[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی - 1401/07/22
عنوان فیش :توحید، وجه مشترک اهل کتاب و مسلمانان
کلیدواژه(ها) : توحید
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
قرآن به پیغمبر میگوید: قُل یا اَهلَ الکِتابِ تَعالَوا اِلىٰ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم؛ اهل کتاب مسلمان هم نیستند، امّا یک وجه مشترکی با هم داریم و آن توحید است؛ چون توحید در همه‌ی ادیان وجود دارد دیگر؛ توحید پایه‌ی همه‌ی ادیان است: اَلّا نَعبُدَ اِلَّا اللَه. پیغمبر از همین وجه مشترک بین اسلام و ادیان دیگر استفاده میکند، یعنی قرآن دستور میدهد که بگو: تَعالَوا اِلىٰ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم اَلّا نَعبُدَ اِلَّا اللَهَ وَ لا نُشرِکَ بِهِ شَیئًا وَ لا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا اَربابًا مِن دونِ اللَه؛(۱) با غیر مسلمانها [این جور میگوید]! خب ما مسلمانها این همه با هم وجه مشترک داریم: کعبه‌ی واحد، قبله‌ی واحد، نماز واحد، حجّ واحد، عبادات واحد، پیغمبر واحد، محبّت اهل‌بیت در همه‌ی دنیای اسلام؛ اینها وجوه مشترک ما است؛ از این وجوه مشترک بایستی عبور نکنیم.
1 ) سوره مبارکه آل عمران آیه 64
قُل يا أَهلَ الكِتابِ تَعالَوا إِلىٰ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَينَنا وَبَينَكُم أَلّا نَعبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلا نُشرِكَ بِهِ شَيئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضًا أَربابًا مِن دونِ اللَّهِ ۚ فَإِن تَوَلَّوا فَقولُوا اشهَدوا بِأَنّا مُسلِمونَ
ترجمه :
بگو: «ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعضی دیگر را -غیر از خدای یگانه- به خدایی نپذیرد.» هرگاه (از این دعوت،) سرباز زنند، بگویید: «گواه باشید که ما مسلمانیم!»


مربوط به :بیانات در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت عید مبعث - 1399/12/21
عنوان فیش :توحید، هدف بزرگ بعثت است
کلیدواژه(ها) : توحید, جامعه دینی, دعوت به توحید, حاکمیت دین, حاکم اسلامی, عید مبعث, درسهای بعثت, بعثت پیامبر اسلام
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
در بعثتِ همه‌ی پیامبران اهدافی وجود داشته است -اهداف الهی- که طبعاً هدف خود پیغمبر هم، به تبع تبعیّت از پروردگار، همان هدف خواهد بود. پس بعثتها هدفهای بزرگی دارند که رأس همه‌ی این هدفها عبارت است از توحید؛ توحید، هدف بزرگ بعثت است: وَ لَقَد بَعَثنا فی کُلِّ اُمَّةٍ رَسولًا اَنِ اعبُدُوا اللهَ وَ اجتَنِبُوا الطّاغوت؛(1) توحید خالص، توحید محض؛ که این آیه‌ی شریفه در سوره‌ی نحل است. در سوره‌ی اعراف و همچنین در سوره‌ی هود [هم] از زبان چندین پیغمبر بزرگ مثل نوح، مثل هود، مثل صالح و دیگران این جور گفته میشود که «یٰقَومِ ‌اعبُدُوا اللهَ ‌ما لَکُم ‌مِن ‌اِلٰه غَیرُه».(2) این توحید، اوّلین هدف بعثت پیامبران است. البتّه میدانید که توحید هم فقط به معنای این نیست که انسان در ذهن خود عقیده پیدا کند که خدا یکی است و دو تا نیست؛ خب بله این هم هست لکن توحید به یک معنای مهمّی است که به معنای حاکمیّت الهی است؛ توحید به معنای حاکمیّت مطلق پروردگار بر عالم تشریع و عالم تکوین -هر دو- است که بایستی امر الهی نافذ دانسته بشود؛ هم در عالم تکوین -در همه‌ی حوادث وجود، «لا حول و لا قوّة الّا بالله»- و هم در عالم تشریع، همه‌ی این حوادث و همه‌ی حالات ناشی از قدرت واحد پروردگار است. خب این، هدف اصلی است.
1 ) سوره مبارکه النحل آیه 36
وَلَقَد بَعَثنا في كُلِّ أُمَّةٍ رَسولًا أَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَاجتَنِبُوا الطّاغوتَ ۖ فَمِنهُم مَن هَدَى اللَّهُ وَمِنهُم مَن حَقَّت عَلَيهِ الضَّلالَةُ ۚ فَسيروا فِي الأَرضِ فَانظُروا كَيفَ كانَ عاقِبَةُ المُكَذِّبينَ
ترجمه :
ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که: «خدای یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید!» خداوند گروهی را هدایت کرد؛ و گروهی ضلالت و گمراهی دامانشان را گرفت؛ پس در روی زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب‌کنندگان چگونه بود!

2 ) سوره مبارکه الأعراف آیه 59
لَقَد أَرسَلنا نوحًا إِلىٰ قَومِهِ فَقالَ يا قَومِ اعبُدُوا اللَّهَ ما لَكُم مِن إِلٰهٍ غَيرُهُ إِنّي أَخافُ عَلَيكُم عَذابَ يَومٍ عَظيمٍ
ترجمه :
ما نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ او به آنان گفت: «ای قوم من! (تنها) خداوند یگانه را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! (و اگر غیر او را عبادت کنید،) من بر شما از عذاب روز بزرگی می‌ترسم!»

2 ) سوره مبارکه هود آیه 50
وَإِلىٰ عادٍ أَخاهُم هودًا ۚ قالَ يا قَومِ اعبُدُوا اللَّهَ ما لَكُم مِن إِلٰهٍ غَيرُهُ ۖ إِن أَنتُم إِلّا مُفتَرونَ
ترجمه :
(ما) به سوی (قوم) عاد، برادرشان «هود» را فرستادیم؛ (به آنها) گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! شما فقط تهمت می‌زنید (و بتها را شریک او می‌خوانید)!


مربوط به :بیانات در ابتدای درس خارج فقه درباره گذرا بودن دنیا - 1397/11/09
عنوان فیش :نماز تثبیت‌کننده‌ی اخلاص و دورکننده‌ی کبر است
کلیدواژه(ها) : مرگ, نماز, توحید
نوع(ها) : قرآن, حدیث

متن فیش :
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و‌ آله ‌الطّاهرین و لعنة ‌الله علی اعدائهم اجمعین.
یا جابِرُ الدُّنیا عِندَ ذَوِی الاَلبابِ کَفَی‌ءِ الظِّلالِ لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ اِعزازٌ لِاَهلِ دَعوَتِهِ الصَّلاةُ تَثبیتٌ لِلاِخلاصِ وَ تَنزیهٌ عَنِ الکِبر.(۱)
دنباله‌ی آنچه حضرت باقر(سلام‌ اللّه ‌علیه) به جابر درباره‌ی دنیا فرمودند [این است:]

یا جابِرُ الدُّنیا عِندَ ذَوِی الاَلبابِ کَفَی‌ءِ الظِّلال
[عمر] مثل سایه است؛ فَیء، آن سایه‌ی بعد از زوال [روز] را میگویند. همچنان که این سایه اعلام پایان روز است و هر لحظه به لحظه‌ای که این سایه طولانی میشود، نشان میدهد که روز دارد تمام میشود. این عمر ما هم همین جور است. اینجا «دنیا» یعنی عمر من و شما که مثل همین سایه است؛ هر چه این سایه طولانی‌تر میشود، معنایش این است که به آن آخِر داریم نزدیک‌تر میشویم. بعضی‌ها از اینکه سالِ گذشته تمام شد، سال نو شروع شد، خوشحال میشوند؛ خب، عیبی هم ندارد، چون عید است و خوشحالی اشکال ندارد امّا توجّه به این نکته هم لازم است: سال که تمام میشود، یعنی عمر ما تمام میشود؛ [در واقع] این عمر ما است که دارد به پایان میرسد، به این توجّه باید کرد. پیر و جوان هم ندارد؛ البتّه احتمال سر رسیدن اجل در مورد افراد پیر و مسن قهراً بیشتر است امّا جوانها هم هستند. ما در همین بحث خودمان، جمع خودمان بعضی جوانها را داشتیم که سالهای زیادی از سنین کنونیِ ما کمتر بودند، از دنیا رفتند؛ به این باید توجّه کرد که هر چه میگذرد، در واقع دارد به آن انتها نزدیک میشود.

لا اِلهَ اِلَّا اللَّهُ اِعزازٌ لِاَهلِ دَعوَتِه
بعد فرمود کلمه‌ی لااله‌الّااالله [یعنی] کلمه‌ی توحید، اعزاز اهل دعوتِ لااله‌الّااالله است؛ چرا؟ برای خاطر اینکه وقتی شما میگویید لااله‌الّااالله، عبودیّت غیرخدا را نفی میکنید. مشکل اساسی مردم در طول تاریخ، عبودیّت غیر خدا بوده؛ [مثل] بنده‌ی فرعون‌ها بودن؛ الان هم همین جور است: بنده‌ی پول، بنده‌ی مقام، بنده‌ی شهوت، بنده‌ی قدرتهای بزرگ. وقتی شما میگویید لااله‌الّااالله، یعنی من فقط یک معبود دارم؛ نه پول را عبادت میکنم، نه مقام را عبادت میکنم، نه امپراتور را عبادت میکنم، نه فرعون را عبادت میکنم. عبادت هم صرفاً این نیست که انسان تقدیس بکند طرف را؛ نه، ممکن است اصلاً قبول هم نداشته باشد در دلش آن را، امّا عبادتش بکند! عبادت یعنی اطاعت کردن با همه‌ی وجود؛ این عبادت است. پس وقتی که ما میگوییم لااله‌الّااالله، در واقع داریم یک مایه‌ی عزّت را برای خودمان تأمین میکنیم؛ یعنی «وَالاَغلـّْلَ الَّ‌تی کانَت عَلَیهِم»،(۲) خودمان را از این اغلال داریم رها میکنیم.

اَلصَّلاةُ تَثبیتٌ لِلاِخلاص
بعد فرمود نماز هم این خصوصیّتها را دارد که اوّلاً تثبیت اخلاص است، یعنی برای خدا کاری انجام دادن؛ چون نماز، ذکر خالص خدا است و هیچ چیزی مخلوطش نیست و از اوّلی که انسان تکبیرة‌الاحرام را میگوید، مشغول ذکر الهی است؛ [البتّه] اگر توجّه و حضور داشته باشد؛ حالا ما که حواسمان گاهی پرت بشود که هیچ؛ آن کسی که حضور قلب دارد و خود را حاضر در مقابل خدای متعال میداند، [نماز او] یکسره ذکر خدا است؛ هم با لفظ، هم با عمل. ایستادن در مقابل خدا، رکوع کردن در مقابل خدا، سجودکردن در مقابل خدا، دست بلندکردن به دعا در مقابل پروردگار، ذکر خالص است و اخلاص را در دل انسان زیاد میکند. این یک [مطلب].

وَ تَنزیهٌ عَنِ الکِبر
کبر را هم از انسان [دور میکند؛ چون] انسان به خاک می‌افتد دیگر. البتّه حواسمان جمع باشد که در این نمازهایی که میخوانیم، بخصوص حالا بعضی‌ها از ماها که مثلاً فرض کنید امام جماعتیم و یک جمعیّتی پشت سرمان نماز میخوانند، این از آن حالتِ به اصطلاح به خود گرفتن عنوان، آن حالتِ اَشِر و بَطَر خارج بشود؛ لَم اَخرُج اَشَراً وَ لا بَطَرا؛(3) در حال نماز، انسان گاهی اوقات تصوّر کند که حالا این منم که دارم میخوانم و همه‌ی این پانصدنفر، هزار نفر، ده هزار نفر پشت سر من [هستند]؛ این حالت به وجود نیاید. اگر این طور شد خودِ این مؤیّد کبر است؛ اگر این حالت نبود، آن وقت ضدّ کبر است؛ برای خاطر اینکه تعظیم است، تکریم است، به خاک افتادن است.
1 )
الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 296؛

عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ، قَالَ: خَدَمْتُ سَيِّدَنَا الْإِمَامَ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ)...يَا جَابِرُ، الدُّنْيَا عِنْدَ ذَوِي الْأَلْبَابِ كَفَيْ‏ءِ الظِّلَالِ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِعْزَازٌ لِأَهْلِ دَعْوَتِهِ، الصَّلَاةُ تَثْبِيتٌ لِلْإِخْلَاصِ وَ تَنْزِيهٌ عَنِ الْكِبْرِ، وَ الزَّكَاةُ تَزِيدُ فِي الرِّزْقِ، وَ الصِّيَامُ وَ الْحَجُّ تَسْكِينُ الْقُلُوبِ، الْقِصَاصُ وَ الْحُدُودُ حَقْنُ الدِّمَاءِ، وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ نِظَامُ الدِّينِ، وَ جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَ هُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ.
ترجمه :
ای جابر! عمر مانند سایه گذرا است؛ کلمه‌ی توحید، مایه‌ی عزّت اهل توحید است؛ نماز تثبیت‌کننده‌ی اخلاص و دورکننده‌ی کبر است

2 ) سوره مبارکه الأعراف آیه 157
الَّذينَ يَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِيَّ الأُمِّيَّ الَّذي يَجِدونَهُ مَكتوبًا عِندَهُم فِي التَّوراةِ وَالإِنجيلِ يَأمُرُهُم بِالمَعروفِ وَيَنهاهُم عَنِ المُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيهِمُ الخَبائِثَ وَيَضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَالأَغلالَ الَّتي كانَت عَلَيهِم ۚ فَالَّذينَ آمَنوا بِهِ وَعَزَّروهُ وَنَصَروهُ وَاتَّبَعُوا النّورَ الَّذي أُنزِلَ مَعَهُ ۙ أُولٰئِكَ هُمُ المُفلِحونَ
ترجمه :
همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّی» پیروی می‌کنند؛ پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می‌یابند؛ آنها را به معروف دستور می‌دهد، و از منکر باز میدارد؛ اشیار پاکیزه را برای آنها حلال می‌شمرد، و ناپاکیها را تحریم می کند؛ و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر می‌دارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند.

3 )
المناقب  ,  جلد۴  ,  صفحه۸۸؛
مثير الأحزان، ص: 4؛
بحارالانوار، ج44، ص324،

الإمام الحسين بن عليّ عليه السّلام: أنا قتيل العبرة، لا يذكرني مؤمن إلّا بكى ما خرجت أشرا و لا بطرا و لا ظالما و لا مفسدا، و إنّما خرجت لطلب الإصلاح في أمّة جدّي رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله.
ترجمه :



مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان و محققان ستاد توسعه علوم شناختی - 1397/11/03
عنوان فیش :کشف علوم جدید ما را به معرفت نزدیک‌تر می‌کند
کلیدواژه(ها) : توحید, توحید, معرفت الهی, پیشرفت‏ علمی و فناوری
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
خدا را باید شکر کنیم که هر روزی که میگذرد، بشر به آشنایی با صُنع پروردگار نزدیک‌تر میشود. واقعاً بندگان خدا، انسانهای خداپرست که معتقدند به صانع و به توحید، باید خدا را شکر کنند که روز‌به‌روز این مسئله و این حقیقت برای انسانها، برای صاحبان فکر، برای همان کسانی که در قرآن از آنها به «لِقَومٍ ‌یَعقِلون»(1) و «لِقَومٍ یَتَفَکَّرون»(2) تعبیر شده، دارد واضح میشود. این نظم عجیب که از یک طرف، میلیاردها ستاره‌ی کهکشانی در آسمان، از آن طرف [دیگر] میلیاردها ذرّه‌ی کوچک تشکیل‌دهنده‌ی هسته‌ی یک اتم -که این را حالا اخیراً کشف کرده‌اند- از آن طرف [دیگر] این خصوصیّاتی که در ارتباطات مغزی وجود دارد، این پیچیدگی عجیب و عظیم، این نظمی که بر این مجموعه حاکم است، هر دلی را، هر انسانی را‌ که «مَن کانَ لَهُ قَلب»(3) -کسی که دل دارد- به خدا نزدیک میکند. باید خدا را شکر کنیم که این پیشرفتهای بشری، ما را به معرفت الهی نزدیک‌تر میکند؛ الحمد لله ربّ العالمین.
1 ) سوره مبارکه البقرة آیه 164
إِنَّ في خَلقِ السَّماواتِ وَالأَرضِ وَاختِلافِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ وَالفُلكِ الَّتي تَجري فِي البَحرِ بِما يَنفَعُ النّاسَ وَما أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماءٍ فَأَحيا بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها وَبَثَّ فيها مِن كُلِّ دابَّةٍ وَتَصريفِ الرِّياحِ وَالسَّحابِ المُسَخَّرِ بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ لَآياتٍ لِقَومٍ يَعقِلونَ
ترجمه :
در آفرینش آسمانها و زمین، و آمد و شد شب و روز، و کشتیهایی که در دریا به سود مردم در حرکتند، و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده، و با آن، زمین را پس از مرگ، زنده نموده، و انواع جنبندگان را در آن گسترده، و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان مسخرند، نشانه‌هایی است (از ذات پاک خدا و یگانگی او) برای مردمی که عقل دارند و می‌اندیشند!

2 ) سوره مبارکه الجاثية آیه 13
وَسَخَّرَ لَكُم ما فِي السَّماواتِ وَما فِي الأَرضِ جَميعًا مِنهُ ۚ إِنَّ في ذٰلِكَ لَآياتٍ لِقَومٍ يَتَفَكَّرونَ
ترجمه :
او آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه را از سوی خودش مسخّر شما ساخته؛ در این نشانه‌های (مهمّی) است برای کسانی که اندیشه می‌کنند!

3 ) سوره مبارکه ق آیه 37
إِنَّ في ذٰلِكَ لَذِكرىٰ لِمَن كانَ لَهُ قَلبٌ أَو أَلقَى السَّمعَ وَهُوَ شَهيدٌ
ترجمه :
در این تذکّری است برای آن کس که عقل دارد، یا گوش دل فرادهد در حالی که حاضر باشد!


مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی - 1397/01/25
عنوان فیش :بدون مبارزه با ظالمان، حق پیش نمیرود
کلیدواژه(ها) : بعثت پیامبر اسلام, توحید, تفکر توحیدی, جهاد نظامی
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
در بعثت آنچه لبّ مطلب است عبارت است از توحید؛ توحید یعنی عبودیّت خدای متعال به‌صورت انحصاری؛ یعنی هواها، هوسها، شهوتها، غضبها بر زندگی انسان حاکم نباشد؛ یعنی دیکتاتوری‌ها، استبدادها، منیّتها اداره‌کننده‌ی زندگی انسان نباشند؛ منشأ مدیریّت زندگی انسان عبارت باشد از علم الهی و قدرت الهی و رحمت الهی و فیض الهی و هدایت الهی؛ این معنای توحید است. در درجه‌ی اوّل همه‌ی آن کسانی که با منیّت خود، با تکبّر خود، با استبداد خود، با ظلم خود میخواهند بر امور جامعه‌ی بشری و جوامع بشری تسلّط پیدا کنند، با شعار توحید عقب‌زده میشوند، لذا دشمنی میکنند. وَ کَذٰلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الإِنسِ وَالجِنِّ یوحی بَعضُهُم إِلىٰ بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا؛(1) همه‌ی پیغمبران با صاحبان زر و زور،‌ با مستبدّان عالم،‌ با زورگویان عالم، ‌با فراعنه‌ی عالم روبه‌رو شدند، مواجه شدند و با‌ آنها مبارزه کردند. بدون مبارزه‌ی حق، باطل مجبور به عقب‌نشینی نمیشود. اینکه بشریّت روزبه‌روز از اوّل تاریخ بشر تا امروز به معارف الهی نزدیک شده و نزدیک‌تر شده است، به‌خاطر مبارزه است؛ چون حق باید مبارزه کند. الَّذینَ آمَنوا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَالَّذینَ کَفَروا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ الطّاغوتِ؛(2) بدون مبارزه‌ی با مستبدّان و زورگویان و بدخواهان بشر و ظالمین و ستمگران نمیشود حق را پیش برد؛ مبارزه لازم است و پیغمبران این کار را کردند؛ و توحید، متضمّن کلّیّات و اصول و خطوط اصلی این مبارزه است.
1 ) سوره مبارکه الأنعام آیه 112
وَكَذٰلِكَ جَعَلنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الإِنسِ وَالجِنِّ يوحي بَعضُهُم إِلىٰ بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا ۚ وَلَو شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلوهُ ۖ فَذَرهُم وَما يَفتَرونَ
ترجمه :
اینچنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم؛ آنها بطور سری (و درگوشی) سخنان فریبنده و بی‌اساس (برای اغفال مردم) به یکدیگر می‌گفتند؛ و اگر پروردگارت می‌خواست، چنین نمی‌کردند؛ (و می‌توانست جلو آنها را بگیرد؛ ولی اجبار سودی ندارد.) بنابر این، آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار!

2 ) سوره مبارکه النساء آیه 76
الَّذينَ آمَنوا يُقاتِلونَ في سَبيلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذينَ كَفَروا يُقاتِلونَ في سَبيلِ الطّاغوتِ فَقاتِلوا أَولِياءَ الشَّيطانِ ۖ إِنَّ كَيدَ الشَّيطانِ كانَ ضَعيفًا
ترجمه :
کسانی که ایمان دارند، در راه خدا پیکار می‌کنند؛ و آنها که کافرند، در راه طاغوت [= بت و افراد طغیانگر]. پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید! (و از آنها نهراسید!) زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است.


مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی - 1397/01/25
عنوان فیش :اعتقاد به توحید باید منشأ اثر و عمل باشد
کلیدواژه(ها) : توحید, تفکر توحیدی, زندگی پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم), دعوت به توحید, رستگاری انسان
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
«لااله‌الّا‌الله» صرفاً یک مسئله‌ی اعتقادی و ذهنی محض نیست؛ «لااله‌الّا‌الله» منشأ اثر است، منشأ عمل است. همین دولت اسلامی‌ای که آقای رئیس‌جمهور اشاره کردند که در مدینه به وجود آمد، ناشی از «لااله‌الّا‌الله» است؛ یعنی حکومت جز به دست خدای متعال و مبعوثین خدا، در ادیان الهی معنی ندارد؛ برای همین هم به‌مجرّدی که پیغمبر فرمود: قولوا لا اِلٰهَ‌ اِلَّا ‌اللهُ تُفلِحوا،(1) صاحبان زر و زور در همان محیط محدود و کوچک مکّه در مقابل او صف‌آرایی کردند؛ بعد در مدینه که دولت اسلامی تشکیل شد، باز حکومتها و امپراتوری‌ها و قدرتهای جهانی در مقابل اسلام صف‌آرایی کردند؛ این صف‌آرایی از روز اوّل تا امروز وجود داشته است و از روز اوّل تا امروز، عقب‌نشینی در این مصاف، سرنوشت باطل بوده است و پیشروی، سرنوشت حق بوده است. همان جمعیّت محدودی که در مکّه با آن فشار زندگی میکردند، امروز یک جامعه‌ی عظیم بشری است با افتخارات فراوان، با امکانات فراوان و با امید فراوان و با آینده‌ی روشن. این را باید فهمید: امّت اسلامی باید از بُن دندان به توحید برگردد.
1 )
مسند الإمام أحمد بن حنبل ؛ ج‏25 ؛ ص404.

رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بَصرَ عَيْنِي بِسُوقِ ذِي الْمَجَازِ، يَقُولُ:" يَا أَيُّهَا النَّاسُ قُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، تُفْلِحُوا".
ترجمه :
ربیعة بن عباد –از افراد جاهلی بود که اسلام آورده بود- گفت: رسول خدا(ص) را با چشم بینای خود در بازار «ذی مجاز» دیدم که میگفت: «ای مردم بگوييد: "معبودى جز خدا نيست" تا رستگار شويد.»


مربوط به :بیانات در دیدار طلاب حوزه‌های علمیه استان تهران - 1396/06/06
عنوان فیش :کار روحانیت کار پیغمبران است
کلیدواژه(ها) : انبیای الهی, توحید, دعوت به توحید, حیات طیبه, وظایف روحانیت
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
مجموعه‌ی روحانیّت -که شماها جوانهای روحانی جزو بخش پُرشور و تأثیرگذارِ در حرکت روحانیّت هستید- کارش ادامه‌ی کار انبیا است؛ با این دید باید کار روحانیّت را نگاه کرد. درسی که شما میخوانید، برنامه‌ای که برای آینده‌تان میریزید، با این نگاه باشد؛ شما دنباله‌روی کار انبیا هستید. خب، کار انبیا در سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف [چنین آمده]: وَ اِلیٰ عادٍ اَخاهُم هودًا قالَ‌ یٰقَومِ‌ اعبُدُوا اللَهَ‌ ما لَکُم مِن اِلٰهٍ غَیرُه‌؛(۱) مسئله، مسئله‌ی توحید است. حرکت انبیا، حرکت برای توحید است؛ اصلاً اساس کار دعوت انبیا، دعوت به توحید است. دعوت به توحید فقط به معنای این نیست که عقیده پیدا کنید که خدا یک است و دو نیست و این بتها یا این خدایان -موجودی که هستند- ارزش الوهیّت ندارند؛ فقط این نیست، عقیده‌ی به توحید، یک پایه و استوانه‌ یا زمینه‌ی اساسیِ یک جهان‌بینی است که زندگی را میسازد. عقیده‌ی به توحید یعنی جامعه‌ی توحیدی به وجود آوردن؛ جامعه‌ای که بر مبنای توحید شکل بگیرد و اداره بشود؛ عقیده به توحید این است؛ اگر این نبود، دشمنی‌های با انبیا هم به وجود نمی‌آمد. وَ کَذٰلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیٰطینَ‌ الاِنسِ‌ وَ الجِنِّ‌ یوحی بَعضُهُم اِلىٰ‌ بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا؛(2) این دشمنی‌ها به‌خاطر این است که انبیا آمدند، شکل جامعه را مورد اعتراض و تعرّض خودشان قرار دادند؛ یک شکل جدید را، یک هندسه‌ی جدید را برای شیوه‌ی زندگی بشر ارائه کردند. آن شیوه‌ی زندگی، همان حیات طیّبه است که یکی از برادرها این آیه‌ی شریفه را تلاوت کردند: یٰاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنُوا استَجیبوا للهِ وَ لِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم؛(3) حیات، حیات طیّبه است. مَن عَمِلَ صٰلِحًا مِن ذَکَرٍ اَو اُنثىٰ‌ وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحیِیَنَّهو حَیوٰ‌ةً طَیِّبَة‌؛(4) یعنی فراتر از این حیات ظاهری یک چیزی وجود دارد که به آن گفته میشود حیات طیّبه، آن چیست؟ آن همین زندگی است درحالی‌که با ایمان باشد. زندگی احتیاج دارد به آب و به هوا و به خوراک و به علم و به فنّاوری و به همه‌چیز؛ زندگی به همه‌ی اینها احتیاج دارد، منتها اگرچنانچه بدون ایمان شد، این حیات نیست؛ مرده است. این را قرآن حیات نمیداند. حیات آن‌وقتی است که این مجموعه‌ی تحرّکات زندگی و عوامل زندگی همراه بشود با ایمان؛ نور پیدا کند؛ مثل محیط ظلمانی است که در آن نوری تابانده میشود. این شأن روحانیّت است. شما میخواهید حیات ببخشید به جامعه‌ی بشری. این طبعاً همان مشکلات انبیا را دارد، همان اجر نبوّتها را هم دارد، همان توفیقات انبیا را هم دارد؛ چون انبیا موفّق شدند، انبیا توفیق پیدا کردند. همه‌ی انبیا حتّی آنهایی که به شهادت رسیدند، حتّی آنهایی که قومشان آنها را انکار کردند، بالاخره حرفشان سبز شد. شما نگاه کنید ببینید حرف حضرت نوح و حضرت هود و پیغمبرهای گوناگون که آن‌روز این‌همه دشمن داشت، امروز در دنیا خواستگاران و طلبکاران و علاقه‌مندان و مریدان بی‌شمار دارد. خب، پس این حرف زنده ماند، پیروز شد. آن‌روز با انکار مواجه شد امّا بعد بتدریج همین‌طور سلسله‌ی انبیا آمدند، حرف پیروز شد. پس کار شما کار پیغمبران است؛ هم حرفتان سبز خواهد شد و بلاشک پیش خواهد رفت، هم توفیقات الهی شامل حالتان خواهد بود یعنی خدای متعال کمکتان میکند: اِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنوا فِی الحَیوٰةِ الدُّنیا؛(5) خداوند نصرت میکند شما را -این هم یک بخش دیگر- و همچنین مثل انبیا بلاشک دشمنان و مخالفین و معارضینی هم خواهید داشت، پس همان وضعیّت است؛ خود را برای آن آماده کنید. همه‌ی شما هم جوان هستید، بعد از این ان‌شاءالله شاید شصت سال، هفتاد سال شما وقت دارید که زندگی کنید و کار کنید و تلاش کنید. خودتان را آماده کنید برای پنجاه سال، شصت سال، هفتاد سال تلاش کردن و کار کردن و زحمت کشیدن، و بدانید که در پایان این راه، دنیا دگرگون خواهد شد بر اثر تلاش شما و بدون تردید به سمت مطلوب پیش خواهد رفت؛ حتماً این‌جور خواهد شد.
1 ) سوره مبارکه الأعراف آیه 65
وَإِلىٰ عادٍ أَخاهُم هودًا ۗ قالَ يا قَومِ اعبُدُوا اللَّهَ ما لَكُم مِن إِلٰهٍ غَيرُهُ ۚ أَفَلا تَتَّقونَ
ترجمه :
و به سوی قوم عاد، برادرشان «هود» را (فرستادیم)؛ گفت: «ای قوم من! (تنها) خدا را پرستش کنید، که جز او معبودی برای شما نیست! آیا پرهیزگاری پیشه نمی‌کنید؟!»

2 ) سوره مبارکه الأنعام آیه 112
وَكَذٰلِكَ جَعَلنا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَياطينَ الإِنسِ وَالجِنِّ يوحي بَعضُهُم إِلىٰ بَعضٍ زُخرُفَ القَولِ غُرورًا ۚ وَلَو شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلوهُ ۖ فَذَرهُم وَما يَفتَرونَ
ترجمه :
اینچنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم؛ آنها بطور سری (و درگوشی) سخنان فریبنده و بی‌اساس (برای اغفال مردم) به یکدیگر می‌گفتند؛ و اگر پروردگارت می‌خواست، چنین نمی‌کردند؛ (و می‌توانست جلو آنها را بگیرد؛ ولی اجبار سودی ندارد.) بنابر این، آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار!

3 ) سوره مبارکه الأنفال آیه 24
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا استَجيبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم ۖ وَاعلَموا أَنَّ اللَّهَ يَحولُ بَينَ المَرءِ وَقَلبِهِ وَأَنَّهُ إِلَيهِ تُحشَرونَ
ترجمه :
ای کسانی که ایمان آورده‌اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می‌خواند که شما را حیات می‌بخشد! و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می‌شود، و همه شما (در قیامت) نزد او گردآوری می‌شوید!

4 ) سوره مبارکه النحل آیه 97
مَن عَمِلَ صالِحًا مِن ذَكَرٍ أَو أُنثىٰ وَهُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً ۖ وَلَنَجزِيَنَّهُم أَجرَهُم بِأَحسَنِ ما كانوا يَعمَلونَ
ترجمه :
هر کس کار شایسته‌ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک زنده می‌داریم؛ و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می‌دادند، خواهیم داد.

5 ) سوره مبارکه غافر آیه 51
إِنّا لَنَنصُرُ رُسُلَنا وَالَّذينَ آمَنوا فِي الحَياةِ الدُّنيا وَيَومَ يَقومُ الأَشهادُ
ترجمه :
ما به یقین پیامبران خود و کسانی را که ایمان آورده‌اند، در زندگی دنیا و (در آخرت) روزی که گواهان به پا می‌خیزند یاری می‌دهیم!


مربوط به :بیانات در مراسم تنفیذ حکم دوازدهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران‌ - 1396/05/12
عنوان فیش :توحید، پایه و اساس دین
کلیدواژه(ها) : توحید
نوع(ها) : حدیث

متن فیش :
تصادف و تقارن این مراسم و این جلسه [مراسم تنفیذ حکم دوازدهمین دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران] با ولادت باسعادت حضرت علیّ‌بن‌موسی‌الرّضا (علیه آلاف التّحیّة و السّلام) برای دلهای مشتاق ملّت ایران و جمع حاضر مایه‌ی تفأّل و تبرّک است. امیدواریم همچنان‌که آن بزرگوار در همین کشور خود ما و در شهرهای نزدیک به طوس، [یعنی] در نیشابور، آن حدیث معروف سلسلةالذّهب را بیان فرمود و کلمه‌ی توحید را پایه و اساس دین معرّفی فرمود -کَلِمَةُ لا اِلٰهَ اِلَّا اللهِ حِصنی وَ مَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی(1)- ما هم بتوانیم کلمه‌ی توحید را و حقیقت توحید را در زندگی خود، چه زندگی شخصی، چه زندگی اجتماعی، و چه در پایه‌های حکومت جمهوری اسلامی، ان‌شاءالله استقرار ببخشیم.
1 )
عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق ج 2 ص 135؛
معانی الاخبار، شیخ صدوق ص 371؛
بشارة المصطفى لشيعة المرتضى‏، طبری آملی، ج 2 ص 269؛
بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج 3 ص 7؛

لَمَّا وَافَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع نَيْسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ يَخْرُجَ مِنْهَا إِلَى الْمَأْمُونِ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ أَصْحَابُ الْحَدِيثِ فَقَالُوا لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ «3» عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِيثٍ فَنَسْتَفِيدَهُ مِنْكَ وَ كَانَ قَدْ قَعَدَ فِي الْعَمَّارِيَّةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ع يَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِيَّ ص يَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا.
ترجمه :
از اسحق بن راهويه مروى است كه گفت چون حضرت رضا (ع) بنيشابور آمد و خواست كه از نيشابور بسوى خراسان و نزد مأمون بيرون رود اصحاب حديث گرد او اجتماع كرده و عرض كردند يابن رسول اللَّه تو از نزد ما كوچ ميكنى و حديث نميكنى ما را بحديثى كه ما آن حديث را از تو استفاده و ضبط كنيم آن جناب در ميان عمارى نشسته بود سر از عمارى بيرون كرد و فرمود از پدرم موسى بن جعفر (ع) شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم جعفر بن محمد شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم محمد بن على شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم على بن الحسين شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم حسين بن على شنيدم كه ميفرمود از پدر بزرگوارم على بن ابى طالب (ع) شنيدم كه ميفرمود از رسول خدا (ص) شنيدم كه ميفرمود از جبرئيل (ع) شنيدم كه ميگفت از خداوند عز و جل شنيدم كه ميفرمود لا اله الا الله‏ قلعه من است پس هر كسى داخل شود در قلعه من ايمن است از عذاب من و چون راحله قدرى راه پيمود آن جناب فرمود بشروط لا اله الا الله‏ و منم از شروط لا اله الا الله‏


مربوط به :بیانات در چهارمین نشست اندیشه‌های راهبردی - 1391/08/23
عنوان فیش : توحید
کلیدواژه(ها) : توحید
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
توحید فقط عبارت نیست از اعتقاد به خدا؛ توحید عبارت است از اعتقاد به خدا، و كفر به طاغوت؛ عبودیت خدا، و عدم عبودیت غیر خدا؛ «تعالوا الی كلمة سواء بیننا و بینكم الّا نعبد الّا اللّه و لا نشرك به شیئا».

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری - 1388/12/06
عنوان فیش : توحید, حکومت‎ اسلامی, ارکان نظام اسلامی, توحید, نظام جمهوری اسلامی ایران
کلیدواژه(ها) : توحید, حکومت‎ اسلامی, ارکان نظام اسلامی, توحید, نظام جمهوری اسلامی ایران
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
نظام اسلامی بر اساس توحید است.

مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران و دست‌اندرکاران حج‌ - 1388/08/04
عنوان فیش : حج, توحید, توحید, ولایت الهی
کلیدواژه(ها) : حج, توحید, توحید, ولایت الهی
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
مظهر توحید، حج است؛ اثبات ولایت اللَّه و نفی ولایت غیر اللَّه.

مربوط به :‌بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در هم‌اندیشی علمای اهل تسنن و تشیع - 1385/10/25
عنوان فیش : انقلاب اسلامی, احکام شرعی, ارزشهای والای الهی, دستاوردهای انقلاب اسلامی, دستاوردهای انقلاب اسلامی, توحید, توحید
کلیدواژه(ها) : انقلاب اسلامی, احکام شرعی, ارزشهای والای الهی, دستاوردهای انقلاب اسلامی, دستاوردهای انقلاب اسلامی, توحید, توحید
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
انقلاب اسلامی افتخارش این است که ارزشهای اسلامی، توحید، احکام الهی و ارزش معنویت اسلام را، دارد به دنیا معرفی می‌کند و موفق شد.

مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان زنجان - 1382/07/22
عنوان فیش : توحید, توحید
کلیدواژه(ها) : توحید, توحید
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
توحید یعنی حاكمیت ارزشهای الهی بر جامعه و نفی حكومتهای طاغوتی، استبدادی، فاسد و طغیانگر بر ارزشهای انسانی و اصیل.

مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1382/07/02
عنوان فیش : توحید, توحید
کلیدواژه(ها) : توحید, توحید
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
توحید صرفا یك نظریه‌ی فلسفی و فكری نیست؛ بلكه یك روش زندگی برای انسانهاست؛ خدا را در زندگی خود حاكم كردن و دست قدرتهای گوناگون را از زندگی بشر كوتاه نمودن.

مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1382/07/02
عنوان فیش : توحید, توحید
کلیدواژه(ها) : توحید, توحید
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
«لااله‌الاالله» كه پیام اصلی پیغمبر ما و همه‌ی پیغمبران است، به معنای این است كه در زندگی و در مسیر انسان و در انتخاب روشهای زندگی، قدرتهای طاغوتی و شیطانها نباید دخالت كنند و زندگی انسانها را دستخوش هوسها و تمایلات خود قرار دهند.

مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1382/07/02
عنوان فیش : توحید, توحید, رستگاری انسان, راه سعادتمندی انسان
کلیدواژه(ها) : توحید, توحید, رستگاری انسان, راه سعادتمندی انسان
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
اگر توحید با همان معنای واقعی كه اسلام آن را تفسیر كرد و همه‌ی پیغمبران، حامل آن پیام بودند، در زندگی جامعه‌ی مسلمان و بشری تحقق پیدا كند، بشر به سعادت حقیقی و رستگاری دنیوی و اخروی خواهد رسید.

مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1382/02/29
عنوان فیش : اسلام, امت بزرگ اسلامی, توحید, توحید, اسلام ناب محمدی, اسلام ناب, وحدت, وحدت اسلامی
کلیدواژه(ها) : اسلام, امت بزرگ اسلامی, توحید, توحید, اسلام ناب محمدی, اسلام ناب, وحدت, وحدت اسلامی
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
«اسلام ناب محمّدی» اسلام ناب و خالص، اسلامِ توحید و وحدت بین امّت اسلامی است.

مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران حج‌ - 1381/10/25
عنوان فیش : توحید, توحید, رابطه با خدا
کلیدواژه(ها) : توحید, توحید, رابطه با خدا
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
همه‌ی کارها و اقدامات و همّتهای ما باید بر گردِ محور وحدانیّت الهی و توجّه به ذات اقدس ربوبی باشد.

مربوط به :بیانات در مراسم اختتامیه‌ی هجدهمین دوره مسابقات حفظ، قرائت و تفسیر قرآن کریم‌ - 1380/07/26
عنوان فیش : قرآن, توحید, توحید
کلیدواژه(ها) : قرآن, توحید, توحید
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
اولین توصیه‌ی قرآن، توحید و توجه به خدا و شكستن بتهای زر و زور است.

مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1379/09/12
عنوان فیش : توحید, توحید
کلیدواژه(ها) : توحید, توحید
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
توحید ركن اصلی بینش و نگاه و تلقی این اسلامی است كه ما می‌خواهیم براساس آن این حكومت و این نظام و این حركت را راه بیندازیم.

مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از بسیجیان - 1378/09/03
عنوان فیش : عدالت, توحید, توحید, استقرار عدالت, عدالت‏خواهی, ظلم‌‏ستیزی
کلیدواژه(ها) : عدالت, توحید, توحید, استقرار عدالت, عدالت‏خواهی, ظلم‌‏ستیزی
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
بدون عدالت، بدون استقرار عدل و انصاف، توحید معنایی ندارد .

مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از بسیجیان - 1378/09/03
عنوان فیش : عدالت, توحید, توحید, مبارزه با بی عدالتی, ظلم‌‏ستیزی, استقرار عدالت
کلیدواژه(ها) : عدالت, توحید, توحید, مبارزه با بی عدالتی, ظلم‌‏ستیزی, استقرار عدالت
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
یکى از نشانه‌ها یا ارکان توحید، نبودن ظلم و نبودن بى‌عدالتى است.

مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1377/04/21
عنوان فیش : مسلمان, امت بزرگ اسلامی, توحید, توحید
کلیدواژه(ها) : مسلمان, امت بزرگ اسلامی, توحید, توحید
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
هر چه امروز از سختیها و بلاها بر سر مسلمانان و ملتهای مسلمان می‌آید بر اثر گم‌كردن سررشته‌ی زندگی در زیر سایه‌ی توحید است.

مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1377/04/21
عنوان فیش : عبودیت, توحید, توحید, طاغوت, حاکمیت طاغوت
کلیدواژه(ها) : عبودیت, توحید, توحید, طاغوت, حاکمیت طاغوت
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
هر چه ما به سمت توحید و عبودیت لله پیش برویم، شر طواغیت و اندادالله از سر ما بیشتر کم خواهد شد.

مربوط به :بیانات در خطبه‌‌های نمازجمعه - 1373/11/28
عنوان فیش : صحیفه سجادیه, توحید, توحید
کلیدواژه(ها) : صحیفه سجادیه, توحید, توحید
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
توحید خالص، نبوّت و عشق به مقام تقدّس نبیّ اسلام علیه و علی آله الصّلاة والسّلام در صحیفه‌ی سجّادیه است.

مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1373/10/10
عنوان فیش :توحید خالص و تسلیم خدابودن؛ وجه اختلاف دوران جاهلیت با دوران بعثت
کلیدواژه(ها) : توحید, رستگاری انسان, دعوت به توحید
نوع(ها) : حدیث, نهج‌البلاغه

متن فیش :
[وجه اختلاف دوران جاهلیت با دوران بعثت]در درجه‌ی اوّل، توحیدِ خالص است که توحیدِ خالص، یعنی نفی عبودیّت غیرخدا. این آن توحید خالص است. توحید، فقط این نبود که بتها را کنار بگذارند. توحید یک معنای شامل و عام و سایر در طول تاریخ است. همیشه که بتهای مکه وجود ندارند. همیشه که بتِ سنگی و چوبی وجود ندارد. معنا و روح توحید عبارت است از این‌که انسان از غیرخدا عبودیّت نکند و در مقابل غیرخدا، جبهه‌ی بندگی به زمین نساید. این معنای عبودیّتِ کامل و خالص است. حال شما اگر با چشم روشن‌بینانه و آگاهانه و مسلّح به دانشهای مربوط به زندگی بشر - علوم اجتماعی و علوم تربیتی و امثال ذلک - به این عنوان نگاه کنید، خواهید دید که دایره‌ی عبودیّت، دایره‌ی وسیعی است. قید و بندهایی که به بشر بسته می‌شود، هر یک نوعی عبودیّت برای انسان به وجود می‌آورد. عبودیّتِ نظامهای اجتماعیِ غلط، عبودیّتِ آداب و عاداتِ غلط، عبودیّتِ خرافات، عبودیّتِ اشخاص و قدرتهای استبدادی، عبودیّتِ هواهای نفسانی - که این از همه رایجتر است - و عبودیّتِ پول، زر و زور. اینها انواع عبودیّت است. وقتی می‌گوییم «لااله‌الّااللَّه، وحده لاشریک له»(1)، یعنی توحید خالص. معنایش این است که همه‌ی این عبودیتها به کنار رود که اگر چنین شود، فلاح و رستگاری، حقیقتاً حاصل خواهد شد. این‌که فرمود: «قولوا لااله‌الّااللَّه تفلحوا»(2)، این فلاح یک فلاح حقیقی است. فقط فلاح سیاسی نیست، فقط فلاح اجتماعی نیست، فقط فلاح معنوی نیست، فقط فلاح روز قیامت نیست؛ بلکه فلاح دنیا و آخرت است. این یک نکته در باب مایزه‌های اسلام و نکات برجسته‌ی دعوت اسلامی که به یک تعبیر دیگر هم می‌شود بیانش کرد و آن عبارت است از اسلام، تسلیم، «اسلامٌ وجه‌اللَّه» و تسلیم خدا بودن.(3) این هم یک جانب دیگر و یک بُعد دیگرِ همان توحید است. این مثلاً یکی از آن ممیّزه‌های دعوت اسلامی است. هرجا این باشد، اسلام است. هر جا نقطه‌ی مقابلِ این باشد، جاهلیت است. هر جا بین این دو قرار داشته باشد، بین اسلام و جاهلیت است؛ اسلامِ خالص نیست، اسلامِ کامل نیست، اسلام نیمه‌کاره ممکن است باشد.
1 )
كافی،كلینی، ج1 ص188 ح13-
تهذیب الاحكام،شیخ طوسی ج1ص321 
من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق،ج1ص112

« إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع أَعْرِضُ عَلَيْكَ دِينِيَ الَّذِی أَدِينُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ قَالَ فَقَالَ هَاتِ قَالَ فَقُلْتُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِيّاً كَانَ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ كَانَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ كَانَ بَعْدَهُ الْحُسَيْنُ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ ثُمَّ كَانَ بَعْدَهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ إِمَاماً فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ حَتَّى انْتَهَى الْأَمْرُ إِلَيْهِ ثُمَّ قُلْتُ أَنْتَ يَرْحَمُكَ اللَّهُ قَالَ فَقَالَ هَذَا دِينُ اللَّهِ وَ دِينُ مَلَائِكَتِهِ»
ترجمه :
اسماعيل بن جابر گويد: بامام باقر (ع) عرضكردم: دين خودم را كه خداى عز و جل را بآن ميپرستم بشما عرض كنم؟ فرمود: بگو. عرضكردم: گواهى دهم كه شايسته پرستشى جز خداى يگانه بى‏انباز نيست و محمد بنده او و فرستاده اوست و آنچه از جانب خدا آورده اعتراف دارم على امامست و خدا اطاعتش را واجب ساخته و بعد از او حسن امامست و خدا اطاعتش را واجب نموده و بعد از او حسين امامست و خدا اطاعتش را واجب دانسته و بعد از او على بن حسين امامست و خدا اطاعتش را واجب كرده (همين طور گفتم) تا بخود حضرت رسيد، سپس عرضكردم: توئى امام، خدايت رحمت كند، فرمود: دين خدا و دين ملائكه او همين است

2 )
) مناقب آل ابی طالب،ج1ص56
بحارالانوار،مجلسی،ج18ص202

طارق المحاربی رأيت النبی ...و هو يقول يا أيها الناس قولوا لا إله إلا الله تفلحوا و أبو لهب يتبعه و يرميه بالحجارة و ..».
ترجمه :
طارق محاربی می گوید پیامبرص را دیدم در حالی كه می فرمود:ای مردم بگویید خدایی جز خدای یگانه نیست تا رستگار شوید.ابولهب دنبال ایشان می رفت و او ار با سنگ میزد.

3 ) قصار 125 :
وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَمْ يَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِي الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِيمُ وَ التَّسْلِيمُ هُوَ الْيَقِينُ وَ الْيَقِينُ هُوَ التَّصْدِيقُ وَ التَّصْدِيقُ هُوَ الْإِقْرَارُ وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ .
ترجمه :
و آن حضرت فرمود: اسلام را آنچنان معنى كنم كه احدى پيش از من به اين صورت معنا نكرده باشد: اسلام همان تسليم بودن، و تسليم همان باور، و باور همان قبول كردن، و قبول كردن همان اقرار، و اقرار همان ادا نمودن، و ادا نمودن همان عمل كردن است‏


مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1373/10/10
عنوان فیش : توحید, توحید
کلیدواژه(ها) : توحید, توحید
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
توحید خالص، یعنى نفى عبودیت غیر خدا.

مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1373/10/10
عنوان فیش : عبودیت, توحید, توحید
کلیدواژه(ها) : عبودیت, توحید, توحید
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
معنا و روح توحید عبارت است از این‌که انسان از غیرخدا عبودیت نکند و در مقابل غیرخدا، جبهه‌ى بندگى به زمین نساید. این معناى عبودیت کامل و خالص است.

مربوط به :پیام به کنگره عظیم حج - 1372/02/28
عنوان فیش : توحید
کلیدواژه(ها) : توحید
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
توحید با مفهوم عمیق قرآنی آن، به معنای توجه و حركت به سوی الله و رد و نفی بتها و قدرتهای شیطانی است.

مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1371/06/24
عنوان فیش : ولادت پیامبر اسلام( صلی الله علیه و ا, توحید, عدالت
کلیدواژه(ها) : ولادت پیامبر اسلام( صلی الله علیه و ا, توحید, عدالت
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
بزرگترین بركات ولادت عظیم نبی بزرگوار اسلام، عبارت بود از هدیه كردن توحید و عدالت به جوامع بشری.

مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1371/06/24
عنوان فیش : اسلام, وحدت, توحید, عدل, انسان
کلیدواژه(ها) : اسلام, وحدت, توحید, عدل, انسان
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
امروز هم بشر محتاج نداى وحدت و توحيد و عدل است؛ كه پرچمدار آن، اسلام و مسلمين هستند.

مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1371/06/24
عنوان فیش : انسان, توحید, دعوت به توحید, عدل, دنیای امروز
کلیدواژه(ها) : انسان, توحید, دعوت به توحید, عدل, دنیای امروز
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
امروز بشریت محتاج فریادى است که پیغمبر اسلام مبنى بر توحید و عدل میان انسانها بلند کرد.

مربوط به :بیانات در دیدار اعضای گروه ویژه و گروه معارف اسلامی صدای جمهوری اسلامی ایران‌ - 1370/12/13
عنوان فیش : توحید, قرآن, صدا و سیما
کلیدواژه(ها) : توحید, قرآن, صدا و سیما
نوع(ها) : جمله‌های برگزیده

متن فیش :
باید ببینید که درست‌ترین حرف درباب توحید چیست، آن را بگویید؛ درست‌ترین و غیرقابل خدشه‌ترین و متین‌ترین حرف در باب قرآن و زندگی ائمه چیست، آن را بگویید.

مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم در روز پانزدهم ماه مبارک رمضان - 1369/01/22
عنوان فیش :تحلیلی از دوران امام مجتبی(ع) و صلح ایشان با معاویه
کلیدواژه(ها) : حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام), انقلاب اسلامی, حکومت‎ اسلامی, اهل بیت (علیهم السلام‏), توحید, عقل, معاویة‌ابن ابی سفیان, تاریخ عصر حضور ائمه اطهار (ع) و حادثه کربلا, تاریخ حکومت خلفا, صلح امام حسن, زندگی امام حسین (علیه السلام), تاریخ حکومتهای اموی و عباسی, یوسف‌بن عمر ثقفی, ابوسفیان, سوابق علمی آیت‌الله العظمی خامنه‌ای (مدظله)
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
دوران امام مجتبی‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام) و حادثه‌ی صلح آن بزرگوار با معاویه، یا آن چیزی که به نام صلح نامیده شد، حادثه‌ی سرنوشت‌ساز و بی‌نظیری در کل روند انقلاب اسلامیِ صدر اول بود. دیگر ما نظیر این حادثه را نداشتیم. توضیح کوتاهی راجع به این جمله عرض کنم و بعد وارد اصل مطلب بشوم. انقلاب اسلام، یعنی تفکر اسلام و امانتی که خدای متعال به نام اسلام برای مردم فرستاد، در دوره‌ی اول، یک نهضت و یک حرکت بود و در قالب یک مبارزه و یک نهضت عظیم انقلابی، خودش را نشان داد و آن در هنگامی بود که رسول خدا(صلّی‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم)، این فکر را در مکه اعلام کردند و دشمنان تفکر توحید و اسلام، در مقابل آن صف‌آرایی نمودند؛ برای این‌که نگذارند این فکر پیش برود. پیامبر، با نیرو گرفتن از عناصر مؤمن، این نهضت را سازماندهی کرد و یک مبارزه‌ی بسیار هوشمندانه و قوی و پیشرو را در مکه به وجود آورد. این نهضت و مبارزه، سیزده سال طول کشید. این، دوره‌ی اول بود.
بعد از سیزده سال، با تعلیمات پیامبر، با شعارهایی که داد، با سازماندهی‌یی که کرد، با فداکاری‌یی که شد، با مجموع عواملی که وجود داشت، این تفکر، یک حکومت و یک نظام شد و به یک نظام سیاسی و نظام زندگی یک امت تبدیل گردید و آن هنگامی بود که رسول خدا(ص) به مدینه تشریف آوردند و آن‌جا را پایگاه خودشان قرار دادند و حکومت اسلامی را در آن‌جا گستراندند و اسلام از شکل یک نهضت، به شکل یک حکومت تبدیل شد. این، دوره‌ی دوم بود.
این روند، در ده سالی که نبیّ‌اکرم(ص) حیات داشتند و بعد از ایشان، در دوران خلفای چهارگانه و سپس تا زمان امام مجتبی‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام) و خلافت آن بزرگوار - که تقریباً شش ماه طول کشید - ادامه پیدا کرد و اسلام به شکل حکومت، ظاهر شد. همه چیز، شکل یک نظام اجتماعی را هم داشت؛ یعنی حکومت و ارتش و کار سیاسی و کار فرهنگی و کار قضایی و تنظیم روابط اقتصادی مردم را هم داشت و قابل بود که گسترش پیدا کند و اگر به همان شکل پیش می‌رفت، تمام روی زمین را هم می‌گرفت؛ یعنی اسلام نشان داد که این قابلیت را هم دارد.
در دوران امام حسن(ع)، جریان مخالفی آن‌چنان رشد کرد که توانست به صورت یک مانع ظاهر بشود. البته این جریان مخالف، در زمان امام مجتبی‌(ع) به وجود نیامده بود؛ سالها قبل به وجود آمده بود. اگر کسی بخواهد قدری دور از ملاحظات اعتقادی و صرفاً متکی به شواهد تاریخی حرف بزند، شاید بتواند ادعا کند که این جریان، حتّی در دوران اسلام به وجود نیامده بود؛ بلکه ادامه‌یی بود از آنچه که در دوران نهضت پیامبر - یعنی دوران مکه - وجود داشت.
بعد از آن‌که خلافت در زمان عثمان - که از بنی‌امیه بود - به دست این قوم رسید، ابوسفیان - که در آن‌وقت، نابینا هم شده بود - با دوستانش دور هم نشسته بودند. پرسید: چه کسانی در جلسه هستند؟ پاسخ شنید که فلانی و فلانی و فلانی. وقتی که خاطر جمع شد همه خودی هستند و آدم بیگانه‌یی در جلسه نیست، به آنها خطاب کرد و گفت: «تلقّفنّها تلقّف الکرة»(1). یعنی مثل توپ، حکومت را به هم پاس بدهید و نگذارید از دست شما خارج بشود! این قضیه را تواریخ سنی و شیعه نقل کرده‌اند. اینها مسایل اعتقادی نیست و ما اصلاً از دیدگاه اعتقادی بحث نمی‌کنیم؛ یعنی من خوش ندارم که مسایل را از آن دیدگاه بررسی کنم؛ بلکه فقط جنبه‌ی تاریخی آن را مطرح می‌کنم. البته ابوسفیان در آن‌وقت، مسلمان بود و اسلام آورده بود؛ منتها اسلامِ بعد از فتح یا مشرف به فتح. اسلامِ دوران غربت و ضعف نبود، اسلامِ بعد از قدرتِ اسلام بود. این جریان، در زمان امام حسن مجتبی‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام) به اوج قدرت خودش رسید و همان جریانی بود که به شکل معاویةبن‌ابی‌سفیان، در مقابل امام حسن مجتبی‌(ع) ظاهر شد. این جریان، معارضه را شروع کرد؛ راه را بر حکومت اسلامی - یعنی اسلام به شکل حکومت - برید و قطع کرد و مشکلاتی فراهم نمود؛ تا آن‌جایی که عملاً مانع از پیشروی آن جریان حکومت اسلامی شد.
در باب صلح امام حسن(علیه‌السّلام)، این مسأله را بارها گفته‌ایم و در کتابها نوشته‌اند که هر کس - حتّی خود امیرالمؤمنین(ع) - هم اگر به جای امام حسن مجتبی‌(ع) بود و در آن شرایط قرار می‌گرفت، ممکن نبود کاری بکند، غیر از آن کاری که امام حسن کرد. هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که امام حسن، فلان گوشه‌ی کارش سؤال‌برانگیز است. نه، کار آن بزرگوار، صددرصد بر استدلال منطقیِ غیر قابل تخلف منطبق بود.
در بین آل رسول خدا(صلّی‌اللَّه‌علیه‌واله‌وسلّم)، پُرشورتر از همه کیست؟ شهادت‌آمیزترین زندگی را چه کسی داشته است؟ غیرتمندترین آنها برای حفظ دین در مقابل دشمن، برای حفظ دین چه کسی بوده است؟ حسین‌بن علی(علیه‌السّلام) بوده است. آن حضرت در این صلح، با امام حسن(ع) شریک بودند. صلح را تنها امام حسن نکرد؛ امام حسن و امام حسین این کار را کردند؛ منتها امام حسن(ع) جلو بود و امام حسین(ع) پشت سر او بود.
امام حسین(علیه‌السّلام)، جزو مدافعان ایده‌ی صلح امام حسن(ع) بود. وقتی که در یک مجلس خصوصی، یکی از یاران نزدیک - از این پُرشورها و پُرحماسه‌ها - به امام مجتبی‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام) اعتراضی کرد، امام حسین با او برخورد کردند: «فغمز الحسین فی وجه حجر»(2). هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که اگر امام حسین به جای امام حسن بود، این صلح انجام نمی‌گرفت. نخیر، امام حسین با امام حسن بود و این صلح انجام گرفت و اگر امام حسن(علیه‌السّلام) هم نبود و امام حسین(علیه‌السّلام) تنها بود، در آن شرایط، باز هم همین کار انجام می‌گرفت و صلح می‌شد.
صلح، عوامل خودش را داشت و هیچ تخلف و گزیری از آن نبود. آن روز، شهادت ممکن نبود. مرحوم «شیخ راضی آل یاسین»(رضوان‌اللَّه‌تعالی‌علیه)، در این کتاب «صلح الحسن» - که من بیست سال پیش، آن را ترجمه کردم و چاپ شده است - ثابت می‌کند که اصلاً جا برای شهادت نبود. هر کشته شدنی که شهادت نیست؛ کشته شدنِ با شرایطی، شهادت است. آن شرایط، در آن‌جا نبود و اگر امام حسن(علیه السّلام)، در آن روز کشته می‌شدند، شهید نشده بودند. امکان نداشت که آن روز کسی بتواند در آن شرایط، حرکت مصلحت‌آمیزی انجام بدهد که کشته بشود و اسمش شهادت باشد و انتحار نکرده باشد.
راجع به صلح، از ابعاد مختلف صحبت کرده‌ایم؛ اما حالا مسأله این است که بعد از صلح امام حسن مجتبی‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام)، کار به شکلی هوشمندانه و زیرکانه تنظیم شد که اسلام و جریان اسلامی، وارد کانال آلوده‌یی که به نام خلافت - و در معنا سلطنت - به وجود آمده بود، نشود. این، هنر امام حسن مجتبی‌(علیه‌السّلام) بود. امام حسن مجتبی‌ کاری کرد که جریان اصیل اسلام - که از مکه شروع شده بود و به حکومت اسلامی و به زمان امیرالمؤمنین و زمان خود او رسیده بود - در مجرای دیگری، جریان پیدا بکند؛ منتها اگر نه به شکل حکومت - زیرا ممکن نبود - لااقل دوباره به شکل نهضت جریان پیدا کند. این، دوره‌ی سوم اسلام است.
اسلام، دوباره نهضت شد. اسلام ناب، اسلام اصیل، اسلام ظلم‌ستیز، اسلام سازش‌ناپذیر، اسلام دور از تحریف و مبرّا از این‌که بازیچه‌ی دست هواها و هوسها بشود، باقی ماند؛ اما در شکل نهضت باقی ماند. یعنی در زمان امام حسن(علیه الصّلاةوالسّلام)، تفکر انقلابیِ اسلامی - که دوره‌یی را طی کرده بود و به قدرت و حکومت رسیده بود - دوباره برگشت و یک نهضت شد. البته در این دوره، کار این نهضت، به مراتب مشکلتر از دوره‌ی خود پیامبر بود؛ زیرا شعارها در دست کسانی بود که لباس مذهب را بر تن کرده بودند؛ درحالی‌که از مذهب نبودند. مشکلیِ کار ائمه‌ی هدی‌(علیهم‌السّلام)، این‌جا بود.
البته من از مجموعه‌ی روایات و زندگی ائمه(علیهم‌السّلام) این‌طور استنباط کرده‌ام که این بزرگواران، از روز صلح امام مجتبی‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام) تا اواخر، دایماً درصدد بوده‌اند که این نهضت را مجدداً به شکل حکومت علوی و اسلامی در بیاورند و سر پا کنند. در این زمینه، روایاتی هم داریم. البته ممکن است بعضی دیگر، این نکته را این‌طور نبینند و طور دیگری ملاحظه بکنند؛ اما تشخیص من این است. ائمه می‌خواستند که نهضت، مجدداً به حکومت و جریان اصیل اسلامی تبدیل بشود و آن جریان اسلامی که از آغشته شدن و آمیخته شدن و آلوده شدن به آلودگیهای هواهای نفسانی دور است، روی کار بیاید؛ ولی این کار، کار مشکلی است.
در دوران دوم نهضت - یعنی دوران خلافت خلفای سفیانی و مروانی و عباسی - مهمترین چیزی که مردم احتیاج داشتند، این بود که اصالتهای اسلام و جرقه‌های اسلام اصیل و قرآنی را در لابلای حرفهای گوناگون و پراکنده ببینند و بشناسند و اشتباه نکنند. بی‌خود نیست که ادیان، این‌همه روی تعقل و تدبر تکیه کرده‌اند. بی‌خود نیست که در قرآن کریم، این‌همه روی تفکر و تعقل و تدبر انسانها تکیه شده است؛ آن هم درباره‌ی اصلیترین موضوعات دین، یعنی توحید.
توحید، فقط این نیست که بگوییم خدایی هست، آن هم یکی است و دو نیست. این، صورت توحید است. باطن توحید، اقیانوس بیکرانه‌یی است که اولیای خدا در آن غرق می‌شوند. توحید، وادی بسیار با عظمتی است؛ اما در چنین وادی با عظمتی، باز از مؤمنین و مسلمین و موحدین خواسته‌اند که با تکیه به تفکر و تدبر و تعقل، پیش بروند. واقعاً هم عقل و تفکر می‌تواند انسان را پیش ببرد. البته در مراحل مختلف، عقل به نور وحی و نور معرفت و آموزشهای اولیای خدا، تجهیز و تغذیه می‌شود؛ لیکن بالاخره آنچه که پیش می‌رود، عقل است. بدون عقل، نمی‌شود هیچ جا رفت.
ملت اسلامی، در تمام دوران چندصدساله‌یی که چیزی به نام خلافت، بر او حکومت می‌کرد، یعنی تا قرن هفتم که خلافت عباسی ادامه داشت (البته بعد از انقراض خلافت عباسی، باز در گوشه و کنار، چیزهایی به نام خلافت وجود داشت؛ مثل زمان ممالیک در مصر و تا مدتها بعد هم در بلاد عثمانی و جاهای دیگر) آن چیزی که مردم احتیاج داشتند بفهمند، این بوده که عقل را قاضی کنند، تا بدانند آیا نظر اسلام و قرآن و کتاب الهی و احادیث مسلّمه راجع به اولیای امور، با واقعیت موجود تطبیق می‌کند، یا نه. این، چیز خیلی مهمی است.
به نظر من، امروز هم مسلمانان همین را کم دارند. امروز، جوامع اسلامی و کسانی که گمان می‌کنند در نظامهایی که امروز در دنیا به نام اسلام وجود دارد، تعهدی دارند؛ مثل بسیاری از علما و متدینان، بسیاری از توده‌های مردم، مقدسان و غیرمقدسان - به آنهایی که لاابالیند و به فکر حاکمیت دین نیستند و تعهدی برای خودشان قایل نمی‌باشند، کاری نداریم و فعلاً در این بحث، وارد نیستند - اگر اینها فقط فکر کنند ببینند، آیا آن نظامی که اسلام خواسته، آن مدیریتی که اسلام برای نظام اسلامی خواسته - که این دومی آسانتر است - با آنچه که آنها با آن روبه‌رو هستند، تطبیق می‌کند یا نه، برایشان مسأله روشن خواهد شد.
دوران خلافت مروانی و سفیانی و عباسی، دورانی بود که ارزشهای اسلامی از محتوای واقعی خودشان خالی شدند. صورتهایی باقی ماند؛ ولی محتواها، به محتواهای جاهلی و شیطانی تبدیل شد. آن دستگاهی که می‌خواست انسانها را عاقل، متعبد، مؤمن، آزاد، دور از آلایشها، خاضعِ عنداللَّه و متکبر در مقابل متکبران تربیت کند و بسازد - که بهترینش، همان دستگاه مدیریت اسلامی در زمان پیامبر(ص) بود - به دستگاهی تبدیل شد که انسانها را با تدابیر گوناگون، اهل دنیا و هوی‌ و شهوات و تملق و دوری از معنویات و انسانهای بی‌شخصیت و فاسق و فاسدی می‌ساخت و رشد می‌داد. متأسفانه، در تمام دوران خلافت اموی و عباسی، این‌طور بود.
در کتابهای تاریخ، چیزهایی نوشتند که اگر بخواهیم آنها را بگوییم، خیلی طول می‌کشد. از زمان خود معاویه هم شروع شد. معاویه را معروفش کردند؛ یعنی مورخان نوشتند که او آدمی حلیم و باظرفیت بوده و به مخالفانش اجازه می‌داده که در مقابلش حرف بزنند و هرچه می‌خواهند، بگویند. البته در برهه‌یی از زمان و در اوایل کارش، شاید همین‌طور هم بوده است؛ لیکن در کنار این بُعد، ابعاد دیگر شخصیت او را کمتر نوشته‌اند: این‌که او چه‌طور اشخاص و رؤسا و وجوه و رجال را وادار می‌کرد که از عقاید و ایمان خودشان دست بکشند و حتّی در راه مقابله‌ی با حق، تجهیز بشوند. اینها را خیلیها ننوشته‌اند. البته باز هم در تاریخ ثبت است و همینهایی را هم که ما الان می‌دانیم، باز یک عده نوشته‌اند.
مردمانی که در آن دستگاهها پرورش پیدا می‌کردند، عادت داده می‌شدند که هیچ‌چیزی را برخلاف میل و هوای خلیفه، بر زبان نیاورند. این، چه جامعه‌یی است؟! این، چه‌طور انسانی است؟! این، چه‌طور اراده‌ی الهی و اسلامی در انسانهاست که بخواهند مفاسد را اصلاح کنند و از بین ببرند و جامعه را جامعه‌یی الهی درست کنند؟ آیا چنین چیزی، ممکن است؟
«جاحظ» و یا شاید «ابوالفرج اصفهانی» نقل می‌کند که معاویه در دوران خلافتش، با اسب به مکه می‌رفت. یکی از رجالِ آن روز هم در کنار او بود. معاویه سرگرم صحبت با آن شخص بود. پشت سر اینها هم عده‌یی می‌آمدند. معاویه مفاخر اموی جاهلی خودش را نقل می‌کرد که در جاهلیت، این‌جا این‌طوری بود، آن‌طوری بود، پدر من - ابوسفیان - چنین کرد، چنان کرد. بچه‌ها هم در مسیر، بازی می‌کردند و ظاهراً سنگ می‌انداختند. در این بین، سنگی به پیشانی کسی که کنار معاویه اسب می‌راند و حرکت می‌کرد، خورد و خون جاری شد. او چیزی نگفت و حرف معاویه را قطع نکرد و تحمل کرد. خون، روی صورت و محاسنش ریخت. معاویه همین‌طور که سرگرم صحبت بود، ناگهان به طرف این مرد برگشت و دید خون روی صورت اوست. گفت: از پیشانی تو خون می‌ریزد. آن فرد، در جواب معاویه گفت: خون؟! از صورت من؟! کو؟ کجا؟ وانمود کرد که از بس مجذوب معاویه بوده، خوردن این سنگ و مجروح شدن پیشانی و ریختن خون را نفهمیده است! معاویه گفت: عجب، سنگ به پیشانیت خورده، ولی تو نفهمیدی؟! گفت: نه، من نفهمیدم. دست زد و گفت: عجب، خون؟! بعد به جان معاویه و یا به مقدسات قسم خورد که تا وقتی تو نگفتی، شیرینیِ کلام تو نگذاشت که بفهمم خون جاری شده است! معاویه پرسید: سهم عطیه‌ات در بیت‌المال، چه‌قدر است؟ مثلاً گفت: فلان قدر. معاویه گفت: به تو ظلم کرده‌اند، این را باید سه برابر کنند! این، فرهنگ حاکم بر دستگاه حکومت معاویه بود.
کسانی که در این دوران، تملق رؤسا و خلفا را می‌گفتند، کارها در دست آنها بود. کارها بر اساس صلاحیت و شایستگیشان واگذار نمی‌شد. اصولاً عرب، به اصل و نسب خیلی اهمیت می‌دهد. فلان کس، از کدام خانواده است؟ پدرانش، چه کسانی بودند؟ اینها حتّی رعایت اصل و نسب را هم نمی‌کردند. «خالدبن عبداللَّه قصری» که در زمان عبدالملک، مدتی حاکم عراق و کوفه بود و خیلی هم ظلم و سوء استفاده کرد، در کتابها نوشته‌اند که آدمِ بی‌سروپایی بود و کسی نبود که او را به خاطر اصل و نسبش به این کار گماشته باشند؛ اما صرفاً چون نزدیک بود، به این سمت رسیده بود.
درباره‌ی «خالدبن عبداللَّه قصری» نوشته‌اند که کسی بود که می‌گفت، خلافت از نبوت بالاتر است: «کان یفضل الخلافة علی النّبوّة»! استدلال هم می‌کرد و می‌گفت: وقتی شما به مسافرت بروید، کسی را به عنوان خلیفه و جانشین خودتان می‌گمارید که به کارهای خانه و دکانتان رسیدگی کند؛ این خلیفه است. بعد که به مسافرت رفتید، مثلاً کاغذی هم می‌فرستید و پیغامی هم به یک نفر می‌دهید که می‌آورد؛ آن رسول است. حالا کدام بالاتر است؟! کدام به شما نزدیکتر است؟! آن کس که شما در رأس خانواده‌تان گذاشتید، یا آن کس که یک کاغذ دادید، تا برای شما بیاورد؟! با این استدلال عوامانه‌ی ابلهانه، می‌خواست ثابت بکند که خلیفه از پیامبر بالاتر است! به چنین آدمی که چنین ایده‌یی را تبلیغ می‌کرد، پاداش می‌داد.
در زمان عبدالملک و بعضی پسرهای او، یک نفر به نام «یوسف‌بن عمر ثقفی» را مدتهای مدید بر عراق گماشتند. او سالها حاکم و والی عراق بود. این شخص، آدم عقده‌ییِ بدبختی بود که از عقده‌یی بودنش، چیزهایی نقل کرده‌اند. مرد کوچک‌جثه و کوچک اندامی بود که عقده‌ی کوچکیِ جثه‌ی خودش را داشت. وقتی که پارچه‌یی به خیاط می‌داد تا بدوزد، از خیاط سؤال می‌کرد که آیا این پارچه به اندازه‌ی تن من است؟ خیاط به این پارچه نگاه می‌کرد و اگر مثلاً می‌گفت این پارچه برای اندام شما اندازه است و بلکه زیاد هم می‌آید، فوراً پارچه را از این خیاط می‌گرفت و دستور می‌داد که او را مجازات هم بکنند! خیاطها این قضیه را فهمیده بودند. به همین خاطر، وقتی پارچه‌یی را به خیاط عرضه می‌کرد و می‌گفت برای من بس است یا نه، خیاط نگاه می‌کرد و می‌گفت نه، این پارچه ظاهراً برای هیکل و جثه‌ی شما کم بیاید و باید خیلی زحمت بکشیم، تا آن را مناسب تن شما در بیاوریم! او هم با این‌که می‌دانست خیاط دروغ می‌گوید، ولی خوشش می‌آمد؛ این‌قدر احمق بود! او همان کسی است که زیدبن‌علی(علیه‌الصّلاةوالسّلام) را در کوفه به شهادت رساند. چنین کسی، سالها بر جان و مال و عِرض مردم مسلط بود. نه یک اصل و نسب درستی، نه یک سواد درستی، نه یک فهم درستی داشت؛ ولی چون به رأس قدرت وابسته بود، به این سمت گماشته شده بود. اینها آفت است. اینها برای یک نظام، بزرگترین آفتهاست.
این جریان، همین‌طور ادامه پیدا کرد. در کنار این،جریان مسلمانیِ اصیل، جریان اسلام ارزشی، جریان اسلام قرآنی - که هیچ‌وقت با آن جریان حاکم، اما ضد ارزشها کنار نمی‌آمد - نیز ادامه پیدا کرد که مصداق بارز آن، ائمه‌ی هدی‌(علیهم‌الصّلاةو السّلام) و بسیاری از مسلمانانِ همراه آنان بودند. به برکت امام حسن مجتبی‌(علیه الصّلاةوالسّلام)، این جریان ارزشی نهضت اسلامی، اسلام را حفظ کرد. اگر امام مجتبی‌ این صلح را انجام نمی‌داد، آن اسلام ارزشیِ نهضتی باقی نمی‌ماند و از بین می‌رفت؛ چون معاویه بالاخره غلبه پیدا می‌کرد.
وضعیت، وضعیتی نبود که امکان داشته باشد امام حسن مجتبی‌(علیه‌السّلام) غلبه پیدا کند. همه‌ی عوامل، در جهت عکس غلبه‌ی امام مجتبی‌(علیه‌السّلام) بود. معاویه غلبه پیدا می‌کرد؛ چون دستگاه تبلیغات در اختیار او بود. چهره‌ی او در اسلام، چهره‌یی نبود که نتوانند موجه کنند و نشان بدهند. اگر امام حسن(ع) صلح نمی‌کرد، تمام ارکان خاندان پیامبر(ص) را از بین می‌بردند و کسی را باقی نمی‌گذاشتند که حافظ نظام ارزشی اصیل اسلام باشد. همه چیز بکلی از بین می‌رفت و ذکر اسلام برمی‌افتاد و نوبت به جریان عاشورا هم نمی‌رسید.
اگر بنا بود امام مجتبی‌(علیه‌السّلام)، جنگ با معاویه را ادامه بدهد و به شهادت خاندان پیامبر منتهی بشود، امام حسین(ع) هم باید در همین ماجرا کشته می‌شد، اصحاب برجسته هم باید کشته می‌شدند، «حجربن‌عدی»ها هم باید کشته می‌شدند، همه باید از بین می‌رفتند و کسی که بماند و بتواند از فرصتها استفاده بکند و اسلام را در شکل ارزشیِ خودش باز هم حفظ کند، دیگر باقی نمی‌ماند. این، حق عظیمی است که امام مجتبی‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام) بر بقای اسلام دارد.
این هم یک بُعد دیگر از زندگی امام مجتبی‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام) و صلح آن بزرگوار است که امیدواریم خداوند به همه‌ی ما بصیرتی عنایت کند، تا بتوانیم این بزرگوار را بشناسیم و نگذاریم پرده‌ی جهالت و غبار بدشناختی‌یی که تا مدتها بر چهره‌ی آن بزرگوار بوده، باقی بماند. یعنی حقیقت را باید همه بفهمند و بدانند که صلح امام مجتبی‌(علیه‌الصّلاةوالسّلام)، همان‌قدر ارزش داشت که شهادت برادر بزرگوارش، امام حسین(علیه‌الصّلاةوالسّلام) ارزش داشت. و همان‌قدر که آن شهادت به اسلام خدمت کرد، آن صلح هم همان‌قدر یا بیشتر به اسلام خدمت کرد.
1) شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابی‌الحدید، ج 9 ، ص 53
2) شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابی‌الحدید، ج 16 ، ص 15