آسیبشناسی انقلاب اسلامی
مقدمه
یکی از نظریهپردازان شوروی سابق در توصیف انقلاب اسلامی مینویسد: «انقلاب اسلامی شعار اصلی جنبشهای سیاسی، اسلامی مختلف در بسیاری از کشورهای اسلامی مشرق زمین است... مسأله مشترک برای این جنبشها، اسلامی کردن تمام جوانب زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و خانوادگی تمام شهروندان کشورهای خود و اعلان سومین راه رشد، که با سرمایهداری و سوسیالیسم متفاوت هست، میباشد.»(1)
به این معنا، انقلاب اسلامی با رویکرد به مذهب، خط مشی جدیدی در زمینه توسعه و استقلال، آزادی و عدالت برای جهان سال 1979 و برای تمامی کشورها و جنبشهای انقلابی که تا آن زمان روی پای خود ایستادن را تجربه نکرده، و به سمت بلوک غرب یا شرق متوجه شده بودند، ارائه میدهد. این موضوع برای قدرتهای جهان آن روز، تکاندهنده بود. به ویژه در این خصوص مسأله صدور انقلاب و پیوند بین جنبشهای اسلامی و آزادیبخش و حمایت از آنان در مبارزه با سلطهجویان و استعمارگران دنیای سرمایهداری و کمونیسم، بسیار قابل توجه است. در این زمینه، فرد هالیدی، استاد و کارشناس برجسته مسایل خاورمیانه، طی سمیناری در انگلیس میگوید: «انقلاب اسلامی در ایران جذابیت ایدئولوژیکی بسیار زیادی میان اعراب تا الجزایر و سودان دارد که نمیتوان آن را نادیده گرفت. به علاوه، در جمهوریهای آسیایی شوروی، بخصوص آذربایجان و گرجستان، عراق، افغانستان و پاکستان، با توجه به بافت اجتماعی این کشورها، دین و فرهنگ ایران دارای نفوذ بسیار زیاد است.»(2)
تاریخ بسیاری از انقلابها نشان میدهد که معمولاً انقلابیون و مصلحان گامهای اولیه را با موفقیت برمیدارند و رژیم سیاسی ظالم حاکم را بر انداخته و وضع موجود را متحول میسازند، ولی در تحقق اهداف انقلاب و بنای جامعه مطلوب ناکام میمانند. برای مثال، انقلاب مشروطیت هرچند حرکتی وسیع و مردمی بود و خونهای زیادی در راه آن نثار شد، اما با گذشت کمتر از چهارده سال از فرمان مشروطیت، شاهد کودتای 1299 و پایهگذاری دیکتاتوری رضاخان و روی کار آمدن غربزدهها میباشیم. در ناکامی انقلاب مشروطیت، عوامل زیادی نقش داشت. بر ماست که از آن انقلاب درس عبرت گرفته، عوامل ناکامی آن را در انقلاب اسلامی از بین ببریم.
مقام معظمرهبری (دام ظلّه) در مورد تلاش دشمنان برای نابودی انقلاب اسلامی فرمودهاند: «از وقتی ملت ایران با پیروزی انقلاب توانست دین خدا و اسلام را در قالب یک نظام اجتماعی مجسم و متبلور کند، ترس از اسلام در دل مستکبران به وجود آمد. تلاش و مبارزه خودشان علیه اسلام را به هر طریق ممکن شروع کردند. مبارزه با جمهوری اسلامی هم به خاطر اسلام است؛ زیرا وقتی که جمهوری اسلامی پایبندی خود را نسبت به معتقدات و اصول اسلامی ثابت کرد، به عنوان یک خطر بزرگ تلقّی شد و تمام دستگاههای استکبار علیه آن به کار افتادند.»(3) از سوی دیگر، انقلاب اسلامی را آفتهایی از درون تهدید میکند که میتواند منجر به افول آن گردد. مشکلاتی که همراه و درون انقلاب میباشد، «آفت»های انقلاب، و مشکلاتی که از بیرونْ انقلاب و انقلابیون را تهدید میکند، «موانع» انقلاب شناخته میشود. آنچه در پی میآید مروری بر گوشههایی از آفتها و موانعی است که انقلاب اسلامی را تهدید میکند و توجه به آنها بر همه دلسوزان این نهال مقدس و حافظان آن لازم و ضروری است. پیش از پرداختن به اصل موضوع، یاداوری این مطلب ضروری است که آفات انقلاب را میتوان به دو دسته کلی تقسیم نمود: الف) آفات طبیعی: که دست بشر یا در آنها دخالتی ندارد و یا اگر دارد دخالت تام ندارد، مثل افزایش بیرویه جمعیت، توزیع نامناسب جمعیت، مهاجرت بیرویه، بیسوادی و حوادث طبیعی همچون سیل، زلزله و خشکسالی. ب. آفتهای انسانی؛ که دست بشر در پیدایش آنها نقش دارد. مراد ما از آسیبها، در این بحث، نیز همین نوع دوم است.
آسیبهای درونی
1. تحریف ارزشها
بررسی تاریخ اسلام نشان میدهد که پس از وفات پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله مسیر انقلاب جهانی آن حضرت و شکل و محتوای آن، تا حدود زیادی عوض شد؛ این مسأله بر اثر رخنه افراد فرصتطلب و دشمنانی که تا دیروز با اسلام میجنگیدند، اما بعدها با تغییر شکل و قیافه، خود را در صفوف مسلمانان داخل کرده بودند، به وجود آمد. بدین ترتیب، از اواخر قرن اول هجری، تلاشهایی آغاز شد تا از این انقلاب با ماهیت اسلامی، به یک انقلاب دارای ماهیتی قومی و عربی تعبیر شود. وارثان میراث پیامبر به جای اعتقاد به تأثیرگذاری اسلام و ارزشهای اسلامی در پیروزی آنان، و به جای حفظ و تداوم دستاوردهای انقلاب اسلامی با معیارها و اصول اعتقادی خاص خود، به انقلابْ ماهیتی قومی و عربی دادند و معتقد شدند که علت پیروزی آنان بر ملل غیر عرب «ملت عرب» بوده است. بدیهی است که همین امر برای ایجاد شکاف در درون جامعه اسلامی کافی بود. در مقابل، گروهی به حق مدعی بودند که آنچه این گروه مطرح میکند، اسلام واقعی نیست؛ زیرا در اسلام حقیقی، مسایل قومی و نژادی ارزش و اعتباری ندارند. از سوی دیگر، گروهی نیز این مسأله را مطرح کردند که اکنون که پای قومیت در میان است، چرا ما نباید سروری و آقایی داشته باشیم؟ به این ترتیب، نطفه جنگهای قومی، نژادی و ـ به اصطلاح امروز ـ ناسیونالیستی در میان امت مسلمان بسته شد.(4)
نهضت خدایی باید برای خدا آغاز شود و برای او ادامه یابد و هیچ خاطره و اندیشهای غیر خدایی در آن راه نیابد تا عنایت و نصرت الهی شامل حالش گردد.(5) حضرت امام قدسسره در وصیتنامه خود، فراموش کردن اهداف فرهنگی قیام ملت و مکتب الهی اسلام، به انزوا کشاندن روحانیت، بزدگی و شرقزدگی و سلطه بیگانگان بر مقدرات مراکز تعلیم و تربیت را از آفات فرهنگی انقلاب معرفی مینماید.اندیشههای بیگانه ممکن است از طریق دشمنان یا دوستانی که مجذوب آرای دیگران شدهاند، نفوذ کنند. نمونه این گرایشها را در قرون اولیه اسلامی میتوان دید. مثلاً، مجذوبشدگان به پارهای اندیشههای فلسفی و آداب و رسوم ایرانی و تصوف هندی، نظریات و اندیشههایی را به عنوان خدمت، و نه به قصد خیانت، وارد اندیشههای اسلامی کردند.(6) بنابراین، در مسأله ورود و نفوذ اندیشههای بیگانه باید به زمینههای داخلی آن نیز توجه کرد. یکی از علل رواج مانویگری و مزدکگرایی، عدم اجرای عدالت از جانب حکومتها بود.
2. تجددگرایی افراطی
در مقابل تمسّک به اسلام ناب، تجددگرایی افراطی یا التقاطی، و زهدگرایی منفی قرار دارد. تجددگرایی افراطی تلفیق اسلام با اندیشههای غیر اسلامی برای زیبا جلوه دادن آن میباشد.(7) آنچه که مراحل پدیداری انقلاب و سپس گذار را به شدت از خود متأثّر میسازد، موضوع مدرنیته است. در اینج نمیتوان در باب نسبت مدرنیته با انقلاب یا نسبت مدرنیته با دین، به تفصیل سخن گفت؛ تنها به این مطلب اشاره میشود که مدرنیته و مراحل پایینتر آن، یعنی مدرنیسم و مدرنیزاسیون، به طرز اجتنابناپذیری در بستر تحولات و مؤلّفههای انقلاب و حیات دینی حضور دارند: مدرنیسم، به خصلت شمولیت مدرنیته و مدرنیزاسیون به پذیرشهای متجددانه مدرنیته تأکید دارد. این پذیرش عمدتا خود را در مظاهر و مصنوعات جلوهگر میسازد و کمتر از عناصر مرکزی و اصلی همچون عقلانیت، خودیت، و ارکان کلیدی مدرنیته بهرهمند است.(8) به هر حال، منظور توجه دادن به حضور اجتنابناپذیر فضای برخاسته از مدرنیته در جوامع دینی، همانند جامعه ماست.این حضور در مراحل مختلف انقلاب محسوس است؛ اما در مرحله شکلگیری انقلاب کمتر به چشم میخورد. در مراحل گذار است که مدرنیته یا شبه مدرنیته، آشکار میگردد و انقلابیون نمیتوانند نسبت به تبعات آن بیتوجه باشند. بیتوجهی در این مقوله، یعنی تن دادن به نارسایی تفسیر انقلاب از مسایل نو. اگر هم انقلاب خصیصه دینی داشته باشد، به معنای نارسایی آن دین قلمداد خواهد شد. به هر حال، انقلاب دینی باید تکلیف خود را با مسائلی از قبیل توزیع قدرت سیاسی ـ اقتصادی، علمآموزی جدید و مباحث روش شناسانه و فناورانه معلوم کند. دوران استقرار و ثبات انقلاب فرصت لازم را در این خصوص به نیروهای انقلاب میدهد. اما توجه به نوگرایی را نباید با بهت زدگی و انفعالگرایی و تأثیرپذیری خود فراموشانه در برابر مؤلّفههای مدرنیسم اشتباه گرفت.
3. رواج سکولاریسم
ترویج اندیشه سکولاریسم برای انقلابی که بر اساس یگانه انگاری دین و سیاست پاگرفته و جوهره آن را بر آمدن سیاست از دین تشکیل میدهد، سم مهلکی است که به پایههای آن آسیب جدی و جبرانناپذیری وارد میسازد. «این همانی» دین و سیاست از قویترین نقاط یک جامعه دینی، به ویژه در عصر جدید، به شمار میآید. سادهترین و بهترین وضعیت برای یک جامعه دینی پذیرش این نکته است که دین و سیاست را جفتی توأمان بدانند و حتی بیش از آن، حالتی «این همانی» میانشان برقرار سازند. در چنین شرایطی، نقاط قوت دین و سیاست با هم رابطه تعاطی را تشکیل میدهند. سیاست به هنگام، منسجم و قوی میتواند پشتوانه لازم برای اعتبار و شکوه دین قرار گیرد و متقابلاً دین مقبول و مطلوب و جای گرفته در اعماق ذهن و قلب اعضای جامعه که در عین حال، خود در بردارنده آموزههای سیاسی است، تکیه گاهی مناسب برای سیاست شمرده میشود. چنین رابطهای را میتوان از سیره پیامبر و آثار اسلامی نیز اخذ کرد، ولی پرداختن به این مهم خارج از چهارچوب و حوصله این مقاله است. اگر حکومت دینی حکومتی است که از صدر تا ذیل آن بر اساس دین تعریف میشود، بهترین راه مقابله با آن ارائه تفسیری از دین است که سیاست و اداره جامعه را در دست هر کس برتابد و دخالت دین در سازو کارهای حکومت و جامعه را نیز نپذیرد؛ دین را امری فردی و آن جهانی بداند و جامعه را از قلمرو الزامات دینی خارج سازد.
4. جدایی حوزه و دانشگاه
در واقع یکی از کلیدیترین مسائل اجتماعی و فرهنگی جامعه اسلامی ما حفظ و تقویت وحدت دو نهاد حوزه و دانشگاه است که جدایی آنها آفتی بزرگ به شمار میآید. از مهمترین مراکز فرهنگی یک جامعه، که میتواند محافظ و توسعهدهنده فرهنگ آن باشد، مدارس و دانشگاههای آن کشور است؛ زیرا نسل آیندهساز هر جامعه معمولاً از این مسیر پرورش مییابد. از اینرو، در تهاجم فرهنگی به کشور ما نیز تلاش گستردهای از سوی بیگانگان و وابستگان آنها برای تغییر ارزشها و از خودبیگانگی صورت گرفته است که در پاسخ به آن موضوع اسلامی کردن دانشگاهها مطرح شد.(9)
5. فساد اداری و اجتماعی
حضرت علی علیهالسلام میفرماید: همانا فلسفه نابودی رژیمهای پیشین این بود که حق مردم را ندادند تا آن را به رشوت خریدند، و راه باطلشان بردند و آنان پیرو آن گشتند.(10)
6. دنیاطلبی و اشتغال به زینتهای دنیوی
اگر زندگی تجملی و روحیه تکاثر طلبی در میان عناصر انقلابی فزونی گیرد و نیروهای انقلابی روحیه خود را از دست دهند، داعیه دفاع از انقلاب و ارزشهای آن تضعیف میشود. ابن خلدون نیز در بحث فراز و فرود تمدنها به دورانهای زیر اشاره میکند: دوران ظفر، دوران قدرت، دوره تجمل و فراغت، دوره خرسندی و بالاخره دوره اسراف و تبذیر و انحطاط. در دوران آخر، عصبیت (همبستگی اجتماعی) از بین میرود و تن آسایی، تجمل و حاکمیت روابط فزونی میگیرد.(11)
امام صادق علیهالسلام در حدیثی میفرمایند: «ما ذئبان ضاریان فی غنم قد فارقها رعاوءها، احدهما فی اولها و الآخر فی آخرها بافسد فیها من حب المال و الثروة فی دین المسلم»(12)؛ ضرر دو گرگ درنده که به ابتدا و انتهای گله بیچوپانی حملهور شوند هیچگاه از زیانی که از حب مال و جاهطلبی متوجه ین مسلمان میشود بیشتر نیست. امام سجاد علیهالسلام نیز در یک روایت مفصل ریشه بسیاری از خصلتهای ناپسندیده، به ویژه جاهطلبی را در حب دنیا میداند و حب دنیا را ریشه هر خطا معرفی میکند.(13)و به گفته حضرت امام خمینی قدسسره دنیادوستی با شعب مختلفش و به ویژه جاهطلبی ممکن است انقلاب و نظام اسلامی را به سقوط بکشد؛ چنانکه در کنار تعهد عملی، نقش عمده تخصص علمی در رهبری نیز بر همگان آشکار است و فقدان آن میتواند در زمره آفات خطرناک انقلاب به شمار آید.
7. فرار مغزها
نداشتن برنامهای همه جانبه برای جلوگیری از مهاجرت تحصیلکردگان و متخصصان، و نیز مشخص نبودن مرزهای «تعهد» و «تخصص» موجب ظهور پدیده فرار مغزها به کشورهای دیگر جهان میشود. این امر از یک سو، انقلاب را از تواناییهای افراد متخصص محروم میکند و از سوی دیگر، به ابزاری در دست ابزاری در دست دشمنان برای جوسازی علیه انقلاب مبدّل خواهد شد.
8. سوء مدیریت مدیران انقلاب
امام علی علیهالسلام عوامل افول دولتها را چهار چیز میداند: تباه نمودن اصول اساسی، فریبکاری، مقدم داشتن فرومایگان و مؤخر داشتن فرزانگان.(14)عوامل مزبور از ضعف یا سوء مدیریت مسؤولان حکومتی ناشی میشود و به تضعیف مشروعیت دولت میانجامد.
9. ناتمام گذاشتن آرمانهای نهضت
به تعبیر استاد مطهری، متأسفانه تاریخ نهضتهای اسلامی صدساله اخیر، نشان از یک نقیصه در رهبری روحانیت شیعه دارد و آن اینکه روحانیت نهضتهایی را که رهبری کرده تا مرحله پیروزی بر خصم ادامه نداده است.(15) مورد انقلاب اسلامی ایران هر چند وضعیت متفاوت است، اما هنوز همه آرمانهای داخلی و خارجی انقلاب تحقق نیافته است. تلاش در جهت تقویت و اجرای این آرمانها از طریق افزایش آگاهیهای عمومی و بسیج امکانات، به افزایش اقتدار و استحکام داخلی و نفوذ بینالمللی انقلاب میانجامد.
10. ابهام طرحهای آینده انقلاب
انقلاب باید طرحهای روشن و خالی از ابهام و مورد قبول و تأیید رهبران ارائه دهد تا جلوی ضایعات گرفته شود.(16) تجربه نشان داده است که لیگویی و روشن نبودن طرحهای آینده، به تناقض در عمل منجر میشود و مشکلات اساسی به بار میآورد.
11. تفرقه و اختلاف
امام علی علیهالسلام راز تداوم انقلاب را دوری از تفرقه و تحکیم ارکان مودت و محبت و ترغیب و توصیه نسبت به آن معرفی مینماید. مهمترین عوامل تهدیدکننده بالندگی یک ملت از دیدگاه آن حضرت عبارتند از: کاشتن بذر نفاق و کینه در سینه، پشت کردن به یکدیگر، ترک یاری هم نوعان و تبدیل الفت و محبت به پراکندگی و تفرقه.(17)
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نیز پیوسته بر دوری از تفرقه و لزوم وحدت برای تداوم انقلاب تأکید داشتند. از دیدگاه ابن خلدون نیز «عصبیت» مهمترین عامل اعتلای یک ملت و تمدن محسوب میشود. عصبیت به مثابه رشته مشترکی، خانواده ملت را به هم پیوند میدهد. اصولاً وجود اختلاف سلیقه و عقیده امری طبیعی و انکارناپذیر است و همه افراد بشر با توجه به نوع آموزش، تربیتها، محیط زندگی خانوادگی و اجتماعی، روابط عاطفی و انسانی و برداشتهای خود از مسائل و پدیدهها، دارای دیدگاهها و نظرات خاص خود میباشند که لزوما با دیدگاههای دیگران یکسان نیست. تجمع گروهها و دستجات فکری زمانی ایجاد میشود که نسبت به عقاید اصولی، توافقهای کلی و عمومی وجود داشته باشد و هدف مشترکی دنبال شود. معمولاً در هنگام احساس خطر برای ارزشها و معیارهای مورد علاقه و احترام تشکلها، بسیاری از اختلافات و نظرهای متفاوت و در عین حال غیر مهم نادیده گرفته میشود و صفبندیها هم منسجمتر میگردد. برای مثال، زمانی که خطر لیبرالیسم و منافقان انقلاب اسلامی را تهدید میکرد، نیروهای حزبالله منسجم و متحد بودند و هیچ کس از خطوط چپ و راست، طرفدار سرمایهدار و ... سخنی به زبان نمیآورد؛ ولی به محض اینکه آن خطرات بر طرف شد، آرام آرام اختلافات میان پارهای نیروهای حزبالله آشکار گردید و دستهبندیهایی را به وجود آورد. در حالی که، این اختلافنظرها از قبل هم وجود داشت، ولی عمده و اصلی نشده بود و از سوی دیگر، تصور میشد که انقلاب به مرحله ثبات و استقرار رسیده و خطرات داخلی یا خارجی آن را تهدید نمیکند.
در ذیل به عواملی که نفش اصلی و اساسی در تشدید اختلافات و تضعیف انقلابیون دارند اشاره میشود: هر فرد یا گروهی تصور میکند که تنها بینش و طرز فکر و برداشت او درست است و نجات انقلاب در تبعیت از آن بینش میباشد؛ آنچنان مطلق میاندیشد که راهی برای این نظریه که ممکن است احتمالاً او هم در اشتباه باشد، باز نمیگذارد و جالب توجه اینکه خط و بینش خود را دقیقا مطابق با مکتب اسلام و خط ولایتفقیه میداند و متقابلاً جناح مقابل را منحرف و مخالف انقلاب و ولایتفقیه دانسته و فراهم کردن هر نوع امکانی برای تفوق آن جناح در حاکمیت را موجب انحراف و ضایع شدن انقلاب میداند. از آنجا که فرد یا گروه مزبور خط فکری خود را به طور مطلق درست میداند، برای حاکم شدن آن از هر تلاش و کوششی فروگذار نمیکند و متقابلاً چون خط فکری جناح مقابل را منحرف و خطرناک میداند، از هر تلاشی برای دور کردن آنها از قدرت باز نمیماند. در عمل مشاهده شده که بسیاری از جناحهای سیاسی در مبارزه با جناح رقیب از جاده تقوا و صداقت خارج شده و چون خود را حق و جناح مخالف را باطل میپنداشتند، برای رسیدن به حاکمیت و طرد جناح مخالف، اغلب از توسل به هر شیوه ممکن فروگذار نمیکردند. از اینرو، بازار تهمت و افترا و برچسب زدن در چنین آشفتهبازاری به شدت رواج مییابد.
همانگونه که قبلاً بیان گردید، نفس اختلاف امری طبیعی و غیرقابل انکار است و در عین حال میتواند زاینده پیشرفت و ترقی نیز باشد، مشروط بر آنکه از آثار منفی و انحرافی آن اجتناب شود و این شرط، زمانی تحقق خواهد یافت که انقلابیون مسلمان از جاده تقوای الهی خارج نشده و به نظرات رهبر و ولایت فقیه متعبدانه پایبند و وفادار باشند.(18)
12. غفلت از پرورش نیروی انسانی
انقلاب به مثابه موجودی زنده است که برای دوام خود نیاز به تغذیه دارد. ساختن نیروهای انقلابی و مؤمن از نسلهای جدید، از مهمترین عوامل تداوم انقلاب محسوب میشود. غفلت از انتقال آموزههای انقلاب به نسلهای دوم به بعد انقلاب، خطر گسست فرهنگی را به همراه خواهد داشت. وصول به این مقصود چندان که مسؤولان فرهنگی در وضعیت کنونی انقلاب پنداشتهاند و عمل میکنند آسان نیست. به نظر میرسد، هشدارهای رهبر انقلاب و ارشادات ایشان آنچنان که باید از سوی برخی مسؤولان فرهنگی جدی گرفته نمیشود.
13. اعتدالگریزی و بیعدالتی اقتصادی
غارت اموال عمومی، حاکمیت تعداد محدودی از وابستگان رژیم بر بخش عظیمی از منابع اقتصادی کشور(19)، هجوم سرمایهداران خارجی، به ویژه امریکایی از دهه سی به بعد(20)، فاصله و شکاف اقتصادی بین طبقات جامعه که موجب فقر و محرومیت گستردهای در کشور حاکم گردیده بود(21) انتظار بازسازی اقتصادی، استقرار عدالت اجتماعی، فقرزدایی و رفع محرومیت را به طور طبیعی مطرح کرده بود. شعارهای اسلامی «عدالت علی» و «حمایت از مستضعفان» در بیاثر کردن تیغ مارکسیستها در حمایت از کارگران ـ کشاورزان به نحو قابل توجهی مؤثر بود و به تعبیر امام راحل قدسسره از بلعیده شدن نیروهای انقلابی در کام مارکسیسم(22) جلوگیری کرد. حمایت امام قدسسره از محرومان و مستضعفان اختصاص به دوره پر خروش 56 ـ 57 و نیز سالهای پس از انقلاب نداشت، بلکه ایشان از آغاز نهضت، یعنی دهه چهل، این مسائل را مطرح میکردند. امام پیوسته در عین اعتراضات عمیق خود به بنیانیترین سیاستهای مخرب رژیم و عناصر خارجی آن، یعنی امریکا و اسرائیل، پیوسته مشکل فقر و محرومیت آحاد مردم را مطمح نظر داشتند.(23)
امام خمینی در سال 1360، در دیدار با اعضای شورای نگهبان ضمن طرح مسائل اساسی اقتصادی، به این نکته مهم اشاره نمودند: «امروزه ما گرفتار دو جریان هستیم؛ یکی آن جریانی است که همین که به نفع مستضعفین و محرومین سخن گفته میشود و از کاخ نشینها و غاصبین حقوق مردم صحبتی شود میگویند این همان کمونیسم است، و جریان دیگر اینکه وقتی گفته میشود خودسرانه اقدام به تقسیم زمین یا گرفتن اموال ننمایند، میگویند طرفداری از سرمایهدارها و فئودالها شده است؛ در حالی که همانطور که میدانید اسلام نه با سرمایهداران موافق است نه با کمونیسم، اسلام راه و رسم دیگری غیر از اینها دارد.»(24) اهمیت مسائل اقتصادی در حدی بود که قانون اساسی یک فصل (فصل چهارم) را اختصاص به مسائل اقتصادی داده است. در مقدمه قانون اساسی نیز آمده است:«در تحکیم بنیادهای اقتصادی، اصل، رفع نیازهای انسانی در جریان رشد و تکامل است نه همچون دیگر نظامهای اقتصادی تمرکز و تکاثر ثروت و سودجویی؛ زیرا که در مکاتب مادی اقتصاد خود هدف است و بدین جهت در مراحل رشد، اقتصاد عامل تخریب و فساد و تباهی میشود، ولی در اسلام اقتصاد وسیله است و از وسیله انتظاری جز کارایی بهتر در راه وصول به هدف نمیتوان داشت.»
با این دیدگاه برنامه اقتصاد اسلامی فراهم کردن زمینه مناسب برای بروز خلاقیتهای متفاوت انسانی است و بدین منظور، تأمین امکانات مساوی و متناسب و ایجاد کار برای همه افراد و رفع نیازهای ضروری برای استمرار حرکت تکاملی آنان بر عهده حکومت اسلامی است.(25) امیرالمؤمنین علی علیهالسلام یکی از علل سقوط و زوال حکومتها را تبذیر و هزینههای زیان بار اقتصادی معرفی مینماید.(26) روش اقتصادی آن ضرت بر اساس عدالت و حقیقت بود و جز به حق عمل نمیکرد؛ هیچگونه تبعیض و امتیازی حتی برای خود و نزدیکانش قایل نبود تا جایی که چون عقیل برادر وی تقاضای سه صاع (یک کیلو) گندم از بیتالمال کرد، از این کار امتناع ورزید و آهنی گداخته به دست او نزدیک کرد و فرمود: «ای برادر، در این مال چیزی جز آنچه به تو دادم حقی نداری، ولی صبر کن تا مالی از خودم برسد، آنگاه هر چه خواسته باشی به تو خواهم داد.» امام علی علیهالسلام در پاسخ ایراد کسانی که رعایت مساوات در عطایای بیتالمال را خلاف «سیاست» میدانستند، فرمود: «اگر این دارایی از خودم بود، به طور یکسان در میان شما تقسیم میکردم تا چه رسد به اینکه این اموال از آن خداست. آگاه باشید که بخشیدن مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است.»(27) وقتی شریح قاضی خانهای گران به مبلغ 80 دینار خرید، حضرت او را احضار کرده و فرمود: «ای شریح، به زودی کسی به سراغت خواهد آمد که نه قبالهات را نگاه میکند و نه از شهودت میپرسد. تو را از آن خانه بیرون میکند و به قبر تحویل میدهد.»(28) مهمترین اصولی که امیرمؤمنان در سیاستهای اقتصادی دولت خود رعایت مینمود عبارت بودند از: رعایت حال خراجدهندگان، همیاری اقتصادی دولت و مردم، استفاده از مالیات برای عمران و آبادی، عدم تبعیض در اخذ مالیات، برخورد شدید با محتکران و گرانفروشان، محترم شمردن بیتالمال، رفاه و آسایش مردم و رسیدگی به طبقات پایین جامعه. ایشان همواره درباره مستضعفانی که هیچ چارهای برای معاش خود ندارند توصیه میکردند.(29)
به اجمال مهمترین آسیبهای اقتصادی انقلاب اسلامی ایران را میتوان چنین برشمرد:
1. وابستگی اقتصادی به قدرتهای بیگانه؛
2. نداشتن برنامههای بلند مدت و کوتاه مدت برای نیل به استقلال و توسعه اقتصادی؛ این امر موجب میشود امکانات و توانمندیهای کشور بیآنکه راهگشای یک اقتصاد مستقل و توسعه یافته شود، در امور روزمره و زودگذر به کار افتد و از میان برود.(30)
3. عدم توجه به بحرانهای اقتصادی ناشی از روند توسعه یا عدم توجه به رعایت اقشار کمدرآمد در اجرای برنامههای سازندگی و توسعه اقتصادی؛
4. عدم وجود فرهنگ کار و انضباط اجتماعی (چنانکه رهبر معظم انقلاب بارها بر این مهم تأکید ورزیدهاند)؛
5. جدا شدن مردم از برنامههای دولت در طرح سازندگی.
افزایش فاصله طبقاتی، پیدایش ثروتهای بادآورده، بیتوجهی به مستضعفان و عنایت به ثروتمندان، فاصله فاحش فقیر و غنی و فقدان عدالت اجتماعی ـ اقتصادی، راه را بر کمرنگ شدن آرمانهای انقلاب میگشاید. فقرا در بند تأمین ابتداییترین نیازهای زندگیاند و ثروتمندان در پی اسراف و تبذیر و تجمل. بنابراین، هر دو گروه خود را از مسیر انقلاب کنار میکشند و دشمنان انقلاب فرصت رخنه مییابند. قرآن کریم، به عنوان یک ضابطه کلی، اعلام میدارد که به هیچ وجه ثروت نباید میان توانگران دست به دست گردد: «کی لا یکون دولة بین الاغنیاء منکم.» (حشر: 7). استاد مطهری پس از تبیین عدالت اجتماعی، استقلال، آزادی و معنویت اسلامی به عنوان سه رکن انقلاب میگوید: «سرمایهداری از آن جهت محکوم است که در بطن خود استثمار را پرورش میدهد.»(31)
14. فراموش کردن محرومان
شهید مطهری در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی مینویسد: «من تأکید میکنم اگر انقلاب ما در مسیر برقراری عدالت اجتماعی به پیش نرود، مطمئنا به نتیجه نخواهد رسید و این خطر هست که انقلاب دیگری با ماهیت دیگری جای آن را بگیرد... این مکتبی است که پیشوایش علی علیهالسلام میفرماید: «و لکن هیهات ان یغلبنی هوای، و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمة و لعل بالحجاز او الیمامة من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع او ابیت مبطانا و حولی بطون غرثی و اکباد حری...»؛(32) اما دور باد که هوس بر من پیروز گردد و آز آتشین مرا به نوشخواری کشاند، حالی که در حجاز و یمامه مردمی باشند که به گردهای نان امید نداشته و شکمی سیر به خود ندیده باشند. دور باد که من با شکمی انباشته و آماسیده از طعام روز را به شب آورم و در پیرامون من گرسنگان و جگر سوختگان باشند...
15. تضعیف رهبری
یکی از راهبردهای دشمن برای براندازی انقلاب، تضعیف رهبری و کم اهمیت جلوه دادن جایگاه آن است. مقابله با اصل نظریه ولایت فقیه نیز از شگردهای دشمنان انقلاب است. استحکام این نظام انقلابی، همانگونه که در قانون اساسی ملحوظ شده، وابسته به اقامه اصل ولایت فقیه است. مادامی که خدشهای به این اصل وارد نیامده، براندازی انقلاب ناممکن خواهد بود. از اینرو، دشمنان انقلاب نسبت به آن اصل تشکیک، و حملات خود را متوجه اساس ولایت فقیه کردند. آنان نه تنها در این راه از به کارگرفتن برخی از نیروهای نفوذی خود در حوزههای علمیه ابا نکردند، بلکه در طرحی ویژه چنین وانمود کردند که مثلاً ولایت فقیه ریشه محکم فقهی و تاریخی ندارد و اگر هم ریشهدار باشد، کاربرد سیاسی ندارد! گاهی نیز در راستای این هدف، حمله به نهادهای وابسته به رهبری را در دستور کار خود قرار میدهند.
16. تضعیف اندیشه و روحیه انقلابی
دشمنان انقلاب، انقلابیگری را به هرج و مرج معنا میکنند تا راهی برای شماتت انقلابیون داشته باشند. در حالی که، انقلابیگری یعنی حفظ روحیه عصیان نسبت به زشتیها و اخلاق ناپسندی که موجب سقوط انسان و اجتماع در ورطه خودخواهی و ابتذال و پشت پازدن به اصول میشود. دشمنان انقلاب خواستار آرامش و سکونند تا در غفلت ناشی از آن، هواپرستی را حاکم کنند. مگر دشمنان انقلاب و شیاطین دست از اهداف شوم خود برداشتهاند که ما باور کنیم شوریدن بر ضد توطئههای آنها باید به فراموشی سپرده شود؟ بنابراین روحیه عصیان برای مقابله با خیانتهای آنان باید همواره در ما زنده بماند.(33)
17. ابتذال فرهنگی
از دیگر عوامل آسیبزا برای انقلاب اسلامی میتوان به استفاده از هنر، سینما و تئاتر اشاره نمود که از طریق تولید انواع فیلمها و سریالهای تلویزیونی و انتقال آن به کشور تأثیرات سویی را بر رفتارهای اجتماعی جوانان گذاشته است. مطبوعات و کتابها نیز برای ترویج فرهنگ غربی مورد استفاده قرار گرفتهاند. چاپ و نشر اشعار، مقالات و رمانهای مختلف برای ترویج پوچگرایی و نیز زیر سؤال بردن مبانی نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران و سیاستهای فرهنگی آن در سطح گستردهای مورد استفاده مخالفان نظام جمهوری اسلامی قرار گرفته است و نقش بسزایی در تهاجم فرهنگی غرب برای تضعیف باورهای اسلامی و انقلابی داشته است.(34) این خصوص نباید نقش نویسندگان به عنوان عناصر اصلی فرهنگ، هنر و علم را نادیده گرفت؛ هر چند دشمنان منتظر عناصر داخلی ننشسته، از هر ابزاری حتی ابزارهای اقتصادی برای وصول به این مقصود بهره میجویند. همچنین امروزه شاهد ورود حجم عظیمی از کالاهای مصرفی بیگانه با داشتن بار منفی تبلیغی فرهنگی به داخل کشور هستیم که تأثیر زیادی بر رفتار مردم، به ویژه جوانان دارد. گسترش فرهنگ مصرفی، یکی از نمودهای آن است که در پی آن، جامعه بیهدف به دنبال مصرف کالاهای مختلف میرود و از مقصد اصلی خود دور میگردد و حتی به فرهنگ غلط اسراف و تبذیر روی میآورد.(35)
از مهمترین ابزارهای اجتماعی برای تخریب فرهنگ جوامع دیگر، گسترش فساد اجتماعی است. فساد اجتماعی از جمله راهها و روشهای ضدفرهنگی است که ممکن است از عناصر داخلی گرفته شده و یا از فرهنگ بیگانه وارد اجتماع گردد. از جمله مفاسد اجتماعی، گسترش فساد جنسی در جامعه است. فیلمهای ویدیویی، برنامههای تلویزیونی ماهوارهای، تصاویر مبتذل مجلات و تبلیغات روانی که از این ابزارها نشأت میگیرد، همگی درصدند تا قشر جوان جامعه ما را در فساد جنسی فرو برند و با این کار آنان را از اهداف معنوی و فرهنگی انقلاب اسلامی منحرف کنند.از دیگر اقدامات اجتماعی تهاجم فرهنگی، ایجاد روحیه مدگرایی و اخلاق خاص ترویجکنندگان این مدها در قالب گروههای رپ، هوی متال و... است که ترویجکننده ارزشهای ضد اخلاقی از جمله همجنسبازی و برقراری روابط آزاد جنسی هستند.
آسیبهای بیرونی
1. توطئه براندازی انقلاب
آنگونه که تجربه انقلاب نشان داده است، راهبرد براندازی دشمن دارای دو شیوه «آشکار» و «پنهان» بوده است:
الف. براندازی آشکار: که شامل امور ذیل میگردیده است: اقدامات تخریبی گوناگونی که در جاسوسخانه امریکا، پیش از اشغال آن، طراحی و اجرا میشد، مداخله نظامی که در طبس ناکام ماند، طرح براندازی در پادگان نوژه، تحمیل هشتسال جنگ با عراق، محاصره اقتصادی، وضع مقررات ویژه بینالمللی برای تحریم همکاری شرکتهای خارجی با جمهوری اسلامی ایران و ... . البته همه این اقدامات به خواست خدا با شکست طراحان و مجریان آن مواجه شد.
ب. براندازی پنهان: رخنه در میان حوزههای علمیه و روحانیان، نفوذ در بین روشنفکران، الگوتراشی برای جوانان و نوجوانان امروز، یعنی نسل متولد شده بعد از پیروزی انقلاب، که نه شناخت مستقیمی از انقلاب و روند آن دارند و نه خاطرههای محکم و استواری از جانفشانیهای دوران دفاع مقدس، رواج دادن انواع و اقسام فعالیتهای فرهنگی مبتذل با به کارگیری آخرین دستاوردهای نوین و ابزارها و فناوریهای پیشرفته به منظور افزایش جاذبه آنها؛(36) از جمله برنامههای دشمن در فرایند براندازی پنهان بوده است.
2. فشارهای بینالمللی
کشورهای غربی، به ویژه امریکا برای اعمال فشار به جمهوری اسلامی ایران، همواره از طریق اعمال تحریمها، محکومیت ایران در مجامع بینالمللی با تأکید بر مسائل حقوق بشر و تروریسم، سعی در انزوای جمهوری اسلامی و مخدوش کردن الگوی حکومت اسلامی داشتهاند. این فشارها تا زمانی که این انقلاب از ارزشهای خود عدول نکرده است ادامه خواهد یافت.
3. تحریف ریشههای انقلاب
سرچشمه پیروزی انقلاب را در جوشش خونهایی باید دید که در 15 خرداد 1342 ریشههای آن را آبیاری کردند. آشنایی با چگونگی شکلگیری آن قیام سرخ، علل آن و انحرافاتی که دشمنان ملت از همان ایام سعی کردند در آن ایجاد کنند، از اهمیت اعتقادی و تاریخی برخوردار است. به هیچ وجه نباید آن سر چشمه، مهجور و آن علل برای نسل امروز و آینده ناشناخته بماند یا در کنار عناصر بیارزش و مشکوک، کمرنگ جلوه داده شود. از حیلههایی که به کار گرفته شده و هنوز هم ادامه دارد، مطرح کردن عوامل و حوادث کم اهمیت و بعضا خیالی یا بزرگ نمایی عناصر بیارزش و جریانهای ساختگی در حاشیه قیام خونین 15 خرداد است که به منظور تضعیف عظمت و شکوه آن قیام تاریخی و حماسه بینظیر دوران معاصر صورت میگیرد. آنها که چنان حیلههایی را به کار بسته یا میبندند، مطالعات دقیق و تحقیقات عمیقی درباره ریشههای انقلاب انجام دادهاند تا با کوچکنمایی ریشههای انقلاب مانع بروز هرگونه شور حماسی جدید، و ادامه هیجان حقطلبانه و پیگیری اقدام حسینی در آینده شوند.(37)
4. تهاجم فرهنگی
پس از پایان جنگ تحمیلی و آغاز برنامههای توسعه و بازسازی کشور، موضوع تهاجم فرهنگی و مقابله با این پدیده مورد توجه مقام معظم رهبری (دام ظلّه) قرار گرفت؛ ایشان در یکی از بیاناتشان با اشاره به سابقه تهاجم فرهنگی در ایران قبل از انقلاب اسلامی، از اواسط دوره قاجاریه و به ویژه دوره رضاخان، میفرمایند: «انقلاب اسلامی که آمد، مثل مشتی به سینه مهاجم خورده، او را عقب انداخت و تهاجم را متوقف کرد. شما در آن دوران اول انقلاب، ناگهان دیدید که مردم ما در ظرف مدت کوتاهی، تغییرات اساسی در خلقیات خودشان احساس کردند. در مردم، گذشت، قناعت، همکاری و گرایش به دین زیاد شد و آز و طمع و اسراف کم شد؛ اینها فرهنگ است، فرهنگ اسلامی اینهاست... البته عمیق نبود، آن وقتی عمق پیدا میکند که چند سالی روی آن کار بشود، این فرصت پیش نیامد... در اواسط دوران جنگ، به وسیله ابزارهای تبلیغی، به وسیله گفتارهای غلط و کجاندیشانه، مجددا شروع شد و آن تهنشینها و رسوبهای ذهنی و روحی خود ما مردم هم مؤثر بود! اما باز حرارت جنگ مانع بود تا اینکه جنگ تمام شد. پس از جنگ، این جبهه جدید به شکل جدی مشغول کار شد. دشمن با یک محاسبه فهمید که جمهوری اسلامی را نمیشود با تهاجم نظامی از بین برد!... با محاصره اقتصادی هم نمیشود، فهمیدند باید عقبه ما را بمباران کنند. فرهنگ، اخلاق، ایمان، ایثار، اعتقاد به دین، اعتقاد به رهبری، اعتقاد به قرآن و جهاد و شهادت او را باید از بین برد و شروع کرد.»(38)
5. ترویج ملیگرایی در برابر اسلامخواهی
دشمن انقلاب، از طرحها و برنامههایی حمایت میکند که ایران منهای اسلام را بزرگ بنماید و به ویژه نسل جوان را به افتخارات پوچ شاهنشاهی ظالمانه علاقهمند کند و از عظمتی که اعتقاد به اسلام برای او به وجود آورد، بیگانه سازد. وجه بازر هویت ایرانی، حتی پیش از اسلام خداجویی او بوده و همین وجه موجب گرایش سریع او به اسلام شده است. اینکه ایرانی خداجو و دینگرا باشد، خوشایند دشمنان ما نیست؛ چرا که همین مسیر به طور منطقی ایرانی را به اسلام و محبت اهلبیت و شیعه علی بودن و بالاخره، پیروزی انقلاب اسلامی میکشاند. از اینرو، طراحی دشمن بدان سمت میرود که القا کند ایرانی فاقد هویت است: زمانی اسکندر بر آنها تجاوز کرد، دورانی اعراب مسلط شدند، ایامی چنگیز بر آنها تاخت، سالهایی تیمور بر آنها یورش برد و در همه این احوال، ایرانی سر تسلیم فرود آورد و در مقابل مهاجم خاضع شد و دورویی کرد و اعتقاد قلبی خود را بروز نداد و به چاپلوسی حکام پرداخت و همراه آنها شیوه اجحاف و ارتشا را پیش گرفت و... . بدین ترتیب دشمن میخواهد اینگونه نتیجهگیری کند که توجه به اسلام و انقلاب اسلامی در میان ایرانیان از همان نوع اقدامات توأم با دورویی است که در طول تاریخ، ایرانیان از خود بروز دادهاند و گواه آن را نیز، بزرگ نمایی برخی از تخلفها و مفاسدی میگیرد که خواه ناخواه در هر جامعهای به چشم میخورد و در روزگار ما نیز وجود دارد.
اما ایرانی زمان اسکندر اگر در اثر انحطاط اواخر حکومت سلسله هخامنشی گرفتار سلطه یونانیان و مقدونیان شد، بعدها آن گرفتاری را جبران کرد و نگذاشت فرهنگ و سیاست یونانی بر روح او چیره شود. تسلط اعراب هم اصطلاح بیدینانی است که جرأت نمیکنند مخالفت خود را با اسلام ابراز کنند، و گرنه بحث اصلی سلطه اعراب نیست؛ چرا که هر جا و هر زمان که لازم بوده ایرانی در مقابل سلطه زور و ظلم ایستاده، بلکه موضوع مهم، نفس استقبال از اسلام و قرآن و مسلمانان است، که دشمن نمیخواهد به زبان آورد. ظلم و جور مغولان و تیموریان نیز بدان شکل خاتمه یافت که مغولان ایلخانی با کمک ایرانیان، مدافع اسلام گشتند و تیموریان نیز رواجدهنده فرهنگ ایرانی ـ اسلامی در شبه قاره هند شدند، و این تسلط و قدرت معنوی ایرانیان مسلمان را میرساند. ویژگیهای منفی که برای ایرانیان برمیشمرند نیز حاکی از قابلیت انطباق ایرانیان با شرایط جدید و قدرت صبر و استقامت آنها است که همواره به از پا در آمدن ظلم، هرچند به قیمت شهادت سربداران زیاد، انجامیده است.(39)
6. ترویج اسلامستیزی
دشمنان، اسلامی را که برای تضمین حق زندگی، حکم قصاص مقرر نموده، عقبمانده خواندند و خود به روشهای دیگری پناه بردند که در عمل به گسترش جنایت و تعدی در عالم منجر شده است. اسلامی را که بیشترین عنایت را به بانوان داشته و شایستهترین مقام و منزلت را برای آن مقرر فرموده، ضد زن نامیدند و خود راههایی را ابداع کردند که زنان را فقط ابزار شهوترانی میکند. اسلامی را که زیباترین و کاملترین مجموعه حقوقی را برای بشریت تنظیم کرده است، بیگانه از حقوق بشر و آزادیها قلمداد کردند و خود شیوهای را تبلیغ و ترویج نمودند که به تسلط ثروتمند بر محروم، و سیطره قدرتمند بر مستضعف ختم میشود.(40)
برخی گفتهاند: التزام به اینکه باید احکام اسلام در جامعه اجرا شود با حق طبیعی انسان نمیسازد. یکی از حقوق طبیعی انسان آزادی است که در آزادی فکر، دین، سیاست و آزادی بیان متجلی میشود. هر انسانی به طور طبیعی حق دارد هر دینی را که میخواهد انتخاب کند و احیانا دینش را عوض کند و حق دارد هر فکر و اعتقادی که دارد بیان و ترویج کند. اگر شما میگویید که حتما باید قوانین اسلامی در این کشور حاکم باشد، کسانی هستند که این قوانین را نمیخواهند. آنها حق دارند اظهارنظر کنند، رأی بدهند و بگویند ما این قوانین را نمیخواهیم! طرح این مطالب از سوی کسانی که به طور کلی منکر دین میباشند جای شگفتی نیست، اما متأسفانه گاهی از کسانی چنین مطالبی شنیده میشود که ادعای دینداری دارند و حتی گاهی پسوند اسلامی را با خودشان یدک میکشند، یا خودشان را پیرو امام معرفی میکنند!(41)
7. ترویج قومیتگرایی
دشمن، از جدا کردن فرد و جامعه ایرانی از هویت اسلامی مأیوس شده بود، حیلهای دیگر اندیشید و آن سوء استفاده از وجود قبایل و طوایف مختلف ایرانی، و ریشهدار قلمداد کردن و اصیل خواندن برخی اختلافات بین آنها بود. دشمن آن اختلافات را مایه امید خود قرار داد تا با تحریک و تشویق و تشدید آنها، درگیری عظیم و کشتاری خانمانسوز و بنیانبرانداز را شکل دهد که در انتهای آن نه از انقلاب اثری، و نه از اسلام پیامی، و نه از ایران نشانی باقی بماند! چه شادمانیها که دشمن از بروز درگیریهای قومی و سیاسی در برخی استانها یا شهرستانها از خود بروز نداد و چه تفسیرها که بر جزئیات آن درگیریها ننهاد و چه عوامل و علل تصنعی که برای آن نتراشید و چه حمایتها که از گسترش آنها نکرد! تفاوتهایی که به لحاظ فرهنگی و آداب و رسوم و سنن بین اقوام ایرانی وجود دارد، نشاندهنده سلایق گوناگون و تفاوتهایی است که در ظرافت درک مکارم بین افراد یا اقوام وجود دارد. این تفاوتها در طول تاریخ موجب تکمیل شناخت ایرانیان و رشد و بالندگی هنری و فرهنگی بوده و هیچ گاه برخی درگیریهای جزیی نتوانسته است مستقلاً موجب شکاف بین اقوام ایرانی، علیرغم یکسان نبودن زبان یا لهجه یا مذهب و دین و یا نحوه زندگی اجتماعی آنها، شود و در آینده نیز دشمنان، از وقوع یا دامن زدن به اختلافات بومی و قومی و منطقهای، طرفی نخواهند بست.
8. رخنه فرصتطلبان در انقلاب
فرصتطلب کسی است که نسبت به آرمانهای انقلاب بیاعتقاد یا بی تفاوت و در تلاش برای تأمین منافع شخصی خویش است. استاد مطهری در این رابطه میگوید: «هر نهضت مادام که مراحل دشوار اولیه را طی میکند، سنگینیاش بر دوش افراد مؤمن، مخلص و فداکار است. اما همین که به بار نشست و یا لااقل نشانههای بار دادن آن آشکار گشت و شکوفههای درخت آن هویدا شد، افراد فرصتطلب نفوذ میکنند... تا آنجا که انقلابیون مؤمن و فداکاران اولیه را از میدان به در میکنند... انقلاب فرزند خور نیست، غفلت از نفوذ و رخنه فرصتطلبان است که فاجعه به بار میآورد... مبارزه با رخنه و نفوذ فرصتطلبان علی رغم تظاهرات فریبندهشان یکی از شرایط اصلی (حفظ) یک نهضت در مسیر اصلی است.»(42)
هر انقلابی گروهی هستند که به انقلاب ایمان و اعتقاد ندارند، ولی حفظ و دستیابی به منافع شخصی یا گروهی، آنان را وا میدارد تا در تار و پود انقلاب و حتی، تا آنجا که زمینه به آنها اجازه دهد، در سطوح بالای انقلاب رخنه کنند. بدیهی است که پس از دستیابی به قدرت، در فرصتهای مناسب لطمات و ضربات کوبنده خود را بر پیکر انقلاب، نظام و رهبری وارد خواهند کرد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در حدیثی میفرمایند: «لست اخاف علی امتی غوغاء قتلهم و لا عدوا یجتاههم، و لکنی اخاف علی امتی ائمة مضلین ان اطاعوهم فتنوهم و ان عصوهم قتلوهم.»؛ بر امت خویش از آشوبی که آنان را فرمان برند، ایشان را به کفر میکشانند و اگر از فرمان آنان سر پیچی نمایند آنان را میکشند. قرآن کریم بین مؤمنانی که پیش از فتح مکه ایمان آورده و در راه خدا انفاق و جهاد میکنند، با مؤمنانی که پس از فتح مکه ایمان آورده و انفاق و جهاد میکنند، فرق میگذارد.
9. بزرگنمایی نقش جریان روشنفکری در انقلاب
عدهای از شخصیتهای روشنفکری که بعضا سر و کاری با دین نداشتند و یا حتی بعضا دینستیز نیز بودند، بسیار با حکومت طاغوت مقابله میکردند، و به رغم عدّه و عُدّه اندکشان در قیاس با نیروهای مذهبی، در مواردی مایه امید دشمنان انقلاب بودند؛ زیرا با بر سرکار آمدن احتمالی آنها امکان بسته شدن یا انحراف راه انقلاب میسر میشد. آخرین تحولات قبل از پیروزی انقلاب هم نشاندهنده تلاش بیحاصل دشمنان انقلاب برای به کرسی نشاندن چنین شخصیتها، و به زعم خودشان فرو نشاندن خشم انقلابی مردم بود که صد البته به جایی نرسید.
پس از انقلاب نیز دولت موقت از افرادی استفاده کرد که بعضا نه تنها مذهبی نداشتند، بلکه در تحقیر انقلابیون و متدینان از خود جسارت نشان میدادند! آن چنان دولت غیر متعهدی نمیتوانست بیش از آن یک سال دوام آورد. شخصیتهای روشنفکر مذهبی نیز عناصری ظاهرا مذهبیاند ولی فاقد انگیزههایی هستند که انقلابیون را به پیروزی رساند. هرچه از ایام پیروزی انقلاب فاصله گرفتیم حضور و جنجالآفرینی این دسته از روشنفکران بیشتر شد: آنها طعمه خوبی برای دشمنان انقلاباند؛ زیرا با تظاهر به مذهب، جسورانه به تعرض نسبت به ریشههای انقلاب، رهبری و ولایت پرداختهاند. همینها از آزادی موجود در جمهوری اسلامی که مجالی برای تبیین حق است، و نه فرصتی برای تبلیغ باطل، سوء استفاده کرده و با راه انداختن مطبوعات متهتک و جنجالی و غیر متعهد نسبت به آرمانهای نظام، یا برگزاری جلسات سخنرانی و به اصطلاح افشاگری، به تحکیم فلسفی مبانی انحراف اجتماعی پرداختهاند، آنها قصد اصلاح ندارند بلکه آلت دست بیجیره و مواجب دشمنان انقلاب شدهاند.
پینوشتها
1ـ مرتضی منطقی، «جنگ جهانی سوم»، فصلنامه نامه پژوهش، سال اول، ش 2 و 3 (پاییز و زمستان 1375)، ص 51.
2ـ احمد مقتدری، «انقلاب اسلامی، پیامدها و بازتابها»، ماهنامه بصائر، سال اول، ش 4 و 5، (دی و بهمن 1373)، ص 8.
3ـ سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار با گروهی از مردم و اعضای ستاد نماز جمعه تهران، 1/9/68.
4ـ مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 27.
5ـ همان، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صدساله اخیر، ص 99ـ98.
6ـ ر.ک: همان، ص 87ـ 78.
7ـ همان، ص 93ـ90.
8ـ برای توضیح بیشتر درباره این موضوع، ر.ک: علی ذو علم (گردآورنده)، جرعه جاری، مقاله « مدرنیته و وجه دینی انقلاب»، اثر حاتم قادری، ص 531.
9ـ ر.ک. به: سیدمصطفی تقوی مقدم، تحلیلی بر اسلامی کردن دانشگاهها، تهران، دارالحدیث، 1375.
10ـ نهجالبلاغه، نامه 79.
11ـ ر.ک: مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، ص 317 ـ 320. البته نباید فراموش کرد که این حرکت دورانی از دیدگاه ابن خلدون، شکل جبری دارد و 120 سال به طول میانجامد. ذکر نظر ابن خلدون به منظور روشن شدن تأکید نویسندگان بر نقش سوء تجمل و دنیاطلبی است.
12ـ بحارالانوار، ج 73، ص 24، روایت 14، باب 122.
13ـ ر.ک.به: بحارالانوار، ج 1، ص 154، روایت 30، ج 14، ص 311، روایت 17.
14ـ آمدی، غرر الحکم و درر الکلم، ش 7835، ص 342.
15و16ـ مرتضی مطهری، بررسی احتمالی نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص 92 / ص 96ـ97.
17ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
18ـ ر.ک: منوچهر محمدی، انقلاب اسلامی در مقایسه با انقلابهای فرانسه و روسیه، ص 317.
19ـ ر.ک. به: حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 272ـ 264 / ابوالحسن ابتهاج، خاطرات، ص 367، 434.
20ـ گودرز افتخار جهرمی، «گزارش دیوان داوری دعاوی ایران، ایالات متحده و عملکرد آن در قلمرو حقوق بینالملل»، مجله تحقیقات حقوقی، ش 15، ص 64ـ 63.
21ـ رک: مینو صمیمی، فریدون هویدا، سولیوان.
22ـ پیام امام خمینی به گورباچف، 11/10/67، صحیفه نور، ج 21، ص 66: «... مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود...»
23ـ به عنوان نمونه ر.ک.به: اطلاعیه اعتراض به کاپیتولاسیون 4/8/13643، صحیفه نور، ج 1، ص 113 / نامه سرگشاده به هویدا، صحیفه نور، ج 1، ص 132، (27/1/46).
24ـ نشریه داخلی سیاسی قضایی، دادستانی کل انقلاب جمهوری اسلامی ایران، ش 1، آذرماه 1360. به نقل از چالشهای اقتصادی، غلامحسین الهام / علی ذو علم، جرعه جاری، ص 271.
25ـ مجموعه قوانین، 1358، ص 34.
26ـ غرر الحکم و درر الکلم، ص 354.
27،28و29ـ نهج البلاغه، خطبه 21 / نامه 3 / نامه 53.
30ـ ر.ک.به: محمد پزشکیان و دیگران، انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، دفتر نشر معارف، چ هجدهم، تابستان 1381، ص 174.
31ـ مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 159ـ 149.
32ـ نهج البلاغه، نامه 45.
33ـ ر.ک: میرسلیم، پیشین.
34ـ ر.ک.به: اسماعیل شفیعی سروستانی، تهاجم فرهنگی و نقش تاریخی و روشنفکران، تهران، کیهان،1372.
35ـ ر.ک.به: علیرضا کریمیان، تهاجم فرهنگی ریشهها.
36ـ ر.ک: مصطفی میرسلیم، جرعه جاری، «براندازی انقلاب اسلامی ایران»، ص 231.
37ـ میرسلیم، پیشین.
38ـ سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از صاحبنظران و کارکنان دستگاههای فرهنگی 21/5/71. در مورد علل و عوامل تهاجم فرهنگی از دیدگاه رهبر معظم انقلاب، ر.ک: «تهاجم فرهنگی ریشهها راههای نفوذ و شیوه مقابله با آن»، جرعه جاری، تدوین علی ذوعلم، ص 429 به بعد.
39و40ـ ر.ک: میرسلیم، پیشین.
41و42ـ محمدتقی مصباح، نظریه سیاسی اسلام، ص 200 / ص 94ـ93.