1380/09/21
بیانات در دیدار کارگزاران نظام
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرینالمنتجبین، سیّما بقیّةاللَّه فی الأرضین.
دوستان و میهمانان عزیز و مسؤولان محترم بخشهای مختلف کشور! خیلی خوشآمدید. امیدواریم که امروز این جلسه و این ساعت کوتاهِ آخر یک روز ماه رمضان، در فضایی که با عطر روزهداری معطّر است و با روح توجّه و توکّل و اخلاصی که لازمهی این جمعهای خودمانی و خصوصی است، بتواند ما را یک گام به خدای بزرگمان نزدیکتر کند و صفا و معنویت نزدیکِ افطار روز ماه رمضان در این جمع بتواند دلهای ما را با حقیقت درخشنده و تابناکی که جاذبهی آن، همهی زندگی ما را از آغاز جوانی تا امروز به سوی خود منجذب کرده است، هرچه بیشتر نزدیک کند.
همچنین از رئیس جمهور محترم و عزیزمان تشکّر میکنم که در زمینهی مسائل اقتصادی، شرح خوبی از اقدامات دولت و مسؤولان اجرایی کشور دادند. جا دارد همهی ما از دوستانی که چه در قوّهی مجریّه، چه در قوّهی مقنّنه، چه در قوّهی قضایّیه، چه در نیروهای مسلّح و چه در بخشهای گوناگون و نهادهای مختلف، هر کدام به نحوی با برانگیختگی از احساس وظیفه، تلاش میکنند، متشکّر باشیم. انشاءاللَّه این تلاشها مورد قبول الهی قرار گیرد. دوستانی هم که این زحمات را کشیدند و این قدمها را برداشتند، بدانند که آنچه کردهاند، بخشی از وظیفهی بزرگی است که بر عهده داشتهاند. همهی ما و شما باید باز هم تلاش کنیم. امروز رسالت بزرگی در دستان ما قرار گرفته است. این هم یکی از تصادفها و اتّفاقهای تاریخ است که ما این مسؤولیتها را عهدهدار شدهایم. مسؤولیتها، بسیار سنگین است و باید خود را تا سطح این مسؤولیتها بالا بکشانیم.
یک آیه را از سورهی مبارکهی آلعمران در نظر گرفتهام تا با شما عزیزان مطرح کنم و چند دقیقه در پرتو این آیه با هم پیش برویم. آن آیهی شریفه این است: «بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. ربّنا انّنا سمعنا منادیاً ینادی للأیمان أن امنوا بربّکم فامنّا ربّنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیّئاتنا و توفّنا مع الأبرار» (۱) شاید جمع حاضر در این جلسه جزو کسانی باشند که بشود این آیه را از زبان آنها بیان کرد. مفاد آیه، گفتار جمعی از اولوالالباب است؛ خردمندان و خردورزان. اینها عرض میکنند: پروردگارا! ما ندای آن منادیای که ما را به ایمان دعوت میکرد، شنیدیم و اجابت کردیم و ایمان آوردیم. میشود حدس زد که وقتی میگویند ایمان آوردیم، مراد فقط ایمان قلبی نیست؛ بلکه ایمان در قلب و زبان و عمل است، که البته این هم مراتبی دارد؛ کامل، کاملتر، نیمهکاره، ناقص. «فأمّنا»؛ ما ایمان آوردیم و در این مسیر به راه افتادیم؛ نه اینکه فقط یک نظریه را قبول کردیم؛ نه. در مسیر ایمان به حرکت درآمدیم.
درخواست این جمع از خدای متعال در مقابل این ارائهی گزارش چیست؟ میفرماید: «ربّنا فاغفرلنا ذنوبنا»؛ (۲) اوّل، مغفرت خود را شامل حال ما کن. نگوییم ما برای کدام گناهمان از خدای متعال مغفرت بخواهیم. سرتاپای بنده و امثال بنده، خطا و لغزش و گناه است. وقتی خدای متعال دربارهی پیغمبرش میفرماید: «لیغفر لک اللَّه ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر»؛ (۳) وقتی در قرآن و دعاها و ادعیهی صحیفهی سجادیّه و غیر آن، برای پیغمبر و اولیایش از خدای متعال طلب مغفرت میشود، تکلیف ما روشن است: اوّل، طلب مغفرت و آمرزش. «ربّنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیّئاتنا»؛ (۴) این تکفیر، ترمیم خطاهاست. ما بالاخره در مسیر حرکت خود، خطاهایی کردهایم و خدشههایی به وجود آوردهایم؛ ترمیم این را هم از خدا میخواهیم. بعد، «و توفّنا مع الأبرار»؛ (۵) مرگ ما و عبور ما از دروازهی این عالم به ملکوت را هم با ابرار قرار بده. مثل آنها و در جهت آنها بمیریم، که مهمترین مسأله، مسألهی عاقبت است. بزرگترین توفیق برای یک فرد یا یک جمع این است که بتواند این ایمان را در عمل و رفتار و زندگی خود صادقانه نشان دهد و این درخواست را از خدای متعال بخواهد. اگر ما بتوانیم با صدق و طلب واقعی از خدای متعال، این درخواست را بکنیم و این گزارش را بدهیم؛ یعنی بگوییم: «ربّنا انّنا سمعنا منادیاً ینادی للأیمان أن امنوا بربّکم فامنّا»، (۶) نسبت به جمع حاضر تطبیق میکند.
ما در وادی ایمان حرکت نمیکردیم. بله؛ در دلمان ایمان داشتیم؛ در عمل شخصیمان هم عمل میکردیم؛ اما مجرای زندگی همه - از جمله ما - مجرای ایمان نبود؛ مجرای کفر و جهالت و طغیان و طاغوتیگری بود؛ که لازمهی هر نظام غیردینی و غیرالهی و غیرایمانی، همین است. در فضای نظام غیردینی، انسان اگر خیلی هنر کند، فقط میتواند به وظایف فردی خود عمل کند، که آن وظایف فردی دینی هم در آن شرایط تأثیر لازم را نمیگذارد؛ یعنی آن تعالی و نورانیّت لازم را به وجود نمیآورد؛ بخش مهمّی از آن هدر میرود - طبیعی است که فضای محیط بر انسان، با محتویات ذهن انسان اصطکاکی دارد - و بخشی از آن اثر میکند. این حدّاکثر چیزی است که در نظامی که دین حاکمیت ندارد و مجاری امور در دست دین خدا و قانون الهی نیست، گیر انسان میآید. اما آنجایی که این فضا در اختیار دین است، همهی آنچه که انسان از قوا و نیروها در اختیار دارد، میتواند - نمیگویم حتماً میشود - در جهت تکامل و تعالىِ او به کار افتد؛ چون زمینه و فضا آماده است. البته اگر کوتاهی کردیم، قصور ورزیدیم، به کم قانع شدیم و موانعی که در سر راه قرار دارد، جلوی ما را گرفت، آنوقت همان هم گیر ما نمیآید. آنچه که در این راه لازم است، استقامت است.
من سال گذشته عرض کردم: فرآیند تحقّق هدفهای اسلامی، یک فرآیند طولانی و البته دشواری است. به طور نسبی انسان به آن اهداف نزدیک میشود؛ اما تحقّق آنها، بسیار طولانی است. قدم اوّل که پُرهیجانتر و پُرسروصداتر از همه است، ایجاد انقلاب اسلامی است. کار آسانی نبود؛ لیکن این آسانترین است. قدم بعدی، ترتّب نظام اسلامی بر انقلاب اسلامی است؛ یعنی ایجاد نظام اسلامی، که گفتیم نظام اسلامی، یعنی هندسهی عمومی جامعه، اسلامی بشود؛ که این هم شد. قدم بعدی - که از اینها دشوارتر است - ایجاد دولت اسلامی است. دولت نه به معنای هیأت وزیران؛ یعنی مجموعهی کارگزاران حکومت؛ یعنی من و شما. ما باید به معنای واقعی کلمه، در درون این نظامِ اسلامی، اسلامی شویم. این مشکلتر از مراحل قبلی است.
ما مسؤولان باید خود را بسازیم؛ مرتّب با خود کلنجار برویم؛ یکدیگر را به حق وصیت کنیم؛ یکدیگر را ارشاد کنیم؛ مثل آینهای در مقابل یکدیگر، عیوبمان را صادقانه به هم نشان دهیم؛ بنا را بر رفع عیب بگذاریم و خود را روزبهروز بهتر کنیم. هر کس هم که جدیداً مسؤولیت را بر عهده میگیرد، با این نیّت و با این هدف مسؤولیت را قبول کند که میخواهد برای خدمت به مردم، یک انسان صالح شود. آنوقت میشود تشکیل دولت اسلامی. قوای مقنّنه و قضایّیه و مجریّه و مسؤولان گوناگون ما باید بتوانند تا حدّ قابل قبولی خود را با این قالبها و معیارهای دینی و اخلاقىِ اسلامی تطبیق دهند. این مرحلهی سوم است؛ ما الان در این مرحله قرار گرفتهایم و باید دائم تلاش ما این باشد. اگر نمایندهی مجلسیم، اگر عضو دولتیم، اگر از مسؤولان قضایی هستیم، اگر روحانی هستیم، هر کجا قرار داریم، اوّلین و مهمترین وظیفه را اصلاح کار خود بدانیم؛ چون اصلاح شخص ما، صرفاً اصلاح شخص نیست؛ ما منشأ اثریم و یک کلمه حرف و یک امضاء و یک تصمیمگیری من و شما در جامعه تأثیر میگذارد. ما اگر خود را اصلاح کردیم، جامعه را اصلاح کردهایم. دورهی پیش از انقلاب گذشت که بعضی کسان فقط به خود میپرداختند. ما آن وقت به آنها ایراد میگرفتیم که به فکر جامعه و مردم هم باشید. گفت:
آن یک گلیم خویش به در میبَرد ز موج
وین سعی میکند که بگیرد غریق را
میگفتیم به فکر غریقها هم باشید؛ فقط به فکر نجات خودتان نباشید. الان آن زمان نیست؛ حالا من و شما اگر به فکر خودمان باشیم، به طور طبیعی غریقها را نجات دادهایم. اگر ما خود را اصلاح کنیم، جامعه اصلاح شده است. پس تشکیل دولت اسلامی، مرحلهی سوم است.
بعد از این مرحله، مرحلهی تلألؤ و تشعشع نظام اسلامی است؛ یعنی مرحلهی ایجاد کشور اسلامی. اگر این مرحله به وجود آمد، آنوقت برای مسلمانهای عالم، الگو و اسوه میشویم: «لتکونوا شهداء علی النّاس» (۷). اگر توانستیم این مرحله را بهسلامت طی کنیم - که از همّت مردان و زنان مؤمن، این چیزها اصلاً بعید نیست - آنوقت مرحلهی بعدی، ایجاد دنیای اسلام است. ببینید؛ فرآیند تحقّق نظام اسلامی، همینطور قدم به قدم به نتایج نهایی خود نزدیک میشود. نمیشود توقّع داشت که من و شما خود را اصلاح نکنیم؛ اما دنیا را اصلاح کرده باشیم یا کشور، اسلامی شود؛ نه. ما باید به خود بپردازیم. پس یکی از چیزهایی که ما لازم داریم، استقامت و پایداری است. استقامت، یعنی مسیر و جهتگیری را گم نکنیم و مرتب خطاها را اصلاح کنیم و از اینکه به ما بگویند خطا کردهاید، بدمان نیاید.
چند واژه در قرآن هست؛ من ارتباط این چند واژه و تعبیر را در قرآن عرض کنم. البته این بحثها، بحثهایی است که خوب است مسؤولان نظام در فرصتهای مناسب، به اینها هم بپردازند.
کارهای بزرگی بر عهدهی شماست. واقعاً بارهای سنگینی بر دوشتان قرار دارد. باید بتوانید این بارها را تحمّل کنید. از اطراف دنیا فشارهای سیاسی وارد میشود و تبلیغات منفی از همه طرف دنیا هجوم میآورد. علّتش هم معلوم است؛ چون نظام، نظامی است که با قلدرهای دنیا درافتاده است. وقتی نظامی شعار عدالت بدهد و با ظلم دربیفتد، یعنی با ظالمها درافتاده است. ظالمها چه کسانی هستند؟ همیشه قلدرهای دنیا ظالمند؛ ظالمها هم همان قلدرها هستند. کمتر اتّفاق میافتد که آدمهای ضعیف، ظالم شوند. زورداران هستند که ظالم میشوند؛ پس به طور طبیعی نظام اسلامی با اینها درمیافتد. این شبکهی عظیمِ به هم پیوستهی درهم تنیدهی بسیار فاسدِ سرمایهداری جهانی - که استکبار جهانی هم در حقیقت، همان است و اداره کنندهی سیاستهای جهانی است - دائم تبلیغات میکند، حرف میزند، جوّ میسازد و افکار عمومی درست میکند. بازتابهای اینها میآید تا به یکی یکىِ افراد میرسد؛ به نمایندهی مجلس میرسد، به مسؤولان قضایی میرسد، به دولت میرسد، به وزارت خارجه میرسد، به بخشهای مختلف میرسد. ایستادگی در مقابل اینها، ذخیره لازم دارد. بد نیست که دوستان در مواردی این ذخیره را در خود به وجود آورند.
یکی از این چند واژه، واژهی «استقامت» است: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة الّا تخافوا و لا تحزنوا»؛ (۸) کسانی که پایداری و استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنها نازل میشوند؛ یعنی در همین حالِ حیات دنیویشان، با ملکوت اعلی ارتباط پیدا میکنند؛ یعنی از لحاظ روحی و فکری و روانی، یک ذخیرهی تمامنشدنی پیدا میکنند و هیچ خوف و بیم و اندوهی بر آنها سایه نخواهد افکند. بیم در مقابل خطرهایی است که ممکن است در این راه انسان را تهدید کند. وقتی انسان ترس نداشت، جریتر و با قدرتِ بیشتر و روحیهی بهتر در این راه پیش میرود و به هدف نزدیکتر میشود. انسان وقتی حزن و اندوه ندارد، به خاطر این است که چیزی را از دست نمیدهد. اوّلاً موفّقیتهای این راه زیاد است؛ ثانیاً اگر انسان چیزی را هم از دست بدهد، چون در راه وظیفه و انجام تکلیف الهی است، وجدانش آسوده است؛ مثل خانوادههای شهدا که بچههای آنها شهید شدهاند و داغدیدهاند، اما درعینحال دلهایشان شاد است. اینها فرق دارند با کسانی که این حادثه برای آنها بر اثر غیر شهادت پیش آمده است.
تعبیر دیگری که در قرآن وجود دارد، «نسیان» است که به شکلهای مختلفی در قرآن کریم آمده است. آن چیزی که بیش از همه تکاندهنده است، نسیان نفس است: «و لاتکونوا کالذین نسوا اللَّه فانسیهم انفسهم»؛ (۹) مثل کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند، خدا هم آنها را دچار خودفراموشی کرد. البته در ادبیات سیاسی، خودفراموشی به معنای فراموش کردن هویّت خود، چیز خیلی بدی است - قوم و ملتی هویّت و تاریخ و فرهنگ و زبان خود را فراموش کنند؛ که نتیجهی آن، ذلّت و بدبختی این قوم خواهد بود - لیکن در ادبیات اخلاقی، اهمیت خودفراموشی، بیشتر است و خطرش حتّی سنگینتر از خودفراموشی سیاسی است. معنای نسیان نفس این است که انسان از هویّت و هدف وجود و باطن و دل و روح خود غفلت کند و دچار فراموشی شود؛ یعنی تسلیم جریان مادّىِ فاسدی شود که او را با خود میبرد تا به منجلاب و باتلاق برساند و برای انسان هیچ مقاومتی در مقابل حرکت بدی و فساد و شر وجود نداشته باشد. «فانسیهم انفسهم» یعنی انسان دچار لاابالیگری و وادادگی شود و اصلاً نداند که برای چه آمده است. مثل بچه، همهی عمر را گذراندن؛ چون معمولاً بچه به سرنوشت فکر نمیکند؛ برای او همین لحظه و آن، مهم است. بالاخره بعد از این شصت سال، هفتاد سال بناست بمیریم. بعد از آن، چه پیش میآید؟ آخر، هدف این زندگی چه بود؟ این آمدن و رفتن و ماندن، اصلاً برای چه بود؟ هیچ در اندیشهی این نیفتادن و فکر این را نکردن، بسیار خطرناک است. «اولئک هم الفاسقون»؛ (۱۰) اینها فاسقند. فسق به همین معناست؛ یعنی خارج شدن از چیزی بر اثر فساد و گندیدگی. وقتی پوست خرمای گندیده از آن جدا میشود، به آن فَسَقَ میگویند؛ «فِسْقْ» از اینجا گرفته شده است؛ یعنی بر اثر وادادگیها، آن عطر و آب و رنگ و عنصر ایمان از وجود انسان جدا شود. بنابراین یکی از آفتهای استقامت، نسیان است.
واژهی دیگری که در قرآن است و آن هم بنده را گاهی خیلی تکان میدهد، مسألهی «زیغ» است که در سورهی مبارکهی آلعمران آمده است؛ «ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمة انّک أنت الوهّاب»؛ (۱۱) پروردگارا! دلهای ما را دچار زیغ مکن؛ یعنی برمگردان و منحرف نساز؛ از صراط حق، متمایل به ناحق نکن. این دعای بندگان خداست که در قرآن نقل میشود. در سورهی مبارکهی صف دربارهی بنیاسرائیل میفرماید: «و اذ قال موسی لقومه یا قوم لم تؤذوننی و قد تعلمون انّی رسولاللَّه الیکم فلمّا زاغوا ازاغ اللَّه قلوبهم».(۱۲) کأنه در اینجا یک فعل و انفعال و یک عمل دوجانبه وجود دارد. یک قدمِ آن دست خود انسان است، اما نتایج و عواقبش از سوی خدای متعال است. «فلمّا زاغوا»؛ آنها قدم را کج گذاشتند و خود را به سراشیب زیغ دچار کردند؛ آنگاه «ازاغ اللَّه قلوبهم»؛ خدا هم آنها را منحرف و از این راه پرتاب کرد. پرتاب کردن خدا چیست؟ سلب توفیقات الهی. این در باب بنیاسرائیل است که البته فقط مخصوص بنیاسرائیل نیست. بنیاسرائیلی که فرعون را دیدند، حقّانیت موسی را فهمیدند و جلوِ چشم خود مشاهده کردند که چطور خدای متعال به وسیله بندهی برگزیدهاش - یعنی جناب موسیبنعمران - این حرکت عظیم را کرد؛ بنیاسرائیلی که دریا و لشکر فرعون و حوادث عجیب و غریب را به چشم خود دیدند، ولی به هواهای نفسانی و غفلت - همان نسیانی که گفته شد - تن دادند، به این وادی افتادند؛ «زاغوا». در همین آیه میفرماید: موسی به آنها گفت: «لم تؤذوننی»؛ چرا اینقدر مرا آزار میدهید؟ خدای متعال در سورهی احزاب میفرماید: «یا ایّها الّذین امنوا لا تکونوا کالّذین اذوا موسی فبرّأه اللَّه مما قالوا و کان عنداللَّه وجیها»؛ (۱۳) مثل کسانی که موسی را آزار دادند - یعنی بنیاسرائیل - نباشید. این خطاب به من و شما هم هست. از طرف آنها، زیغ عبارت است از تن دادن به هوا و هوس و میل به مادّهگرایی و پول و شهوات جنسی و بقیهی چیزهایی که گرفتاریهای ماست. از طرف خدای متعال هم آنچه پیش میآید، سلب رحمت و توفیقات اوست که ما را منغمر(۱۴) میکند. هر حرکت غلطی که از ما سر بزند، هر اقدام ناصواب و غیر عادلانه و عمل ناشی از اغراض و اهواء نفسانیای که ما بکنیم، یک قدم ما را به اعماق لجّهی فساد و دوری از خدا نزدیکتر میکند؛ «ازاغ اللَّه قلوبهم». این لغزش، پیدرپی میآید؛ به همین خاطر خطرناک است. نتیجهی لغزش این است که اوّل عمل انسان ناقص میشود؛ بعد اخلاقیّات و خُلقیّات در او متزلزل میگردد و تحت تأثیر قرار میگیرد و انسان صادقِ وفىِّ دارای احساس مسؤولیت، بتدریج به انسان مذبذب و بیوفایی که مسؤولیت سرش نمیشود، تبدیل میگردد و خُلقیّات او عوض میشود. در مرحلهی بعد هم اعتقادات انسان عوض میشود. همین فساد عملی که یک روز به چشم خیلی کوچک به آن نگاه کردیم، بتدریج هویّت ما را تغییر میدهد و اخلاق و اعتقاد ما را خراب میکند. آیهی شریفهی قرآن میفرماید: «فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا اللَّه ما وعدوه»؛ (۱۵) یعنی خدای متعال جمعی را به خاطر خلف وعدهای که به خدا کردند، به نفاق دچار کرد. فرمول عملکرد خدا روی انسان، این است؛ یعنی در واقع به عملکرد خودِ ما برمیگردد. خودِ ما هستیم که با کار خود موجب میشویم که رحمت و توجّه الهی شامل حالمان نشود. وقتی رحمت الهی شامل حال ما نشد، به سمت فساد و تباهىِ بیشتر پیش میرویم. در دعا میخوانیم: «الّلهم انّی أسئلک موجبات رحمتک»؛ (۱۶) انسان از خدای متعال موجبات رحمت را میخواهد. وقتی که این موجبات در عمل انسان نباشد، طبعاً رحمت الهی نازل نمیشود. این هم زیغ است.
علاج اینها چیست؟ البته کسانی که معلّمِ اخلاقند، بحثهای مفصّل و خوبی کردهاند و خوب هم هست که دوستان حقیقتاً به فکر بیفتند؛ منتها مسألهی من و شما، مسألهی مهمّی است. ما که نمیخواهیم درس اخلاق بگوییم. بنده به عنوان یکی از شما و مسؤولی مثل شما - که همهی ما مسؤول هستیم - احساس وظیفه میکنم و در درجهی اوّل هم مخاطب این حرفها خودم هستم - شاید این حرف انشاءاللَّه در دل تاریک خود من اثر بگذارد - بعد هم شما برادران و خواهران مخاطب این حرفها هستید. امروز وظیفهی ما بسیار سنگین است. هر چیزی که ما را از رسیدن به این وظیفهی بزرگ باز بدارد، باید با آن مقابله کنیم. اوّلش هم در درون خودِ ماست؛ همین اشکالاتی است که به گوشهای از آنها اشاره شد.
ما باید چه کار کنیم؟ آنچه که در قرآن مشاهده میشود، نقطهی مقابل این آفتها، «ذکر» است؛ نه فقط وِرد و اوراد و امثال اینها. اورادی که وجود دارد، یکی از وسایل ذکر است؛ اما ذکر به معنای یاد خدا و یاد تکلیف و یاد نعمت الهی است؛ «و اذکروا نعمة اللَّه علیکم اذ کنتم اعدائا فألّف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته اخوانا» (۱۷). اگر در قرآن ملاحظه کنید، در موارد متعدّدی به «یاد نعمت خدا» اشاره شده است. نعمت خدا، همهاش خورد و خوراک و امثال اینها نیست که به نظرمان کوچک بیاید - اگرچه آن هم کوچک نیست؛ خیلی مهمّ است - بلکه خدای متعال نعم عظیمی بر انسانها و از جمله بر ما دارد که باید به یاد آنها بیفتیم؛ یاد تکلیف، یاد نعمت، یاد عهد و پیمان. همهی ما عهد و پیمان داریم؛ هم با خدا، هم با مردم. شما در مجلس، یک طور؛ شما در دولت، یک طور؛ شما به عنوان رئیس جمهور، یک طور؛ شما به عنوان رئیس قوّهی قضایّیه، یک طور؛ شما به عنوان مسؤول نیروهای مسلّح، یک طور؛ بنده خودم، یک طور. هر کدامِ ما با مردم و نظام، یک طور عهد و میثاق داریم. به یاد این عهد و میثاقمان باشیم و مواظب باشیم پیمانشکنی نکنیم و عهد خود را زیر پا نگذاریم. به یاد حساب الهی و قیامت هم باشیم. زندگی زودگذر است؛ مسؤولیت از آن زودگذرتر است. همهی ما در مقابل پروردگار حضور پیدا خواهیم کرد و باید جواب بدهیم. به یاد این هم باشیم.
به نظر من آنچه که امروز جزو مشکلات اساسی ماست، اختلافات بیمبنا و بیپایهای است که بین جمع علاقهمندان و کارکنان و خدمتگزاران نظام - جمع خودیای که متعلّق به نظام است - وجود دارد. معنای خودی این است. حالا عدّهای از روی کجسلیقگی یا بدفهمی یا موذیگری، بحث خودی و غیرخودی را با جناحهای کشور تطبیق میکنند که خیلی حرف بیربطی است؛ نه، همهی جناحهای انقلاب جزو مجموعهی خودىِ کشورند. این مجموعهی خودی باید با یکدیگر همراه و همدل باشند. البته معنایش این نیست که با هم اختلاف سلیقه نداشته باشند، با هم بحث طلبگی نکنند و با هم برخی از مناقشات را نداشته باشند؛ اما تظاهر کردن به این مناقشات و عمده کردن چیز کوچکی که مناقشهانگیز است، چیز بسیار بدی است؛ جلوِ رحمت الهی را میگیرد؛ مردم را که باید به شما امید و اطمینان داشته باشند تا دنبال شما حرکت کنند و از شما حمایت نمایند، از شما دلسرد و مأیوس میکند و شاید از همه مهمتر - یا در ردیف مهمترینها - این است که شما را از کارتان باز میدارد. خیلی از کارهایی که به نظر نشدنی میآید، شدنی است؛ در صورتی که مسؤول، برای این کار متفرّغ باشد. این اختلافات و دعواها نمیگذارد شما متفرّغ باشید. وجود اینها در دولت، مجلس، قوّهی قضایّیه، داخل یک قوّه، بین دو قوّه، چیز بسیار بدی است. از جمله چیزهایی که بسیار بد است، اینگونه اختلافهاست. اینها را باید علاج کنید. البته الان بنده دوستانه و برادرانه عرض میکنم و واقعاً به عنوان نصیحت عرض میکنم که اینها را علاج کنید؛ اما اگر آدم ببیند همه میخواهند علاج کنند، ولی چند نفر نمیگذارند - چهار نفر اینجا، چهار نفر آنجا نمیگذارند - مجبوریم کسانی را که نمیگذارند وفاق به وجود آید، بهگونهای علاج کنیم!
خشم و شهوت خود را کنترل کنید. مراقب باشید با خشم و طمع نه قضاوت کنید، نه قانون بنویسید و نه تصمیم بگیرید. بدترین چیزها این است که انسان در حالت شدّتِ مجذوبیّتِ نسبت به چیزی - بخصوص اگر آن چیز، مادّی و شخصی باشد - یا تحت تأثیر ترس و خشم و عصبانیت، بخواهد تصمیمی بگیرد؛ چیزی را امضاء کند؛ قیام و قعودی بکند؛ قضاوتی بکند و حکمی صادر نماید. این لغزش بزرگی است.
بیش از هر چیز، دو عنصر دائم به یاد شما باشد: یکی خدا، یکی مردم. اگر خدا و مردم در یاد من و شما باشند، خیلی از کارها درست خواهد شد. «مردم» هم که میگوییم، نه به خاطر اینکه آنها را شریک خدا یا در عرض خدا قرار میدهیم؛ بلکه به خاطر اینکه خودِ خدا گفته است باید برای مردم کار کنید و به فکر آنها باشید. این وظیفه و مسؤولیت ماست.
پروردگارا! در این ماه مبارک، این دلهای پاک و روشن و این فضای نورانی را بر همهی ما مبارک کن. پروردگارا! انگیزهی ما را برای خدمت در راه خودت روزبهروز بیشتر کن. پروردگارا! قوّ علی خدمتک جوارحنا و اشدد علی العزیمة جوانحنا و هب لنا الجدّ فی خشیتک و الدّوام فی الاتّصال بخدمتک. (۱۸ پروردگارا! نظر رحمت و قبول و فضل خودت را بر کارهای مسؤولان کشور در بخشهای مختلف قرار بده. همهی ما را مشمول ادعیهی زاکیّهی حضرت بقیةاللَّه ارواحنافداه بگردان. روح مطهّر امام بزرگوار و شهدای عزیز انقلاب را روزبهروز متعالیتر فرما؛ ما را مشمول ادعیهی زاکیّهی آن بزرگواران قرار بده و در فرج حضرت ولىّعصر تعجیل فرما.
رحماللَّه من قرأ الفاتحة
۱) آل عمران: ۱۹۳
۲) آل عمران: ۱۹۳
۳) فتح: ۲
۴) آل عمران: ۱۹۳
۵) همان
۶) همان
۷) بقره: ۱۴۳
۸) فصلت: ۳۰
۹) حشر: ۱۹
۱۰) همان
۱۱) آل عمران: ۸
۱۲) صف: ۵
۱۳) احزاب: ۶۹
۱۴) در اینجا اصطلاحاً به معنای غرق شدن درلجّهی تباهی.
۱۵) توبه: ۷۷
۱۶) مفاتیحالجنان: دعای تعقیب نافلهی مغرب.
۱۷) آل عمران: ۱۰۳
۱۸) مفاتیح الجنان، دعای کمیل
الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرینالمنتجبین، سیّما بقیّةاللَّه فی الأرضین.
دوستان و میهمانان عزیز و مسؤولان محترم بخشهای مختلف کشور! خیلی خوشآمدید. امیدواریم که امروز این جلسه و این ساعت کوتاهِ آخر یک روز ماه رمضان، در فضایی که با عطر روزهداری معطّر است و با روح توجّه و توکّل و اخلاصی که لازمهی این جمعهای خودمانی و خصوصی است، بتواند ما را یک گام به خدای بزرگمان نزدیکتر کند و صفا و معنویت نزدیکِ افطار روز ماه رمضان در این جمع بتواند دلهای ما را با حقیقت درخشنده و تابناکی که جاذبهی آن، همهی زندگی ما را از آغاز جوانی تا امروز به سوی خود منجذب کرده است، هرچه بیشتر نزدیک کند.
همچنین از رئیس جمهور محترم و عزیزمان تشکّر میکنم که در زمینهی مسائل اقتصادی، شرح خوبی از اقدامات دولت و مسؤولان اجرایی کشور دادند. جا دارد همهی ما از دوستانی که چه در قوّهی مجریّه، چه در قوّهی مقنّنه، چه در قوّهی قضایّیه، چه در نیروهای مسلّح و چه در بخشهای گوناگون و نهادهای مختلف، هر کدام به نحوی با برانگیختگی از احساس وظیفه، تلاش میکنند، متشکّر باشیم. انشاءاللَّه این تلاشها مورد قبول الهی قرار گیرد. دوستانی هم که این زحمات را کشیدند و این قدمها را برداشتند، بدانند که آنچه کردهاند، بخشی از وظیفهی بزرگی است که بر عهده داشتهاند. همهی ما و شما باید باز هم تلاش کنیم. امروز رسالت بزرگی در دستان ما قرار گرفته است. این هم یکی از تصادفها و اتّفاقهای تاریخ است که ما این مسؤولیتها را عهدهدار شدهایم. مسؤولیتها، بسیار سنگین است و باید خود را تا سطح این مسؤولیتها بالا بکشانیم.
یک آیه را از سورهی مبارکهی آلعمران در نظر گرفتهام تا با شما عزیزان مطرح کنم و چند دقیقه در پرتو این آیه با هم پیش برویم. آن آیهی شریفه این است: «بسماللَّهالرّحمنالرّحیم. ربّنا انّنا سمعنا منادیاً ینادی للأیمان أن امنوا بربّکم فامنّا ربّنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیّئاتنا و توفّنا مع الأبرار» (۱) شاید جمع حاضر در این جلسه جزو کسانی باشند که بشود این آیه را از زبان آنها بیان کرد. مفاد آیه، گفتار جمعی از اولوالالباب است؛ خردمندان و خردورزان. اینها عرض میکنند: پروردگارا! ما ندای آن منادیای که ما را به ایمان دعوت میکرد، شنیدیم و اجابت کردیم و ایمان آوردیم. میشود حدس زد که وقتی میگویند ایمان آوردیم، مراد فقط ایمان قلبی نیست؛ بلکه ایمان در قلب و زبان و عمل است، که البته این هم مراتبی دارد؛ کامل، کاملتر، نیمهکاره، ناقص. «فأمّنا»؛ ما ایمان آوردیم و در این مسیر به راه افتادیم؛ نه اینکه فقط یک نظریه را قبول کردیم؛ نه. در مسیر ایمان به حرکت درآمدیم.
درخواست این جمع از خدای متعال در مقابل این ارائهی گزارش چیست؟ میفرماید: «ربّنا فاغفرلنا ذنوبنا»؛ (۲) اوّل، مغفرت خود را شامل حال ما کن. نگوییم ما برای کدام گناهمان از خدای متعال مغفرت بخواهیم. سرتاپای بنده و امثال بنده، خطا و لغزش و گناه است. وقتی خدای متعال دربارهی پیغمبرش میفرماید: «لیغفر لک اللَّه ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر»؛ (۳) وقتی در قرآن و دعاها و ادعیهی صحیفهی سجادیّه و غیر آن، برای پیغمبر و اولیایش از خدای متعال طلب مغفرت میشود، تکلیف ما روشن است: اوّل، طلب مغفرت و آمرزش. «ربّنا فاغفر لنا ذنوبنا و کفّر عنّا سیّئاتنا»؛ (۴) این تکفیر، ترمیم خطاهاست. ما بالاخره در مسیر حرکت خود، خطاهایی کردهایم و خدشههایی به وجود آوردهایم؛ ترمیم این را هم از خدا میخواهیم. بعد، «و توفّنا مع الأبرار»؛ (۵) مرگ ما و عبور ما از دروازهی این عالم به ملکوت را هم با ابرار قرار بده. مثل آنها و در جهت آنها بمیریم، که مهمترین مسأله، مسألهی عاقبت است. بزرگترین توفیق برای یک فرد یا یک جمع این است که بتواند این ایمان را در عمل و رفتار و زندگی خود صادقانه نشان دهد و این درخواست را از خدای متعال بخواهد. اگر ما بتوانیم با صدق و طلب واقعی از خدای متعال، این درخواست را بکنیم و این گزارش را بدهیم؛ یعنی بگوییم: «ربّنا انّنا سمعنا منادیاً ینادی للأیمان أن امنوا بربّکم فامنّا»، (۶) نسبت به جمع حاضر تطبیق میکند.
ما در وادی ایمان حرکت نمیکردیم. بله؛ در دلمان ایمان داشتیم؛ در عمل شخصیمان هم عمل میکردیم؛ اما مجرای زندگی همه - از جمله ما - مجرای ایمان نبود؛ مجرای کفر و جهالت و طغیان و طاغوتیگری بود؛ که لازمهی هر نظام غیردینی و غیرالهی و غیرایمانی، همین است. در فضای نظام غیردینی، انسان اگر خیلی هنر کند، فقط میتواند به وظایف فردی خود عمل کند، که آن وظایف فردی دینی هم در آن شرایط تأثیر لازم را نمیگذارد؛ یعنی آن تعالی و نورانیّت لازم را به وجود نمیآورد؛ بخش مهمّی از آن هدر میرود - طبیعی است که فضای محیط بر انسان، با محتویات ذهن انسان اصطکاکی دارد - و بخشی از آن اثر میکند. این حدّاکثر چیزی است که در نظامی که دین حاکمیت ندارد و مجاری امور در دست دین خدا و قانون الهی نیست، گیر انسان میآید. اما آنجایی که این فضا در اختیار دین است، همهی آنچه که انسان از قوا و نیروها در اختیار دارد، میتواند - نمیگویم حتماً میشود - در جهت تکامل و تعالىِ او به کار افتد؛ چون زمینه و فضا آماده است. البته اگر کوتاهی کردیم، قصور ورزیدیم، به کم قانع شدیم و موانعی که در سر راه قرار دارد، جلوی ما را گرفت، آنوقت همان هم گیر ما نمیآید. آنچه که در این راه لازم است، استقامت است.
من سال گذشته عرض کردم: فرآیند تحقّق هدفهای اسلامی، یک فرآیند طولانی و البته دشواری است. به طور نسبی انسان به آن اهداف نزدیک میشود؛ اما تحقّق آنها، بسیار طولانی است. قدم اوّل که پُرهیجانتر و پُرسروصداتر از همه است، ایجاد انقلاب اسلامی است. کار آسانی نبود؛ لیکن این آسانترین است. قدم بعدی، ترتّب نظام اسلامی بر انقلاب اسلامی است؛ یعنی ایجاد نظام اسلامی، که گفتیم نظام اسلامی، یعنی هندسهی عمومی جامعه، اسلامی بشود؛ که این هم شد. قدم بعدی - که از اینها دشوارتر است - ایجاد دولت اسلامی است. دولت نه به معنای هیأت وزیران؛ یعنی مجموعهی کارگزاران حکومت؛ یعنی من و شما. ما باید به معنای واقعی کلمه، در درون این نظامِ اسلامی، اسلامی شویم. این مشکلتر از مراحل قبلی است.
ما مسؤولان باید خود را بسازیم؛ مرتّب با خود کلنجار برویم؛ یکدیگر را به حق وصیت کنیم؛ یکدیگر را ارشاد کنیم؛ مثل آینهای در مقابل یکدیگر، عیوبمان را صادقانه به هم نشان دهیم؛ بنا را بر رفع عیب بگذاریم و خود را روزبهروز بهتر کنیم. هر کس هم که جدیداً مسؤولیت را بر عهده میگیرد، با این نیّت و با این هدف مسؤولیت را قبول کند که میخواهد برای خدمت به مردم، یک انسان صالح شود. آنوقت میشود تشکیل دولت اسلامی. قوای مقنّنه و قضایّیه و مجریّه و مسؤولان گوناگون ما باید بتوانند تا حدّ قابل قبولی خود را با این قالبها و معیارهای دینی و اخلاقىِ اسلامی تطبیق دهند. این مرحلهی سوم است؛ ما الان در این مرحله قرار گرفتهایم و باید دائم تلاش ما این باشد. اگر نمایندهی مجلسیم، اگر عضو دولتیم، اگر از مسؤولان قضایی هستیم، اگر روحانی هستیم، هر کجا قرار داریم، اوّلین و مهمترین وظیفه را اصلاح کار خود بدانیم؛ چون اصلاح شخص ما، صرفاً اصلاح شخص نیست؛ ما منشأ اثریم و یک کلمه حرف و یک امضاء و یک تصمیمگیری من و شما در جامعه تأثیر میگذارد. ما اگر خود را اصلاح کردیم، جامعه را اصلاح کردهایم. دورهی پیش از انقلاب گذشت که بعضی کسان فقط به خود میپرداختند. ما آن وقت به آنها ایراد میگرفتیم که به فکر جامعه و مردم هم باشید. گفت:
آن یک گلیم خویش به در میبَرد ز موج
وین سعی میکند که بگیرد غریق را
میگفتیم به فکر غریقها هم باشید؛ فقط به فکر نجات خودتان نباشید. الان آن زمان نیست؛ حالا من و شما اگر به فکر خودمان باشیم، به طور طبیعی غریقها را نجات دادهایم. اگر ما خود را اصلاح کنیم، جامعه اصلاح شده است. پس تشکیل دولت اسلامی، مرحلهی سوم است.
بعد از این مرحله، مرحلهی تلألؤ و تشعشع نظام اسلامی است؛ یعنی مرحلهی ایجاد کشور اسلامی. اگر این مرحله به وجود آمد، آنوقت برای مسلمانهای عالم، الگو و اسوه میشویم: «لتکونوا شهداء علی النّاس» (۷). اگر توانستیم این مرحله را بهسلامت طی کنیم - که از همّت مردان و زنان مؤمن، این چیزها اصلاً بعید نیست - آنوقت مرحلهی بعدی، ایجاد دنیای اسلام است. ببینید؛ فرآیند تحقّق نظام اسلامی، همینطور قدم به قدم به نتایج نهایی خود نزدیک میشود. نمیشود توقّع داشت که من و شما خود را اصلاح نکنیم؛ اما دنیا را اصلاح کرده باشیم یا کشور، اسلامی شود؛ نه. ما باید به خود بپردازیم. پس یکی از چیزهایی که ما لازم داریم، استقامت و پایداری است. استقامت، یعنی مسیر و جهتگیری را گم نکنیم و مرتب خطاها را اصلاح کنیم و از اینکه به ما بگویند خطا کردهاید، بدمان نیاید.
چند واژه در قرآن هست؛ من ارتباط این چند واژه و تعبیر را در قرآن عرض کنم. البته این بحثها، بحثهایی است که خوب است مسؤولان نظام در فرصتهای مناسب، به اینها هم بپردازند.
کارهای بزرگی بر عهدهی شماست. واقعاً بارهای سنگینی بر دوشتان قرار دارد. باید بتوانید این بارها را تحمّل کنید. از اطراف دنیا فشارهای سیاسی وارد میشود و تبلیغات منفی از همه طرف دنیا هجوم میآورد. علّتش هم معلوم است؛ چون نظام، نظامی است که با قلدرهای دنیا درافتاده است. وقتی نظامی شعار عدالت بدهد و با ظلم دربیفتد، یعنی با ظالمها درافتاده است. ظالمها چه کسانی هستند؟ همیشه قلدرهای دنیا ظالمند؛ ظالمها هم همان قلدرها هستند. کمتر اتّفاق میافتد که آدمهای ضعیف، ظالم شوند. زورداران هستند که ظالم میشوند؛ پس به طور طبیعی نظام اسلامی با اینها درمیافتد. این شبکهی عظیمِ به هم پیوستهی درهم تنیدهی بسیار فاسدِ سرمایهداری جهانی - که استکبار جهانی هم در حقیقت، همان است و اداره کنندهی سیاستهای جهانی است - دائم تبلیغات میکند، حرف میزند، جوّ میسازد و افکار عمومی درست میکند. بازتابهای اینها میآید تا به یکی یکىِ افراد میرسد؛ به نمایندهی مجلس میرسد، به مسؤولان قضایی میرسد، به دولت میرسد، به وزارت خارجه میرسد، به بخشهای مختلف میرسد. ایستادگی در مقابل اینها، ذخیره لازم دارد. بد نیست که دوستان در مواردی این ذخیره را در خود به وجود آورند.
یکی از این چند واژه، واژهی «استقامت» است: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة الّا تخافوا و لا تحزنوا»؛ (۸) کسانی که پایداری و استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنها نازل میشوند؛ یعنی در همین حالِ حیات دنیویشان، با ملکوت اعلی ارتباط پیدا میکنند؛ یعنی از لحاظ روحی و فکری و روانی، یک ذخیرهی تمامنشدنی پیدا میکنند و هیچ خوف و بیم و اندوهی بر آنها سایه نخواهد افکند. بیم در مقابل خطرهایی است که ممکن است در این راه انسان را تهدید کند. وقتی انسان ترس نداشت، جریتر و با قدرتِ بیشتر و روحیهی بهتر در این راه پیش میرود و به هدف نزدیکتر میشود. انسان وقتی حزن و اندوه ندارد، به خاطر این است که چیزی را از دست نمیدهد. اوّلاً موفّقیتهای این راه زیاد است؛ ثانیاً اگر انسان چیزی را هم از دست بدهد، چون در راه وظیفه و انجام تکلیف الهی است، وجدانش آسوده است؛ مثل خانوادههای شهدا که بچههای آنها شهید شدهاند و داغدیدهاند، اما درعینحال دلهایشان شاد است. اینها فرق دارند با کسانی که این حادثه برای آنها بر اثر غیر شهادت پیش آمده است.
تعبیر دیگری که در قرآن وجود دارد، «نسیان» است که به شکلهای مختلفی در قرآن کریم آمده است. آن چیزی که بیش از همه تکاندهنده است، نسیان نفس است: «و لاتکونوا کالذین نسوا اللَّه فانسیهم انفسهم»؛ (۹) مثل کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند، خدا هم آنها را دچار خودفراموشی کرد. البته در ادبیات سیاسی، خودفراموشی به معنای فراموش کردن هویّت خود، چیز خیلی بدی است - قوم و ملتی هویّت و تاریخ و فرهنگ و زبان خود را فراموش کنند؛ که نتیجهی آن، ذلّت و بدبختی این قوم خواهد بود - لیکن در ادبیات اخلاقی، اهمیت خودفراموشی، بیشتر است و خطرش حتّی سنگینتر از خودفراموشی سیاسی است. معنای نسیان نفس این است که انسان از هویّت و هدف وجود و باطن و دل و روح خود غفلت کند و دچار فراموشی شود؛ یعنی تسلیم جریان مادّىِ فاسدی شود که او را با خود میبرد تا به منجلاب و باتلاق برساند و برای انسان هیچ مقاومتی در مقابل حرکت بدی و فساد و شر وجود نداشته باشد. «فانسیهم انفسهم» یعنی انسان دچار لاابالیگری و وادادگی شود و اصلاً نداند که برای چه آمده است. مثل بچه، همهی عمر را گذراندن؛ چون معمولاً بچه به سرنوشت فکر نمیکند؛ برای او همین لحظه و آن، مهم است. بالاخره بعد از این شصت سال، هفتاد سال بناست بمیریم. بعد از آن، چه پیش میآید؟ آخر، هدف این زندگی چه بود؟ این آمدن و رفتن و ماندن، اصلاً برای چه بود؟ هیچ در اندیشهی این نیفتادن و فکر این را نکردن، بسیار خطرناک است. «اولئک هم الفاسقون»؛ (۱۰) اینها فاسقند. فسق به همین معناست؛ یعنی خارج شدن از چیزی بر اثر فساد و گندیدگی. وقتی پوست خرمای گندیده از آن جدا میشود، به آن فَسَقَ میگویند؛ «فِسْقْ» از اینجا گرفته شده است؛ یعنی بر اثر وادادگیها، آن عطر و آب و رنگ و عنصر ایمان از وجود انسان جدا شود. بنابراین یکی از آفتهای استقامت، نسیان است.
واژهی دیگری که در قرآن است و آن هم بنده را گاهی خیلی تکان میدهد، مسألهی «زیغ» است که در سورهی مبارکهی آلعمران آمده است؛ «ربّنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمة انّک أنت الوهّاب»؛ (۱۱) پروردگارا! دلهای ما را دچار زیغ مکن؛ یعنی برمگردان و منحرف نساز؛ از صراط حق، متمایل به ناحق نکن. این دعای بندگان خداست که در قرآن نقل میشود. در سورهی مبارکهی صف دربارهی بنیاسرائیل میفرماید: «و اذ قال موسی لقومه یا قوم لم تؤذوننی و قد تعلمون انّی رسولاللَّه الیکم فلمّا زاغوا ازاغ اللَّه قلوبهم».(۱۲) کأنه در اینجا یک فعل و انفعال و یک عمل دوجانبه وجود دارد. یک قدمِ آن دست خود انسان است، اما نتایج و عواقبش از سوی خدای متعال است. «فلمّا زاغوا»؛ آنها قدم را کج گذاشتند و خود را به سراشیب زیغ دچار کردند؛ آنگاه «ازاغ اللَّه قلوبهم»؛ خدا هم آنها را منحرف و از این راه پرتاب کرد. پرتاب کردن خدا چیست؟ سلب توفیقات الهی. این در باب بنیاسرائیل است که البته فقط مخصوص بنیاسرائیل نیست. بنیاسرائیلی که فرعون را دیدند، حقّانیت موسی را فهمیدند و جلوِ چشم خود مشاهده کردند که چطور خدای متعال به وسیله بندهی برگزیدهاش - یعنی جناب موسیبنعمران - این حرکت عظیم را کرد؛ بنیاسرائیلی که دریا و لشکر فرعون و حوادث عجیب و غریب را به چشم خود دیدند، ولی به هواهای نفسانی و غفلت - همان نسیانی که گفته شد - تن دادند، به این وادی افتادند؛ «زاغوا». در همین آیه میفرماید: موسی به آنها گفت: «لم تؤذوننی»؛ چرا اینقدر مرا آزار میدهید؟ خدای متعال در سورهی احزاب میفرماید: «یا ایّها الّذین امنوا لا تکونوا کالّذین اذوا موسی فبرّأه اللَّه مما قالوا و کان عنداللَّه وجیها»؛ (۱۳) مثل کسانی که موسی را آزار دادند - یعنی بنیاسرائیل - نباشید. این خطاب به من و شما هم هست. از طرف آنها، زیغ عبارت است از تن دادن به هوا و هوس و میل به مادّهگرایی و پول و شهوات جنسی و بقیهی چیزهایی که گرفتاریهای ماست. از طرف خدای متعال هم آنچه پیش میآید، سلب رحمت و توفیقات اوست که ما را منغمر(۱۴) میکند. هر حرکت غلطی که از ما سر بزند، هر اقدام ناصواب و غیر عادلانه و عمل ناشی از اغراض و اهواء نفسانیای که ما بکنیم، یک قدم ما را به اعماق لجّهی فساد و دوری از خدا نزدیکتر میکند؛ «ازاغ اللَّه قلوبهم». این لغزش، پیدرپی میآید؛ به همین خاطر خطرناک است. نتیجهی لغزش این است که اوّل عمل انسان ناقص میشود؛ بعد اخلاقیّات و خُلقیّات در او متزلزل میگردد و تحت تأثیر قرار میگیرد و انسان صادقِ وفىِّ دارای احساس مسؤولیت، بتدریج به انسان مذبذب و بیوفایی که مسؤولیت سرش نمیشود، تبدیل میگردد و خُلقیّات او عوض میشود. در مرحلهی بعد هم اعتقادات انسان عوض میشود. همین فساد عملی که یک روز به چشم خیلی کوچک به آن نگاه کردیم، بتدریج هویّت ما را تغییر میدهد و اخلاق و اعتقاد ما را خراب میکند. آیهی شریفهی قرآن میفرماید: «فاعقبهم نفاقا فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا اللَّه ما وعدوه»؛ (۱۵) یعنی خدای متعال جمعی را به خاطر خلف وعدهای که به خدا کردند، به نفاق دچار کرد. فرمول عملکرد خدا روی انسان، این است؛ یعنی در واقع به عملکرد خودِ ما برمیگردد. خودِ ما هستیم که با کار خود موجب میشویم که رحمت و توجّه الهی شامل حالمان نشود. وقتی رحمت الهی شامل حال ما نشد، به سمت فساد و تباهىِ بیشتر پیش میرویم. در دعا میخوانیم: «الّلهم انّی أسئلک موجبات رحمتک»؛ (۱۶) انسان از خدای متعال موجبات رحمت را میخواهد. وقتی که این موجبات در عمل انسان نباشد، طبعاً رحمت الهی نازل نمیشود. این هم زیغ است.
علاج اینها چیست؟ البته کسانی که معلّمِ اخلاقند، بحثهای مفصّل و خوبی کردهاند و خوب هم هست که دوستان حقیقتاً به فکر بیفتند؛ منتها مسألهی من و شما، مسألهی مهمّی است. ما که نمیخواهیم درس اخلاق بگوییم. بنده به عنوان یکی از شما و مسؤولی مثل شما - که همهی ما مسؤول هستیم - احساس وظیفه میکنم و در درجهی اوّل هم مخاطب این حرفها خودم هستم - شاید این حرف انشاءاللَّه در دل تاریک خود من اثر بگذارد - بعد هم شما برادران و خواهران مخاطب این حرفها هستید. امروز وظیفهی ما بسیار سنگین است. هر چیزی که ما را از رسیدن به این وظیفهی بزرگ باز بدارد، باید با آن مقابله کنیم. اوّلش هم در درون خودِ ماست؛ همین اشکالاتی است که به گوشهای از آنها اشاره شد.
ما باید چه کار کنیم؟ آنچه که در قرآن مشاهده میشود، نقطهی مقابل این آفتها، «ذکر» است؛ نه فقط وِرد و اوراد و امثال اینها. اورادی که وجود دارد، یکی از وسایل ذکر است؛ اما ذکر به معنای یاد خدا و یاد تکلیف و یاد نعمت الهی است؛ «و اذکروا نعمة اللَّه علیکم اذ کنتم اعدائا فألّف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته اخوانا» (۱۷). اگر در قرآن ملاحظه کنید، در موارد متعدّدی به «یاد نعمت خدا» اشاره شده است. نعمت خدا، همهاش خورد و خوراک و امثال اینها نیست که به نظرمان کوچک بیاید - اگرچه آن هم کوچک نیست؛ خیلی مهمّ است - بلکه خدای متعال نعم عظیمی بر انسانها و از جمله بر ما دارد که باید به یاد آنها بیفتیم؛ یاد تکلیف، یاد نعمت، یاد عهد و پیمان. همهی ما عهد و پیمان داریم؛ هم با خدا، هم با مردم. شما در مجلس، یک طور؛ شما در دولت، یک طور؛ شما به عنوان رئیس جمهور، یک طور؛ شما به عنوان رئیس قوّهی قضایّیه، یک طور؛ شما به عنوان مسؤول نیروهای مسلّح، یک طور؛ بنده خودم، یک طور. هر کدامِ ما با مردم و نظام، یک طور عهد و میثاق داریم. به یاد این عهد و میثاقمان باشیم و مواظب باشیم پیمانشکنی نکنیم و عهد خود را زیر پا نگذاریم. به یاد حساب الهی و قیامت هم باشیم. زندگی زودگذر است؛ مسؤولیت از آن زودگذرتر است. همهی ما در مقابل پروردگار حضور پیدا خواهیم کرد و باید جواب بدهیم. به یاد این هم باشیم.
به نظر من آنچه که امروز جزو مشکلات اساسی ماست، اختلافات بیمبنا و بیپایهای است که بین جمع علاقهمندان و کارکنان و خدمتگزاران نظام - جمع خودیای که متعلّق به نظام است - وجود دارد. معنای خودی این است. حالا عدّهای از روی کجسلیقگی یا بدفهمی یا موذیگری، بحث خودی و غیرخودی را با جناحهای کشور تطبیق میکنند که خیلی حرف بیربطی است؛ نه، همهی جناحهای انقلاب جزو مجموعهی خودىِ کشورند. این مجموعهی خودی باید با یکدیگر همراه و همدل باشند. البته معنایش این نیست که با هم اختلاف سلیقه نداشته باشند، با هم بحث طلبگی نکنند و با هم برخی از مناقشات را نداشته باشند؛ اما تظاهر کردن به این مناقشات و عمده کردن چیز کوچکی که مناقشهانگیز است، چیز بسیار بدی است؛ جلوِ رحمت الهی را میگیرد؛ مردم را که باید به شما امید و اطمینان داشته باشند تا دنبال شما حرکت کنند و از شما حمایت نمایند، از شما دلسرد و مأیوس میکند و شاید از همه مهمتر - یا در ردیف مهمترینها - این است که شما را از کارتان باز میدارد. خیلی از کارهایی که به نظر نشدنی میآید، شدنی است؛ در صورتی که مسؤول، برای این کار متفرّغ باشد. این اختلافات و دعواها نمیگذارد شما متفرّغ باشید. وجود اینها در دولت، مجلس، قوّهی قضایّیه، داخل یک قوّه، بین دو قوّه، چیز بسیار بدی است. از جمله چیزهایی که بسیار بد است، اینگونه اختلافهاست. اینها را باید علاج کنید. البته الان بنده دوستانه و برادرانه عرض میکنم و واقعاً به عنوان نصیحت عرض میکنم که اینها را علاج کنید؛ اما اگر آدم ببیند همه میخواهند علاج کنند، ولی چند نفر نمیگذارند - چهار نفر اینجا، چهار نفر آنجا نمیگذارند - مجبوریم کسانی را که نمیگذارند وفاق به وجود آید، بهگونهای علاج کنیم!
خشم و شهوت خود را کنترل کنید. مراقب باشید با خشم و طمع نه قضاوت کنید، نه قانون بنویسید و نه تصمیم بگیرید. بدترین چیزها این است که انسان در حالت شدّتِ مجذوبیّتِ نسبت به چیزی - بخصوص اگر آن چیز، مادّی و شخصی باشد - یا تحت تأثیر ترس و خشم و عصبانیت، بخواهد تصمیمی بگیرد؛ چیزی را امضاء کند؛ قیام و قعودی بکند؛ قضاوتی بکند و حکمی صادر نماید. این لغزش بزرگی است.
بیش از هر چیز، دو عنصر دائم به یاد شما باشد: یکی خدا، یکی مردم. اگر خدا و مردم در یاد من و شما باشند، خیلی از کارها درست خواهد شد. «مردم» هم که میگوییم، نه به خاطر اینکه آنها را شریک خدا یا در عرض خدا قرار میدهیم؛ بلکه به خاطر اینکه خودِ خدا گفته است باید برای مردم کار کنید و به فکر آنها باشید. این وظیفه و مسؤولیت ماست.
پروردگارا! در این ماه مبارک، این دلهای پاک و روشن و این فضای نورانی را بر همهی ما مبارک کن. پروردگارا! انگیزهی ما را برای خدمت در راه خودت روزبهروز بیشتر کن. پروردگارا! قوّ علی خدمتک جوارحنا و اشدد علی العزیمة جوانحنا و هب لنا الجدّ فی خشیتک و الدّوام فی الاتّصال بخدمتک. (۱۸ پروردگارا! نظر رحمت و قبول و فضل خودت را بر کارهای مسؤولان کشور در بخشهای مختلف قرار بده. همهی ما را مشمول ادعیهی زاکیّهی حضرت بقیةاللَّه ارواحنافداه بگردان. روح مطهّر امام بزرگوار و شهدای عزیز انقلاب را روزبهروز متعالیتر فرما؛ ما را مشمول ادعیهی زاکیّهی آن بزرگواران قرار بده و در فرج حضرت ولىّعصر تعجیل فرما.
رحماللَّه من قرأ الفاتحة
۱) آل عمران: ۱۹۳
۲) آل عمران: ۱۹۳
۳) فتح: ۲
۴) آل عمران: ۱۹۳
۵) همان
۶) همان
۷) بقره: ۱۴۳
۸) فصلت: ۳۰
۹) حشر: ۱۹
۱۰) همان
۱۱) آل عمران: ۸
۱۲) صف: ۵
۱۳) احزاب: ۶۹
۱۴) در اینجا اصطلاحاً به معنای غرق شدن درلجّهی تباهی.
۱۵) توبه: ۷۷
۱۶) مفاتیحالجنان: دعای تعقیب نافلهی مغرب.
۱۷) آل عمران: ۱۰۳
۱۸) مفاتیح الجنان، دعای کمیل