[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار اعضای انجمنهای اسلامی دانشآموزان - 1395/02/01 عنوان فیش :هوشیاری نسبت به خدعه های دشمن کلیدواژه(ها) : افسران جوانِ جبههی جنگ نرم, دشمن شناسی, افسران جوانِ جبههی جنگ نرم, نقشه دشمن, ابعاد دشمنی نوع(ها) : حدیث متن فیش : یکی از عرصههای اختلاف و درگیری بین جمهوری اسلامی و استکبار مسئلهی جوانها است؛ مسئلهی جوانها. امروز سرِ قضیّهی جوانها، یک جنگ نرمِ زیرپوستیِ بسیار فراگیری بین جمهوری اسلامی و آمریکا و همدستان آمریکا و صهیونیستها برقرار است. من چند سال پیش خطاب به جوانهای دانشجو گفتم: «شماها افسران جنگ نرم هستید»؛(۳) شما هم هستید، شماها هم همهتان افسران جنگ نرم هستید. وقتی جوان، انگیزه دارد و اعتماد به نفس دارد و قدرت اندیشیدن دارد و شجاعت دارد، افسر است -افسر در درگیریهای رزمِ نرم، جنگ نرم- خصوصیّت جوان این است. خب، حالا شما فرض کنید افسری را با یک هویّتی که مطلوب جمهوری اسلامی است و افسری را با هویّتی که مطلوب دشمنِ جمهوری اسلامی است؛ اینها را با هم مقایسه کنید، ببینید چهجوری درمیآید؛ حالا محلّ بحث ما جنگ نرم است که خطرناکتر از جنگ سخت است؛ گاهی اوقات ما را به جنگ سخت و بمباران و حمله و مانند این چیزها هم تهدید میکنند امّا غلط زیادی میکنند؛ [این] نیست، زمینهی این کار را ندارند، جرئتش را هم ندارند و [اگر] هم بکنند تودهنی میخورند. امّا جنگ نرم چرا؛ جنگ نرم همین الان برقرار است، طرف مقابل مشغول حمله است؛ ما هم از این طرف مشغولیم؛ حالا ما مشغول حملهایم یا مشغول دفاعیم، آن [یک] بحث دیگری است که عقیدهی من این است که این طرف هم به جای دفاع باید حمله کند، ضمن اینکه مراکز دفاعی خودش را هم باید حفظ کند. پس یک جنگی وجود دارد؛ حالا شما این جنگ نرم را تشبیه کنید به جنگ سخت و جبههی جنگ؛ مثل همان [وضعی] که الان فرض کنید که در سوریه یا عراق یا یمن یا هرجای دیگر هست؛ این جنگهایی که الان هست یا در دوران دفاع مقدّس، هشت سال در ایران بود. افسری را در نظر بگیرید که در قرارگاه خودش یا در سنگر خودش نشسته؛ این افسر دو جور میتواند باشد؛ دو نوع هویّت یا دو نوع تعریف برای این افسر وجود دارد: یکوقت این افسر در هیئت یک انسان مصمّم، هوشیار، پُرانگیزه، امیدوار، پُرکار، دارای اندیشه، اندیشهورز، شجاع و فداکار است. خب اگرچنانچه افسری در قرارگاه خود یا در سنگر خود با این خصوصیّات باشد، میتوان یک نتیجهای را برای این جنگ حدس زد. افسر شجاع است، رشید است، بافکر است، باایمان است، باامید است، تصمیم دارد، انگیزه دارد؛ این یکجور افسر است. همین افسر را میشود با یک شاکلهی دیگری و با یک هویّت دیگری فرض کرد. فرض کنید آدمی است ناامید؛ یعنی معتقد است که [جنگیدن] فایدهای ندارد؛ [میگوید] بیخود ایستادهاید، فایدهای ندارد؛ ناامید است. یا آدمی است تسلیمپذیر، حال معارضه کردن و ایستادگی کردن ندارد؛ حالا یک مقداری ممکن است بِایستد ولی وقتی فشار زیاد شد و زور زیاد شد تسلیم میشود؛ روحیهاش این است. یا آدمی است فریبخور؛ به لبخند دشمن اعتماد میکند، به فریب دشمن اعتماد میکند یا اصلاً فریب دشمن را نمیفهمد. خب جنگ پُر از فریب و پُر از خدعه است؛ همهی جنگها همینجور است: اَلحَربُ خُدعَة.(1) در همین جنگهای سخت، یکی از کارهای اساسی، که یک فرمانده مقتدر میتواند انجام بدهد، این است که با یک عملیّاتی و با یک حرکتی دشمن را فریب بدهد؛ دشمن خیال کند از آنجا میخواهد حرکت کند و حواسش به آنجا پرت بشود، بعد از پشت حرکت کند. حالا فرض کنید این افسر، افسری است فریبخور؛ نمیفهمد معنای فریب دشمن را و تشخیص نمیدهد. یا یک آدمی است اصلاً بیحال؛ دلش میخواهد بگیرد استراحت کند و بخوابد. یا معتاد است؛ یا معتاد به موادّ مخدّر، یا معتاد به شهوترانی، یا معتاد به بعضی از این بازیهای کامپیوتری که اخیراً باب شده -شنیدهام بعضیها به این اعتیاد پیدا میکنند- و بیفکر و بیاعتنا به سرنوشت خود و دیگرانی که به او چشم دوختهاند. یا سرگرم غرایز [است]؛ مثلاً همین آقای افسر، در سنگر به فکر اشباع غرایز مادّی خود و غرایز حیوانی خودش باشد؛ سرگرم عیشونوش. پس این افسر را در این شکل و در این هیئت و در این شاکله هم میشود تصوّر کرد. نتیجهی جنگ چیست؟ معلوم است دیگر. پس هویّت افسران جنگ نرم دو جور میتواند تعریف بشود. این یکی از موارد سخت اختلاف بین ما و دشمنان ما است. 1 ) الکافی، شیخ کلینی ج7 ص 460؛ مناقب آل أبي طالب،ابن شهر آشوب مازندرانى ج 2 ص 375؛ بحارالانوار، علامه مجلسی ج 32 ص 617؛ ِ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ فِي يَوْمَ الْتَقَى هُوَ وَ مُعَاوِيَةُ بِصِفِّينَ وَ رَفَعَ بِهَا صَوْتَهُ لِيُسْمِعَ أَصْحَابَهُ وَ اللَّهِ لَأَقْتُلَنَّ مُعَاوِيَةَ وَ أَصْحَابَهُ ثُمَّ يَقُولُ فِي آخِرِ قَوْلِهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ يَخْفِضُ بِهَا صَوْتَهُ وَ كُنْتُ قَرِيباً مِنْهُ فَقُلْتُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّكَ حَلَفْتَ عَلَى مَا فَعَلْتَ ثُمَّ اسْتَثْنَيْتَ فَمَا أَرَدْتَ بِذَلِكَ فَقَالَ لِي إِنَّ الْحَرْبَ خُدْعَةٌ وَ أَنَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ كَذُوبٍ فَأَرَدْتُ أَنْ أُحَرِّضَ أَصْحَابِي عَلَيْهِمْ كَيْلَا يَفْشَلُوا وَ كَيْ يَطْمَعُوا فِيهِمْ فَأَفْقَهُهُمْ يَنْتَفِعُ بِهَا بَعْدَ الْيَوْمِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ قَالَ لِمُوسَى ع حَيْثُ أَرْسَلَهُ إِلَى فِرْعَوْنَ فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى وَ قَدْ عَلِمَ أَنَّهُ لَا يَتَذَكَّرُ وَ لَا يَخْشَى وَ لَكِنْ لِيَكُونَ ذَلِكَ أَحْرَصَ لِمُوسَى ع عَلَى الذَّهَابِ. ترجمه : |