[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولیامر با رهبر انقلاب - 1389/04/23 عنوان فیش :جبران شکست در جنگ احد توسط مسلمانان با توکل بر خدا و استفاده از نیروهای خود کلیدواژه(ها) : جنگ اُحد, توکل به خدا, انگیزه, تاریخ عصر بعثت و دوران حیات و حکومت پیامبر (ص) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بدون انگیزه، بدون یك عامل درونی، اینجور كارهای برجسته[کارهای با کیفیت ، ابتکاری، پیدا كردن راههای و شیوههای نو]، چه از لحاظ كمّی، چه از لحاظ كیفی، امكانپذیر نیست. این انگیزه چیست؟ این انگیزه، تركیبی است از ایمان و آگاهی. این دو چیز به انسان انگیزه میدهد: ایمان داشته باشد، آگاهی هم داشته باشد. اگر خدای نكرده شما بیماری داشته باشید؛ وقتی كه نمیدانید این بیماری وجود دارد، یا نمیدانید كه طبیبی برای این بیماری وجود دارد، یك جور عمل میكنید؛ اما وقتی كه میدانید این بیماری هست، میدانید طبیبی هم هست، اعتقاد هم دارید كه این طبیب میتواند این بیماری را مرتفع كند، اینجا چه كار میكنید؟ اینجا دیگر معطل نمیشوید. دور باشد، نزدیك باشد، آسان باشد، سخت باشد، این عزیز بیمار را میكشانید، میبرید آنجا. این انگیزه است. انسان برای كار انگیزه دارد. یك عامل درونی، انسان را وادار میكند. انسان نیاز را بفهمد، به نتیجه ایمان داشته باشد - و برای مردم مؤمن، در زیر نظر خدا بودن را هم بداند - این میشود انگیزهی كامل. بعضیها این اعتقاد را دارند، این آگاهی را دارند، این ایمان به نتیجه را دارند، اما خدا ندارند؛ آنها انگیزهشان كمتر است. اما وقتی من و شما میدانیم كاری كه میخواهیم انجام بدهیم، كاری كه داریم انجام میدهیم، كاری است برای خدا، كاری است برای نظام اسلامی، كاری است برای مردم و به سود مردم، و خدا این را میبیند، و اگر دیگران نفهمند، دیگران ما را تحسین نكنند، آفرین نگویند، برای ما كف نزنند، اما خدای متعال میبیند و قدر میداند و پاداش میدهد. امام حسین در روز عاشورا فرمود: «انّ ذلك بعین اللَّه»؛ میبینم كه كار من زیر نظر خداست. با این دید، این میشود آن انگیزهای كه با وجود آن، انسان هرگز دیگر بیكار نمیماند. و اسلام و تاریخ اسلام و وجود مقدس خاتمالانبیاء (صلّی اللَّه علیه و اله و سلّم) در تقویت این انگیزه و شناخت مواقع وجود این انگیزه و بهرهبرداری از آن به نفع اهداف و آرمانها، غوغائی كردند. انسان وقتی كه تاریخ اسلام را نگاه میكند، میبیند در این خصوص غوغاست. یك نمونهی آن را من عرض بكنم. در جنگ احد - همین طور كه اطلاع دارید؛ شنیدهاید یا خواندهاید - مسلمانها اول پیروز شدند؛ بعد به خاطر دنیاطلبیِ یك عده از خودشان، دچار شكست شدند. كسانی از اینها به شهادت رسیدند - مثل جناب حمزهی سیدالشهداء و دیگران - بقیه هم فرار كردند و رفتند روی آن كوه؛ دشمنان هم در آخرِ آن روزی كه این جنگ انجام گرفت، با دست پر و با خوشحالی آنجا را ترك كردند و این غصه و این عقده در دل مسلمانها ماند. پیغمبر فرمود شهدا را بردارند و به مدینه بیاورند - احد نزدیك مدینه است - راه افتادند، آمدند وارد مدینه شدند. در میان افرادِ بازگشته به مدینه، مجروح هست، جانباز هست، اجساد مطهر شهدا هست، خانوادههای داغدار هستند. مدینه غوغا شد از لحاظ گریه و نوحه و زاری برای كشته شدهها، و بعد هم ناكامی در این جنگ؛ اینها همه تلخ بود. شبِ آن روزی كه این حادثهی تلخ اتفاق افتاده بود، برای پیغمبر خبر آوردند كه یك عده از مشركین بعد از آنكه از مدینه دور شدند، به این فكر افتادهاند كه حالا كه مسلمانها شكست خوردند، خوب است ما حمله كنیم و كار مسلمانها را تمام كنیم. این خبر كه به مدینه رسید، یك عده از آدمهای دهنلق - یا مغرض یا جاهل كه شایعات بد را بلافاصله مثل برق و باد منتشر میكنند - شروع كردند این را منتشر كردن. اینگونه افراد همین قدر كه خبر به گوششان برسد - چه راست باشد، چه دروغ - بلافاصله شروع میكند آن را پخش كردن. آن زمان هم این افراد بودند، امروز هم از این قبیل افراد هستند. اینها شروع كردند توی مدینه خبر را منتشر كردن. گفتند آقا پدرمان درآمد؛ اینها به ما حمله میكنند؛ بترسیم، چه، چه، چه. بنا كردند توی دل مردم را خالی كردن. اینجا پیغمبر اكرم آمد وسط میدان. در یك چنین جاهائی، اِعمال آن روح نبوت لازم است. پیغمبر مردم را جمع كردند، گفتند همه بیائید توی مسجد. آمدند توی مسجد. فرمود: شنیدم دشمن در فلان نقطه اجتماع كرده؛ منتظر است كه شما غفلت كنید، به شما حمله كند. باید همین امشب بروید آنها را تارومار كنید. گفتند: حاضریم یا رسولاللَّه! فرمود: نه؛ فقط كسانی كه امروز در جنگ احد بودند، آنها باید بروند. یعنی همانهائی كه خستهاند، همانهائی كه از صبح تا شب جنگیدند، همانهائی كه بدنشان هم زخمی است، باید بروند؛ هیچ كس غیر از اینها نباید برود. اول یك عدهای شاید تعجب كردند، بعد دیدند عجب حكمی است. كسانی كه آن روز در جنگ احد بودند، آسیب هم دیده بودند، خسته هم بودند، بلافاصله جمع شدند. پیغمبر گفت بروید این قضیه را تمام كنید و برگردید. كسانی كه آن زخم را امروز خوردهاند و ضربهای را كه دشمن وارد آورده، مایلند جبران كنند و ضربهی متقابل بزنند، خودشان دستشان توی كار بوده، نه اینكه خبر را از دهن این و آن شنفته باشند، همینها را پیغمبر به خط كرد، بسیج كرد و گفت شماها باید بروید. اینها یك عدهای بودند - خیلی هم نبودند - سوار شدند و راه افتادند طرف همان منطقه، و دشمنی را كه كمین گرفته بود، غافلگیر كردند و به او ضربه زدند و تارومار كردند و برگشتند. آیهی شریفه نازل شد: «الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لكم فاخشوهم». مؤمنین آن كسانی هستند كه وقتی شایعهپراكنها آمدند گفتند علیه شما آنجا جمع شدند و بترسید، «فزادهم ایمانا»؛ اما این ترس كه به وجود نیامد، انگیزه و ایمان آنها تقویت و بیشتر هم شد. «و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكیل»؛ گفتند خدا كافی است، كار موكول به خداست. ببینید این چه معرفت عظیمی است. كار را شما داری میكنی، بازوی شما دارد كار میكند، فكر شما دارد كار میكند، قلم شما دارد كار میكند؛ اما كار، كار خداست؛ موكول به اوست. موكول به خدا بودن معنایش این نیست كه ما كنار بنشینیم، بگوئیم خدا خودش درست كند؛ نه، خدا اینجوری درست نمیكند. اینكه من و شما یك كاری را انجام بدهیم، مغرور بشویم و خیال كنیم ما بودیم كه كردیم، خیال كنیم كه ما یك كار برجسته انجام دادیم، این هم غلط است، این هم نادرست است. اگر خدای متعال كمك نكند، اگر هدایت نكند، اگر توفیق ندهد، هیچ كاری نمیتوانید بكنید؛ هیچ نتیجهای را هم به دست نخواهید آورد. وقتی دو عنصر همراه شد؛ یعنی شما از یك طرف به خدا توكل كردید، از خدای متعال استمداد كردید، خدا را حاضر و ناظر دانستید، خدا را صاحب كار خودتان دانستید، و از طرف دیگر همهی نیرویتان را پای كار آوردید، این میشود همان شكل درست. «قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوكیل»؛ این توصیف اینهاست. نتیجهی كارشان هم در آیهی بعد ذكر میشود: «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء و اتّبعوا رضوان اللَّه».رفتند و برگشتند، بدون اینكه كوچكترین ضربه و زخمی بر آنها وارد شده باشد. آنها توانستند دشمن را تارومار كنند و همهی موجودیهای دشمن را مصادره كنند و غنیمت بگیرند و بیاورند. آنها نه فقط توطئه را خنثی كردند، بلكه یك درآمدی هم برای مدینه و حكومت پیغمبر در سال سوم - كه سال جنگ احد است - درست كردند. میخواهند ما اینها را به یاد داشته باشیم. اینها فقط تاریخ نیست، خاطره نیست؛ اینها درس است. میخواهند من و شما این حقایق را به یاد داشته باشیم و اینها را در زندگیمان اعمال كنیم. |