• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1389/08/24
به مناسبت پیام رهبر انقلاب به حجاج

مردم آمریکا فریب دولت‌شان را نمی‌خورند

رهبر معظم انقلاب در پیامی به کنگره عظیم حج، با اشاره به روند افول نظام استکباری در طول این سی سال، اشاره کردند: «امروز جبهه‌ی ضداسلام که دو قرن بر ملت‌ها و دولت‌های اسلامی تحکمی ظالمانه می‌کرد و منابع آنان را به یغما می‌برد، شاهد زوال نفوذ خود و ایستادگی دلیرانه‌ی ملت‌های مسلمان در برابر خود است و در نقطه مقابل، حرکت بیداری اسلامی در حال پیشروی و عمق‌یابی روزافزون است.» دکتر منوچهر محمدی از اساتید برجسته‌ی سیاست خارجی، موضوع افول نظام استکباری را مورد ارزیابی قرار داده است.

- رهبر معظم انقلاب به تازگی دریکی از بیانات‌شان دو جبهه و گروه کلی را در جبهه‌بندی‌های سیاسی دنیا برشمردند: یک جبهه‌ی حق و مقاومت به سردمداری جمهوری اسلامی ایران و یک جبهه‌ی باطل و ظلم به سردمداری آمریکا. در ادامه تأکید می‌کنند که قدرت جبهه‌ی حق و مقاومت به دلایل مختلف روز به روز افزون می‌گردد و جبهه‌ی مخالف روبه زوال و سقوط است. واقعیت این است که برای بسیاری پذیرش قدرت روز افزون جبهه‌ی حق و زوال جبهه‌ی باطل مشکل است. سقوط نظام سلطه و در رأس آن ایالات متحده‌ی آمریکا چقدر به واقعیت نزدیک است و با چه دلایل علمی می‌توان آن را اثبات کرد؟
من فکر می‌کنم پذیرفتن پیش‌بینی امام خمینی(ره) در خصوص افول نظام سلطه که بعد از آن نیز رهبر معظم انقلاب همان را مورد تأکید قرار دادند امروز بسیار راحت است. امروزه برای همگان آشکار شده است که قدرت استکباری غرب به طور عام و آمریکا به طور خاص در حال فروپاشی است؛ حتی هم‌اکنون اندیشمندان آمریکا نظیر کارل کارلتون زمان فروپاشی آن را پیش‌بینی می‌کنند. الآن چند دهه است که آمریکا دچار بحران‌های اقتصادی بسیار عمیق شده و نتوانسته است بر این مشکلات غلبه کند و این مشکلات اقتصادی دامن‌گیر سایر کشورهای غربی نیز شده است. آمریکا در بحران اقتصادی سال 1929م که گریبان این کشور را گرفت، با کمک سایر کشورهای غربی توانست این مشکل را حل کند ولی امروز این کشورها دچار این مشکل شده‌اند.

این بحران اقتصادی نیز به دلیل هزینه‌های زیادی است که در جنگ‌های متعدد برای فراگیرکردن نظام سلطه ترتیب داده‌اند. ملت آمریکا و کشورهای غربی دیگر نه تنها توان پرداخت هزینه‌های دولت‌های خود را ندارند، بلکه خودشان نیز از لحاظ مالی ضعیف شده‌اند. هم‌اکنون بی‌خانمانی، فقر و آوارگی در آمریکا بیداد می‌کند. به تعبیر نوام چامسکی کشور آمریکا در درون خود دچار یک کشور جهان سومی شده است. شکست‌های پی‌درپی آمریکا به وضوح در همین انتخابات اخیر در آمریکا خود را آشکار کرد. دو سال قبل مردم آمریکا امیدوار بودند اوباما با تغییرات بنیادین در سیاست‌های این کشور مشکلات آنها را حل کند، ولی دیدند که از او هم کاری ساخته نیست. در واقع شکست دموکرات‌ها به معنای پیروزی جمهوری‌خواهان نبود، بلکه بیان‌کننده‌ی نوعی یأس و دل‌زدگی از نظام حاکم بر آمریکا بود.
امروز امانوئل والرشتاین تنها نظریه‌پرداز سقوط و فروپاشی نظام آمریکایی نیست که چنین حرفی می‌زند. جالب است که حتی کسانی که خودشان زمانی مروج افکار امپریالیستی آمریکا بودند، امروز اعتراف می‌کنند که آمریکا در حال سقوط است.

در حال حاضر نزدیک به 931 هزار مقاله و کتاب درباره‌ی فروپاشی آمریکا در غرب نوشته شده است. شاید بنده چند سال پیش  با قاطعیت  نمی‌توانستم درباره‌ی فروپاشی اسرائیل و آمریکا سخن بگویم و با مقاومت دانشجویان مواجه می‌شدم ولی الآن کمتر مخالفتی با این سخن صورت می‌گیرد. بنابراین شواهد نشان می‌دهد که نظام سیاسی غرب از جمله آمریکا به دوران افول خود رسیده است. حوادثی که در یونان، اسپانیا، انگلیس و فرانسه مشاهده می‌کنیم مقطعی و زودگذر نیستند، چون نظام این کشورها نمی‌تواند از پس حل این بحران‌ها برآید. امروزه جوامع و ملت‌های غرب آگاه شده‌اند که مشکلاتشان دیگر مثل گذشته حل نمی‌شود. غربی‌ها از لحاظ روابط خارجی و بین‌المللی در افغانستان و عراق در همان باتلاقی فرو رفته‌اند که اتحاد جماهیر شوروی فرو رفته بود و نمی‌دانند که چگونه از آن خارج شوند و خودشان اعتراف می‌کنند که پیروزی در این جنگ معنا ندارد. کشورهای غربی در حال حاضر از آمریکا سلب امید کرده‌اند چرا که این کشور نمی‌تواند حتی مشکلات داخلی خودش را حل کند.

- آمریکا در سال‌های گذشته نیز بحران‌های اقتصادی و سیاسی داشته است. نوع بحران فعلی چه تفاوتی با آنها دارد؟
به عنوان نمونه بحران اقتصادی شبیه به بحران فعلی در سال 1929م نیز اتفاق افتاد که افراد ثروتمندی در آن خیلی زود فقیر شدند. این بحران، محدود به آمریکا بود و این کشور توانست با تغییراتی در سیستم دلار مشکل را حل کند. جنگ جهانی دوم نیز تا حدی به حل این بحران کمک کرد، چرا که کشورهای درگیر جنگ در اروپا به امکانات تسلیحاتی آمریکا نیاز داشتند، به همین دلیل بازار تسلیحات آمریکا رونق گرفت. آمریکا امروزه این بحران را نمی‌تواند حل کند؛ چرا که بیشتر از توان اقتصادی کل غرب هزینه شده است. حباب‌های اقتصادی کشورهای غربی در حال ترکیدن هستند و در این موقع است که ورشکستگی نظام سرمایه‌داری غرب مشخص می‌شود. امروز امکان علاج این سیستم وجود ندارد مگر این که بخواهند کل سیستم‌شان را به هم بزنند، مانند کاری که گورباچف در اتحاد جماهیر شوروی انجام داد، چون اتحاد جماهیر شوروی در زمان گورباچف به این نتیجه رسید که دیگر نمی‌تواند به عنوان یک ابرقدرت باقی بماند و سیستمش نیز از هم پاشید. الآن شرایط آمریکا و غرب اینگونه است.

نظام سرمایه‌داری با این کارویژه که یک عده‌ی قلیل ثروت اکثر مردم را چپاول کنند به پایان خط رسیده است. هم اکنون آمریکایی‌ها توان پرداخت مالیات‌های سنگین دولت را ندارند، چون قدرت مالی ندارند، خانه‌هایشان گرفته شده است و شغل نیز ندارند؛ تزریق پول هم دیگر اثرگذار نیست. ما شاهد هستیم که بیشتر از 150 بانک آمریکایی ورشکست شده‌اند؛ فشار این ورشکستگی‌ها طبیعتاً روی دولت آمریکاست و او برای این که فشار را تحمل کند می‌خواهد آن را به مردم منتقل کند ولی توان مردم هم به پایان سیده است. برای مثال تظاهرات‌هایی که در خصوص افزایش دوره‌ی بازنشستگی در فرانسه اتفاق افتاد، بیانگر این است که مردم متوجه شده‌اند دولت به فکر استثمارشان است.
چرا وقتی آقای احمدی‌نژاد در نیویورک صحبت می‌کند شبکه‌های بی‌بی‌سی و سی‌ان‌ان مجبور می‌شوند صحبت‌های وی را پوشش خبری دهند؟ زیرا اگر پوشش ندهند، بینندگان خودشان را از دست می‌دهند.

از طرفی گسترش ارتباطات کمک زیادی به افزایش آگاهی‌های جوامع کرده است که جنایات دولت‌های غربی را برای مردم این کشورها آشکار می‌کند و باعث می‌شود این دولت‌ها دیگر نتوانند ظاهرفریبی کنند. هم‌اکنون دلار دیگر یک سرمایه‌ی جهانی نیست؛ وقتی که قیمت طلا از 500 دلار به حدود 1300 دلار می‌رسد یعنی ارزش دلار کاهش یافته است. بسیاری از کشورها دارند سرمایه‌ی خودشان را به پول‌های معتبرتر تبدیل می‌کنند. آمریکا بیش از 150 پایگاه نظامی در کشورهای دنیا دارد که بالغ بر 250 میلیارد دلار در سال فقط هزینه‌ی نگهداری این‌مراکز می‌شود. هزینه‌ی جنگ عراق ماهیانه 20 میلیارددلار است و تا به حال نزدیک به 6 تریلیون دلار در این جنگ هزینه شده است، در افغانستان نیز چنین هزینه‌‌هایی می‌شود.

- میزان مشارکت مردم در انتخابات اخیر آمریکا نیز پایین آمده بود.
بله. این امر می‌رساند که مردم به طور کلی از این نظام ناامید شده‌اند. جمهوری‌خواهان نیز به رغم رأی آوردن نمی‌توانند با همان شعارهای قبلی باقی بمانند، مگر این که تحولی جدی در سیاست‌های آنان ایجاد شود. دموکرات‌ها اگر بخواهند در انتخابات بعدی پیروز شوند باید در طول این دو سال به صورت واقع‌بینانه تحول ایجاد کنند چون اگر تحول ایجاد نکنند طرفدار نخواهند داشت. جالب این جاست که اگر تاکنون نیروی پلیس در کشورهای غربی مقابل شورش‌ها ایستادگی کرده است، کم‌کم دست از این کار می‌کشد، چرا که خودشان نیز تحت فشار هستند. اخیراً اعتصاباتی در نیروهای امنیتی و پلیسی این کشورها پیدا شده است. برای مثال آن‌ها وقتی که بفهمند دوره‌ی بازنشستگی‌شان به تأخیر افتاده است قطعاً ساکت نمی‌نشینند. در صورت تداوم چنین امری همان اتفاقی که برای روسیه افتاد برای غرب نیز می‌افتد؛ روسیه تزاری زمانی ساقط شد که سربازان تزاری حاضر نشدند به روی کارگران اسلحه بکشند.

- می‌خواهیم به مقاله معروف والرشتاین بپردازیم که جناب‌عالی آن را ترجمه کرده‌اید. در این مقاله با عنوان «وقتی عقاب سقوط می‌کند» حدود هشت سال پیش امانوئل والرشتاین تصریح می‌کند سلطه‌ی آمریکا به پایان رسیده است. ابتدا می‌خواهم بپرسم جایگاه این نظریه‌پرداز در میان تئوری‌پردازان روابط بین‌الملل کجاست؟ سپس در خصوص خود مقاله برای ما توضیح بدهید.
امروز امانوئل والرشتاین تنها نظریه‌پرداز برجسته‌ای نیست که چنین حرفی می‌زند. جالب است که حتی کسانی که خودشان زمانی مروج افکار امپریالیستی آمریکا بودند، امروز اعتراف می‌کنند که آمریکا در حال سقوط است. شورای روابط خارجی آمریکا بزرگترین اتاق فکر آمریکاست که اندیشمندانی مانند کیسینجر، برژینسکی و امثال آنان در این شورا حضور دارند که در واقع جهت‌دهنده‌ی کل نظام آمریکا این شوراست. ریچارد هاوس، رئیس این شورا، بر خلاف هانتینتگون که مسأله‌ی برخورد تمدن‌ها را مطرح می‌کند و می‌گوید ما وارد عصر بی‌قطبی شده‌ایم و چیزی به نام ابرقدرت یا قدرت‌های بزرگ وجود ندارد. او نوعی آنارشیسم بین‌الملل را مطرح می‌کند. نظریه‌ی والرشتاین در آن زمان خیلی در غرب مطرح نشد، ولی این نظریه امروز تحقق پیدا کرده است و مورد قبول است.

مقاله‌ای را می‌خواندم که می‌گفت سقوط آمریکا از جنگ کره آغاز شد؛ آمریکا نتوانست در جنگ کره پیروز شود و نزدیک به 50 هزار کشته داد و بعد در جنگ ویتنام این شکست به اوج خود رسید. امروز هم این شکست‌ها در عراق و افغانستان تکرار می‌شوند. آمریکا در جنگ ویتنام 700 هزار نیرو به کار برد ولی دست خالی برگشت و بزرگترین جنایات را نیز آنجا مرتکب شد. مشکل اینجاست که دولتمردان آمریکا نماینده‌ی منافع ملی آمریکا نیستند، بلکه نماینده‌ی صاحبان قدرت، ثروت، کارتل‌ها، تراست‌ها و صنایع نظامی پیچیده هستند. جنگ‌هایی که آمریکا راه می‌اندازد اغلب به خاطر ضرورت ایجاد بازار مصرف صنایع پیچیده‌ی نظامی است. برای آن‌ها مهم نیست که شکست می‌خورند یا پیروز می‌شوند. دولتمردان آمریکا تا به حال می‌توانستند هزینه‌های گزاف را چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ انسانی بر مردم این کشور تحمیل کنند ولی الآن دیگر نمی‌توانند.

- غیر از والرشتاین و ریچارد هاوس، افراد دیگری از نظریه‌پردازان برجسته‌ی آمریکا می‌شناسید که به افول آمریکا اشاره کرده باشند؟
برژینسکی یکی از این افراد است که به صراحت در تقابل با نظریه‌ی برخورد تمدن‌های ساموئل هانتینگتون می‌گوید: برخورد ما با تمدن اسلامی نیست، برخورد ما با ضعف‌های درونی خود ماست؛ ما از اخلاق و معنویات دور شده‌ایم و مادیات دیگر نمی‌تواند جامعه‌ی ما را حفظ کند. وی ادامه می‌دهد قرن بیست و یکم قرن اخلاق و معنویات است و اگر جامعه‌ی آمریکا به اخلاق و معنویات برنگردد به طور مسلم سقوط می‌کند. برژینسکی فردی است که در سال 1975م سقوط اتحاد جماهیر شوری را پیش‌بینی کرده بود. بنابراین اندیشمندان بزرگی وجود دارند که به این جمع‌بندی رسیده‌اند. همه چیز مبرهن و مشهود است و چندان پیش‌گویی بزرگی نیست.
غربی‌ها از لحاظ روابط خارجی و بین‌المللی در افغانستان و عراق در همان باتلاقی فرو رفته‌اند که اتحاد جماهیر شوروی فرو رفته بود و نمی‌دانند که چگونه از آن خارج شوند و خودشان اعتراف می‌کنند که پیروزی در این جنگ معنا ندارد.

واقعیات نظام حاکم بر آمریکا گویای این است که دولتمردان آمریکا نمی‌توانند از عهده‌ی حل معضلات این کشور برآیند. آن‌ها سعی می‌کنند افکار عمومی را منحرف کنند ولی قادر به انجام این کار نیستند. آن‌ها مسأله‌ی تروریسم را مطرح می‌کنند ولی امروز رسوا شده‌اند، لذا سیاست‌های آمریکا همان سیاست‌های قبلی است. آمریکایی‌ها جواب نگرفته‌اند و جواب هم نمی‌گیرند. از طرفی گسترش رسانه‌های جمعی از قبیل ماهواره و اینترنت مانع از این شده است که آمریکایی‌ها همچنان مردم کشورشان را شستشوی مغزی بدهند. گرچه سایت‌هایی مانند بی‌بی‌سی و سی‌ان‌ان در جهت منافع آمریکا هستند ولی چنانچه هر اتفاقی در هر گوشه‌ی دنیا بیفتد از طریق اینترنت قابل دستیابی است و لذا امکان فریب دادن و شستشوی مغزی تقریباً منتفی شده است.

چرا وقتی آقای احمدی‌نژاد در نیویورک صحبت می‌کند شبکه‌های بی‌بی‌سی و سی‌ان‌ان مجبور می‌شوند صحبت‌های وی را پوشش خبری دهند؟ زیرا اگر پوشش ندهند، بینندگان خودشان را از دست می‌دهند. در همین سفر اخیر آقای احمدی‌نژاد به نیویورک، سی‌ان‌ان در یک مقطعی صحبت‌های وی را قطع کرد، ولی بلافاصله از طریق سیستم‌های خود فهمیدند که بخش زیادی از مخاطبین، شبکه‌های دیگری را گرفته‌اند، لذا مجبور شدند آن سخنرانی را دوباره پخش کنند تا بینندگانشان را از دست ندهند. لذا ترفندهای آمریکا برای فریب جامعه‌ی جهانی خاصیت خودش را از دست داده است و به همین دلیل می‌گویم آنان به آخر خط رسیده‌اند.