• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1389/10/08
یادداشتی از دکتر خسروپناه

وجوه تمایز مردم‌سالاری دینی از دموکراسی

مردم‌سالاری یا دموکراسی به عقیده اکثریت صاحب‌نظران این عرصه، نشأت‌گرفته از نوعی قرارداد اجتماعی و عرفی است. به همین دلیل مبانی و سطح تحلیل در مباحث مردم‌سالاری بر همین پایه شکل گرفته است. این عامل باعث شده تا چارچوب‌های تحلیلی در این زمینه نتوانند ویژگی‌ها و کارکردهای «مردم‌سالاری دینی» را فهم کنند. چراکه این مدل فراتر از یک قرارداد اجتماعی است و مبانی خاص خود را دارد. یادداشت زیر از دکتر عبدالحسین خسروپناه به توضیح این مؤلفه‌ها و تفاوت‌ها می‌پردازد:

مردم‌سالاری؛ حق یا تکلیف؟
در مردم‌سالاری دینی اگرچه مردم رأی می‌دهند و در انتخابات شرکت می‌کنند، ولی آن روحی که مبانی را ایجاد می‌کند، سبب می‌شود که ما معنایی کاملاً متفاوت با مدل‌های دیگر مردم‌سالاری داشته باشیم. مبانی «مردم‌سالاری دینی» عبارت است از خدامحوری، توسعه‌ی هستی از عالم ماده به عالم ملکوت و پیوند دین با نیازهای اجتماعی.

با این مبانی است که مردم متدین یک جامعه برای حفظ ارزش‌ها و اهداف اسلامی در انتخابات شرکت می‌کنند. آن‌گاه شرکت مردم در انتخابات و تعیین حاکمان تنها یک حق تلقی نمی‌شود، بلکه به عنوان تکلیف معرفی می‌شود.

به عبارت دیگر، مدل‌های مردم‌سالاری بیانگر یک رابطه‌ی عرضی بین انسان‌ها است. شرکت در انتخابات درواقع یک حق است و می‌شود که کسی این حق را ادا کند. در مردم‌سالاری دینی اما هم این رابطه‌ی عرضی بین انسان‌ها وجود دارد و هم رابطه‌ای طولی. رابطه‌ی عرضی یعنی مردم حق دارند که حاکم خود را انتخاب کنند. رابطه‌ی طولی نیز رابطه‌ی با خدا است. مردم «مکلف» هستند که مشارکت سیاسی داشته باشند و در تعیین و تحقق احکام و اهداف اسلامی نقش ایفا کنند، چون شرعاً مکلفند و این تکلیف است که رابطه‌ی بین انسان‌ها را تعیین می‌کند.
محبت و علاقه‌ی بین مردم و ولی، نشأت‌گرفته از ولایت است. تفاوتی که شیعه و اهل سنت در مبحث ولایت دارند، این است که اهل سنت وقتی ولایت ائمه را مطرح می‌کنند ولایت را به معنی محبت می‌گیرند و نه زمامداری. شیعیان اما در نسبت امت و ولایت، ولایت را به معنی زمامداری محبت می‌دانند.

بنابراین به یک معنی قرارداد اجتماعی این‌جا شکل می‌گیرد. مثلاً مردم وقتی در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت می‌کنند، گویی در حال بستن یک قرارداد اجتماعی با فرد منتخب هستند تا نیازهاشان را تأمین کند. البته این نیازها باید در چهارچوب دین تعیین شود، زیرا رابطه‌ی طولی وجود دارد. این یک تفاوت اساسی میان مردم‌سالاری دینی با مدل‌های مختلف دموکراسی است.

توحید در ولایت
علاوه بر این نکته، مبنای مهمی دیگری که ما در حکومت اسلامی داریم، مسئله‌ی توحید در ولایت است. توضیح آن‌که هیچ انسانی بر انسان دیگری ولایت ندارد و ولایت تنها از آن خدا است. اگر خداوند ولایتش را در دیگری تجلی داد، او دارای ولایت است و ولایتش تجلی ولایت الهی تلقی می‌شود. به اعتقاد شیعه، پیغمبر و ائمه(ع) از ولایت تکوینی، تشریعی، سیاسی و اجتماعی برخوردارند. در دایره‌ی خانواده هم پدر نسبت به فرزندان و همسرش یک ولایت نازله‌ای دارد.

اما یک ولایت دیگری نیز فقه برای فقیه مشخص کرده که نه به آن معنی ولایت تکوینی، تشریعی، سیاسی و اجتماعی پیامبر و امام است و نه به معنی ولایت پدر نسبت به خانواده‌اش، بلکه ولایتی است که از آن به ولایت سیاسی‌ـ‌اجتماعی تعبیر می‌‌کنیم. این ولایت سیاسی‌ـ‌اجتماعی مطلقه است. درواقع از این جهت با ولایت معصوم تفاوت دارد که معصوم ولایت تکوینی و تشریعی هم دارد، اما فقیه چنان ولایتی ندارد. البته از آن جهت شبیه ولایت معصوم است که ولایت سیاسی‌ـ‌‌اجتماعی‌اش مطلقه است، یعنی می‌تواند موقتاً بر اساس ضوابط شرعی، احکام شرعی را تعطیل کند و این بر اساس رعایت مصلحت مسلمین و جامعه‌ی اسلامی است.

این مبنای مهمی است به نام توحید در ولایت و زمامداری. قطعاً ولایت به نام زمامداری را خدا باید به فقیه یا حاکم اسلامی بدهد و مردم چنین ولایتی ندارند تا به حاکم اسلامی تفویض کنند.
قرارداد اجتماعی در غرب به این معنی است که مردم اختیارات سیاسی‌ـ‌اجتماعی‌شان را به حاکم تفویض می‌کنند. ما در نظام اسلامی چنین چیزی را نمی‌توانیم بپذیریم، چون توحید در ولایت این مقوله را افاضه کرده است به فقیه جامع‌الشرایط که همان امام و رهبر جامعه است.

بنابراین در «مردم‌سالاری دینی» مشارکت سیاسی مردم در این جهت است. باید مصداق ولی اسلامی را که خدا به نصب عام تعیین کرده است، شناسایی کنند و با او در تحقق اهداف اسلامی مشارکت کنند. با این تفاسیر، مردم‌سالاری دینی با قراردادهای اجتماعی هابز و لاک و ... تفاوت دارد.
در حوزه‌ی تبیین و بررسی ریشه‌ها و علل وقوع انقلاب اسلامی ایران این نکته مهم است که به دلیل عدم شناخت کافی از ماهیت انقلاب اسلامی، تحلیل‌های غربی ناقص است. فوکو، تد اسکاچپل، نیکی کدی و دیگر اندیشمندانی که انقلاب اسلامی ایران را تئوری‌پردزای کرده‌اند، این رویداد را به‌درستی نفهمیده‌اند، چراکه اصلاً آنها رابطه‌ی امت و امام را نمی‌فهمند؛ رابطه‌ی ولایت‌مداری و محبت‌گرایی.

مردم‌سالاری دینی در برابر حاکم‌سالاری دینی است و نه در برابر دین‌سالاری مردمی. بعضی می‌پرسند آیا دین سالار است یا مردم؟ قطعاً دین‌، خدا و احکام اسلام سالار هستند. این احکام هستند که سالارند و حاکم و مردم باید در تحقق آن مشارکت داشته باشند. اما آیا حاکم سالار است بر مردم یا مردم بر او سالارند؟ باید گفت که مردم مخاطب اصلی و متعلَّق وظایف حاکم اسلامی هستند. یعنی حاکم اسلامی باید همه‌ی تلاشش را انجام دهد تا نیازهای شرعی مردم را تحقق بخشد.

محبت، وجه تمایز مردم‌سالاری دینی
باید تصریح کنیم که محبت و علاقه‌ی بین مردم و ولی، نشأت‌گرفته از ولایت است. تفاوتی که شیعه و اهل سنت در مبحث ولایت دارند، این است که اهل سنت وقتی ولایت ائمه را مطرح می‌کنند ولایت را به معنی محبت می‌گیرند و نه زمامداری. شیعیان اما در نسبت امت و ولایت، ولایت را به معنی زمامداری محبت می‌دانند.

درست است که زمامدار حاکم است، اما نه حاکم قهری و نه حاکمی که با سطله و زور و استکبار بخواهد حکومت کند. در واقع محبت آن عنصری است که ولایت -به معنی زمامداری- را برای حاکم تعیین می‌کند تا با مردم و امت رابطه برقرار کند و حقوق آنها را رعایت کند و آن نخ تسبیحی است که این ارتباط را برقرار می‌کند. لذا وقتی حاکم اسلامی دستور جهاد می‌دهد، امت اسلامی صرفاً از باب ترس و ضمانت اجرایی و حقوقی به جهاد نمی‌روند که اگر نرفتند مجازات شوند، بلکه اصولاً امت اصل جهاد را با عنصر محبت‌مداری عمل می‌کنند. لذا با عشق و علاقه وارد میدان جنگ می‌شوند و برای رضای خدا خود را به خطر می‌اندازند و راه پیروزی را باز می‌کنند.

این عنصر محبت ریشه در عنصر ولایت دارد، محبتی که زائیده‌ی ولایت به معنی زمامداری است که یک رابطه‌ی دوسویه بین مردم و ولی برقرار می‌کند. لذا وقتی مردم گرفتاری داشته باشند، امام امت اسلامی خواب راحت ندارد و دائماً نگران است. از آن طرف امت اسلامی وقتی رهبرشان را می‌بینند، احساسات خود را با اشک و گریه‌ی شوق بروز می‌دهند. در جریان سفر اخیر رهبر انقلاب به قم دیدیم که وقتی اعلام می‌کردند که مثلاً رهبری قرار است ساعت 9 صبح تشریف بیاورند، مردم از دیشب تا صبح در خیابان‌ها منتظر رهبرشان ماندند. این شوقی است که از ولایت نشأت می‌گیرد.
قرارداد اجتماعی در غرب به این معنی است که مردم اختیارات سیاسی‌ـ‌اجتماعی‌شان را به حاکم تفویض می‌کنند. ما در نظام اسلامی چنین چیزی را نمی‌توانیم بپذیریم، چون توحید در ولایت این مقوله را افاضه کرده است به فقیه جامع‌الشرایط که همان امام و رهبر جامعه است.

در محبت‌گرایی و ولایت‌مداری بین امت و امام، هم مردم‌سالاری معنی پیدا می‌کند و هم دین‌داری و ولایت‌مداری که یکی از دستاوردهای آن 9 دی سال گذشته بود. حضور مردم در دفاع مقدس، حضور مردم در 22 بهمن و ... نیز همه در این چهارچوب قابل تبیین است. در حوزه‌ی تبیین و بررسی ریشه‌ها و علل وقوع انقلاب اسلامی ایران این نکته مهم است که به دلیل عدم شناخت کافی از ماهیت انقلاب اسلامی، تحلیل‌های غربی ناقص است. فوکو، تد اسکاچپل، نیکی کدی و دیگر اندیشمندانی که انقلاب اسلامی ایران را تئوری‌پردزای کرده‌اند، این رویداد را به‌درستی نفهمیده‌اند، چراکه اصلاً آنها رابطه‌ی امت و امام را نمی‌فهمند؛ رابطه‌ی ولایت‌مداری و محبت‌گرایی.

بنابراین با فهم درست مردم‌سالاری دینی متوجه خواهند شد که چرا 22 بهمن سال 57 آن اتفاق افتاد و چرا مردم در هشت سال دفاع مقدس با دست خالی جنگیدند و این‌که چگونه در روز نهم دی شاهد حضور گسترده‌ی مردم در برابر فتنه‌گران بودیم.

این رابطه که دقیقاً مردم‌سالاری دینی را معنی می‌کند، هم تکلیف است و هم حق؛ هم زمامداری است و هم محبت، هم حقوق امام است بر امت و هم حقوق امت است بر امام. این ارکان، کارکردش این است که مردم اولاً یک رابطه‌ی عاطفی و معنوی و معرفتی پیدا می‌کنند که به ‌واسطه‌ی آن متوجه می‌شوند که امام از امت چه می‌خواهد. مثل اصحاب امام حسین(ع) که امام چندین بار به آنها فرمود من حق خود را از شما برداشتم و شما می‌توانید هنگام شب از این محل بروید، اما آن‌ها نه‌تنها امام(ع) را رها نکردند، بلکه تا آخرین نفس جنگیدند و مشتاقانه به شهادت رسیدند.