال 1313 تقریباً شانزده، هفده سالم بود که حملات شدیدی بر ضد حجاب صورت می‌گرفت. در آن زمان می‌توانستم قرآن، ادعیه و زیارات را بخوانم اما دلم می‌خواست سواد یاد بگیرم که به دلیل فقدان مدرسه مناسب برای دختران، به ما اجازه نمی‌دادند به مدرسه برویم. از طرف دیگر مادرم با حاجیه خانم (بانو مجتهده امین) رابطه سببی داشتند. ماردم به من گفتند: اگر می‌خواهی درس بخوانی شما را ببرم پیش حاجیه خانم که اگر قبول کند، [محضر ایشان] درس بخوانی. ما خدمتشان رفتیم و ایشان خیلی به گرمی استقبال کردند. من نمی‌دانم چطور شد که جاذبه روحانی ایشان چنان در من اثر کرد که همچنان همان راه ایشان را می‌روم.

در ساعاتی می‌رفتم که مأمورین نبودند
ایشان خیلی برای من زحمت کشیدند؛ قرآن را با تجوید و آداب قرائت یادم دادند. اول از همه دعای کمیل را برای من معنی می‌کردند و همین‌طور که توضیح می‌دادند، اشک از چشمانم جاری می‌شد. خیلی کلامشان اثر داشت. هر روز خدمتشان می‌رسیدم و از آن‌جایی که آن روزها جلوی باحجاب‌ها را می‌گرفتند و چادرها را پاره می‌کردند، در ساعاتی به منزل ایشان می‌رفتم که مأمورین یا نبودند یا کمتر بودند. ایشان «آداب‌المتعلمین»، «مقدمات» و «باب حادی‌عشر» را به من درس دادند. چون ایشان متأله الهی بودند، این کلام و سخنشان جاذبه خیلی فوق‌العاده‌ای داشت. بعدش که «اسرارالحکم» را درس دادند، وضع ما بیشتر تغییر کرد و بهتر شد؛ جاذبه خدا و پیامبر(ص) و نیز جاذبه قرآن برای ما بیشتر شد.



شرط من برای ازدواج
تقریباً حوالی سال 1321 بود که بی‌حجابی رواج یافته بود و پسران و دختران هم خیلی مقید نبودند، لذا فرد مناسبی برای ازدواج پیدا نمی‌شد. یکی از بستگان، یک مرد مؤمن را معرفی کردند و با این‌که با ایشان اختلاف سنی داشتم، اما به دلیل مسائل دینی با ایشان ازدواج کردم. شرطم برای ازدواج این بود که درسم را ادامه دهم که ایشان هم چون مرد خدا بود، قول داد و روی قول خودش ایستاد.

بانو امین: محبت خدا را از کودکی احساس می‌کردم
حاجیه خانم امین می‌فرمودند: «من از 4-5 سالگی محبت خدا را احساس می‌کردم.» گویی محو روح الهی بود. اما خیلی به ایشان انتقاد و یا توهین می‌کردند. به من هم از این انتقادها بی‌نصیب نبودم. می‌گفتند که برای خواندن  این چیزها فریب خوردی. حتی بعضاً تعابیر زشتی را درباره دروسی که می‌خواندم به کار می‌بردند. اما ادامه دادیم تا این‌که در یک مقطعی حاجیه خانم درس‌ها را متوقف کردند. از آن پس درس‌ها را خدمت حاج‌آقا سیدعلی ادامه دادم. بعد از مدتی ایشان هم دیگر نیامدند و من کتاب منطق منظومه سبزواری را نزد حاج‌آقا صدر کوهپایه‌ای خواندم. اوایل ازدواجم هم که هم‌زمان با آزار روحانیون در قم بود، آقای «اَشَنی» از قم به اصفهان تشریف آوردند و مقداری از دروس را هم خدمت ایشان بودیم.

https://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif در حاشیه:
مردم ما عاشق آقا هستند. شما دیدید چه آشوبی به‌پا کرده بودند، چه کار کرده بودند، اما صحبت‌های آقا در نماز جمعه مانند آبی بر روی آتش بود. سلام مرا به آقا برسانید و به ایشان بگویید که دعای عاقبت به خیری از شما می‌خواهم.

من بیش از 90 سال عمر کردم و شاهد دوره‌های مختلفی در این مملکت بوده‌ام. افتخار ما این است که علما این مملکت را از چنگ خارجی‌ها درآوردند و خدا را شکر می‌کنم که به من عمر داد تا این دوره و حکومت دینی و رونق فعالیت علما را ببینم.

چون با چادر می‌رفتم، حتی راهم نمی‌دادند
حوالی سال 43 بود که از طلبه‌ها امتحان مُدرّسی می‌گرفتند که بعد از قبولی می‌توانستند سر کار بروند. همان هنگام برادرم از من خواست که در این امتحان شرکت کنم. تا آن موقع کسی از زنان در این امتحانات شرکت نکرده بود. به هر حال برادرم اسباب این امتحان را فراهم کرد و به لطف خدا بین آن هفتاد و چند نفر که آن سال شرکت کرده بودند، ما اول شدیم. آیت‌الله خادمی، رئیس حوزه علمیه اصفهان هم تشویق کرده بودند که در این امتحان شرکت کنم و نظرشان این بود که مدرک رسمی بگیرم و با «فرهنگ» همکاری کنم؛ یعنی به مدارس بروم تا از نظر دینی تأثیرگذار باشم. من هم همین کار را کردم اما خدا شاهد است این‌ها (مسئولان مدارس) اصلاً اعتنا نکردند و چون با چادر می‌رفتم، حتی من را راه نمی‌دادند.



یادم هست که خیلی از خانم‌ها آمده بودند خدمت حاجیه خانم امین و می‌گفتند که به علت وجود معلم مرد در مدارس، دخترانشان از تحصیل بازمانده‌اند. با همت و پیگیری حاجیه خانم، دو منزل یکی برای دبیرستان و دیگری برای حوزه خریداری شد. البته در آن زمان اجازه تأسیس حوزه را به ما نمی‌دادند که به همین دلیل به عنوان مکانی برای تعلیم قرآن و نماز راه‌اندازی شد. معلم‌های دبیرستان همگی از زنان بودند و به این دلیل با استقبال مواجه شد و شاگردان آن از مرز هزار نفر هم گذشت.

بانو امین سالک إلی الله بود
بانو امین سالک إلی الله بود. مباحث عرفانی ایشان گفتنی نیست. شما این «نفحات الرحمانیه» ایشان را بخوانید، یک زن روحانی مطابق قرآن بود. می‌گفت هیچ ریاضت نفسی مانند خانه‌داری نیست. لذا بهترین خانه‌داری‌ها را می‌کرد. دائما می‌گفت زن از خانه شوهر به بهشت می‌رود، از خانه شوهر به جهنم می‌رود.
خیلی شخصیت دانایی بود. وقتی کسروی آن مطالب را نوشت، بانو امین هم پاسخ‌هایی آماده کردند اما با تعدادی از روحانیون مشورت کردند. آن روحانیون هم گفتند که آن‌ها می‌خواهند سر و صدایی بلند شود و قرار شد اصلاً محل گذاشته نشود. ثروت خودشان دو، سه برابر ثروت شوهرش بود اما همه را دست شوهرش داده بود. اصلاً به مادیات اعتنا نمی‌کرد.

https://farsi.khamenei.ir/image/home/rect-1-n.gif در حاشیه:
چند نفر از دکترها [اساتید دانشگاه] به دیدن ما آمده بودند. گفتم شما باید با خدا باشید، دست به دامن خدا باشید. شما درس‌هایی می‌خوانید که یک بسم‌الله در اول کتابش نیست. امیدوارم برای ورود نگرش الهی در متون آموزشی دانشگاه‌ها اقدام اساسی شود.

توجه رهبر انقلاب به همایش نکوداشت
توجه رهبر انقلاب به همایش نکوداشت مؤثر بود و به این جلسه عظمت داد. همه می‌گویند که جلسه خوب و روحانی بود و علتش هم توجه قلبی آقا به این مجلس بود.
من دیدارهای زیادی با رهبر انقلاب داشتم، از دوران ریاست جمهوری. با خانم ایشان هم خیلی ارتباط داشتم. اولین باری که به منزلشان رفتم، رئیس‌جمهور بودند. بعدها از ایشان خواهش کردم که بزرگداشتی برای حاجیه خانم امین برگزار شود. ایشان هم فوری به ارشاد گفتند و در سال 71 یک همایش در اصفهان و یک همایش در قم برگزار شد.



در دوران رهبری هم چند بار خدمتشان رسیدم. اصفهان هم که تشریف آوردند خدمتشان رسیدم. در آن دیدار، آقا خیلی استقبال کردند که موجب تعجب اطرافیان شده بود.