1389/07/30
به بهانه سفر رهبر انقلاب به قم
آمریکا و هراس از تفکر سیاسی شیعه
به بهانه سفر رهبر معظم انقلاب به قم
خصومت مداوم و بیپایان استکبار جهانی به رهبری ایالات متحده با جمهوری اسلامی ایران ریشه در چه چیز دارد؟ آیا کشمکش میان این دو کنشگر، تنها بر سر موضوعات سیاسی و بینالمللی همچون پرونده هستهای یا صلح خاورمیانه بوده و آیا در صورت عقبنشینی احتمالیِ دولت ایران از مواضع خود در موضوعات مذکور و گردن نهادن به خواست ابرقدرت جهانی، عمر این کشمکشِ دیرپا خاتمه خواهد یافت و راه برای تعامل دوستانه طرفین هموار خواهد گردید؟
عبور از لایههای سطحی
طی سهدههای که از تولد انقلاب اسلامی و ظهور یک نظام سیاسیِ منحصر به فرد مبتنی بر شالودههای دینی در ایران میگذرد، راهبرد ایرانستیزی همواره در سرلوحه کار رهبران استکبار جهانی قرار داشته است. این مسئله حکایت از آن دارد که تعارض ابرقدرت سلطهگر جهانی با جمهوری اسلامی ایران بسیار عمیق و فراتر از صِرف موضوعات بینالمللی بوده و از ماهیت نظام سیاسی ایران و رویکرد خاص اسلام شیعی به مقوله سیاست سرچشمه میگیرد. به عبارت دیگر آنها نه فقط سوگیریهای سیاست خارجی ایران بلکه اساس گفتمانی که محصول انقلاب اسلامی محسوب میشود را تهدیدی برای منافع خود میپندارند.
اصولاً مفاهیم و آموزههای بینظیر گفتمان شیعه از جمله باور به امتزاج کامل دین و سیاست، اعتقاد به لزوم نقشآفرینیِ فعال رهبران دینی در بستر جامعه، مفتوح دانستن باب اجتهاد در مورد مسائل مستحدثه اجتماعی و بینالمللی، اعطای حق حاکمیت مشروع به ولیفقیه برای زمامداری جامعه سیاسی، نفی سلطهپذیری و اتخاذ موضع خصمانه در برابر مستکبرین، ترویج روحیه مقاومت، جهاد و شهادتطلبی و نیز اعتقاد به محتوم بودن تشکیل حکومت عدل جهانی در سایه انقلاب سراسری منجی الهی، شیعه را تبدیل به موجودیتی توانمند کرده که از ظرفیت فوقالعادهای برای به چالش کشیدن منافع ابرقدرتها در سطوح منطقهای و جهانی و ایجاد یک بلوک مقاومت ضدهژمون برخوردار است. این مسئله موجب شده تا تحلیلگران و سیاستسازان استکبار، گفتمان پویای شیعه را خطرناکترین تهدید و مانع از ناحیه جهان اسلام در برابر راهبردهای سیطرهطلبانه خود انگاشته و تلاش فراوانی را مصروف شناسایی، فهم و مهار قدرت این گفتمان سازند. در این میان آنها به خوبی بر نقش کانونی ولایت فقیه، مرجعیت و حوزههای علمیه در هدایت دینی و سیاسی جامعه شیعیان وقوف یافتهاند.
نقشآفرینی تاریخی حوزه
شاید نخستین بار دولت استعماری بریتانیا بود که در عهد قاجاریه در ماجرای قرارداد تنباکو و با صدور فتوای تاریخی میرزای شیرازی، آشکارا توان نقشآفرینی یک زعیم شیعه و ظرفیت وی برای اعمال فشار نرم بر حکومت و لغو تصمیمات سیاسی را مشاهده کرد. در دوران سلطنت پهلوی هم ایالات متحده طعم تلخ خروش حوزه علمیه قم علیه قانون کاپیتولاسیون و صفآرایی علما به طلایهداری امام خمینی(ره) رویاروی بزرگترین رژیم سرسپردهاش در منطقه خاورمیانه را چشید. حتی حربه تبعید امام و جداسازی وی از حوزه قم به منظور پیشگیری از فوران این آتشفشانِ مولد قدرت نیز مؤثر واقع نشد زیرا ایشان در روزگار تبعید در حوزه علمیه نجف به تئوریزه کردن نظریه ولایت فقیه همت گمارد تا پانزده سال بعد به ایران بازگردد و ساختار یک نظام سیاسی بدیع را بر شالوده تفکرات اسلام شیعی بنا نهد. آن هم در کشوری که جیمی کارتر جزیره ثباتش میخواند و ارزیابی سرویسهای اطلاعاتی آمریکا نشان میداد که لااقل تا 10 سال دیگر آبستن هیچ تحول سیاسی چشمگیری نخواهد بود.
بدین ترتیب از 1979 با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، رهبران نظام استکباری ناگهان با رویش پدیده ناشناختهای به نام اسلام سیاسی شیعی روبرو گشتند که به نحو شگفتآوری غیرقابل مهار بود و برخلاف تصورات، در زیر سنگینترین فشارها به جای ضعف و زوال، هر روز بر حجم قدرت خود میافزود تا جایی که دامنه امواجش به صرف مرزهای ایران محدود نماند و دیگر نواحی خاورمیانه خصوصاً سرزمینهای اشغالی فلسطین و لبنان را نیز درنوردید و روح تازهای در کالبد جنبشهای مقاومت اسلامی دمید.
لازم به توضیح است که آمریکا و بهطور کلی دنیای غرب در ابتدا برداشت روشنی از ماهیت انقلاب اسلامی و تفکر اسلام شیعی نداشت و همین امر موجب بروز برخی اشتباهات فاحش در تحلیلهای صاحبنظران غربی پیرامون تحولات ایران میگردید. برای مثال چنین تصور میشد که قدرت انقلاب تماماً متکی به قدرت نفوذ امام خمینی(ره) میباشد و لذا با نبود ایشان، لاجرم همه چیز در جمهوری اسلامی به پایان خواهد رسید. لکن تداوم راه امام پس از ارتحال ایشان، بر این باور نادرست خط بطلان کشید و همگان را واداشت تا حقیقت حضور کنشگری بسیار توانمند و پویا که به اقتضای آرمانهای اسلام شیعی یکتنه در برابر سلطهگری اقطاب قدرت ایستاده بود را در منطقه استراتژیک خاورمیانه بپذیرند.
چرا حوزهها رصد میشوند؟
دلایل هراس از قرائت اسلام شیعی را میتوانیم به خوبی از رهگذر مقایسه این جریان فکری با سایر جریانات حاضر در منطقه طی دهههای اخیر مانند ناسیونالیسم جمال عبدالناصر در مصر یا پانعربیسم حزب بعث در عراق دریابیم. هیچکدام از این دو جریان مشهور علیرغم ژستهای پرطمطراقشان نتوانستند توفیقات چندانی به دست آوردند و خیلی زود بیآنکه در ژرفای اذهان ملتهای خاورمیانه رسوخ کرده باشند، توسط ارتش اسرائیل و آمریکا در سراشیب افول قرار گرفتند. لذا قدرتهای استکباری برای مهار آنها با مشکل چندانی مواجه نگردیدند.
اما انقلاب اسلامی ایران سیسال تمام در مقابل انبوه حربههای براندازنده سخت و نرم تاب آورده و مسیر اعتلای خود را مقتدرانه پیموده است. همچنین در سالهای اخیر شاهد پیروزیهای چشمگیر مقاومت اسلامی لبنان در بیرون راندن رژیم صهیونیستی از اراضی اشغالی جنوب، شکست قاطع اسرائیل در جریان جنگ 33 روزه بودیم. این مسئله از آن جهت اهمیت مضاعف یافت که نشان داد انقلاب اسلامی ایران یک رویداد استثنایی و منحصر به فرد نیست و پیادهسازی تفکرات اسلام شیعی حتی در نقطهای با صدها کیلومتر فاصله از موطن انقلاب ایران میتواند به حصول نتایج مشابه منتهی گردد. چنانکه حزبالله لبنان با الگوگیری کامل از نهضت امام خمینی(ره) هسته مقاومتی را تشکیل دادند که علیرغم قدرتِ به ظاهر اندک خود ضربات سهمگینی را بر پیکره دشمن غاصب صهیونیست وارد آورد. گروهی که فرمانده آن، یک روحانی شیعه، دانشآموخته حوزه علمیه قم و مکتب فکری امام خمینی(ره) است.
بنابراین مسئلهای که ایالات متحده آمریکا و همپیمانان غربیاش را به هراس انداخته و آتش خصومت و کینهتوزیشان را شعلهور میسازد، گفتمان سیاسی شیعه خصوصاً با قرائت امام خمینی(ره) است که ذاتاً مولّد قدرت میباشد و پیروان خود را به مقاومت و جهاد علیه مستکبرین و نقشآفرینی فعال در عرصه سیاست فرامی-خواند. آنها نیز میدانند که مرکز گفتمانی شیعه، حوزههای علمیه است که به عنوان مغز متفکر گفتمان شیعه عمل میکنند. آمریکاییها همچنین بر جایگاه علمای شیعه در راهبری دینی و سیاسی جامعه شیعیان اِشراف پیدا کردهاند. از همین روست که همواره با حساسیت خاصی به رصد عملکرد حوزه علمیه قم که نقشی کلیدی در رقم زدن معادلات سیاسی ـ اجتماعی جمهوری اسلامی دارند پرداخته و بازوهای رسانهایشان از هیچ تلاشی برای القای وجود شکاف در درون حوزه و یا بروز اختلاف میان حوزه و دولتمردان ایران فروگذار نمیکنند.
تلاش برای تفرقه بین قم و نجف
البته این تحرکات به داخل ایران محدود نمیشود. حضور پررنگ سیاسیون شیعه در دولت جدید عراق، بازخیز و احیای حوزه علمیه نجف و همسویی مواضع مرجعیت در حوزههای قم و نجف، رهبران واشنگتن را شدیداً نگران میسازد. زیرا حضور مقتدرانه گفتمان شیعه در مناطق حساس خاورمیانه نظیر ایران، عراق و لبنان، تهدیدی جدی برای منافع آمریکا و اسرائیل به حساب میآید. لذا شاهد هستیم که کوشش فراوانی جهت القای عدم همسویی و وجود شکاف و رقابت میان مرجعیت قم و نجف از جانب ایالات متحده صورت میپذیرد. برای نمونه «ماریسا کوچران سولیوان» پژوهشگر مؤسسه «ابتکار آمریکایی» از مهمترین اتاقهای فکر نومحافظهکاران در یادداشتی تحت عنوان «قدرت نرم ایران در عراق» راجع به شرایط کنونی حوزههای علمیه نجف و قم چنین میگوید:
«حوزههای علمیه در شهرهای مقدس نجف و قم مراکز تعلیمات شیعی هستند اما در قالب دو سنت متمایز و رقیب رشد یافتهاند. حوزه نجف قدیمیترین حوزه شیعه و مرکز سنت آیتالله خویی میباشد که معتقد بود روحانیون نباید در سیاست دخالت نموده و در عوض باید هدایت زندگی مذهبی پیروان خود را عهدهدار گردند. نجف برای صدها سال کانون علمی و عقیدتی شیعه به شمار میآمد تا اینکه نفوذ آن تحتتأثیر سیاستهای سرکوبگرانه رژیم بعث صدام حسین محدود شد. متعاقب وقوع انقلاب اسلامی در 1979 شهر ایرانی قم، نجف را به عنوان مرکز تعلیمات تشیع طی دهههای 80 و 90 در محاق قرار داد. حوزه قم موافق سنت آیتالله خمینی است که براساس آن یک فقیه برجسته و یا جمعی از فقها بر تمام موضوعات سیاسی، مذهبی و اجتماعی جامعه مسلمانان اقتدار مطلق دارند. پس از حمله آمریکا به عراق در سال 2003 حوزه نجف به عنوان مرکز علمی و مذهبی شیعه تحت صدارت آیتالله علی سیستانی یکی از علمای فوقالعاده محبوبِ سنت خویی احیا گردید. با وجود اینکه تعاملات بسیاری (مذهبی، اقتصادی و ...) میان قم و نجف برقرار میباشد، اما ظهور دوباره حوزه نجف چالشی را برای اقتدار مذهبی حوزه قم ایجاد کرده است. ایران راهبرد گسترش دامنه نفوذ خود در شهرهای مقدس عراق را از طریق سرمایهگذاریهای کلان در طرحهای بازسازی و صنعت توریسم مذهبی و تسهیل مسافرت صدها هزار زائر ایرانی در طول سال دنبال میکند. اما ایران همچنین تلاش کرده است تا نفوذ خود را برای تضمین این مسئله که اوجگیری نجف به قیمت کاهش نفوذ قم تمام نشود بهکار گیرد.»
از برآیند آنچه گفتیم به وضوح میتوان دریافت که حوزههای علمیه و مراجع عظام به عنوان قلب تپنده گفتمان شیعه چه مسئولیت سنگینی را در راستای اعتلای هرچه بیشتر جامعه شیعیان و خنثیکردن دسیسههای پیچیده دشمنان قسمخورده اسلام برعهده دارند. شاید مهمتر از هر چیز، حفظ وحدتکلمه و یکپارچگی حوزههای شیعه در ایران، عراق، لبنان و سایر کشورها و هوشیاری و بصیرت کامل در مقابل فتنهگران و پرهیز از هرگونه موضع تفرقهانگیز که بیتردید با بزرگنمایی چند برابر توسط ابزارهای رسانهای جهان غرب منعکس خواهد شد، ضرورت برهه حساس کنونی محسوب میشود. باید منتظر ماند و دید که رهبر معظم انقلاب در جریان سفر خود به شهر قم چه فصل تازهای را در کتاب حوزه خواهند گشود و چه افقهایی را برای حرکت آینده روحانیت شیعه ترسیم خواهند کرد.
خصومت مداوم و بیپایان استکبار جهانی به رهبری ایالات متحده با جمهوری اسلامی ایران ریشه در چه چیز دارد؟ آیا کشمکش میان این دو کنشگر، تنها بر سر موضوعات سیاسی و بینالمللی همچون پرونده هستهای یا صلح خاورمیانه بوده و آیا در صورت عقبنشینی احتمالیِ دولت ایران از مواضع خود در موضوعات مذکور و گردن نهادن به خواست ابرقدرت جهانی، عمر این کشمکشِ دیرپا خاتمه خواهد یافت و راه برای تعامل دوستانه طرفین هموار خواهد گردید؟
عبور از لایههای سطحی
طی سهدههای که از تولد انقلاب اسلامی و ظهور یک نظام سیاسیِ منحصر به فرد مبتنی بر شالودههای دینی در ایران میگذرد، راهبرد ایرانستیزی همواره در سرلوحه کار رهبران استکبار جهانی قرار داشته است. این مسئله حکایت از آن دارد که تعارض ابرقدرت سلطهگر جهانی با جمهوری اسلامی ایران بسیار عمیق و فراتر از صِرف موضوعات بینالمللی بوده و از ماهیت نظام سیاسی ایران و رویکرد خاص اسلام شیعی به مقوله سیاست سرچشمه میگیرد. به عبارت دیگر آنها نه فقط سوگیریهای سیاست خارجی ایران بلکه اساس گفتمانی که محصول انقلاب اسلامی محسوب میشود را تهدیدی برای منافع خود میپندارند.
اصولاً مفاهیم و آموزههای بینظیر گفتمان شیعه از جمله باور به امتزاج کامل دین و سیاست، اعتقاد به لزوم نقشآفرینیِ فعال رهبران دینی در بستر جامعه، مفتوح دانستن باب اجتهاد در مورد مسائل مستحدثه اجتماعی و بینالمللی، اعطای حق حاکمیت مشروع به ولیفقیه برای زمامداری جامعه سیاسی، نفی سلطهپذیری و اتخاذ موضع خصمانه در برابر مستکبرین، ترویج روحیه مقاومت، جهاد و شهادتطلبی و نیز اعتقاد به محتوم بودن تشکیل حکومت عدل جهانی در سایه انقلاب سراسری منجی الهی، شیعه را تبدیل به موجودیتی توانمند کرده که از ظرفیت فوقالعادهای برای به چالش کشیدن منافع ابرقدرتها در سطوح منطقهای و جهانی و ایجاد یک بلوک مقاومت ضدهژمون برخوردار است. این مسئله موجب شده تا تحلیلگران و سیاستسازان استکبار، گفتمان پویای شیعه را خطرناکترین تهدید و مانع از ناحیه جهان اسلام در برابر راهبردهای سیطرهطلبانه خود انگاشته و تلاش فراوانی را مصروف شناسایی، فهم و مهار قدرت این گفتمان سازند. در این میان آنها به خوبی بر نقش کانونی ولایت فقیه، مرجعیت و حوزههای علمیه در هدایت دینی و سیاسی جامعه شیعیان وقوف یافتهاند.
نقشآفرینی تاریخی حوزه
شاید نخستین بار دولت استعماری بریتانیا بود که در عهد قاجاریه در ماجرای قرارداد تنباکو و با صدور فتوای تاریخی میرزای شیرازی، آشکارا توان نقشآفرینی یک زعیم شیعه و ظرفیت وی برای اعمال فشار نرم بر حکومت و لغو تصمیمات سیاسی را مشاهده کرد. در دوران سلطنت پهلوی هم ایالات متحده طعم تلخ خروش حوزه علمیه قم علیه قانون کاپیتولاسیون و صفآرایی علما به طلایهداری امام خمینی(ره) رویاروی بزرگترین رژیم سرسپردهاش در منطقه خاورمیانه را چشید. حتی حربه تبعید امام و جداسازی وی از حوزه قم به منظور پیشگیری از فوران این آتشفشانِ مولد قدرت نیز مؤثر واقع نشد زیرا ایشان در روزگار تبعید در حوزه علمیه نجف به تئوریزه کردن نظریه ولایت فقیه همت گمارد تا پانزده سال بعد به ایران بازگردد و ساختار یک نظام سیاسی بدیع را بر شالوده تفکرات اسلام شیعی بنا نهد. آن هم در کشوری که جیمی کارتر جزیره ثباتش میخواند و ارزیابی سرویسهای اطلاعاتی آمریکا نشان میداد که لااقل تا 10 سال دیگر آبستن هیچ تحول سیاسی چشمگیری نخواهد بود.
بدین ترتیب از 1979 با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، رهبران نظام استکباری ناگهان با رویش پدیده ناشناختهای به نام اسلام سیاسی شیعی روبرو گشتند که به نحو شگفتآوری غیرقابل مهار بود و برخلاف تصورات، در زیر سنگینترین فشارها به جای ضعف و زوال، هر روز بر حجم قدرت خود میافزود تا جایی که دامنه امواجش به صرف مرزهای ایران محدود نماند و دیگر نواحی خاورمیانه خصوصاً سرزمینهای اشغالی فلسطین و لبنان را نیز درنوردید و روح تازهای در کالبد جنبشهای مقاومت اسلامی دمید.
آمریکاییها بر جایگاه علمای شیعه در راهبری دینی و سیاسی جامعه شیعیان اِشراف پیدا کردهاند. از همین روست که همواره با حساسیت خاصی به رصد عملکرد حوزه علمیه قم که نقشی کلیدی در رقم زدن معادلات سیاسی ـ اجتماعی جمهوری اسلامی دارند پرداخته و بازوهای رسانهایشان از هیچ تلاشی برای القای وجود شکاف در درون حوزه و یا بروز اختلاف میان حوزه و دولتمردان ایران فروگذار نمیکنند.
لازم به توضیح است که آمریکا و بهطور کلی دنیای غرب در ابتدا برداشت روشنی از ماهیت انقلاب اسلامی و تفکر اسلام شیعی نداشت و همین امر موجب بروز برخی اشتباهات فاحش در تحلیلهای صاحبنظران غربی پیرامون تحولات ایران میگردید. برای مثال چنین تصور میشد که قدرت انقلاب تماماً متکی به قدرت نفوذ امام خمینی(ره) میباشد و لذا با نبود ایشان، لاجرم همه چیز در جمهوری اسلامی به پایان خواهد رسید. لکن تداوم راه امام پس از ارتحال ایشان، بر این باور نادرست خط بطلان کشید و همگان را واداشت تا حقیقت حضور کنشگری بسیار توانمند و پویا که به اقتضای آرمانهای اسلام شیعی یکتنه در برابر سلطهگری اقطاب قدرت ایستاده بود را در منطقه استراتژیک خاورمیانه بپذیرند.
چرا حوزهها رصد میشوند؟
دلایل هراس از قرائت اسلام شیعی را میتوانیم به خوبی از رهگذر مقایسه این جریان فکری با سایر جریانات حاضر در منطقه طی دهههای اخیر مانند ناسیونالیسم جمال عبدالناصر در مصر یا پانعربیسم حزب بعث در عراق دریابیم. هیچکدام از این دو جریان مشهور علیرغم ژستهای پرطمطراقشان نتوانستند توفیقات چندانی به دست آوردند و خیلی زود بیآنکه در ژرفای اذهان ملتهای خاورمیانه رسوخ کرده باشند، توسط ارتش اسرائیل و آمریکا در سراشیب افول قرار گرفتند. لذا قدرتهای استکباری برای مهار آنها با مشکل چندانی مواجه نگردیدند.
اما انقلاب اسلامی ایران سیسال تمام در مقابل انبوه حربههای براندازنده سخت و نرم تاب آورده و مسیر اعتلای خود را مقتدرانه پیموده است. همچنین در سالهای اخیر شاهد پیروزیهای چشمگیر مقاومت اسلامی لبنان در بیرون راندن رژیم صهیونیستی از اراضی اشغالی جنوب، شکست قاطع اسرائیل در جریان جنگ 33 روزه بودیم. این مسئله از آن جهت اهمیت مضاعف یافت که نشان داد انقلاب اسلامی ایران یک رویداد استثنایی و منحصر به فرد نیست و پیادهسازی تفکرات اسلام شیعی حتی در نقطهای با صدها کیلومتر فاصله از موطن انقلاب ایران میتواند به حصول نتایج مشابه منتهی گردد. چنانکه حزبالله لبنان با الگوگیری کامل از نهضت امام خمینی(ره) هسته مقاومتی را تشکیل دادند که علیرغم قدرتِ به ظاهر اندک خود ضربات سهمگینی را بر پیکره دشمن غاصب صهیونیست وارد آورد. گروهی که فرمانده آن، یک روحانی شیعه، دانشآموخته حوزه علمیه قم و مکتب فکری امام خمینی(ره) است.
بنابراین مسئلهای که ایالات متحده آمریکا و همپیمانان غربیاش را به هراس انداخته و آتش خصومت و کینهتوزیشان را شعلهور میسازد، گفتمان سیاسی شیعه خصوصاً با قرائت امام خمینی(ره) است که ذاتاً مولّد قدرت میباشد و پیروان خود را به مقاومت و جهاد علیه مستکبرین و نقشآفرینی فعال در عرصه سیاست فرامی-خواند. آنها نیز میدانند که مرکز گفتمانی شیعه، حوزههای علمیه است که به عنوان مغز متفکر گفتمان شیعه عمل میکنند. آمریکاییها همچنین بر جایگاه علمای شیعه در راهبری دینی و سیاسی جامعه شیعیان اِشراف پیدا کردهاند. از همین روست که همواره با حساسیت خاصی به رصد عملکرد حوزه علمیه قم که نقشی کلیدی در رقم زدن معادلات سیاسی ـ اجتماعی جمهوری اسلامی دارند پرداخته و بازوهای رسانهایشان از هیچ تلاشی برای القای وجود شکاف در درون حوزه و یا بروز اختلاف میان حوزه و دولتمردان ایران فروگذار نمیکنند.
بازخیز و احیای حوزه علمیه نجف و همسویی مواضع مرجعیت در حوزههای قم و نجف، رهبران واشنگتن را شدیداً نگران میسازد. زیرا حضور مقتدرانه گفتمان شیعه در مناطق حساس خاورمیانه نظیر ایران، عراق و لبنان، تهدیدی جدی برای منافع آمریکا و اسرائیل به حساب میآید.
تلاش برای تفرقه بین قم و نجف
البته این تحرکات به داخل ایران محدود نمیشود. حضور پررنگ سیاسیون شیعه در دولت جدید عراق، بازخیز و احیای حوزه علمیه نجف و همسویی مواضع مرجعیت در حوزههای قم و نجف، رهبران واشنگتن را شدیداً نگران میسازد. زیرا حضور مقتدرانه گفتمان شیعه در مناطق حساس خاورمیانه نظیر ایران، عراق و لبنان، تهدیدی جدی برای منافع آمریکا و اسرائیل به حساب میآید. لذا شاهد هستیم که کوشش فراوانی جهت القای عدم همسویی و وجود شکاف و رقابت میان مرجعیت قم و نجف از جانب ایالات متحده صورت میپذیرد. برای نمونه «ماریسا کوچران سولیوان» پژوهشگر مؤسسه «ابتکار آمریکایی» از مهمترین اتاقهای فکر نومحافظهکاران در یادداشتی تحت عنوان «قدرت نرم ایران در عراق» راجع به شرایط کنونی حوزههای علمیه نجف و قم چنین میگوید:
«حوزههای علمیه در شهرهای مقدس نجف و قم مراکز تعلیمات شیعی هستند اما در قالب دو سنت متمایز و رقیب رشد یافتهاند. حوزه نجف قدیمیترین حوزه شیعه و مرکز سنت آیتالله خویی میباشد که معتقد بود روحانیون نباید در سیاست دخالت نموده و در عوض باید هدایت زندگی مذهبی پیروان خود را عهدهدار گردند. نجف برای صدها سال کانون علمی و عقیدتی شیعه به شمار میآمد تا اینکه نفوذ آن تحتتأثیر سیاستهای سرکوبگرانه رژیم بعث صدام حسین محدود شد. متعاقب وقوع انقلاب اسلامی در 1979 شهر ایرانی قم، نجف را به عنوان مرکز تعلیمات تشیع طی دهههای 80 و 90 در محاق قرار داد. حوزه قم موافق سنت آیتالله خمینی است که براساس آن یک فقیه برجسته و یا جمعی از فقها بر تمام موضوعات سیاسی، مذهبی و اجتماعی جامعه مسلمانان اقتدار مطلق دارند. پس از حمله آمریکا به عراق در سال 2003 حوزه نجف به عنوان مرکز علمی و مذهبی شیعه تحت صدارت آیتالله علی سیستانی یکی از علمای فوقالعاده محبوبِ سنت خویی احیا گردید. با وجود اینکه تعاملات بسیاری (مذهبی، اقتصادی و ...) میان قم و نجف برقرار میباشد، اما ظهور دوباره حوزه نجف چالشی را برای اقتدار مذهبی حوزه قم ایجاد کرده است. ایران راهبرد گسترش دامنه نفوذ خود در شهرهای مقدس عراق را از طریق سرمایهگذاریهای کلان در طرحهای بازسازی و صنعت توریسم مذهبی و تسهیل مسافرت صدها هزار زائر ایرانی در طول سال دنبال میکند. اما ایران همچنین تلاش کرده است تا نفوذ خود را برای تضمین این مسئله که اوجگیری نجف به قیمت کاهش نفوذ قم تمام نشود بهکار گیرد.»
از برآیند آنچه گفتیم به وضوح میتوان دریافت که حوزههای علمیه و مراجع عظام به عنوان قلب تپنده گفتمان شیعه چه مسئولیت سنگینی را در راستای اعتلای هرچه بیشتر جامعه شیعیان و خنثیکردن دسیسههای پیچیده دشمنان قسمخورده اسلام برعهده دارند. شاید مهمتر از هر چیز، حفظ وحدتکلمه و یکپارچگی حوزههای شیعه در ایران، عراق، لبنان و سایر کشورها و هوشیاری و بصیرت کامل در مقابل فتنهگران و پرهیز از هرگونه موضع تفرقهانگیز که بیتردید با بزرگنمایی چند برابر توسط ابزارهای رسانهای جهان غرب منعکس خواهد شد، ضرورت برهه حساس کنونی محسوب میشود. باید منتظر ماند و دید که رهبر معظم انقلاب در جریان سفر خود به شهر قم چه فصل تازهای را در کتاب حوزه خواهند گشود و چه افقهایی را برای حرکت آینده روحانیت شیعه ترسیم خواهند کرد.