[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از اساتید و فضلا و طلاب نخبه حوزه علمیه قم - 1389/08/02 عنوان فیش :سه خصلت محبوب نزد خداوند کلیدواژه(ها) : زهد, گریه کردن, ورع, ایستادگی در راه خدا, محمد تقی بهجت نوع(ها) : حدیث متن فیش : من یک روایتی یادداشت کردهام که اول آن را بیان میکنم تا هم زبان ما متبرک شود به ذکر این حدیث شریف، هم مجلس معطر شود به عطر بیانات اهل بیت علیهم السلام. سند حدیث هم خوب است؛ در وسائل، در ابواب جهاد نفس. قال ابوعبدلله علیه السلام: «اوحی الله الی موسی ان عبادی لم یتقربوا الی بشیء احب الی من ثلاث خصال قال موسی یا رب و ما هی قال یا موسی الزهد فی الدنیا»(۱). اولین خصلت، زهد است. ما این احادیث را بارها و بارها در منابر و در گفتهها برای مردم میخوانیم و تکرار می کنیم. همین طور که بعضی از آقایان عزیز فرمودند، اگر این حرفها از دل ما برنخیزد، در عمل ما تجلی پیدا نکند، اثری نمیبخشد. زهد هم به معنای این نیست که انسان دنیا را یکباره کنار بگذارد؛ این که نه ممشای بزرگان دین بوده است، نه معنای زهد این است. زهد بیرغبتی است، حرص نزدن است، نچسبیدن به دنیا و زخارف مادی است. به دنیا نچسبیم. بهترین دستاورد یک انسان در زندگی هم همین است؛ خود را چسبیده دنیا، معلق به دنیا، آویختهی به این زخارف نکند؛ در این صورت انسان خودش هم راحت تر است. «در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است.» درویش نه به معنای صوفی و درویشی مصطلح؛ تهیدستی و بیاعتنایی و بیرغبتی. در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است الهی منعمم گردان به درویشی و خرسندی منعم بودن - که در تعبیرات شعری یعنی متنعم بودن - و برخوردار بودن واقعی این است. از نبی مکرم اسلام نقل شده است که فرمود از خدا خواسته ام یک روز گرسنه بمانم و یک روز سیر؛ تا آن روزی که گرسنهام، از خدا طلب کنم؛ آن روزی که سیرم، خدا را شکر بگویم؛ «العفاف و الکفاف». مسائل دنیائی که در باب زهد مطرح است، فقط هم پول و این زخارف مادی زندگی نیست؛ شأن و مقام و رتبه و وجاهت و محبوبیت و اینها هم جزوش است. برای دنیا کار کردن، برای دنیا درس خواندن، برای دنیا تلاش کردن، اینها همه جزو همان چیزهایی است که در باب زهد، کنار گذاشتن آنها و بیرغبتی به آنها مورد تأکید قرار گرفته است. بعد میفرماید: «الورع عن معاصی ...» - خب، اساس کار، ورع است - « ... و البکاء من خشیتی». به این اکتفا نمیشود که انسان عبادت مفروض یا نوافل را به جا بیاورد؛ دل باید حق را سجده کند، دل باید متوجه بشود؛ که اگر متوجه شد آن وقت اشک جاری میشود. بکاء از خشیت الهی ناشی از توجه دل است، ناشی از معرفت است، ناشی از خشوع است؛ ما را به این امر کردند، ما به اینها احتیاج داریم، اینها نیازهای ماست. اگر همهی این سازوکارهای منطقی و معقول و درست را هم فراهم کنیم، اما این روح در ما نباشد، این معنویت در ما نباشد، این گرایش اخلاقی نباشد، کار بیفایده یا کمفایده خواهد شد؛ پیش نخواهد رفت. دل خود ما برای ثبات احتیاج دارد به توسل و خشوع. مرحوم آقای بهجت (رضوان الله تعالی علیه) میفرمودند این دعا را زیاد بخوانید: «یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلبالقلوب ثبت قلبی علی دینک». ممکن بود یک اشکال مقدّری وجود داشته باشد، ایشان به آن هم جواب میداد. ممکن بود کسی بگوید وقتی میگوئیم «ثبت قلبی علی دینک»، ما که دینمان درست است، منطقی است، مستحکم است، این برای آن طبقات پایین است. ایشان میفرمود در هر طبقهای که دل انسان و ایمان انسان و دینداری انسان هست، تنزل از آن طبقه، برگشت است. «ثبت قلبی علی دینک» یعنی دین را در همان طبقهی عالی نگه دار و تثبیت کن. اگر این شد، آن وقت زندگی میشود شیرین، مرگ هم مرگ راحت. یکی از مشکلات اساسی ماها، مشکل مردن است. امام سجاد (علیه السلام) به خداوند متعال عرض میکند: «امتنا مهتدین غیر ضالین، طائعین غیر مستکرهین غیر عاصین»(۲). خب، انسان در همهی طول عمر در طریق هدایت بوده، اما باز امام دعا می کند که: «امتنا مهتدین غیر ضالین، طائعین غیر مستکرهین غیر عاصین»؛ معلوم میشود خطرناک است. حکم مستوری و مستی همه بر عاقبت است کس ندانست که آخر به چه حالت برود در ادامهی روایت میفرماید: «قال موسی یا رب فما لمن صنع ذا؟ فاوحی الله الیه یا موسی اما الزاهدون فی الدنیا ففی الجنه و اما البکائون من خشیتی ففی الرفیع الاعلی لایشارکهم فیه احد». این رتبهی عالی، مخصوص این کسانی است که دل رقیق آنها، دل حساس آنها در مقابل ذکر الهی به خشوع درمیاد و این خشوع، چشم آنها را می گریاند. «و اما الورعون عن معاصی فانی افتش الناس و لا افتشهم»؛ اغماض الهی، غمض عین الهی از بعضی از لغزشها و کوتاهیهایی که قهرا انسان از آنها برکنار نیست. این حدیث سندش هم معتبر است؛ «عن ابی ابی عمیر عن رجل من اصحابه». مراسیل ابن ابیعمیر در حکم مسانید است. 1 ) وسائل الشيعة، شیخ حرعاملی،ج15 ص 228؛ أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى ع أَنَّ عِبَادِي لَمْ يَتَقَرَّبُوا إِلَيَّ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ ثَلَاثِ خِصَالٍ قَالَ مُوسَى يَا رَبِّ وَ مَا هِيَ قَالَ يَا مُوسَى الزُّهْدُ فِي الدُّنْيَا وَ الْوَرَعُ عَنْ مَعَاصِيَّ وَ الْبُكَاءُ مِنْ خَشْيَتِي قَالَ مُوسَى يَا رَبِّ فَمَا لِمَنْ صَنَعَ ذَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ يَا مُوسَى أَمَّا الزَّاهِدُونَ فِي الدُّنْيَا فَفِي الْجَنَّةِ وَ أَمَّا الْبَكَّاءُونَ مِنْ خَشْيَتِي فَفِي الرَّفِيعِ الْأَعْلَى لَا يُشَارِكُهُمْ فِيهِ أَحَدٌ وَ أَمَّا الْوَرِعُونَ عَنْ مَعَاصِيَّ فَإِنِّي أُفَتِّشُ النَّاسَ وَ لَا أُفَتِّشُهُمْ. ترجمه : امام صادق عليه السّلام فرمود: خداوند به موسى عليه السّلام وحى فرستاد كه بندگان من به سوى من تقرّب نمىيابند به چيزى كه در نزد من محبوبتر باشد از سه خصلت، حضرت موسى عليه السّلام عرض كرد: اى پروردگار من آن سه چيست؟ فرمود: اى موسى! يكى بىرغبتى به دنيا و ديگرى پرهيز از نافرمانى من و ديگرى گريستن از خوف من. موسى عرض كرد: اى پروردگار من! كسى كه چنين باشد چه چيزى نصيبش خواهد شد؟ خداوند وحى فرستاد كه: اى موسى! امّا بىرغبتان به دنيا در بهشت جاى خواهند گرفت و امّا آنان كه از خوف من گريانند در مقامى رفيع و برترند كه هيچ كس با آنان در آن مقام شريك نيست و امّا آنان كه از نافرمانى من پروا دارند من نيز مردمان را سخت بازرسى خواهم كرد ولى در كار آنان موشكافى به خرج نمىدهم. 2 ) صحیفه سجادیه/دعای چهلم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْفِنَا طُولَ الْأَمَلِ، وَ قَصِّرْهُ عَنَّا بِصِدْقِ الْعَمَلِ حَتَّى لَا نُؤَمِّلَ اسْتِتْمَامَ سَاعَةٍ بَعْدَ سَاعَةٍ، وَ لَا اسْتِيفَاءَ يَوْمٍ بَعْدَ يَوْمٍ، وَ لَا اتِّصَالَ نَفَسٍ بِنَفَسٍ، وَ لَا لُحُوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ وَ سَلِّمْنَا مِنْ غُرُورِهِ، وَ آمِنَّا مِنْ شُرُورِهِ، وَ انْصِبِ الْمَوْتَ بَيْنَ أَيْدِينَا نَصْباً، وَ لَا تَجْعَلْ ذِكْرَنَا لَهُ غِبّاً وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ صَالِحِ الْأَعْمَالِ عَمَلًا نَسْتَبْطِئُ مَعَهُ الْمَصِيرَ إِلَيْكَ، وَ نَحْرِصُ لَهُ عَلَى وَشْكِ اللَّحَاقِ بِكَ حَتَّى يَكُونَ الْمَوْتُ مَأْنَسَنَا الَّذِي نَأْنَسُ بِهِ، وَ مَأْلَفَنَا الَّذِي نَشْتَاقُ إِلَيْهِ، وَ حَامَّتَنَا الَّتِي نُحِبُّ الدُّنُوَّ مِنْهَا فَإِذَا أَوْرَدْتَهُ عَلَيْنَا وَ أَنْزَلْتَهُ بِنَا فَأَسْعِدْنَا بِهِ زَائِراً، وَ آنِسْنَا بِهِ قَادِماً، وَ لَا تُشْقِنَا بِضِيَافَتِهِ، وَ لَا تُخْزِنَا بِزِيَارَتِهِ، وَ اجْعَلْهُ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ مَغْفِرَتِكَ، وَ مِفْتَاحاً مِنْ مَفَاتِيحِ رَحْمَتِكَ أَمِتْنَا مُهْتَدِينَ غَيْرَ ضَالِّينَ، طَائِعِينَ غَيْرَ مُسْتَكْرِهِينَ، تَائِبِينَ غَيْرَ عَاصِينَ وَ لَا مُصِرِّينَ، يَا ضَامِنَ جَزَاءِ الْمُحْسِنِينَ، وَ مُسْتَصْلِحَ عَمَلِ الْمُفْسِدِينَ. ترجمه : اى خداوند، بر محمد و خاندان او درود فرست و ما را از آرزوهاى دور و دراز در امان دار و به صدق عمل آرزوهاى ما تنگ ميدان ساز، آن سان كه ما را آرزوى آن نبود كه به سر آوريم ساعتى را پس از ساعت ديگر و به پايان بريم روزى را پس از روز ديگر و بپيونديم نفسى را به نفس ديگر و بر داريم گامى را از پى گام ديگر. اى خداوند، ما را از فريب سراب آرزوها به سلامت دار و از شر و فساد آن ايمنى بخش و مرگ را در برابر ما بدار و روزى مباد كه از ياد مرگ غافل باشيم. اى خداوند، در اين جهان، آن چنان از عمل صالح برخوردارمان فرماى كه وعده ديدار تو را با همه نزديكىاش دير شماريم و آتش اشتياق ما در پيوستن به تو در دل زبانه كشد، آن سان كه مرگ سراى انس ما شود كه بدان دل بربنديم و آشيانه الفت ما كه به سوى آن پر بگشاييم و خويشاوند ما كه نزديك شدن به او را دوست بداريم. چون مرگ را بر سر ما آورى و بر ما فرود آرى، ما را به چنان مهمانى نيكبخت گردان. و چون بيامد، آرامش جان ما بدو قرار ده. مهمان ما را سبب شوربختى ما مگردان و از ديدار او ما را به خوارى ميفكن. او رادرى از درهاى آمرزش و كليدى از كليدهاى رحمت خويش قرار ده. اى خداوندى كه جزاى نيكوكاران را بر عهده گرفتهاى، اى خداوندى كه عمل مفسدان را به صلاح مىآورى، ما را در زمره هدايت يافتگان بميران، نه گمراهان. چنان كن كه مرگ را به پيشباز رويم، نه ناپسندش شمريم. چنان كن كه در شمار ثابتان باشيم، نه در شمار عاصيان و نه در شمار اصرار كنندگان بر گناه. مربوط به :شرح حدیث جلسه سی و چهارم/زهد در اسلام - 1378/10/27 عنوان فیش :حقیقت زهد در اسلام کلیدواژه(ها) : زهد, صبر, نعمت الهی نوع(ها) : حدیث متن فیش : مواعظ و حکمتهای امیرالمؤمنین حضرت علی (علیه السلام) الزّاهد فی الدّنیا من لم یغلب الحرام صبره ولم یشغل الحلال شکره. (1) زهد که مورد نظر اسلام بوده و ائمه معصومین (علیهم السلام) به آن توصیه کردهاند حقیقتش طبق این روایت دو چیز است: اول، آن که وساوس شیطانی و تمایلات حیوانی که انسان را به ارتکاب محرمات، تحریک میکند بر او غلبه نکند و بتواند در برابر این مسائل، صابر بوده و استقامت کند. دوم، آن که نعَم الهی آن قدر او را سرگرم نکند که از شکر خدا غفلت کرده و انسانی ناسپاس باشد، و غفلت کند که این نعمتها از کیست؟ و زینهار که این غفلت، انسان را به وادیهای خطرناک، میکشاند. 1 ) تحف العقول، حسن بن شعبه حرانی، ص 200 ؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 75 ، ص 37 ؛ «وَ قَالَ ع الزَّاهِدُ فِی الدُّنْيَا مَنْ لَمْ يَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَهُ وَ لَمْ يَشْغَلِ الْحَلَالُ شُكْرَه» ترجمه : امام علی (علیه السلام) فرمودند: زاهد در دنيا كسى است كه حرام بر صبر او نفوذ نكند و حلال مانع شكرگزاريش نشود. مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1378/08/15 عنوان فیش :زهد ، شرط خدا برای دادن مراتب و مدارج تکامل و تعالی معنوی کلیدواژه(ها) : اسلام, زهد نوع(ها) : حدیث متن فیش : یک عامل دیگر[در پیشرفت اسلام]، لااقل در رأس این حرکت این بود که به خود - آنچه که به شخص و به بهرهمندیهای مادی برای خود انسان برمیگردد - بیاعتنا بودند. این عامل بسیار مهمّی است. این همه که ما در روایات،(1)در نهجالبلاغه،(2) در کلمات نبیّاکرم و ائمه علیهمالسّلام و بزرگان دربارهی بیرغبتی به دنیا و بیاعتنایی به زخارف دنیا برای شخص خود تأکید و توصیه داریم]، بهخاطر تأثیر عظیم این عامل است. البته دشمنان اسلام و کج فهمان مسلمین، گمان کردند یا وانمود کردند که اگر در اسلام گفته شده است زهد؛ یعنی دنبال دنیا به معنای مظاهر عالم وجود و مظاهر زندگی نروید. در حالیکه مسأله این نبود؛ بلکه دنیای بد و دنیای مذموم و اینکه من و شما، خود و منافع مادّی خودمان را هدف قرار دهیم و دنبال آن باشیم، مورد نظر بود. این، آن چیزی است که بیچاره کننده و ویران کننده و اساس بدبختیهاست .اولیای خدا - کسانیکه توانستند آن پرچم را محکم در دست گیرند و این راه دشوار را راحت، بدون خستگی و بدون از پا افتادن پیش ببرند - کسانی بودند که از این گردنه گذشتند. لذا در دعای بسیار خوش مضمون ندبه که در ابتدای آن، خدای متعال را بر آنچه که برای اولیایش پیش آورده است، حمد میکند؛ که یکی از آن زیباترین و پرمغزترین مفاهیم، بخصوص در این عبارات و جملات اوّل دعا مندرج است - میفرماید: «بعد ان شرطت علیهم الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیّه و زخرفها و زبرجها»؛آنها را به بالاترین مراتب و مدارج تکامل و تعالی معنوی رساندی؛ به آن نعمتهایی که «لا زوال له و لا اضمحلال». این نعمتها را به آنها دادی و انتخابشان کردی؛ اما این شرط را برایشان گذاشتی. پیامبر در بالاترین نقطهی تعالی وجودی انسان است. این بدون کمک الهی که ممکن نیست؛ بدون زمینه دادن خدا که ممکن نیست؛ اما خدا این امتیاز را در مقابل یک شرط میدهد: «الزهد فی درجات هذه الدنیا الدنیّه و زخرفها و زبرجها فشرطوا لک ذلک»(3)؛ قبول کردم و عمل کردم. لذا عنصری مثل پیامبر و امیرالمؤمنین بهوجود میآید؛ پولادین، خستهنشو. تمامنشو. باری را بر دوش میگیرند که این بار، فقط مخصوص زمان خودشان نیست؛ حرکتی را به وجود میآورند که با پایان عمر خودشان، پایان پیدا نمیپذیرد. 1 ) كافی،كلینی ج 2 ص 128 ارشاد القلوب ، حسن بن محمد دیلمی: ج 1 ص 16 بحارالانوار ،علامه مجلسی : ج 67 ص 309 مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْيَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَ الدُّنْيَا دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا وَ أَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْيَا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلَامِ ترجمه : ابو عبد اللَّه صادق (ع) گفت: هر كس زاهد شود و مهر دنيا را پشت سر اندازد، خداوند تعالى، حكمت و كاردانى را در قلب او مستقر سازد و زبانش را به حكمت گويا سازد، و از كاستى و كژى دنيا با خبرش سازد تا آنجا كه هم درد را بشناسد و هم درمان را بداند. و بالاخره با سلامت جسم و جان وارد بهشتش سازد 2 ) خطبه 81 : از سخنان آن حضرت است در باره زهد أَيُّهَا النَّاسُ الزَّهَادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ وَ الشُّكْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَ التَّوَرُّعُ عِنْدَ الْمَحَارِمِ فَإِنْ عَزَبَ ذَلِكَ عَنْكُمْ فَلَا يَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَكُمْ وَ لَا تَنْسَوْا عِنْدَ النِّعَمِ شُكْرَكُمْ فَقَدْ أَعْذَرَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ بِحُجَجٍ مُسْفِرَةٍ ظَاهِرَةٍ وَ كُتُبٍ بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَةٍ . ترجمه : اى مردم، زهد عبارت از كوتاهى آرزو، شكر نزد نعمت، و كناره گيرى از محرمات است. اگر (جمع) اين سه واقعيت از شما دور شد حد اقل اينكه حرام بر صبر شما غلبه نكند، و به فراموشى شكر نعمت دچار نشويد، زيرا خداوند به وسيله حجتهاى آشكار و روشن، و كتابهايى كه عذر بين و واضح خدا بر بندگان است جاى عذرى براى شما باقى نگذارده است 2 ) قصار 4 : وَ قَالَ ( عليه السلام ) : الْعَجْزُ آفَةٌ وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ وَ نِعْمَ الْقَرِينُ الرِّضَى . ترجمه : آن حضرت فرمود: ناتوانى آفت، پايدارى شجاعت، زهد در دنيا ثروت، و پاكدامنى سپر از بلاست. و رضا به قضا همنشينى نيكوست 2 ) قصار 28 : وَ قَالَ ( عليه السلام ) : أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ . ترجمه : و آن حضرت فرمود: برترين زهد نهان داشتن زهد است 3 ) إقبالالأعمال،سید بن طاووس ص 295 مزار ، محمد بن المشهدی : ص 578 بحارالانوار ،علامه مجلسی : ج 99 ص 106 «الحمد لله الذی لا إله إلا هو و له الحمد رب العالمين و صلى الله على محمد نبيه و آله و سلم تسليما اللهم لك الحمد على ما جرى به قضاؤك فی أوليائك الذين استخلصتهم لنفسك و دينك إذا اخترت لهم جزيل ما عندك من النعيم المقيم الذی لا زوال له و لا اضمحلال بعد أن شرطت عليهم الزهد فی درجات هذه الدنيا الدنية و زخرفها و زبرجها فشرطوا .....فقال أنا مدينة العلم و علی بابها فمن أراد الحكمة [المدينة] فليأتها من بابها ثم قال له أنت أخی و وصيی و وارثی لحمك من لحمی و دمك من دمی و سلمك سلمی و حربك حربی و الإيمان مخالط لحمك و دمك كما خالط لحمی و دمی و أنت غدا على الحوض خليفتی و أنت تقضی دينی و تنجز عداتی و شيعتك على منابر من نور مبيضة وجوههم حولی فی الجنة و هم جيرانی و لو لا أنت يا علی لم يعرف المؤمنون بعدی و كان بعده هدى من الضلال و نورا من العمى و حبل الله المتين و صراطه المستقيم لا يسبق بقرابة فی رحم و لا بسابقة فی دين و لا يلحق فی منقبة من مناقبه يحذو حذو الرسول صلى الله عليهما و....». ترجمه : مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم و کارگزاران نظام - 1375/09/05 عنوان فیش :لزوم حرکت کردن در جهت راه امام علی(علیهالسلام) کلیدواژه(ها) : زهد, عدالت اجتماعی, حضرت علی (علیهالسلام), امام خمینی(رضواناللهتعالیعلیه), حضرت امام سجاد (علیهالسلام) نوع(ها) : حدیث متن فیش : هر کس رشحهای از آنچه در امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام بود، در وجود خود داشته باشد، میتواند بر دنیایی از سرکشیها و تمایلات درون و بیرون خود فائق آید. این امام بزرگوار را که شما دیدید بزرگترین شخصیتهای دنیا در زمان ما، در مقابل او احساس حقارت کردند؛ نمایندگان او هم در دنیا، هر جا میرفتند، چون نام و یاد امام همراه آنها بود، بزرگان و سرکشان و قدرتمندان عالم را به خضوع و تواضع وادار میکردند. این امام بزرگوار ما توانسته بود بخشی و گوشهای از آن معدن زیبایی و خلوص آن بزرگوار را در خود به وجود آورد. البته این بخش که ما میگوییم، خیلی عظیم است؛ منتها در مقابل اقیانوس بیکران شخصیت امیرالمؤمنین ناچیز و یک قطره است؛ اما خودش خیلی زیاد و خیلی بزرگ است. عزیزان من، امیرالمؤمنین را نمیشود این گونه شناخت؛ نمیشود. مگر انسان با این مقایسهها قدری احساس کند که او چه بود. امام سجاد علیهالصّلاةوالسّلام در مقابل یکی از اصحابش که به او عرض کرد: یابنرسولاللَّه! شما این قدر به خودتان فشار میآورید، زحمت میدهید، عبادت میکنید و زهد میورزید، این گونه زهد ورزیدن و این قدر به نفس خود فشار آوردن، آخر چرا؟ وادار میکرد که حضرت سجّاد قدری به خود رحم کند. میگفت قدری به جسم و نفس خودتان رحم کنید. امام سجاد گریه کرد و گفت: مرا با امیرالمؤمنین مقایسه کن، ببین من کجا و امیرالمؤمنین کجا(1)! توجّه کنید؛ او زینالعابدین است. شخصیت امام سجاد از آن شخصیتهای دست نیافتنی است. نه اینکه فقط در عمل دست نیافتنی است، حتّی در ذهن هم دست نیافتنی است. از آن خورشیدهای تابانی است که ما فقط میتوانیم شعاعش را از دور ببینیم. او وقتی که به امیرالمؤمنین نگاه میکند، با آن چشم تعظیم و تجلیلی نگاه میکند که بچهی کوچکی به یک قهرمان بزرگ مینگرد. امیرالمؤمنین این گونه است. این امیرالمؤمنین، با این عظمت است. عزیزان من! نکتهای که به من و شما خیلی ارتباط پیدا میکند، این بخش قضیه است؛ چون پیرو این مرد بودن که با زبان نمیشود. شما در میدان جنگ، مرتب بگویید فلانی فرماندهی ماست و مرتّب اظهار ارادت به فلان فرمانده بکنید، بعد آن فرمانده، همه را به صف کند، ولی شما نروید؛ شما را به تمرین دعوت کند، حاضر نشوید؛ به حمله دستور دهد، شما پشت کنید. این چه فرماندهی است؟! اینکه فرمانده نشد. انسان با دشمنش و با یک آدم بیگانه، همین گونه رفتار میکند. امیرالمؤمنین آقای ماست؛ امام، پیشوا و رهبر ماست. ما شیعهی علی هستیم و به این افتخار میکنیم. اگر کسی اسم امیرالمؤمنین را با تجلیل کمتری بیاورد، دلمان از بغض او پر میشود، پس لازم است که این، در زندگی ما منشأ اثری باشد. نمیگویم مثل امیرالمؤمنین شویم. امام سجاد هم فرمود که نمیتواند مثل امیرالمؤمنین عمل کند. امیرالمؤمنین هم فرمود: «الا و انّکم لاتقدرون علی ذلک.(2)» به چه کسی؟ به عثمانبنحنیف، با آن عظمت. به او فرمود که شما نمیتوانید این گونه که من میکنم، عمل کنید. اینکه واضح است. اما لااقل در آن راه، در آن سمت و جهت، در جبههی او قرار گیرید. این لازم است. اگر میخواهید در جبههی امیرالمؤمنین قرار گیرید، بارزترین خصوصیت او در دوران حکومتش - که مربوط به امروز من و شما میشود - دو چیز است: یکی عدل اجتماعی، یکی زهد نسبت به دنیا. 1 ) شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید ج1 ص 27 بحار الانوار ،علامه مجلسی : ج 41 ص 149 ؛ «وَ قِيلَ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع وَ كَانَ الْغَايَةُ فِی الْعِبَادَةِ أَيْنَ عِبَادَتُكَ مِنْ عِبَادَةِ جَدِّكَ قَالَ عِبَادَتِی عِنْدَ عِبَادَةِ جَدِّی كَعِبَادَةِ جَدِّی عِنْدَ عِبَادَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص ترجمه : « به علی بن حسین علیه السلام كه در نهایت عبادت كردن بود گفته شد عبادت شما نسبت به عبادت حضرت علی علیه السلام كجاست؟ ایشان فرمودند كه عبادت من نزد عبادت جدم همچون عبادت جدم نزد عبادت رسول خدا (ص) است. 2 ) نامه 45 : از نامههاى آن حضرت است به عثمان بن حنيف انصارى، كار گزارش در بصره، وقتى به حضرت خبر رسيد او را به مهمانى دعوت كردهاند و او به آنجا رفته. أَمَّا بَعْدُ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا كَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَى وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَكٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِي فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاكِمُ وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَكْبَادٌ حَرَّى أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ : وَ حَسْبُكَ دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ * وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَكَ سُدًى أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ وَ كَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ إِذَا كَانَ هَذَا قُوتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ كَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْكَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِي أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْكُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْكُوسِ حَتَّى تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَيْنِ حَبِّ الْحَصِيدِ . وَ مِنْ هَذَا الْكِتَابِ ، وَ هُوَ آخِرُهُ : إِلَيْكِ عَنِّي يَا دُنْيَا فَحَبْلُكِ عَلَى غَارِبِكِ قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِكِ وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِكِ وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِي مَدَاحِضِكِ أَيْنَ الْقُرُونُ الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِكِ أَيْنَ الْأُمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِكِ فَهَا هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ وَ مَضَامِينُ اللُّحُودِ وَ اللَّهِ لَوْ كُنْتِ شَخْصاً مَرْئِيّاً وَ قَالَباً حِسِّيّاً لَأَقَمْتُ عَلَيْكِ حُدُودَ اللَّهِ فِي عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِيِّ وَ أُمَمٍ أَلْقَيْتِهِمْ فِي الْمَهَاوِي وَ مُلُوكٍ أَسْلَمْتِهِمْ إِلَى التَّلَفِ وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلَاءِ إِذْ لَا وِرْدَ وَ لَا صَدَرَ هَيْهَاتَ مَنْ وَطِئَ دَحْضَكِ زَلِقَ وَ مَنْ رَكِبَ لُجَجَكِ غَرِقَ وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حَبَائِلِكِ وُفِّقَ وَ السَّالِمُ مِنْكِ لَا يُبَالِي إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ وَ الدُّنْيَا عِنْدَهُ كَيَوْمٍ حَانَ انْسِلَاخُهُ اعْزُبِي عَنِّي فَوَاللَّهِ لَا أَذِلُّ لَكِ فَتَسْتَذِلِّينِي وَ لَا أَسْلَسُ لَكِ فَتَقُودِينِي وَ ايْمُ اللَّهِ يَمِيناً أَسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللَّهِ لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي كَعَيْنِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِينُهَا مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْيِهَا فَتَبْرُكَ وَ تَشْبَعُ الرَّبِيضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ وَ يَأْكُلُ عَلِيٌّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ طُوبَى لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا وَ عَرَكَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا وَ هَجَرَتْ فِي اللَّيْلِ غُمْضَهَا حَتَّى إِذَا غَلَبَ الْكَرَى عَلَيْهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا وَ تَوَسَّدَتْ كَفَّهَا فِي مَعْشَرٍ أَسْهَرَ عُيُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ وَ تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ وَ هَمْهَمَتْ بِذِكْرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ فَاتَّقِ اللَّهَ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ وَ لْتَكْفُفْ أَقْرَاصُكَ لِيَكُونَ مِنَ النَّارِ خَلَاصُكَ . ترجمه : اما بعد، اى پسر حنيف، به من خبر رسيده كه مردى از جوانان اهل بصره تو را به مهمانى خوانده و تو هم به آن مهمانى شتافتهاى، با غذاهاى رنگارنگ، و ظرفهايى پر از طعام كه به سويت آورده مىشده پذيراييت كردهاند، خيال نمىكردم مهمان شدن به سفره قومى را قبول كنى كه محتاجشان را به جفا مىرانند، و توانگرشان را به مهمانى مىخوانند به لقمهاى كه بر آن دندان مىگذارى دقت كن، لقمهاى را كه حلال و حرامش بر تو روشن نيست بيرون افكن، و آنچه را مىدانى از راههاى حلال به دست آمده بخور. معلومت باد كه هر مأمومى را امامى است كه به او اقتدا مىكند، و از نور علمش بهره مىگيرد. آگاه باش امام شما از تمام دنيايش به دو جامه كهنه، و از خوراكش به دو قرص نان قناعت نموده. معلومتان باد كه شما تن دادن به چنين روشى را قدرت نداريد، ولى مرا با ورع و كوشش در عبادت، و پاكدامنى و درستى يارى كنيد. به خدا قسم من از دنياى شما طلايى نيندوخته، و از غنائم فراوان آن ذخيرهاى برنداشته، و عوض اين جامه كهنهام جامه كهنه ديگرى آماده نكردهام آرى از آنچه آسمان بر آن سايه انداخته، فقط فدك در دست ما بود، كه گروهى از اينكه در دست ما باشد بر آن بخل ورزيدند، و ما هم به سخاوت از آن دست برداشتيم، و خداوند نيكوترين حاكم است. مرا با فدك و غير فدك چه كار كه در فردا جاى شخص در گور است، كه آثار آدمى در تاريكى آن از بين مىرود، و اخبارش پنهان مىگردد، گودالى كه اگر به گشادگى آن بيفزايند، و دستهاى گور كن به وسيع كردن آن اقدام نمايد باز هم سنگ و كلوخ زمين آن را به هم فشارد، و خاك روى هم انباشته رخنههايش را ببندد اين است نفس من كه آن را به پرهيزكارى رياضت مىدهم تا با امنيت وارد روز خوف اكبر گردد، و در اطراف لغزشگاه ثابت بماند. اگر مىخواستم هر آينه مىتوانستم به عسل مصفّا، و مغز اين گندم، و بافتههاى ابريشم راه برم، اما چه بعيد است كه هواى نفسم بر من غلبه كند، و حرصم مرا به انتخاب غذاهاى لذيذ وادار نمايد در حالى كه شايد در حجاز يا يمامه كسى زندگى كند كه براى او اميدى به يك قرص نان نيست، و سيرى شكم را به ياد نداشته باشد، يا آنكه شب را با شكم سير صبح كنم در حالى كه در اطرافم شكمهاى گرسنه، و جگرهايى سوزان باشد، يا چنان باشم كه گويندهاى گفته: «اين درد و ننگ تو را بس كه با شكم سير بخوابى، و در اطراف تو شكمهايى باشد كه پوستى را براى خوردن آرزو كنند». آيا به اين قناعت كنم كه به من امير مؤمنان گفته شود، ولى در سختىهاى روزگار با آنان شريك نباشم، يا در تلخىهاى زندگى الگويشان محسوب نشوم آفريده نشدم تا خوردن غذاهاى پاكيزه مرا سر گرم كند به مانند حيوان به آخور بسته كه همه انديشهاش علف خوردن است، يا چهار پاى رها شده كه كارش به هم زدن خاكروبههاست، از علفهاى آن شكم را پر مىكند، و از منظور صاحبش از سير كردن او بىخبر مىباشد، هيهات از اينكه رهايم ساخته، يا بيكار و بيهودهام گذاشته باشند، يا كشاننده عنان گمراهى باشم، يا در حيرت و سرگردانى بيراهه روم. انگار گويندهاى از شما مىگويد: اگر خوراك فرزند ابى طالب اين است پس ضعف و سستى او را از جنگ با هماوردان و معارضه با شجاعان مانع مىگردد بدانيد درختان بيابانى چوبشان سختتر، و درختان سرسبز پوستشان نازكتر، و گياهان صحرايى آتششان قوىتر، و خاموشى آنها ديرتر است. من و رسول خدا همچون دو درختى هستيم كه از يك ريشه رسته، و چون ساعد و بازو مىباشيم. به خدا قسم اگر عرب در جنگ با من همدست شوند من از مقابله با آنان روى بر نگردانم، و اگر فرصتها دست دهد شتابان بدان سو (شام) مىروم، و خواهم كوشيد تا زمين را از اين موجود وارونه، و سرنگون كالبد (معاويه) پاك نمايم، تا سنگريزهها از ميان دانههاى درو شده بيرون رود. و از اين نامه است كه پايان آن است اى دنيا، از من فاصله بگير، كه مهارت را بر گردنت انداختم، از چنگالت بيرون جستم، از دامهايت فرار كردم، و از رفتن در لغزشگاههايت دورى گزيدم. كجايند گذشتگانى كه به بازيهايت آنان را فريفتى كجايند ملّتهايى كه با زر و زيورت آنان را مغرور نمودى اينك اينان گروگانهاى قبور، و فرورفته در لابلاى لحدهايند. به خدا قسم اى دنيا اگر موجودى قابيل ديدن، و جسمى سزاوار لمس بودى، حدود خدا را بر تو جارى مىساختم در رابطه با بندگانى كه به آرزوها فريبشان دادى، و ملتهايى كه در پرتگاههاى هلاكت انداختى، و پادشاهانى كه تسليم نابودى كردى و به سر چشمههاى بلا وارد نمودى، به جايى كه در ورود و خروجش امنيت نباشد. هيهات هر كس گام در لغزشگاههايت نهد بلغزد، و هر كه سوار آبهاى متراكمت گردد غرق شود، و آن كه از دامهاى تو به يك سو رود موفق گردد، و كسى كه از فتنههاى تو سالم است باكى ندارد كه گرفتار تنگى زندگى باشد، و دنيا نزد او مانند روزى است كه لحظه پايانش فرا رسيده. از من دور شو، به خدا قسم رام تو نشوم تا مرا به خوارى نشانى، و عنان به دستت نگذارم تا هر كجا خواهى ببرى. قسم به خداوند، قسمى كه فقط اراده حق را از آن استثنا مىكنم، آنچنان نفس خويش را به رياضت وادارم كه به يك قرص نان زمانى كه براى خوردن يابد شاد شود، و به جاى خورش به نمك قناعت كند، و كاسه چشمم را در گريههاى شب و روز قرار دهم تا چون چشمهاى كه آبش فرو رفته اشكى در آن نماند. آيا به همان گونه كه حيوان چرنده شكمش را با چريدن پر كند و بخوابد، و رمه گوسپند كه از علف سير مىشود و به جانب خوابگاهش مىرود، على هم از توشه خود بخورد و بخوابد چشمش روشن كه پس از ساليانى دراز به چهارپايان رها شده، و گوسپندان چرنده اقتدا كند خوشا به حال كسى كه واجبات پروردگارش را به جا آورده، و مشكلات را تحمل نموده، و در شب از خواب خوش دورى كرده، تا وقتى كه خواب بر او چيره شود زمين را فرش خود گرفته، و دست را بالش زير سر كند، در ميان جمعيتى كه ترس از قيامت ديدههايشان را بيدار گذاشته، و پهلوهاشان از بستر استراحت جدا شده، و لبهاشان به ذكر پروردگارشان آهسته و آرام گوياست، و گناهانشان به كثرت استغفار از بين رفته، «اينان حزب خدايند، و بدانيد كه حزب خدا رستگارانند». پسر حنيف از خدا پروا كن، و قرصهاى نان خودت تو را بس باشد، تا اين روش موجب خلاصىات از آتش جهنم گردد مربوط به :بیانات در پنجمین کنگره بینالمللی نهجالبلاغه - 1364/01/19 عنوان فیش :زهد، یکی از بخشهای مهم نهج البلاغه کلیدواژه(ها) : زهد, زهد امیرالمومنین (علیه السلام), نهجالبلاغه نوع(ها) : حدیث متن فیش : اما نمونهوار چند فقره از بیماریهای آن روز را که امیر المؤمنین «علیه السلام» در صدد معالجه آنهاست، ذکر میکنم: یکی از این بیماریها مسأله دنیا است. در نهج البلاغه چه بسیار علیه دنیا و دنیاطلبی و دنیافریفتگی، علیه خطرات و کمینهای دنیا هشدار داده شده است، و یکی از بخشهای مهم نهج البلاغه زهد آن است. این زهد برای چیست این کدام واقعیت آن دوران را نشان میدهد آن دورانی که پیغمبرش میگفت: «الفقر فخری»(1) و افتخار میکرد که فقیر است، مردمش افتخار میکردند که به مال دنیا آلوده نیستند، ابوذرها و سلمانها و عبدالله بن مسعودها و اصحاب صفّهشان جزو اشراف آن امت بودند، و اصلا به دنیا، و طلا و نقره و زر و زیور و زخارف مالی اعتنایی نداشتند، اصلا زخارف مالی در برابر زخارف غیرمالی چیزی به حساب نمیآمد، که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «أشراف أمّتی أصحاب اللیل و حملة القرآن»،(2) اشراف امت من، اشراف جامعه اسلامی آنهایی هستند که شب با خدا سر و کار دارند و خدمت و عبادت میکنند، آنهایی که با قرآن آشنا هستند. در جامعه اسلامی چه حادثهای روی داده که از صد کلمه سخنان امیرالمؤمنین تقریبا پنجاه کلمهاش در باره زهد است. این که نهج البلاغه پر است از زهد و ترغیب به زهد چه چیز را نشان میدهد؟ بله، بیماری را نشان میدهد، این نسخه امیرالمؤمنین که این قدر راجع به دنیا گرم و پرشور و پرهیجان و زیبا و بلیغ حرف میزند، نشان میدهد که مردم بدجوری گرفتار دنیا شده بودند، بیست و سه سال پس از رحلت پیامبر بدجوری مردم اسیر شده بودند، و این دست گرهگشا سعی میکند گرههای این کمند را از دست و پای آنها باز کند. 1 ) بحارالأنوار ج : 69 ص : 49 قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و اله: الْفَقْرُ فَخْرِی وَ بِهِ أَفْتَخِرُ ترجمه : 2 ) من لا يحضره الفقيه , جلد۴ , صفحه۳۹۹ رَوَى عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ : أَشْرَافُ أُمَّتِي حَمَلَةُ اَلْقُرْآنِ وَ أَصْحَابُ اَللَّيْلِ ترجمه : |