[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :شرح حدیث جلسه سی و هشتم‌/دوری از ریاکاری و تظاهر به‌خاطرحکومت - 1378/10/27
عنوان فیش :پرهیز از تملق‌گویی بخاطر بدست آوردن حکومت و تحکیم و حفظ آن
کلیدواژه(ها) : ریا, حکومت, حضرت علی (علیه‌السلام)
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
من وصیّته علیه السلام لکمیل بن زیاد:یا کمیل! لست واللّه متملقاً حتی أطاع ولاممنیاً حتی لاأعصی ولا مائلاً لطعام الأعراب حتی انحل امرة المؤمنین وادعی بها. (1)
در این فراز از وصیت، حضرت از روش‌های متداول و معمولی که اهل دنیا برای بدست‌آوردن حکومت و تحکیم و حفظ آن، به آنها متشبث می‌شوند تبرّی می‌جوید.
تملق همیشه، در برابر صاحبان قدرت و سرمایه و مقام نیست. گاهی یک حاکم به آحاد ملت و حتی به افراد زیردست و مطیع نیز تملق می‌گوید تا این که از او اطاعت کنند.
می‌فرماید: من آرزوها را در دل مردم زنده نمی‌کنم و آنان را با وعده‌های پوچ و توخالی سرگرم نمی‌کنم تا از من اطاعت کنند، و گرایش به خوراک ساده صحرانشینان نکرده و مثل آن غذا نمی‌خورم تا از این طریق ریاست و امارت مؤمنین را بدست گیرم.
باید توجه کرد که این جمله را کسی می‌گوید که ساده‌ترین طعام‌ها را میل کرده، سخت‌ترین و دشوارترین شرائط را برای خود در زندگی انتخاب کرده بود. اما در عین حال می‌فرماید: من به خاطر حکومت، ریاکاری و تظاهر نمی‌نمایم و این مسأله برای ما، خیلی مهم است و باید از آن درس بگیریم که هدف و نیت ما خالص و الهی باشد و هر کار که انجام می‌دهیم، از متن شرع فقط برای خدا باشد.
1 )
تحف العقول ، حسن بن شعبه حرانی، ص 175 ؛
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 74 ص 277 ؛

يَا كُمَيْلُ‏ لَسْتُ وَ اللَّهِ مُتَمَلِّقاً حَتَّى أُطَاعَ وَ لَا مُمَنِّياً حَتَّى لَا أُعْصَى وَ لَا مَائِلًا لِطَعَامِ الْأَعْرَابِ حَتَّى أُنْحَلَ‏ إِمْرَةَ الْمُؤْمِنِينَ وَ أُدْعَى بِهَا.
ترجمه :
امام علی (علیه السلام) فرمودند: كميل! به خدا، من متملق نيستم تا اطاعتم كنند، آرزو بر افروز (و اهل وعده و نويدهاى كاذب) نيستم تا از دستورم تخلف نكنند، به طعام اعراب مايل نيستم تا مقام امير المؤمنينيم بخشند، و بدان نامم خوانند.


مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1373/11/28
عنوان فیش :یادآوری نقاط ضربه پذیر معنوی در دعاها
کلیدواژه(ها) : دعا, دعای ابوحمزه ثمالی, ریا
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
نکته‌ی دیگر این‌که، آنان[معصومین علیهم السلام] در خلال دعاهای مذکور، نقطه‌های ضربه‌پذیرِ معنوی را به یادِ ما می‌آورند و هشدار می‌دهند که «ممکن است از این نقاط ضربه بخورید و آسیب ببینید.» در همین دعایِ شریفِ «ابوحمزه»، در عبارتی می‌فرماید: «اللّهم خُصّنی مِنْکَ بخاصَّةِ ذِکْرِکَ وَ لاتَجْعَل شَیئاً مِمَّا اَتَقَرَّبُ بِهِ فی آناءِ اللَّیلِ وَ اَطْرافِ النَّهارِ ریاءً وَلا سُمْعَةً وَلا اَشَراً و لابَطَرا»؛ «خداوندا! کاری کن که کارهای انجام شده از طرف من، ریا و سمعه نباشد. برای این‌که این و آن ببینند، نباشد. برای این‌که دهن به دهن بگردد، و مردم به هم بگویند خبر دارید فلان کس چه کار خوبی کرد و چه عبادات خوبی انجام داد، نباشد. از روی ناز و غرور، نباشد» آخر بعضی مواقع انسان کارهایی را از روی ناز و غرور انجام می‌دهد و به خود می‌بالد و می‌گوید: «آری! ما بودیم که این کار را انجام دادیم.»
اینها نباشد. اینها، آن نقاطِ ضربه‌پذیر است. انسان خیلی کارهای خوب انجام می‌دهد؛ اما با اندکی ریا و سمعه، آن کارها را «هباءً منثورا» می‌کند. دود می‌کند و به هوا می‌فرستد. معصومین علیهم‌السّلام به ما توجّه می‌دهند و می‌فرمایند: «مواظب باشید این طور نشود!» «و اجْعَلْنی لَکَ مِنَ الْخاشِعینَ»(1) تا آخر.
1 )
مصباح المتهجد،شیخ طوسی، ص 595 ؛
الاقبال الاعمال،سید بن طاووس،ص74 ؛ 
مصباح الكفعمی،ص599 ؛ 
بحار الانوار،مجلسی،ج95ص91ح2 ؛

... اللَّهُمَّ خصنی مِنْكَ بِخَاصَّةِ ذِكْرَكَ وَ لَا تَجْعَلَ شَيْئاً مِمَّا أَتَقَرَّبُ بِهِ فِی آنَاءِ اللَّيْلِ وَ أَطْرَافِ النَّهَارِ رِيَاءً وَ لَا سُمْعَةً وَ لَا أَشَراً وَ لَا بَطَراً وَ اجْعَلْنِی لَكَ مِنْ الْخَاشِعِينَ اللَّهُمَّ أَعْطِنِی السَّعَةِ فِی الرِّزْقِ وَ الْأَمْنِ فِی الْوَطَنِ وَ قُرَّةِ الْعَيْنِ فِی الْأَهْلِ وَ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ وَ الْمَقَامِ فِی نِعَمِكَ عِنْدِی وَ الصِّحَّةِ فِی الْجِسْمِ وَ الْقُوَّةِ فِی الْبَدَنِ وَ السَّلَامَةَ فِی الدِّينِ وَ اسْتَعْمِلْنِی بِطَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ مُحَمَّدِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَبَداً مَا استعمرتني‏
ترجمه :
خدایا مرا با ذكر مخصوص خود مخصوص گردان و چیزی را از آنچه در ساعت های شب و روز بدان برای رسیدن به تو تقرب می جویم، خود نمایی و آوازه نیكو و خود پسندی و تكبر قرار نده و مرا خشوع كننده برای خود قرار ده. خدایا به من فراوانی روزی و آسایش در وطن و آسودگی و شادمانی در خانواده و ثروت و فرزند، و پایداری در نعمت هایت در نزد من و سلامتی و نیروی تن و سلامتی دین عطا كن. و مرا برای همیشه تا زمانی كه به من عمر می دهی به اطاعت خود و اطاعت رسولت حضرت محمد (ص) به كار گیر


مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از پاسداران - 1372/10/26
عنوان فیش :اخلاص،عامل پایداری و ماندگاری نهضت حسین بن علی(علیه السلام)
کلیدواژه(ها) : حضرت امام حسین(علیه السلام), امام خمینی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه), اخلاص, ریا
نوع(ها) : قرآن, حدیث

متن فیش :
یک خصوصیت این است که حرکت حسین‌بن‌علی، حرکتی خالصاً، مخلصاً و بدون هیچ شائبه، برای خدا و دین و اصلاح جامعه‌ی مسلمین بود. این، خصوصیت اوّل که خیلی مهم است. این‌که حسین‌بن‌علی علیه‌الصّلاةوالسّلام فرمود: «انّی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا ظالماً و لا مفسداً» خودنمایی نیست؛ خود نشان دادن نیست؛ برای خود، چیزی طلبیدن نیست؛ نمایش نیست. ذرّه‌ای ستم و ذرّه‌ای فساد، در این حرکت نیست. «و انما خرجت، لطلب الاصلاح فی امّة جدّی.»(1) این، نکته‌ی بسیار مهمّی است. انّما: فقط! یعنی هیچ قصد و غرض دیگری، آن نیّت پاک و آن ذهن خورشیدگون را مکدّر نمی‌کند. قرآن کریم، وقتی که در صدر اسلام با مسلمانان سخن می‌گوید، می‌فرماید: «و لا تکونوا کالّذین خرجوا من دیارهم بطراً و رئاء النّاس.»(2) و این‌جا امام حسین علیه‌السّلام می‌گوید: «انّی لم اخرج اشراً و لا بطراً.»
دو خطّ است؛ دو جریان است. در آن‌جا قرآن می‌گوی: «مثل آنها نباشید که از روی غرور و خودخواهی و نفس‌پرستی حرکت کردند.» دیعنی چیزی که در آن نوعِ حرکت نیست، اخلاص است. یعنی از حرکتِ خطّ فاسد، فقط «خود» و فقط «من»، مطرح است. «و رئاء النّاس.» خودش را آرایش کرده، بر اسب قیمتی سوار شده، جواهرات به خودش آویزان کرده، رجزهایی خوانده است و خارج می‌شود. به کجا؟ به میدان جنگ. اتّفاقاً میدان جنگ هم میدانی است که همین آدم و دهها مثل او در آن به خاک هلاک خواهند غلتید. خارج شدن چنین آدمی، این‌گونه است. فقط در او نفْس وجود دارد.
این، یک طرف. بهترین نمونه در نقطه‌ی مقابلش هم حسین‌بن‌علی علیه‌الصّلاةوالسّلام است که در او، خودخواهی و خود و من و منافع شخصی و قومی و گروهی وجود ندارد. این، اوّلین خصوصیت نهضت حسین‌بن‌علی علیه‌الصّلاةوالسّلام است. در آن کاری که انجام می‌دهیم، هرچه مایه‌ی اخلاص در من و شما بیشتر باشد، آن کار، ارزش بیشتری پیدا می‌کند. هرچه از قطب اخلاص دور شویم، به سمت قطب خودپرستی و خودخواهی و برای خود کار کردن و به فکر خود بودن و منافع شخصی و قومی و نظایر آن نزدیک شده‌ایم که یک طیف دیگر است. بین آن اخلاص مطلق و خودخواهی مطلق، یک میدان وسیع است. هر چه از آن‌جا به این طرف نزدیکتر شویم، ارزش کار ما کمتر می‌شود؛ برکتش کمتر می‌شود؛ ماندگاری‌اش هم کمتر می‌شود. این، خاصیت این قضیه است. هر چه ناخالصی در این جنس باشد، زودتر فاسد می‌شود. اگر ناب باشد، هرگز فاسد نمی‌شود. حالا اگر بخواهیم به محسوسات مثال بزنیم، این آلیاژ اگر صددرصد طلا باشد، فاسد شدنی نیست؛ زنگ خوردنی نیست. امّا به هر اندازه که مس و آهن و بقیه‌ی مواد کم قیمت داخل این آلیاژ باشد، فساد آن و از بین رفتنش بیشتر است. این یک قاعده‌ی کلّی است.
این، در محسوسات است. اما در معنویّات، این موازنه‌ها بسیار دقیقتر است. ما به حسب دید مادّی و معمولی، نمی‌فهمیم. اما اهل معنا و بصیرت، می‌فهمند. نقّاد این قضیه، صرّاف و زرگر این ماجرا، خدای متعال است. «فانّ الناقد بصیر.» اگر یک سرسوزن ناخالصی در کار ما باشد، به همان اندازه آن کار کم ارزش می‌شود و خدا، از ماندگاری آن می‌کاهد.
خدای متعال، ناقد بصیری است. کار امام حسین علیه‌الصّلاةوالسّلام، از کارهایی است که یک سر سوزن ناخالصی در آن نیست. لذا شما می‌ببینید این جنس ناب، تا کنون مانده است و تا ابد هم خواهد ماند. چه کسی باور می‌کرد بعد از این‌که این عدّه، غریبانه در آن بیابان کشته شدند، بدنهایشان را همان جا به خاک سپردند، آن همه تبلیغات علیه‌شان کردند، آن‌طور تار و مارشان کردند و بعد از شهادتشان مدینه را به آتش کشیدند داستان حَرّه، که سال بعد اتّفاق افتاد و این گلستان را زیر و رو و گلهایش را پرپر کردند، دیگر کسی بوی گلاب از این گلستان بشنود؟! با کدام قاعده‌ی مادّی جور در می‌آید، که برگ گلی از آن گلستان در این عالم طبیعت بماند؟! اما شما می‌بینید که هر چه روزگار گذشته، عطر آن گلستان، دنیا را بیشتر برداشته است. کسانی هستند که قبول ندارند پیغمبر جدّ او و حسین‌بن‌علی دنباله‌رو راه اوست؛ اما حسین را قبول دارند! پدرش علی را قبول ندارند، امّا او را قبول دارند! خدا را قبول ندارند -خدای حسین‌بن‌علی را قبول ندارند اما در مقابلِ حسین‌بن‌علی، سر تعظیم فرود می‌آورند! این، نتیجه‌ی همان خلوص است. در انقلاب بزرگ ما هم، جوهر خلوص مایه‌ی ماندگاری آن شده است؛ همان فلز نابی که امام بزرگوار، مظهرش بود
1 )
بحارالأنوار، علامه مجلسی ج44 ص  329 ؛
المناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 89

... ثُمَّ دَعَا الْحُسَيْنُ بِدَوَاةٍ وَ بَيَاضٍ وَ كَتَبَ هَذِهِ الْوَصِيَّةَ لِأَخِيهِ مُحَمَّدٍ. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِيَّةِ أَنَّ الْحُسَيْنَ يَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسِيرَةِ جَدِّی وَ أَبِي‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى يَقْضِيَ اللَّهُ بَيْنِی وَ بَيْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ وَ هَذِهِ وَصِيَّتِی يَا أَخِی إِلَيْكَ وَ ما تَوْفِيقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ. قَالَ ثُمَّ طَوَى الْحُسَيْنُ الْكِتَابَ وَ خَتَمَهُ بِخَاتَمِهِ وَ دَفَعَهُ إِلَى أَخِيهِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ وَدَّعَهُ وَ خَرَجَ فِی جَوْفِ اللَّيْلِ
ترجمه :
سپس امام حسين عليه السّلام دوات و كاغذ سفیدی خواست و این وصيت را براى برادرش محمّد بن حنفيه نوشت: به نام خداوند بخشنده بخشایشگر براستی كه اين وصيت نامه‏اى است كه حسين بن على بن ابى طالب عليه السّلام براى برادرش محمّد مشهور به lبن حنفيه نوشته است:حسين گواهی ميدهد: خدایی جز الله وجود ندارد خدا يكى است و شريكى ندارد و براستی كه حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله عبد و رسول خدا ميباشد كه حقیقت را از جانب خدای حق آورد و همانا كه بهشت و جهنم حقیقت هستند و قيامت خواهد آمد و هیچ شكى در آن نيست و خداوند هر كسى را كه در قبور باشد زنده خواهد كرد و همانا من براى سركشى و خود پسندی و تكبر و فساد كردن و ظلم نمودن خارج نشدم [قیام نكردم]. و به تحقیق كه من برای اصلاح و درست كردن [كارها] در میان امت جدم قیام كردم و می خواهم به نیكی سفارش و از بدی نهی كنم و مطابق سيره جدم رسول خدا و پدرم على بن ابى طالب عليهم السّلام رفتار می نمایم. پس هر كس كه مرا به جهت اينكه حق ميگويم قبول كند همانا خداوند به حق سزاوارتر است و كسى كه دست رد بسينه من بگذارد من صبر می كنم تا خدا كه بهترين حكم‏كنندگان است بين من و آن قوم داورى نمايد. ای برادرم اين وصیت من است به تو. توفيق من جز با خدا نيست من بخدا توكل ميكنم و بسوى او توبه می نمايم.سپس امام عليه السّلام آن [وصیت نامه] را تا كرد و با انگشترش مهر نمود و به برادرش محمد داد. و او را ترك كرد (با او خداحافظی كرد) و در دل شب از مدينه خارج شد.»

2 ) سوره مبارکه الأنفال آیه 47
وَلا تَكونوا كَالَّذينَ خَرَجوا مِن دِيارِهِم بَطَرًا وَرِئَاءَ النّاسِ وَيَصُدّونَ عَن سَبيلِ اللَّهِ ۚ وَاللَّهُ بِما يَعمَلونَ مُحيطٌ
ترجمه :
و مانند کسانی نباشید که از روی هوی پرستی و غرور و خودنمایی در برابر مردم، از سرزمین خود به (سوی میدان بدر) بیرون آمدند؛ و (مردم را) از راه خدا بازمی‌داشتند؛ (و سرانجام شکست خوردند) و خداوند به آنچه عمل می‌کنند، احاطه (و آگاهی) دارد!