چرایی اتخاذ راهبرد ایرانهراسی
اشاره:
چرایی اتخاذ راهبرد ایرانهراسی به شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی در ایران باز میگردد. انقلاب اسلامی، ایران را کانون توجهات جهان اسلام قرارداد و این مهم به همراه موقعیت ژئواستراتژیک کشورمان باعث شد که ایران به بازیگری تأثیرگذار بر مناسبات دو منطقه خاورمیانه عربی و جنوب غرب آسیا تبدیل شود. در شرایط مذکور، عملاً منافع آمریکا را به چالش کشیده به گونهای که «کاندولیزا رایس» صراحتاً اعلام کرد: «ایران تنها کشوری است که مهمترین چالشهای استراتژیک را برای ایالات متحده و شکلی از خاورمیانه که ما خواهان ایجاد آن هستیم، پدید آورده است».
در همین راستا «ری تکیه» در مقالهای با عنوان «هزینههای بازدارندگی ایران» که مجله تصمیمساز «فارین افروز» در تاریخ 29 آوریل 2008 آن را منتشر کرد به برخی از چالشها اشاره میکند و اذعان میدارد که: «ایران مشکلاتی اساسی برای ایالات متحده پدید آورده است. تلاش ایران برای دستیابی به تواناییهای هستهای، دخالتهای زیرکانه در عراق، مخالفت آزاردهنده ایران با فرآیند صلح (رژیم جعلی) اسرائیل و فلسطین فهرستی سهمگین از گلایههای آمریکا از ایران را تشکیل میدهد.»
نویسنده در مقاله حاضر به تبیین این مسئله میپردازد.
محورهای ایرانهراسی
آمریکا و برخی از کشورهای غربی، همواره با رویکرد تخاصمی مسائل مرتبط با ایران را منعکس مینمایند به گونهای که جمهوری اسلامی ایران در نظر مخاطب، تهدیدی علیه صلح و امنیت منطقه و جهان معرفی میگردد. رصد و محوریابی جنگ روانی نظام سلطه علیه ایران مؤیّد این موضوع است و راهبرد ایران هراسی مشتمل بر هفت محور میباشد که عبارتند از:
1. القای دسترسی ایران به سلاحهای هستهای
2. حمایت ایران از تروریسم
3. نقض حقوق بشر در ایران
4. القای تهاجمی بودن فناوریهای دفاعی ایران
5. دخالت جمهوری اسلامی ایران در امور کشورها
6. اسلامی بودن نظام سیاسی در ایران
7. القای مخالفت ایران با صلح و ثبات منطقهای.
مخدوش جلوه دادن ماهیت و ارکان نظام دینی و رویکرد تخاصمی نسبت به ایران، نقطه مشترک تمامی محورهای ذکر شده میباشد که برآیند آن، چهرهای از جمهوری اسلامی را در ذهن مخاطب آماج ترسیم میکند که بر پیشفرض و انگاره ایجاد هول و هراس استوار است.
تاکتیکها و تکنیکهای ایرانهراسی
دستکاری و فریب افکار عمومی و وارد کردن بازیگران در زمین بازی و نقشهای تعیین شده از سوی آمریکا غایت هدف راهبرد ایران هراسی است که لازمه تحقق آن اجرای دقیق تاکتیکها و تکنیکهای متنوّع هدفمند و پیچیده میباشد. برخی از این تاکتیکها و تکنیکها عبارتند از:
- بهرهگیری از بار منفی واژهها، کلمات و مفاهیم حساسیت برانگیز در افکار عمومی (نسبت دادن بنیادگرایی به جمهوری اسلامی ایران).
- وانمایی و سیاهنمایی درخصوص ایران (تهیه و نمایش فیلم ضدّ ایرانی 300).
- بهرهگیری از تاکتیک ارعاب (القای خطر فناوری موشکی ایران برای اروپا).
- انگارهسازیهای هدفمند (قراردادن تصویر آقای احمدی نژاد در کنار تصویر هیتلر).
- استفاده از تاکتیک همسانسازی (قرار دادن نام سپاه در فهرست سازمانهای تروریستی).
- تحریف اخبار مرتبط با ایران (غیرصلح آمیز معرفی کردن پیشرفتهای هستهای ایران).
- القای مستقیم و غیرمستقیم (معرفی ایران به عنوان محور و کانون شرارت در جهان).
- بهرهگیری از تکنیک تکرار (ایران به دنبال استیلا بر کشورهای منطقه میباشد).
موارد مذکور در واقع، بخشی از تاکتیکها و تکنیکهای مورد استفاده در راهبرد ایران هراسی است که به طور معمول در خصوص ایران مورد استفاده مقامات و رسانههای آمریکایی و اروپایی قرار میگیرد.
امواج ایرانهراسی
موج اوّل ایران هراسی همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران به مرحله اجرا گذارده شد. با عملیاتی شدن موج اول این راهبرد، کشورهای عربی منطقه در شرایطی هولانگیز قرار گرفته و وادار به بازی در زمین معین شده از سوی آمریکا و لابی صهیونیسم شدند. هول و هراس ایجاد شده در بین کشورهای منطقه و جاهطلبی صدام، عملاً پازل جنگافروزی آمریکا را کامل کرد و جنگی همه جانبه و گسترده را با هدف سرنگونی جمهوری اسلامی، به ایران تحمیل کرد. از سوی دیگر اجرای موج اول ایران هراسی، موضوع فلسطین را نیز از کانون توجهات جهان عرب خارج ساخت. این مهم، فرصت مناسبی را برای رژیم جعلی اسرائیل فراهم کرد تا اقدام به قتل عام گسترده و وحشیانه فلسطینیها و آواره کردن آنان نماید. در واقع در سایه موج اول ایران هراسی بود که رژیم اشغالگر قدس توانست جنوب لبنان را به اشغال خود در آورد.
موج دوم ایرانهراسی
از آنجا که ایران هراسی، همزاد و مترادف با اسلام هراسی است، لذا همزمان با موج دوم اسلام هراسی، دومین موج ایران هراسی نیز به منصه ظهور رسید. پس از حادثه 11 سپتامبر با معرفی ایران به عنوان محور و کانون شرارت، عملاً موج دوم ایران هراسی در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا شکل گرفت. نومحافظهکاران جنگسالار با انگارهسازی و تقسیم جهان به خیر و شر، سعی در القای این مفهوم داشتند که ایران در نطقه کانونی شرارت در جهان قرار گرفته است. کاخ سفید در موج دوم ایران هراسی با شکل دادن فضای هیجانی علیه ایران، سعی میکرد تا ایران را وادار به تغییر رفتار و تغییر ساختار نماید. همچنین ایران هراسی و معرفی ایران به عنوان محور و کانون شرارت، فرصت ایجاد اجماع و منزوی ساختن ایران در مناسبات بینالمللی را برای آمریکا فراهم میساخت.
موج سوم ایرانهراسی
متعاقب شکست سیاستهای خاورمیانهای آمریکا، موج سوم ایران هراسی نیز کلید زده شد. پیروزی اصولگرایان و تأکید آنان بر پایداری در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و همزمانی آن با وقوع تحولات منطقهای، توازن قدرت در منطقه را به سود ایران تغییر داد. پس از آن، با احساس نگرانی عمیق واشنگتن از تحکیم محور ایران، عراق، سوریه، لبنان و فلسطین، راهبرد ایران هراسی بیش از پیش مورد تأکید سران کاخ سفید قرار گرفت. وقوع جنگ 33 روزه و پیروزی حزب الله لبنان از یک سو و ناکامیهای پی درپی آمریکا در منطقه و عراق، شرایط را برای کاخ سفید بحرانیتر و دشوارتر کرد؛ از این رو نومحافظهکاران جنگسالار راه خروج از بحران را در گرو توازن قدرت و بازدارندگی ایران یافتند. بنابراین عملیاتی کردن موج سوم ایران هراسی، ناظر بر ایجاد بازندگی و مهار منطقهای جمهوری اسلامی ایران است.
اهداف پیدا و پنهان ایرانهراسی
1. انتقال بحران از مدیترانه به خلیج فارس: کاخ سفید با تأکید بر راهبرد ایران هراسی، در واقع سعی دارد بر تحولات منبعث از پیروزی بزرگ حزب الله در جنگ جولای 2006 مدیریت نماید. در این راستا با تمرکز بر روی این راهبرد و انتقال بحران به خلیج فارس عملاً سعی دارد تا وضعیت امنیتی رژیم جعلی اسرائیل را بهبود بخشیده و همانند موج اول ایران هراسی، برای این رژیم جعلی فرصتسازی نماید. در این رابطه اظهارات بشاراسد در جمع گروهی از فرهیختگان عرب به درک بهتر وضعیت نابسامان رژیم صهیونیستی کمک مینماید. وی گفته بود: «رژیم اسرائیل پس از پیروزی مقاومت لبنان بر این رژیم، وارد دوران پیری خود شده است».
2. سرعت بخشیدن به روند سازش اعراب و رژیم جعلی اسرائیل: واشنگتن در موج دوم ایران هراسی به دنبال این هدف میباشد که با ایجاد هول و هراس در بین کشورهای عربی از قدرت نفوذ ایران در منطقه، این کشورها را وادار به بازی کردن در میدان بازی تعیین شده نماید. فرآیند کانالیزه کردن کشورهای عربی منطقه، پازل آمریکا و لابی صهیونیسم را در جهت ایجاد جبهه عربی ـ اسرائیلی کامل میکند. تشکیل جبهه موصوف از یک سو اجرای مصوبات نشست پاییزی موسوم به آناپولیس را امکان پذیر میسازد و از سوی دیگر شرایط را برای به رسمیت شناختن رژیم جعلی اسرائیل فراهم میکند. در چرایی و اصرار آمریکا و لابی صهیونیسم برای سرعت بخشیدن به روند سازش اعراب و رژیم اشغالگر قدس، اظهارات بشاراسد قابل تأمل است. وی اعلام داشت:«معادله بینالمللی بعد از پیروزی بزرگ حزب الله تغییر کرد به گونهای که بسیاری از میانجیگران بینالمللی از جمله سران یهودی به دمشق میآیند و از ما میخواهند تا در صلح با اسرائیل شتاب به خرج دهیم، زیرا معتقدند که اسرائیل در معرض خطر قرار دارد و به ناچار باید آن را از طریق تسریع در صلح در منطقه از زوال و نیستی محتمل نجات دهند». در این رابطه میتوان تصور کرد که اجرای سیاست لبه پرتگاه جنگ علیه دمشق در واقع ناظر بر حلقه تکمیلی تسریع روند سازش اعراب و رژیم صهیونیستی است.
3. تشکیل ناتوی عربی از عمان تا لبنان: بازدارندگی در برابر قدرت ایران از طریق همکاری دولتهای عربی منطقه یکی از اهداف دیگر راهبرد ایران هراسی و اساس سیاست خارجی ایالات متحده آمریکاست. در واقع هدف واشنگتن از تأکید بر موج سوم ایران هراسی، جدا کردن ایران از همسایگان عرب و ایجاد بلوک عربی (ناتوی عربی) متشکل از شش کشور حاشیه خلیج فارس، مصر، اردن و آمریکا (1+2+6) در برابر ایران میباشد. در این راستا «دیک چنی» معاون رئیس جمهوری آمریکا، در اواخر ماه می روی عرشه ناو آمریکایی «جان استینس» در خلیج فارس، تصریح کرد: «ما با دوستانمان در برابر تندروی و تهدیدهای استراتژیک خواهیم ایستاد. ما به تلاش برای رهایی کسانی که متحمل رنج و سختی شدهاند ادامه خواهیم داد و دشمنان آزادی را به دست عدالت خواهیم سپرد و با کمک دیگران از دستیابی ایران به جنگافزارهای کشتار گروهی و چیره شدن این کشور بر منطقه جلوگیری خواهیم کرد».
4. مهار منطقهای ایران: عملیاتی شدن راهبرد ایران هراسی ناظر بر تلاش واشنگتن برای سوزاندن برگهای برنده ایران در منطقه است. کاخ سفید با ایجاد هول و هراسی در کشورهای عربی سعی دارد آنان را وادار به نقشآفرینی در عراق، لبنان و فلسطین مطابق با سیاستهای خود نماید. در این ارتباط همزمان با درخواست «رایان کروکر» سفیر آمریکا در عراق، برای بازگشایی سفارتخانههای کشورهای عربی در بغداد، رابرت گیتس وزیر دفاع این کشور نیز در گفت وگو با یک شبکه عربی به کشورهای مذکور توصیه کرده است، اگر میخواهند در عراق تنها صدای یک همسایه و آن هم ایران شنیده نشود، فوراً سفیران خود را به عراق اعزام نمایند.
5. منزوی ساختن ایران در عرصه بینالمللی: زمینهسازی برای منزوی ساختن ایران در عرصه بینالمللی هدف دیگر اجرای راهبرد ایران هراسی میباشد. واشنگتن با تأکید بر راهبرد مذکور در واقع سعی دارد مدل کره شمالی را برای متوقف ساختن فعالیتهای هستهای ایران پیاده سازی کند. ضمن آنکه اجرای راهبرد ایران هراسی به زعم آمریکا، میتواند باعث شکلگیری اجتماع ضدّ ایرانی در جهان شده و بازیگران رسمی و غیررسمی را با سیاستهای ایرانستیزانه کاخ سفید همراه نماید.
6. ایجاد مسابقه تسلیحاتی در منطقه: میلیتاریزه شدن سیاست خارجی آمریکا هزینههای زیادی را متوجه این کشور کرد، به گونهای که جنگ عراق تاکنون 700 میلیارد دلار برای کاخ سفید هزینه در برداشته و دست کم 3هزار میلیارد بر اقتصاد آمریکا خسارت وارد کرده است. از این منظر راهبرد ایران هراسی در واقع وادار کردن کشورهای عربی به مسابقه تسلیحاتی با ایران میباشد تا واشنگتن از محل فروش تسلیحات بتواند بازار سودآوری را برای خود مهیا سازد. انعقاد قرارداد تسلیحاتی 20میلیارد دلاری فیمابین آمریکا، عربستان سعودی و برخی امیرنشینهای منطقه ناظر بر تحقق این هدف است. اظهارات «نیکلاس برنز» معاون وزیر خارجه آمریکا به خوبی رابطه فروش جنگافزار به کشورهای منطقه و راهبرد ایران هراسی را مشخص میسازد. وی هدف از فروش تسلیحات به کشورهای منطقه را توانمند ساختن آنها در برابر توسعهطلبیها و تجاوزگریهای ایران عنوان میکند.
7. توجیه حضور نظامی و اشغالگری آمریکا در منطقه: انگارهسازی برای کشورهای منطقه و هراساندن آنان از ایران، فرآیندی است که در واقع حضور نظامی آمریکا در منطقه و اشغالگری آن را توجیه میکند. این موضوع، زمانی اهمیت خود را بیش از پیش نمایان میسازد که موج نفرت و انزجار در منطقه نسبت به عملکرد آمریکا فزونی یافته است. بنابراین ایران هراسی راهبرد تبلیغاتی و جنگ روانی است که ناظر بر ترمیم قدرت نرم آمریکا در منطقه میباشد.
8. تسلط بر منابع نفتی منطقه: آمریکا با عملیاتی کردن راهبرد ایران هراسی علاوه بر اینکه حضور خود را در منطقه توجیه و تثبیت مینماید، امکان تسلط خود بر منابع انرژی منطقه را نیز مهیا میسازد. شایان ذکر است منابع 22 میلیارد بشکهای نفت آمریکا طیّ 11 سال آینده به اتمام خواهد رسید و این کشور مجبور خواهد شد روزانه 25میلیون بشکه نفت خام خریداری کند. از این منظر راهبرد ایران هراسی رابطه مستقیمی با تأمین انرژی مورد نیاز آمریکا در کمتر از ربع قرن آینده دارد زیرا در چند سال آینده به دلیل مصرف فزاینده داخلی، امکان صادرات نفت از برخی از کشورهای صادرکننده گرفته خواهد شد و تنها عربستان، عراق و ایران کشورهایی خواهند بود که در 30 سال آینده میتوانند صادرات نفت داشته باشند. بنابراین ایران هراسی در واقع پلی است که واشنگتن سعی دارد با عبور از آن از یک سو تحولات آینده داخلی خود را مدیریت نماید و از سوی دیگر بحرانهای منطقهای و بینالمللی فراروی آمریکا را مهار و کنترل نماید.