[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از شعرا - 1390/05/24 عنوان فیش : محمدحسین جعفریان کلیدواژه(ها) : محمدحسین جعفریان نوع(ها) : كتاب متن فیش : رهبر از جایش بلند شد و رفت سمت ....پشت سر رهبر رفتیم و داخل حیاط شدیم. توی حیاط بوی دود میآمد. مرتضی امیری اسفندقه و محمدحسین جعفریان ایستاده بودند کنار هم زیر درختی. رهبر با دیدن آنها ایستاد و سلام و علیک گرم کرد. اسفندقه به شیوهی خودش چفیه و جعفریان دست رهبر را بوسیدند و رهبر سر هر دوی آنها را. در میان همان تعارفات معمول جعفریان دربارهی احمد عزیزی چیزی گفت. رهبر گفت: خدا إنشاءالله عزیزی را شفا بدهد. یک غصهای شده در دل ما ماجرای عزیزی. جعفریان گفت: خانوادهاش میخواهند اعزامش کنند خارج از کشور، مثل اینکه نیاز هم هست ولی نمیتوانند. رهبر گفت: مثل اینکه خانوادهاش هم خارج از کشور هستند؟ بعد کمی سکوت کردند. چند قدمی برداشتند. من هم درختی را دور زدم که ایشان را از روبهرو ببینم که ایستاد. به جعفریان گفت: من چه کار میتوانم بکنم؟ حسینی وزیر ارشاد که کنار رهبر ایستاده بود گفت: من خودم عیادت ایشان رفتم، کسی هم چیزی به ما نگفته. جعفریان مثل بچهای که با دیدن بزرگترش شجاع شده باشد گفت: خوب شما را که نمیشود به این راحتی پیدا کرد. شما باید جویای احوال این ها بشوید. رهبر به آقای وزیر گفت:خوب شما تحقیقی بکنید اگر لازم است اعزام بشود کمک کنید................... وقتی شعر نظری تمام شد جعفریان به قزوه اشاره کرد که چیزی بخواند. قزوه هم تشکر کرد از اینکه او در شعر افغانستان زحمات زیادی کشیده و خواست شعر کوتاهی بخواند. جعفریان هم گفت: آقا رویهای در انتخاب شعرها هست که سعی میکند پاستوریزه کند. مثلاً میگویند این شعر خوانده شود و آن شعر خوانده نشود. یک کاری داشتم که دوستان صلاح ندیدند من بخوانم. من به نظر دوستان احترام میگذارم و شعری را که آوردم نمیخوانم. فقط این رویه باعث میشود شما بعضی شعرها را بشنوید و در جریان شعر امروز مملکت قرار نگیرید، والسلام. قزوه گفت: خوب میخواهید شعر بخوانید، بخوانید حالا. جعفریان نخواند. قزوه ادامه داد: یک شعر خاص بود که دوستان نظر دادند من هم اتفاقاً چیزی نگفتم. به هرحال اگر میخوانید بفرمایید. جعفریان باز هم نخواند. این بار قزوه گفت: پس حضرت آقا درخدمت شما هستیم. رهبر قبل از شروع صحبتهایش صلاح دید موضوعی را روشن کند: من البته در جریان شعر کشور قرار میگیرم آقای جعفریان! این را شما بدانید. هم شعرهایی که در کتابها هست و هم شعرهایی که به صورت الکترونیکی و اینترنتی نشر میشود، بیاطلاع نیستم من. در شعرهایی هم که امشب خوانده شد اینجور نبود که این جنبههای مورد نظر شما نباشه، بود. من هم که شما میدانید طاقتم زیاده و اینجور نیست که اگر کسی شعری بخواند که من مضمونش را قبول نداشته باشم درونم طوفانی بشه. نه شعره دیگه شاعر دوست داشته اینجوری بگه اما پاستوریزه کردن شعر اتفاقاً بد نیست. خوبه اتفاقاً یک جاهایی رعایتهایی هم بشه و ملاحظههایی هم صورت بگیره. من البته در جریان مدیریت جلسه و نحوهی اجرا قرار ندارم ولی خوب اجرا میکنند انصافاً. جا داره من از آقای قزوه و دیگر آقایان که زحمت میکشند تشکر کنم که برای این جلسه جلسات زیادی گذاشتند و فکر کردند و وقت گذاشتند و جلسهی متنوعی هم هست انصافاً. با این حال من آماده هستم بشنوم، همیشه آماده بودم. شما سالهاست در جلسهی ما شرکت میکنید و میبینید که همهجور شعری خوانده میشود. من از شعر لذت میبرم البته بعضی از مضامین را ممکنه قبول داشته باشم بعضی را نه؛ همینطور شما ممکنه قبول داشته باشید یا نه. مربوط به :«کوثر» - 1389/06/05 عنوان فیش : محمدحسین جعفریان کلیدواژه(ها) : محمدحسین جعفریان نوع(ها) : كتاب متن فیش : رهبر محمدحسین جعفریان را دید و گفت: آقای جعفریان بیا ببینم. جعفریان جلو رفت و دیده بوسی؛ و مشغول صحبت بودند که حداد عادل همین موقع آمد و رهبر تمام قد برای او بلند شدند.... رهبر که میرفت سمت حسینیه، شعرا هم که در حیاط بودند و چندتا چندتا دور هم گپ میزدند، میرفتند داخل. شانه به شانه رهبر، محمدحسین جعفریان میآمد و با او صحبت میکرد. از جعفریان راجع به رمان جدید یک افغانی پرسید که اسمش را نمیدانست. جعفریان گفت: بادبادک بازِ خالد حسینی؟ رهبر گفت نه آن را که خواندهام. جعفریان گفت: خالد حسینی یک کتاب دیگر هم دارد که اسمش را نمیدانم. رهبر گفت: اسمش هزار خورشید تابان است، آن را هم خواندهام ولی کتابی که من میگویم اصلا مال خالد حسینی نیست. جعفریان و یک عمر تلاش در افغانولوژی هم کمکی نکرد برای جواب سوال رهبر. سر پلهها ایستادند. عبای رهبر را مرتب کردند و چفیهای روی دوشش انداختند و رهبر در همین حین چیزی به جعفریان گفت و او هم شانهشان را بوسید. |