1389/06/31
نقش فرهنگ و ارزشها در اقتدار ملی
چکیده
فرهنگ، گستره وسیعی از ارزشها، باورها، هنجارها و کنشها است که در ساختار اقتدار ملی تأثیرگذار میباشد. این مقاله در صدد آن است که آثار مثبت و منفی نقش فرهنگ و ارزشها را در اقتدار ملی مورد بررسی و مطالعه قرار دهد و نتیجهگیری نماید که پایین بودن سطح عمومی فرهنگ، ناآگاهی و بینش مردم نسبت به فرهنگ و ارزشهای ملی باعث کاهش اقتدار ملی میگردد.
واژه کلیدی: فرهنگ ملی، ارزشهای ملی، اقتدار ملی.
مقدمه
فرهنگ به عنوان میراث مشترک بشریت همواره عامل انسجام، ارتباط و گفتگوی مسالمتآمیز میان تمدنها بوده است. با ارزشهای فرهنگی است که زمان گذشته و حال به هم پیوند میخورد و دنیای حال که حالت سطح دارد، بعد و ژرفا خواهد یافت. این مفهوم فرهنگ که در کلیت امر میراث مشترک بشری است، با مفهوم تمدن همنوایی دارد و هر جا بحثی از فرهنگ میشود، تمدن نیز مطرح است، برای همین فرهنگ و تمدن را معمولا مترادف هم به کار بردهاند. بهویژه در تاریخ تمدن، هر جا سخن از تمدن میرود، مراد از آن فرهنگ است و در مجاورت سیاسی ـ اجتماعی نیز این دو کلمه به جای یکدیگر استفاده شده است. تمدن نیز مجموعهای از ساختهها و تجربیات انسانها در مراحل گوناگون زندگی آنهاست و به همه قومیتهای ایرانی، اروپایی و غیره...، اختصاص دارد و امتیازهای اقلیمی یا منطقهای در آن نقش ندارد.
جامعه انسانی امروز یک جامعه جهانی است که با ویژگیهای حاضر خود هویت تمدن آینده را ترسیم میکند. ویژگی طبیعی فناوریهای امروز (سرعت در تبادل، گوناگونی در منابع و تنوع در چگونگی روابط کمی و کیفی جوامع انسانی در ارتباط میان فرهنگها) زمینه گستردهای را ایجاد میکند. این مهم علاوه بر ویژگی جهانی کردن جامعه انسانی، منجر به حضور خواسته یا ناخواسته فرهنگها و تمدنها در عرصه روابط بینالمللی شده است.
در این مقاله، قصد این است که به تأثیر فرهنگ و ارزشهای فرهنگی در اقتدار ملی پرداخته شود، از این رو مباحث را در 3 بخش، بخش اول، پس از یک مقدمه به بررسی تاریخی فرهنگها، مفهوم فرهنگ از دیدگاههای مختلف و مفهوم اقتدار ملی بیان میشود. در بخش دوم، اثرات فرهنگ ملی، تهاجم فرهنگی در گذشته و حال و تأثیر آن بر اقتدار ملی گفته خواهد شد. و در بخش سوم نتیجهگیری ارائه میگردد.
بررسی تاریخی فرهنگها
فرهنگها در جهان گوناگوناند و هیچ فرهنگی دشمن فرهنگ دیگر نیست. پس باید میان فرهنگها گفت و شنودی سالم و سازنده برقرار کرد تا هر فرهنگی در برخورد با فرهنگ دیگر پیراسته و آراسته شود. آنچه دشمن فرهنگ است، ضد فرهنگ نام دارد و اختلاط آنها خطرناک است.
انسان شناسان در مورد بیگانگی و همبستگی ذاتی نظامهای فرهنگی ملتهای جهان، نظریههایی ارائه دادهاند. فرهنگ و تمدن دو میراث مشترک بشریت است که در یک بررسی جامع و منطقی، جایگاه مشترک این دو و نزدیکی و همنوایی آنها تأیید میشود. وقتی از فرهنگ گذشته و میراث فرهنگی کشوری سخن میگوییم، باید به تعیین دو نقطه بپردازیم. یکی این که آن ملت در طی تاریخ چه راه و رسمی را در زندگی پذیرفته است. دوم این که چه آثاری را در جهت گشایش و عمق زندگی به وجود آورده است. فرهنگ محصول کار گروهی و نتیجه کوششهای همگانی قومی در طول ادوار متوالی است و هزارها و میلیونها خدمتگزار ناشناس دارد که برای عشق به خوبی، زیبایی و پیشرفت از جان و دل کوشیدهاند (گزارش گفتوگو، ص 9)
حیات بشری همواره قرین تغییر و تحول بوده است. ابزنشتاد در این زمینه میگوید: «تمایل به تغییر در تمامی جوامع انسانی ذاتی است چرا که آنها با مسایلی روبهرو میشوند که هیچ راه حل دائمی برای آنها وجود ندارد.» (واگوس، ص 33) و این تغییر و تحولات در حوزههای اجتماعی و فرهنگی یک جریان مداوم ولی با نسبتهای مختلف است، همانطور که کینگزلی دیوبس میگوید: «تغییرات اجتماعی تنها بخشی از تغییرات فرهنگی میباشند. زیرا جامعه و فرهنگ دو نظام مستقل از یکدیگر میباشند.» (همایش تغییر و تحولات فرهنگی، ص 208).
از دیر زمان ضرورت مبادله فرهنگی میان جوامع به عنوان عامل جلو برنده مطرح بوده است. از طرفی تهاجم فرهنگی از ساز و کار حیات کلیه فرهنگها فرایندی به حساب میآید که دارای سه صورت عمده است:
الف) تحمیل فرهنگی ب) تخریب فرهنگی ج) تهدید فرهنگی (فرهنگ و امنیت ملی، ص42).
در دنیای معاصر نظریهپردازانی چون «تافلر» نیز عقیده دارند که فرهنگ خودشان را توسعه داده و تحمیل کنند. بنابراین نکتهای که در طول تاریخ مشاهده میشود، این است که تهاجم فکری و فرهنگی حرکت نو پیدا شدهای نیست، مهم این است که ما در بستر تاریخ، آن زمینهها، انگیزهها و ملاکهایی را که این شرایط را به وجود میآورند، بیابیم و مصادیق بسیار زیادی هم در اینباره وجود دارد. در دوران معاصر به همین میزان، شیوههای سلطه فرهنگ در جهت تحقق اهداف و امیال صاحب فرهنگ برتر و قدرتهای مطرح، وجود داشته است و ما در واقع با مطالعه پرونده تاریخی فرهنگ و تهاجم فرهنگی، پروندهای از یک فرایند را میتوانیم ببینیم که سیر تکاملی و صعودی داشته است. شرایط فعلی دوران حاضر دلالت بر تقدم ابزار فرهنگی بر ابزار نظامی و اقتصادی دارد، برای مثال نهرو در کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» اشاره به رابطه استعمار انگلیس و تهاجم فرهنگی بر ضد این مستعره دارد که نشان میدهد توسعهطلبی انگلیس دارای بستر فرهنگی بوده است. تحلیل نقش و جایگاه انگلیس و فرانسه در خاورمیانه نیز با همین رویکرد قابل فهم است. نگاهی به تاریخ کشورهای مختلف و ارتباط فرهنگیشان با کشورهای اروپایی دقیقا این مسأله را برای محقق به اثبات میرساند.
مسأله دیگری که از تحلیل تاریخی به آن میرسیم این است که فرهنگ مهاجم هیچگاه فرصت گزینش، بررسی و تحلیل محورهای مثبت فرهنگی را برای فرهنگ مورد هجوم فراهم نیاورده است. حتی با برخورداری از تمام امکانات سیاسی و نظامی سعی کرده است فرهنگ خود را بر فرهنگ ضعیف، غالب سازد (فصلنامه، مطالعات راهبردی، ص 190).
مفهوم فرهنگ از دیدگاههای مختلف
فرهنگ، احتمالا وسیعترین مفهومی است که در علوم اجتماعی تاریخی از آن استفاده میشود. به دلیل دلالتهای ضمنی گسترده، این مفهوم بار معنایی وسیعی پیدا کرده است و بیشتر مشکلات نیز از همین مساله ناشی میشود با این حال، در کاربرد این مفهوم ابهامی بنیادی وجود دارد که در این بخش به آن پرداخته میشود.
فرهنگ از دیدگاههای مختلف مورد بررسی قرار گرفته و تعریف شده است. جامعهشناسان فرهنگ هر جامعه را اساس تمدن آن جامعه میدانند و فرهنگشناسان، جامعه را گروهی متشکل نامیدهاند که دارای فرهنگ مشترک هستند. در یک تعریف ساده، از فرهنگ به عنوان «میراث ملی» یاد شده است. نخستین تعریف جامع از فرهنگ آن است که «فرهنگ مجموعههای پیچیدهای است متضمن معلومات، معتقدات، هنرها، اخلاق، قوانین، آداب و رسوم و تمایلات، قابلیتها و عادات مکتسبه که آدمی در حالت عضویت در یک اجتماع حاصل مینماید» (منصوری ص 9 و 10). امروز فرهنگ بر همه ابزارهایی که در اختیار افراد جامعه است و تمامی آداب و رسوم، معتقدات، علوم، هنرها و سازمانهای اجتماعی که در یک جامعه وجود دارند، اطلاق میشود.
بدین ترتیب دو جنبه متمایز مادی و معنوی در فرهنگ هر جامعه قابل تشخیص است. یک فرهنگ مادی که شامل ابزارها و اشیایی است که به دست اعضای پیشین ساخته شده و برای اعضای فعلی به ارث ماندهاند و دیگر فرهنگ معنوی که رسوم معتقدات، علوم و هنرها را در بر میگیرد. فرهنگ عصاره زندگی اجتماعی است و در تمام افکار، اهداف، معیارها، ارزشها، فعالیتهای انسان و ضوابط فردی و اجتماعی منعکس میشود. انسان موجودی اجتماعی خلق شده است و هدف خلقت وی، در جامعه تحقق میپذیرد. به کمک فرهنگ است که انسان از جهات مختلف با مردم پیرامونش همرنگی و هماهنگی مییابد و از مردم جوامع دیگر مشخص میشود. همچنین بشر به اتکای این فرهنگ جهان را تسخیر میکند و به جای آن که در مقابل تحریکات محیط طبیعی دستخوش تغییر شود، جهان را موافق حال خود تغییر میدهد. انسان و فرهنگ اجتماعیش در یکدیگر اثر متقابل دارند. از یک سو فرهنگ مسلط و حاکم بر زندگی اجتماعی است. و این تسلط بدون آن که محسوس باشد، تمامی زندگی افراد و شئون حیات اجتماعی را در بر میگیرد؛ از سوی دیگر با وجودی که فرهنگ ظاهرا ثابت به نظر میرسد ولی همواره در معرض تغییر و تحول است و این دگرگونی به دست انسان و با اراده او حاصل میشود و گفته شد که هر جامعه فرهنگ خاصی دارد و هر فرد از افراد جامعه مذکور از این فرهنگ متأثر است. فرهنگ علیالاصول گر چه «دیر پای» و به طور نسبی «پایدار» است، ولی تغییر ناپذیر هم نیست و در صورت لزوم میتواند متحول شود. اینک با تأکید بر ویژگی اخیرالذکر، لزوما خاطرنشان میسازد که ایجاد هر گونه تحول بنیادی و انقلاب واقعی در جامعه، مستلزم دگرگونی کامل فرهنگ آن جامعه است. همین نکته است که در این گفتگو محور اصلی بحث را تشکیل میدهد. آنچه در قرآن کریم ضمن آیه «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» (1) آمده است به شکل بسیار ظریف و جالبی بیان شده و با تأکید و قاطعیت، هر گونه تغییر و تحول گسترده و عمیق در جامعه را مؤکول به تغییرات همه جانبه در اوضاع و احوال، روحیات، عادات حاکم بر تمامی افراد آن جامعه دانسته است.
مفهوم اقتدار ملی
اغالب اقتدار را با قدرت مترادف میدانند، اما این دو با هم متفاوتاند. به عقیده بسیاری از متفکران سیاسی، اقتدار، قدرت نهادی شده است. در چنین حالتی قدرت وجود ندارد، بلکه حق آن نهاد برای اعمال قدرت وجود دارد. قانون به اقتدار مربوط است به دیگر سخن اقتدار حق مشروع برای نفوذگذاری یا هدایت رفتار دیگران است، اقتدار نیز مانند قدرت، وسیله رهبری دیگران است اما بر خلاف قدرت، پایه آن زور یا مجازات نیست؛ بلکه مقبولیت یا قانونیت است.
مفهوم اقتدار با مفهوم قدرت پیوندی نزدیک دارد. اقتدار به معنی قدرت مشروع است. اقتدار را قدرت مبتنی بر رضایت تلقی کردهاند. «رابرت دال» در توضیح اقتدار گفته است که نفوذ رهبران سیاسی زمانی بر حق است که به سوی اقتدار معطوف گردد. به عقیده او «اقتدار نوع ویژهای از نفوذ است، یعنی نفوذ مشروع میباشد. در نظامهای سیاسی، همیشه رهبران برآنند که نفوذ خود را به صورت اقتدار درآورند.» به مانند، قدرت، از اقتدار هم تعاریف گوناگونی به عمل آمده است که به مواردی اشاره میشود.
مک آریو: اقتدار اغلب همان قدرت است، قدرت فرمان به اطاعت.
هربرت سیمون: اقتدار اختیار تصمیمگیری برای هدایت اقدامات دیگران است.
اقتدار رابطه میان دو نفر است؛ یکی فرادست و دیگری فرودست است.
رابرت دال: قدرت مشروع همان اقتدار است.
دایرهالمعارف علوم اجتماعی: اقتدار توانایی ذاتی یا اکتسابی برای اعمال سلطه بر یک گروه است. اقتدار جلوهای از قدرت است و بر اطاعت از آن دلالت دارد.
اثرات فرهنگ بر اقتدار ملی
همانطوری که در بخش اول گفته شد، امروز مباحث فرهنگی بیش از هر زمان دیگر توجه متفکرین و دانشمندان و جامعهشناسان را به خود جلب کرده است. به لحاظ نقش و جایگاه ویژهای که فرهنگ در تعاملات و مناسبات انسانی دارد، بهرهبرداری سوء از این امکان بشری به وسیله کشورهای سلطهگر نیز مورد توجه قرار گرفته است. فرهنگ سودمندگرایانه حاکم بر غرب با توجه به استیلای فناوری خود در پی بسط و تسری الگوی فرهنگ خویش به جوامعی برآمده است که امکان بهرهگیری از این ابزارها را ندارد. کشورهای غربی دوام و بقای خود را در بسط و تعمیم الگوهای مصرفگرایانه مادی یافتهاند. چنین نیتی باعث شده است تا آنان با استفاده از ابزارهای ارتباطی موجود، نسبت به تبلیغ و ارائه الگوهای فرهنگی غرب اقدام کنند. با استیلای غرب بر علوم انسانی بهویژه اجتماعی، این شناخت برای آنان به وجود آمده که واکنشهای بشری، ریشه در الگوی رفتار یک جامعه دارند که در مجموع شامل باورهای ارزشی ـ معرفتی اعتقادی و هنجاری آن جامعه میشود.
به همین دلیل هسته فعالیت غرب در از بین بردن اعتماد اجتماعی کشورهای در حال توسعه به الگوی رفتاری بومی از طریق بسط و تسری الگوهایی که نیازهای بشری بر آن تأکید دارند، مورد توجه قرار گرفته و در نتیجه این امر باعث نگرانی و دغدغه خاطر نظامهای کشورهای در حال توسعه شده است. این کشورها از ابعاد مختلف مورد تهدید قرار میگیرند و به دلیل نداشتن فناوری برتر، قادر به ارائه الگوی مناسب خود نیستند، و جامعه سلطهگر از تواناییهای موجود به نحو احسن استفاده میکند. تمایل درونی بشر به الگوهای فرهنگی خود، مهمترین سد در مقابل الگوهای بیگانه است و این مهم بستگی به توانایی و رفتار قابلیتهای یک نظام فرهنگی است که بتواند نیازهای جدید جامعه خود را پاسخ دهد. امروز مسائل فرهنگی هم در سطح ملی و هم در سطح بینالمللی مورد توجه قرار گرفته است؛ زیرا این مؤلفه قدرت به نسبت سایر مؤلفههای سیاسی و اقتصادی جامعه، هم تأثیرپذیرند و هم تأثیرگذار. در تبیین راهبرد ملی، باید توجه خاص به مؤلفه عنصر فرهنگی داشت، زیرا عنصر فرهنگی همیشه در کنار راهبرد نظامی و اقتصادی هر کشور قرار دارد. نهادها و موسسات آموزشی، رسانههای گروهی و ارتباط جمعی و بنیادهای فرهنگی در کشورهای مختلف ارتباط تنگاتنگی با پیشرفت فرهنگ و انتقال باورهای ارزشی و معرفتی اجتماعی آن جامعه دارند. عنصر فرهنگی همچنین یکی از عوامل وحدت و یکپارچگی جامعه به شمار میآید. تضادها و مناقشات موجود در اروپا و آسیا بیشتر به علت تعلق ارزشی و معرفتی نسبت به یکدیگر بوده است. (جلالی، 1378).
تهاجم فرهنگی در گذشته و حال و تأثیر آن بر اقتدار ملی
اگر این فرض را بپذیریم که فرهنگ همانند سایر مؤلفهها و عناصر مادی مولد قدرت، یک پدیده نافذ و تأثیرگذار بر روابط متقابل کشورهاست، قابل مبادله بودن کالاهای فرهنگی (حامل بار ارزشی) است؛ لذا امکان بر هم خوردن موازنه و به وجود آمدن تراز منفی میان کشورها خواهد بود. (کاظمی، 74)
هنگامی که جامعهای تحت تأثیر تهاجم فرهنگی قرار میگیرد، شعور متعارف حاکم بر آن جامعه بیش از پیش متوجه پدیدهها خواهد شد و کمتر به روابط میان آنها فکر خواهد کرد. در چنین جامعهای بیشتر به معلولها توجه میشود و مطالعه روی علتها را تحلیل میبرد. این امر بدان سبب است که تهاجم فرهنگی احساس و اندیشه ملی را تحت تأثیر قرار میدهد. وجود نگرش جهتدار و سلطهگرانه ویژگی اصلی تهاجم فرهنگی میباشد که در جوامع مختلف قابل رؤیت است. در طول تاریخ قدرتهای سلطهگر همواره سعی داشتهاند به نحوی با دخل و تصرف در بافت اجتماعی جامعه، اهداف و مقاصد خویش را دنبال کنند. همانگونه که در الگوی شماره 2 مشاهده میشود از ویژگیهای تهاجم فرهنگی: 1ـ مسخ فرهنگ، 2ـ از بین بردن ارزشها، 3ـ سعی در سلطه فرهنگی خویش و تکمیل مثلث زور، زر و تزویر است (فصلنامه مطالعات راهبردی) که در نهایت باعث تضعیف قدرت مشروع (اقتدار ملی) میشود.
نتیجهگیری
اصولا تهاجم فرهنگی و بهرهگیری منفی از فرهنگ، پیشینهای تاریخی دارد. مشاهده میشود که در صدر اسلام معاویه با تجزیه نیروی نظامی به قدرت، زر و زور و سلاح، آنان را به مراکز تحت حمایت علی بن ابیطالب (ع) میفرستد و با به کارگیری امکانات اقتصادی سعی میکند افراد را به سویی کشد و در کنار اینها از اصحاب فکر و اندیشه بهره میبرد تا رابطه فرهنگ و بستر فرهنگی را به سوی خود تغییر دهد و بدین ترتیب دست به تزویر میزند.
برای تعریف همبستگی بین ارزشهای فرهنگی و اقتدار ملی، نیاز است که ارزشهای اقتدار ملی برشماری شود. ارتقای اقتدار ملی صرفا به قدرت نظامی و قدرت اجتماعی و تعامل و همافزایی (1) این دو قدرت بستگی ندارد؛ بلکه قدرتهای دیگر از جمله قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی، قدرت علمی و فناوری، نقش حیاتی در اتباء قدرت ملی دارند و گاه این تعاملات آثار همافزایی منفی (2) را به وجود میآورند. به نظر نگارنده ارتباط بین ارزشهای فرهنگی و اقتدار ملی را میتوان در دو مرحله بیان نمود:
الف ـ یافتن همبستگی بین ارزشهای فرهنگی و امنیت ملی و امنیت سیاسی یا داخلی.
ب ـ بسط دادن همبستگی ارزشهای فرهنگی و امنیت ملی و امنیت سیاسی یا داخلی با اقتدار ملی.
مقام معظم رهبری در بیان اهمیت مسائل فرهنگی و فرهنگ ملی و اسلامی میفرماید: «اینجانب به مسائل فرهنگی بهای زیادی میدهم و اعتقاد راسخ دارم که قوام یک کشور و ملیت یک ملت به فرهنگ آن ملت است و بیش از هر چیز فرهنگ یک ملت وجه تمایز او را با سایر ملتها نشان میدهد.» (فصلنامه مطالعات راهبردی، ص 89) همیشه در رابطه با فرهنگ، نیروهای متضاد با یکدیگر در کشمکش هستند. در یکطرف مردم کوشش دارند تا به حمایت و حفظ فرهنگ و ارزشها بپردازند و مجموعه قوانینی را وضع کنند که افراد از آن هنجارها عدول ننمایند (تعصب فرهنگی) و از طرف دیگر محیطی را که در آن فرهنگ وجود دارد، به طور مدام تغییر دهند و فرهنگ نیز برای دوام خود باید تغییر یابد.
در هر موقعیتی ارزشهای فرهنگی هر ملتی وابسته به این تغییر است و اغلب اوقات محققان جامعهشناسی نظامهای جامعهشناسی را دینامیک میخوانند.
فهرست منابع:
1 ـ قرآن کریم.
2 ـ جلالی، هوشنگ، مقدمهای بر نقش مؤلفههای قدرت اجتماعی ـ فرهنگی در امنیت ملی، فصلنامه مطالعات دفاعی استراتژیک، ش 1، تابستان 1378.
3 ـ فرهنگ و امنیت ملی، سخنرانی اصغر افتخاری، پژوهشکده مطالعات راهبردی، مجله تحقیقات و فناوری، 1379.
4 ـ فصلنامه مطالعات راهبردی، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ش 3، بهار 1378.
5 ـ کاظمی، علیاصغر، بحران نوگرایی و فرهنگ سیاسی در ایران، تهران، نشر قومس، چ 1، 1376.
6 ـ گزارش گفتوگو (نشریه)، سال اول، ش 7، تیرماه 1380.
7 ـ منصوری، جواد، فرهنگ استقلال، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، چ 3، 1370.
8 ـ مقالات همایش تغییر و تحولات فرهنگی ـ اجتماعی و امنیت ملی، تهران: مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری، 1379.
9 ـ واگوس، استفان، تغییرات اجتماعی.
فرهنگ، گستره وسیعی از ارزشها، باورها، هنجارها و کنشها است که در ساختار اقتدار ملی تأثیرگذار میباشد. این مقاله در صدد آن است که آثار مثبت و منفی نقش فرهنگ و ارزشها را در اقتدار ملی مورد بررسی و مطالعه قرار دهد و نتیجهگیری نماید که پایین بودن سطح عمومی فرهنگ، ناآگاهی و بینش مردم نسبت به فرهنگ و ارزشهای ملی باعث کاهش اقتدار ملی میگردد.
واژه کلیدی: فرهنگ ملی، ارزشهای ملی، اقتدار ملی.
مقدمه
فرهنگ به عنوان میراث مشترک بشریت همواره عامل انسجام، ارتباط و گفتگوی مسالمتآمیز میان تمدنها بوده است. با ارزشهای فرهنگی است که زمان گذشته و حال به هم پیوند میخورد و دنیای حال که حالت سطح دارد، بعد و ژرفا خواهد یافت. این مفهوم فرهنگ که در کلیت امر میراث مشترک بشری است، با مفهوم تمدن همنوایی دارد و هر جا بحثی از فرهنگ میشود، تمدن نیز مطرح است، برای همین فرهنگ و تمدن را معمولا مترادف هم به کار بردهاند. بهویژه در تاریخ تمدن، هر جا سخن از تمدن میرود، مراد از آن فرهنگ است و در مجاورت سیاسی ـ اجتماعی نیز این دو کلمه به جای یکدیگر استفاده شده است. تمدن نیز مجموعهای از ساختهها و تجربیات انسانها در مراحل گوناگون زندگی آنهاست و به همه قومیتهای ایرانی، اروپایی و غیره...، اختصاص دارد و امتیازهای اقلیمی یا منطقهای در آن نقش ندارد.
جامعه انسانی امروز یک جامعه جهانی است که با ویژگیهای حاضر خود هویت تمدن آینده را ترسیم میکند. ویژگی طبیعی فناوریهای امروز (سرعت در تبادل، گوناگونی در منابع و تنوع در چگونگی روابط کمی و کیفی جوامع انسانی در ارتباط میان فرهنگها) زمینه گستردهای را ایجاد میکند. این مهم علاوه بر ویژگی جهانی کردن جامعه انسانی، منجر به حضور خواسته یا ناخواسته فرهنگها و تمدنها در عرصه روابط بینالمللی شده است.
در این مقاله، قصد این است که به تأثیر فرهنگ و ارزشهای فرهنگی در اقتدار ملی پرداخته شود، از این رو مباحث را در 3 بخش، بخش اول، پس از یک مقدمه به بررسی تاریخی فرهنگها، مفهوم فرهنگ از دیدگاههای مختلف و مفهوم اقتدار ملی بیان میشود. در بخش دوم، اثرات فرهنگ ملی، تهاجم فرهنگی در گذشته و حال و تأثیر آن بر اقتدار ملی گفته خواهد شد. و در بخش سوم نتیجهگیری ارائه میگردد.
بررسی تاریخی فرهنگها
فرهنگها در جهان گوناگوناند و هیچ فرهنگی دشمن فرهنگ دیگر نیست. پس باید میان فرهنگها گفت و شنودی سالم و سازنده برقرار کرد تا هر فرهنگی در برخورد با فرهنگ دیگر پیراسته و آراسته شود. آنچه دشمن فرهنگ است، ضد فرهنگ نام دارد و اختلاط آنها خطرناک است.
انسان شناسان در مورد بیگانگی و همبستگی ذاتی نظامهای فرهنگی ملتهای جهان، نظریههایی ارائه دادهاند. فرهنگ و تمدن دو میراث مشترک بشریت است که در یک بررسی جامع و منطقی، جایگاه مشترک این دو و نزدیکی و همنوایی آنها تأیید میشود. وقتی از فرهنگ گذشته و میراث فرهنگی کشوری سخن میگوییم، باید به تعیین دو نقطه بپردازیم. یکی این که آن ملت در طی تاریخ چه راه و رسمی را در زندگی پذیرفته است. دوم این که چه آثاری را در جهت گشایش و عمق زندگی به وجود آورده است. فرهنگ محصول کار گروهی و نتیجه کوششهای همگانی قومی در طول ادوار متوالی است و هزارها و میلیونها خدمتگزار ناشناس دارد که برای عشق به خوبی، زیبایی و پیشرفت از جان و دل کوشیدهاند (گزارش گفتوگو، ص 9)
حیات بشری همواره قرین تغییر و تحول بوده است. ابزنشتاد در این زمینه میگوید: «تمایل به تغییر در تمامی جوامع انسانی ذاتی است چرا که آنها با مسایلی روبهرو میشوند که هیچ راه حل دائمی برای آنها وجود ندارد.» (واگوس، ص 33) و این تغییر و تحولات در حوزههای اجتماعی و فرهنگی یک جریان مداوم ولی با نسبتهای مختلف است، همانطور که کینگزلی دیوبس میگوید: «تغییرات اجتماعی تنها بخشی از تغییرات فرهنگی میباشند. زیرا جامعه و فرهنگ دو نظام مستقل از یکدیگر میباشند.» (همایش تغییر و تحولات فرهنگی، ص 208).
از دیر زمان ضرورت مبادله فرهنگی میان جوامع به عنوان عامل جلو برنده مطرح بوده است. از طرفی تهاجم فرهنگی از ساز و کار حیات کلیه فرهنگها فرایندی به حساب میآید که دارای سه صورت عمده است:
الف) تحمیل فرهنگی ب) تخریب فرهنگی ج) تهدید فرهنگی (فرهنگ و امنیت ملی، ص42).
در دنیای معاصر نظریهپردازانی چون «تافلر» نیز عقیده دارند که فرهنگ خودشان را توسعه داده و تحمیل کنند. بنابراین نکتهای که در طول تاریخ مشاهده میشود، این است که تهاجم فکری و فرهنگی حرکت نو پیدا شدهای نیست، مهم این است که ما در بستر تاریخ، آن زمینهها، انگیزهها و ملاکهایی را که این شرایط را به وجود میآورند، بیابیم و مصادیق بسیار زیادی هم در اینباره وجود دارد. در دوران معاصر به همین میزان، شیوههای سلطه فرهنگ در جهت تحقق اهداف و امیال صاحب فرهنگ برتر و قدرتهای مطرح، وجود داشته است و ما در واقع با مطالعه پرونده تاریخی فرهنگ و تهاجم فرهنگی، پروندهای از یک فرایند را میتوانیم ببینیم که سیر تکاملی و صعودی داشته است. شرایط فعلی دوران حاضر دلالت بر تقدم ابزار فرهنگی بر ابزار نظامی و اقتصادی دارد، برای مثال نهرو در کتاب «نگاهی به تاریخ جهان» اشاره به رابطه استعمار انگلیس و تهاجم فرهنگی بر ضد این مستعره دارد که نشان میدهد توسعهطلبی انگلیس دارای بستر فرهنگی بوده است. تحلیل نقش و جایگاه انگلیس و فرانسه در خاورمیانه نیز با همین رویکرد قابل فهم است. نگاهی به تاریخ کشورهای مختلف و ارتباط فرهنگیشان با کشورهای اروپایی دقیقا این مسأله را برای محقق به اثبات میرساند.
مسأله دیگری که از تحلیل تاریخی به آن میرسیم این است که فرهنگ مهاجم هیچگاه فرصت گزینش، بررسی و تحلیل محورهای مثبت فرهنگی را برای فرهنگ مورد هجوم فراهم نیاورده است. حتی با برخورداری از تمام امکانات سیاسی و نظامی سعی کرده است فرهنگ خود را بر فرهنگ ضعیف، غالب سازد (فصلنامه، مطالعات راهبردی، ص 190).
مفهوم فرهنگ از دیدگاههای مختلف
فرهنگ، احتمالا وسیعترین مفهومی است که در علوم اجتماعی تاریخی از آن استفاده میشود. به دلیل دلالتهای ضمنی گسترده، این مفهوم بار معنایی وسیعی پیدا کرده است و بیشتر مشکلات نیز از همین مساله ناشی میشود با این حال، در کاربرد این مفهوم ابهامی بنیادی وجود دارد که در این بخش به آن پرداخته میشود.
فرهنگ از دیدگاههای مختلف مورد بررسی قرار گرفته و تعریف شده است. جامعهشناسان فرهنگ هر جامعه را اساس تمدن آن جامعه میدانند و فرهنگشناسان، جامعه را گروهی متشکل نامیدهاند که دارای فرهنگ مشترک هستند. در یک تعریف ساده، از فرهنگ به عنوان «میراث ملی» یاد شده است. نخستین تعریف جامع از فرهنگ آن است که «فرهنگ مجموعههای پیچیدهای است متضمن معلومات، معتقدات، هنرها، اخلاق، قوانین، آداب و رسوم و تمایلات، قابلیتها و عادات مکتسبه که آدمی در حالت عضویت در یک اجتماع حاصل مینماید» (منصوری ص 9 و 10). امروز فرهنگ بر همه ابزارهایی که در اختیار افراد جامعه است و تمامی آداب و رسوم، معتقدات، علوم، هنرها و سازمانهای اجتماعی که در یک جامعه وجود دارند، اطلاق میشود.
بدین ترتیب دو جنبه متمایز مادی و معنوی در فرهنگ هر جامعه قابل تشخیص است. یک فرهنگ مادی که شامل ابزارها و اشیایی است که به دست اعضای پیشین ساخته شده و برای اعضای فعلی به ارث ماندهاند و دیگر فرهنگ معنوی که رسوم معتقدات، علوم و هنرها را در بر میگیرد. فرهنگ عصاره زندگی اجتماعی است و در تمام افکار، اهداف، معیارها، ارزشها، فعالیتهای انسان و ضوابط فردی و اجتماعی منعکس میشود. انسان موجودی اجتماعی خلق شده است و هدف خلقت وی، در جامعه تحقق میپذیرد. به کمک فرهنگ است که انسان از جهات مختلف با مردم پیرامونش همرنگی و هماهنگی مییابد و از مردم جوامع دیگر مشخص میشود. همچنین بشر به اتکای این فرهنگ جهان را تسخیر میکند و به جای آن که در مقابل تحریکات محیط طبیعی دستخوش تغییر شود، جهان را موافق حال خود تغییر میدهد. انسان و فرهنگ اجتماعیش در یکدیگر اثر متقابل دارند. از یک سو فرهنگ مسلط و حاکم بر زندگی اجتماعی است. و این تسلط بدون آن که محسوس باشد، تمامی زندگی افراد و شئون حیات اجتماعی را در بر میگیرد؛ از سوی دیگر با وجودی که فرهنگ ظاهرا ثابت به نظر میرسد ولی همواره در معرض تغییر و تحول است و این دگرگونی به دست انسان و با اراده او حاصل میشود و گفته شد که هر جامعه فرهنگ خاصی دارد و هر فرد از افراد جامعه مذکور از این فرهنگ متأثر است. فرهنگ علیالاصول گر چه «دیر پای» و به طور نسبی «پایدار» است، ولی تغییر ناپذیر هم نیست و در صورت لزوم میتواند متحول شود. اینک با تأکید بر ویژگی اخیرالذکر، لزوما خاطرنشان میسازد که ایجاد هر گونه تحول بنیادی و انقلاب واقعی در جامعه، مستلزم دگرگونی کامل فرهنگ آن جامعه است. همین نکته است که در این گفتگو محور اصلی بحث را تشکیل میدهد. آنچه در قرآن کریم ضمن آیه «ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» (1) آمده است به شکل بسیار ظریف و جالبی بیان شده و با تأکید و قاطعیت، هر گونه تغییر و تحول گسترده و عمیق در جامعه را مؤکول به تغییرات همه جانبه در اوضاع و احوال، روحیات، عادات حاکم بر تمامی افراد آن جامعه دانسته است.
مفهوم اقتدار ملی
اغالب اقتدار را با قدرت مترادف میدانند، اما این دو با هم متفاوتاند. به عقیده بسیاری از متفکران سیاسی، اقتدار، قدرت نهادی شده است. در چنین حالتی قدرت وجود ندارد، بلکه حق آن نهاد برای اعمال قدرت وجود دارد. قانون به اقتدار مربوط است به دیگر سخن اقتدار حق مشروع برای نفوذگذاری یا هدایت رفتار دیگران است، اقتدار نیز مانند قدرت، وسیله رهبری دیگران است اما بر خلاف قدرت، پایه آن زور یا مجازات نیست؛ بلکه مقبولیت یا قانونیت است.
مفهوم اقتدار با مفهوم قدرت پیوندی نزدیک دارد. اقتدار به معنی قدرت مشروع است. اقتدار را قدرت مبتنی بر رضایت تلقی کردهاند. «رابرت دال» در توضیح اقتدار گفته است که نفوذ رهبران سیاسی زمانی بر حق است که به سوی اقتدار معطوف گردد. به عقیده او «اقتدار نوع ویژهای از نفوذ است، یعنی نفوذ مشروع میباشد. در نظامهای سیاسی، همیشه رهبران برآنند که نفوذ خود را به صورت اقتدار درآورند.» به مانند، قدرت، از اقتدار هم تعاریف گوناگونی به عمل آمده است که به مواردی اشاره میشود.
مک آریو: اقتدار اغلب همان قدرت است، قدرت فرمان به اطاعت.
هربرت سیمون: اقتدار اختیار تصمیمگیری برای هدایت اقدامات دیگران است.
اقتدار رابطه میان دو نفر است؛ یکی فرادست و دیگری فرودست است.
رابرت دال: قدرت مشروع همان اقتدار است.
دایرهالمعارف علوم اجتماعی: اقتدار توانایی ذاتی یا اکتسابی برای اعمال سلطه بر یک گروه است. اقتدار جلوهای از قدرت است و بر اطاعت از آن دلالت دارد.
اثرات فرهنگ بر اقتدار ملی
همانطوری که در بخش اول گفته شد، امروز مباحث فرهنگی بیش از هر زمان دیگر توجه متفکرین و دانشمندان و جامعهشناسان را به خود جلب کرده است. به لحاظ نقش و جایگاه ویژهای که فرهنگ در تعاملات و مناسبات انسانی دارد، بهرهبرداری سوء از این امکان بشری به وسیله کشورهای سلطهگر نیز مورد توجه قرار گرفته است. فرهنگ سودمندگرایانه حاکم بر غرب با توجه به استیلای فناوری خود در پی بسط و تسری الگوی فرهنگ خویش به جوامعی برآمده است که امکان بهرهگیری از این ابزارها را ندارد. کشورهای غربی دوام و بقای خود را در بسط و تعمیم الگوهای مصرفگرایانه مادی یافتهاند. چنین نیتی باعث شده است تا آنان با استفاده از ابزارهای ارتباطی موجود، نسبت به تبلیغ و ارائه الگوهای فرهنگی غرب اقدام کنند. با استیلای غرب بر علوم انسانی بهویژه اجتماعی، این شناخت برای آنان به وجود آمده که واکنشهای بشری، ریشه در الگوی رفتار یک جامعه دارند که در مجموع شامل باورهای ارزشی ـ معرفتی اعتقادی و هنجاری آن جامعه میشود.
به همین دلیل هسته فعالیت غرب در از بین بردن اعتماد اجتماعی کشورهای در حال توسعه به الگوی رفتاری بومی از طریق بسط و تسری الگوهایی که نیازهای بشری بر آن تأکید دارند، مورد توجه قرار گرفته و در نتیجه این امر باعث نگرانی و دغدغه خاطر نظامهای کشورهای در حال توسعه شده است. این کشورها از ابعاد مختلف مورد تهدید قرار میگیرند و به دلیل نداشتن فناوری برتر، قادر به ارائه الگوی مناسب خود نیستند، و جامعه سلطهگر از تواناییهای موجود به نحو احسن استفاده میکند. تمایل درونی بشر به الگوهای فرهنگی خود، مهمترین سد در مقابل الگوهای بیگانه است و این مهم بستگی به توانایی و رفتار قابلیتهای یک نظام فرهنگی است که بتواند نیازهای جدید جامعه خود را پاسخ دهد. امروز مسائل فرهنگی هم در سطح ملی و هم در سطح بینالمللی مورد توجه قرار گرفته است؛ زیرا این مؤلفه قدرت به نسبت سایر مؤلفههای سیاسی و اقتصادی جامعه، هم تأثیرپذیرند و هم تأثیرگذار. در تبیین راهبرد ملی، باید توجه خاص به مؤلفه عنصر فرهنگی داشت، زیرا عنصر فرهنگی همیشه در کنار راهبرد نظامی و اقتصادی هر کشور قرار دارد. نهادها و موسسات آموزشی، رسانههای گروهی و ارتباط جمعی و بنیادهای فرهنگی در کشورهای مختلف ارتباط تنگاتنگی با پیشرفت فرهنگ و انتقال باورهای ارزشی و معرفتی اجتماعی آن جامعه دارند. عنصر فرهنگی همچنین یکی از عوامل وحدت و یکپارچگی جامعه به شمار میآید. تضادها و مناقشات موجود در اروپا و آسیا بیشتر به علت تعلق ارزشی و معرفتی نسبت به یکدیگر بوده است. (جلالی، 1378).
تهاجم فرهنگی در گذشته و حال و تأثیر آن بر اقتدار ملی
اگر این فرض را بپذیریم که فرهنگ همانند سایر مؤلفهها و عناصر مادی مولد قدرت، یک پدیده نافذ و تأثیرگذار بر روابط متقابل کشورهاست، قابل مبادله بودن کالاهای فرهنگی (حامل بار ارزشی) است؛ لذا امکان بر هم خوردن موازنه و به وجود آمدن تراز منفی میان کشورها خواهد بود. (کاظمی، 74)
هنگامی که جامعهای تحت تأثیر تهاجم فرهنگی قرار میگیرد، شعور متعارف حاکم بر آن جامعه بیش از پیش متوجه پدیدهها خواهد شد و کمتر به روابط میان آنها فکر خواهد کرد. در چنین جامعهای بیشتر به معلولها توجه میشود و مطالعه روی علتها را تحلیل میبرد. این امر بدان سبب است که تهاجم فرهنگی احساس و اندیشه ملی را تحت تأثیر قرار میدهد. وجود نگرش جهتدار و سلطهگرانه ویژگی اصلی تهاجم فرهنگی میباشد که در جوامع مختلف قابل رؤیت است. در طول تاریخ قدرتهای سلطهگر همواره سعی داشتهاند به نحوی با دخل و تصرف در بافت اجتماعی جامعه، اهداف و مقاصد خویش را دنبال کنند. همانگونه که در الگوی شماره 2 مشاهده میشود از ویژگیهای تهاجم فرهنگی: 1ـ مسخ فرهنگ، 2ـ از بین بردن ارزشها، 3ـ سعی در سلطه فرهنگی خویش و تکمیل مثلث زور، زر و تزویر است (فصلنامه مطالعات راهبردی) که در نهایت باعث تضعیف قدرت مشروع (اقتدار ملی) میشود.
نتیجهگیری
اصولا تهاجم فرهنگی و بهرهگیری منفی از فرهنگ، پیشینهای تاریخی دارد. مشاهده میشود که در صدر اسلام معاویه با تجزیه نیروی نظامی به قدرت، زر و زور و سلاح، آنان را به مراکز تحت حمایت علی بن ابیطالب (ع) میفرستد و با به کارگیری امکانات اقتصادی سعی میکند افراد را به سویی کشد و در کنار اینها از اصحاب فکر و اندیشه بهره میبرد تا رابطه فرهنگ و بستر فرهنگی را به سوی خود تغییر دهد و بدین ترتیب دست به تزویر میزند.
برای تعریف همبستگی بین ارزشهای فرهنگی و اقتدار ملی، نیاز است که ارزشهای اقتدار ملی برشماری شود. ارتقای اقتدار ملی صرفا به قدرت نظامی و قدرت اجتماعی و تعامل و همافزایی (1) این دو قدرت بستگی ندارد؛ بلکه قدرتهای دیگر از جمله قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی، قدرت علمی و فناوری، نقش حیاتی در اتباء قدرت ملی دارند و گاه این تعاملات آثار همافزایی منفی (2) را به وجود میآورند. به نظر نگارنده ارتباط بین ارزشهای فرهنگی و اقتدار ملی را میتوان در دو مرحله بیان نمود:
الف ـ یافتن همبستگی بین ارزشهای فرهنگی و امنیت ملی و امنیت سیاسی یا داخلی.
ب ـ بسط دادن همبستگی ارزشهای فرهنگی و امنیت ملی و امنیت سیاسی یا داخلی با اقتدار ملی.
مقام معظم رهبری در بیان اهمیت مسائل فرهنگی و فرهنگ ملی و اسلامی میفرماید: «اینجانب به مسائل فرهنگی بهای زیادی میدهم و اعتقاد راسخ دارم که قوام یک کشور و ملیت یک ملت به فرهنگ آن ملت است و بیش از هر چیز فرهنگ یک ملت وجه تمایز او را با سایر ملتها نشان میدهد.» (فصلنامه مطالعات راهبردی، ص 89) همیشه در رابطه با فرهنگ، نیروهای متضاد با یکدیگر در کشمکش هستند. در یکطرف مردم کوشش دارند تا به حمایت و حفظ فرهنگ و ارزشها بپردازند و مجموعه قوانینی را وضع کنند که افراد از آن هنجارها عدول ننمایند (تعصب فرهنگی) و از طرف دیگر محیطی را که در آن فرهنگ وجود دارد، به طور مدام تغییر دهند و فرهنگ نیز برای دوام خود باید تغییر یابد.
در هر موقعیتی ارزشهای فرهنگی هر ملتی وابسته به این تغییر است و اغلب اوقات محققان جامعهشناسی نظامهای جامعهشناسی را دینامیک میخوانند.
فهرست منابع:
1 ـ قرآن کریم.
2 ـ جلالی، هوشنگ، مقدمهای بر نقش مؤلفههای قدرت اجتماعی ـ فرهنگی در امنیت ملی، فصلنامه مطالعات دفاعی استراتژیک، ش 1، تابستان 1378.
3 ـ فرهنگ و امنیت ملی، سخنرانی اصغر افتخاری، پژوهشکده مطالعات راهبردی، مجله تحقیقات و فناوری، 1379.
4 ـ فصلنامه مطالعات راهبردی، پژوهشکده مطالعات راهبردی، ش 3، بهار 1378.
5 ـ کاظمی، علیاصغر، بحران نوگرایی و فرهنگ سیاسی در ایران، تهران، نشر قومس، چ 1، 1376.
6 ـ گزارش گفتوگو (نشریه)، سال اول، ش 7، تیرماه 1380.
7 ـ منصوری، جواد، فرهنگ استقلال، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه، چ 3، 1370.
8 ـ مقالات همایش تغییر و تحولات فرهنگی ـ اجتماعی و امنیت ملی، تهران: مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری، 1379.
9 ـ واگوس، استفان، تغییرات اجتماعی.