• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1389/11/17

به گزارش شما | اولین بار در نماز جمعه تهران

همزمان با سالروز شهادت امام رئوف، حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام،‌ نماز جمعه تهران به امامت ولی امر مسلمین،‌ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اقامه شد.
مشاهدات و گزارش‌های شما که در قالب‌های فیلم‌، عکس، صوت، یادداشت، نوشته‌های وبلاگی و... برای ما ارسال شده است، از امروز و به مرور در این پایگاه اطلاع‌رسانی منعکس می‌شود:

اولین بار در نماز جمعه تهران
ارسال کننده:
صابر اورموی
بسمه تعالی
اللهم عجل لولیک الفرج

سلام
اولین بارم بود که می رفتم نماز جمعه تهران، آخه ورودی امسال دانشگاه امیرکبیرم! قبل از اینم جمعه ها یا شهرستان بودم یا به دلیل خستگی و مشغله و البته تنبلی! توفیق حضور نداشتم. اما نماز جمعه ای که آقا، امامش باشه یه چیزه دیگس اصلا نمیشه نری!
چهارشنبه داشتم با خواهرم صحبت میکردم، با تلفن، فوری گفتش که داداش جمعه نماز رو آقا قراره بخونه، حتما بری ها! برا همینم من وقتی تو نماز جمعه بودم احساس میکردم نماینده خیل عظیمی از مشتاقان اورموی (ارومیه‌ای) هستم!
پنجشنبه خیلی نگران بودیم که اگه هوا بارونی یا برفی باشه تو خیابون چطور میخوایم بشینیم (می دونستیم که جای مسقف به ماها نمیرسه!)، اما خدارو شکر جمعه هوا آفتابی بود، سرد بود ولی زیاد نه، قابل تحمل بود.
تو اون سرما ملت با آب سرد شیرای تو خیابون چه وضویی میگرفتن! تا این عشق به اسلام تو قلب ملت ما هست، هیچ دشمنی هیچ غلطی نمیتونه بکنه!
قطره، قطره جمع گردد وانگهی دریا شود، انصافا چیز درستیه، جمعه در کمال ناباروری با جانمازای مردم کلی خیابون و کوچه فرش شد! یه سجاده مگه چقدر اندازشه ولی وقتی سجاده های امت اسلامی به هم می پیوندن میتونن از دانشگاه تهران تا میدون فلسطین رو فرش کنن، اینم از برکات وحدته!
آقا که اومدن حتی ماهایی که بیرون از دانشگاه و تو خیابون بودیم و اصلا نه ایشون ما رو میدین نه ما ایشون رو، همه به احترامشون از جا برخاستیم، به این میگن رابطه امام و امت.
از جا که بلند شدیم شعارا شروع شد، منو میگی تازه بغضم گرفته بود و داشت میترکید! بالاخره بچه شهرستانی که 700 کیلومتر با آقا فاصله داره همین که از 100، 200 متری هم حضورش رو احساس کنه، آروم و قرار نداره؛ خسته تون نکنم بالاخره این بغضه نذاشت یه دل سیر شعار بدم! ولی خب وسط خطبه ها جبران کردم.
وقتی آقا درمورد خودکفایی بنزین صحبت فرمودن و ما شروع کردیم به تکبیر، نمیدونید چقدر ملت خوشحال بودن، من که با افتخار تمام داشتم شعار میدادم، دوست داشتم یکی از رفقا نزدیک بود و یه معانقه ای با هم داشتیم! کلا خیلی غرور آفرین بود.
میون خطبه ها اگه کسی میخواست بلند صحبت کنه همه یه جوری نگاش میکردن که صداش رو میآورد پایین، اما امان از هلیکوپتر! نگاه که سهله تذکرم اثری نداشت به کریه ترین و شدیدترین صورت داشت صدا میکرد وسط خطبه! مال دشمن بود با یه حرکته آکروباتیک سرنگونش میکردم!
با شروع شدن خطبه های عربی آقا، همه دقیق شده بودن که بفهمن آقا دارن چی میگن! وسطش به چیزایی میفهمیدیم و به همدیگه میگفتیم، چه حالی میکردیم که عربی فهمیدیم! میون صحبتشون وقتی شماره ها رو میگفتن ما قبل ایشون میگفتیم و کلی حال میکردیم! دلخوشی دیگه!
خدا رو شکر که منو آرزو به دل نذاشت و تونستم پشت سر آقا نماز بخونم، الان حداقل میدونم که یه توشه ای دارم برا قیامت ان شاءلله.

التماس دعا
بنده خدا