[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار روحانیون دفتر نمایندگی ولىّفقیه در امور اهل سنت - 1370/08/27 عنوان فیش :تبیین سیاست رژیم پهلوی در سیستان وبلوچستان کلیدواژه(ها) : تبعید آیت الله خامنه ای به ایرانشهر, سیستان و بلوچستان, تدوین کتب تعلمیات دینی قبل از انقلاب اسلامی, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, خوانین, مقایسه عملکرد نظام اسلامی و رژیم پهلوی, مناطق محروم در رژیم پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, فساد رژیم پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, سیاستهای رژیم پهلوی, عملکرد حکومت قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در زمان رژیم ستمشاهى - چه دوران منحوس پهلوى، چه دوران منحوس قاجار - در آن منطقه [سیستان وبلوچستان]خیلى ستم شده است. شاید شماها بدانید که هنوز هم در گوشه و کنار بلوچستان، به فارسها «گجر» مىگویند. گجر، یعنى قاجار، قجر؛ مثل اینکه ما مىگوییم «مغول». علتش خاطرهى تلخى است که آنان از دوران قاجاریه دارند؛ از بس به آنان در آن دوران ستم شد. در دوران منحوس پهلوى هم وضع بهتر از دوران قاجاریه نبود. سیاست رژیم پهلوى در بلوچستان این بود که خوانین را به خودشان جذب کنند و از خوانین امنیت منطقه را بخواهند؛ مثل تیولدارهاى زمان قدیم، که شاه یک کشور کسى را به منطقهیى مىفرستاد و مثلاً مىگفت خراسان در تیول تو؛ ما مىخواهیم خراسان را از این کشور جدا نکنند؛ مالیاتى هم هر سال با هدایا براى ما بفرست؛ دیگر هر کار مىکنى، با خودت! او هم به آنجا مىرفت؛ اگر قرار بود که مثلاً ده کرور بفرستد، سى کرور یا پنجاه کرور از مردم درمىآورد! حالا چگونه درمىآورد، آن مربوط به خودش بود. کشتارها، ظلمها، بىعدالتیها، ناحق کردن حقها، ضایع کردن ضعفا و رشد دادن گردن کلفتها، به دولت مرکزى ربطى نداشت! در زمان پهلوى، سیستان و بلوچستان این وضعیت را داشت. در آنجا خوانینى از قبایل مختلف ریگى و مبارکى و نارویى و ششزهى بودند؛ همین زهىهاى فراوان که شنیدهاید و هست. رئیس قبیله در مقابل استاندار مسؤول بود؛ و اگر خوب عمل مىکرد، پاداش او هم وکالت مجلس بود؛ یک دوره بیاید وکیل مجلس بشود و سور و سات استاندار و دستگاه دولتى هم فراهم باشد! دستگاه کارى به کار امنیت منطقه نداشت. وقتى که من در آنجا بودم، بین همین ایرانشهر و چابهار، به اصطلاح حافظ امنیت این مناطق، دلاورهاى آن رژیم بودند. دلاورها چه کسانى بودند؟ یک چند نفر بلوچِ فقیرِ محرومِ مظلومِ بدبختى که به آنها چوبدستى یا تفنگ برنو داده بودند و گفته بودند که شما در این جاده مواظب باشید. آنها مواظب بودند؛ حالا مواظب چه چیزى، آن هم خیلى روشن نیست؛ طبیعتاً طبق معیارهاى خود آنها عمل مىکردند. آن خان، پدر آن مردم را درمىآورد. من در بلوچستان وضعیتى را دیدم که حقیقتاً قابل توصیف نیست؛ یعنى اگر کسى توصیف کند، شما باور نخواهید کرد؛ یعنى اینقدر با حالا فاصله دارد. یک عده در آنجا از همه جهت در نهایت راحتى و آسایش زندگى مىکردند؛ در ایرانشهر، مثل اعیان تهران زندگى مىکردند! در فنّوج و اسپکّه و آن دوردستهایى که پاى آدمهاى معمولى به آنجا نمىرسید، اینها در وضعیت اشرافى زندگى مىکردند! در همان شهرها مردمى بودند که اولیات زندگى برایشان وجود نداشت؛ یعنى فقر به معناى تلخ و سیاه، مسألهى آنوقت در آنجا بود؛ نه جادهیى، نه آبى، نه برقى، نه در تابستان وسیلهى خنککنندهیى. مردم آنجا اینطور محروم شدند. مردم هم راه زندگى را فهمیده بودند. هر کس مىخواست زندگى کند، باید منفذى به آن خان مىیافت. آخوند هم اگر مىخواست زندگى کند، بایستى خودش را به خان وصل مىکرد؛ لذا خیلى از روحانیون آنجا هم به خوانین متصل شده بودند، با آنها ارتباط داشتند، با آنها مأنوس بودند و زندگیشان یک طورى مىگذشت. این، وضعیت بلوچستان بود. مردم در آنجا اینگونه رنج کشیدند. جمهورى اسلامى در آنجا پیامآور یک عطیهى بزرگ بود، و آن اینکه طبقهى ستمگر - خوانین - حذف شدند؛ هرچه هم آمدند و تلاش کردند، نشد. من خودم در سال 58 به بلوچستان رفتم؛ همهى این خوانین درجهى یک بلوچستان به ایرانشهر آمدند و با من ملاقات کردند، تا شاید بتوانند تقرب و تحببى پیدا کنند. من سیاست جمهورى اسلامى را براى آنان روشن کردم. خوانین امیدى پیدا نکردند. البته کسانى بودند که این سیاست را قبول نداشتند. ما نمىخواستیم در آنجا سیاست اعمال کنیم؛ ما مىخواستیم حقیقت را در آنجا اعمال کنیم. حقیقت این بود که مردمى بودند و باید زیر سایهى جمهورى اسلامى زندگى مىکردند؛ الان هم آن مردم هستند. بحمداللَّه خوانین دستشان کنده شد؛ هرچند جمهورى اسلامى سختیهاى زیادى کشید. |