[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1378/09/26 عنوان فیش :عبداللَّهبنعباس و مالك اشتر؛ مصادیق رویش در صدر اسلام کلیدواژه(ها) : عبداللَّه بن عبّاس, مالک اشتر نخعی, رویشها و ریزشهای انقلاب اسلامی, تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : دل انسان غمگین میشود و میشكند بهخاطر اینكه چرا كسانی كه نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمّهی معصومین زدند، حالا طوری مشی كنند كه اسرائیل و امریكا و سیا و هركسی كه در هر گوشهی دنیا با اسلام دشمن است، برایشان كف بزنند! این، انسان را غصّهدار میكند. ولی به شما عرض كنم، بشارتهای الهی اینقدر زیاد است كه هر غمی را از دل پاك میكند. بشارتهای الهی خیلی زیاد است. نباید خیال كرد كه اگر چهار نفر آدمی كه سابقهی انقلابی دارند، از كاروان انقلاب كنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا، همهی انقلابها، همهی فكرها، همهی جریانهای گوناگون اجتماعی، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در كنار رویش. شما به صدر اسلام نگاه كنید، ببینید آن كسانیكه در دوران غربت اسلام و غربت علی، از امیرالمؤمنین دفاع كردند، چه كسانی بودند؟ اینها سابقهداران اسلام نبودند. سابقهداران اسلام، جناب طلحه و جناب زبیر و جناب سعدبنابی وقّاص و امثال اینها بودند. بعضی از اینها علی را تنها گذاشتند؛ بعضی از اینها در مقابل علی ایستادند. اینها ریزشها بودند. اما رویش كدام است؟ رویش، عبداللَّهبنعبّاس است؛ محمّدبنابیبكر است؛ مالك اشتر است؛ میثم تمّار است. اینها رویشهای جدیدند. اینها كه در زمان پیامبر نبودند؛ اینها در همان دوران غربت اسلام روییدند؛ اینها نهالهای تازهاند. شما ببینید یك مالك اشتر در همهی تاریخ اسلام چقدر مؤثّر است. بله؛ ممكن است كسانی ریزش پیدا كنند كه البته مایهی تأسّف است. وقتی به امیرالمؤمنین شمشیر زبیر را دادند، گریه كرد. همانطور كه گفتم، غصّه دارد. غصّه دارد كسانی ریزش پیدا كنند كه یك روز پای سفرهی انقلاب، پای سفرهی امام زمان، پای سفرهی اسلام و قرآن نشستند و نان و نمك اسلام را خوردند؛ اما در كنار آن ریزشها، مالك اشترها هستند؛ عبداللَّهبنعباسها هستند. امیرالمؤمنین هرجا در میدانهای جنگ احتیاج به زبان داشت، عبداللَّهبنعباس میرفت و امیرالمؤمنین را یاری میكرد. هرجا احتیاج به شمشیر داشت، مالك اشتر بود. مثل مالك اشتر، مثل عبداللَّهبنعباس، مثل محمّدبنابیبكر - مثل این رجال - نه یكی، نه ده نفر، نه هزار نفر كه هزاران نفر بودند. اینطور نیست كه شما خیال كنید حالا چهار نفر آدمی كه از راه برگشتند و نیرویشان تمام شد، معنایش این است كه نیروی این گردونهی عظیم تمام شده است. نه آقا؛ بعضیها در بین راه قوّهشان تمام میشود. بله؛ ضعیفترها وسط راه آذوقهشان تمام میشود. یك نفر از مشهد حركت كرده بود كه با كاروانی به كربلا برود. به خواجه اباصلت كه رسیدند - كسانی كه به مشهد رفتهاند، میدانند كه خواجه اباصلت كجاست - گفت ما كه خرجیمان تمام شد! بعضیها خرجیشان در خواجه اباصلت تمام میشود؛ بعضیها خرجیشان بین راه تمام میشود؛ بعضیها دو سه كیلومتر میآیند، بعد خرجیشان تمام میشود! این همان ارتجاع و برگشتن است. این افتخار نیست؛ این ننگ است؛ این بریدن است؛ این از راه ماندن است؛ اما: «الم تر كیف ضرب اللَّه مثلاً كلمة طیبة كشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء»؛ ریشه مستحكم است و شاخهها روزبهروز همینطور زیادتر میشود: «تؤتی اكلها كلّ حین باذن ربّها»؛ رویش جدید هست. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1374/11/20 عنوان فیش :برخورد شدید امیرالمومنین(ع) با ابن عباس به علت خیانت در بیت المال کلیدواژه(ها) : عبداللَّه بن عبّاس, قاطعیت امیر المومنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : او[امیرالمومنین(ع)] یک رب النّوع است؛ یک وجود دست نیافتنى، ولى الگوست. سعى کنیم به سمت این الگو برویم. کسى نمىتواند شجاعت على علیهالسّلام را داشته باشد. نزدیکترینِ انسانها به امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام، جناب عبداللَّه بن عباس، پسر عمو، شاگرد، رفیق و همراز و مخلص و محبّ واقعى آن حضرت بود. وقتى خطایى از آن بزرگوار سر زد - مقدارى از اموال بیت المال را که فکر کرده بود سهم او مىشود، برداشته و به مکّه رفته بود - امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام چنان نامهاى به وى نوشت که با خواندن آن، مو بر تن انسان راست مىایستد. تعبیر امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام در نامه، خطاب به عبداللَّهبنعباس این است که «تو خیانت کردى!» آنگاه مىفرماید: «فانّک ان لم تفعل»؛ اگر این کارى که گفتم نکنى، «ثمّ امکننى اللَّه منک»؛ بعد دستم به تو برسد، «لاُعذرنّ الى اللَّه فیک» پیش خدا دربارهى تو خودم را معذور خواهم کرد. یعنى من سعى مىکنم بهخاطر تو، پیش خدا خجل و سرافکنده نشوم. «و لأضربنّک بسیفى الّذى ما ضربت به احداً الّا دخل النّار»؛ تو را با همان شمشیرى خواهم زد که به هرکس این شمشیر را زدم، وارد جهنّم شد! این جمله باز بالاتر است: «وَ واللَّه لو انّ الحسن والحسین فعلا مثل الّذى فعلت ما کانت لهما عندى هوادة»؛ به خدا سوگند، اگر این کارى را که تو کردى، حسن و حسین من بکنند، پیش من هیچگونه عذرى نخواهند داشت. «و لا ظفرا منّى باراده»؛ هیچ تصمیمى به نفع آنها نخواهم گرفت. «حتّى آخذ الحقّ منهما و اذیح الباطل انّ مظلمتهما»؛ حق را از آنها هم خواهم گرفت. امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام با آنکه مىداند حسن و حسین معصومند؛ اما مىگوید اگر چنین اتّفاقى هم - که نخواهد افتاد - بیفتد، من ترحّم نخواهم کرد. این شجاعت است. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1371/01/07 عنوان فیش :مناقب علی(ع) به نقل از ابن عباس کلیدواژه(ها) : عبداللَّه بن عبّاس, شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام), زهد امیرالمومنین (علیه السلام), زندگی امیرالمؤمنین(علیه السلام), تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیهالسّلام،به مناسبتی نام آن بزرگوار در محضر ابنعباس به زبان آمد. ابنعباس گفت: «وااسفاه علی ابی الحسن؛ وااسفاه علی ابیالحسن مضی و اللَّه ما غیر و لا بدل و لا قصر و لا جمع و لا منع و لا آخر الا اللَّه»؛ برای خودش چیزی جمع نکرد. برای خودش هیچ کار مادی نکرد. چیزی را مگر خدا ترجیح نداد. در همهی کارها، قصدش خدا بود. هدف او فقط و فقط کسب رضایت خدا بود. مصداق آیهی شریفهی «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات اللَّه و اللَّه رؤوف بالعباد» که اول خطبه خواندم، امیرالمؤمنین علیهالصّلاةوالسّلام است. بعد، ابن عباس گفت: «واللَّه لقد کانت الدنیا اهون علیه من شسع نعله»؛ به خدا دنیا و این زینتها و زخارف و ثروتها و خوشیهای آن، در چشم او کوچکتر و سبکتر از بند کفش او بود. «لیث فی الوقی»؛ در میدان جنگ، شیر درنده بود. «بحر فی المجالس»؛ وقتی که جای گفتگو و افاده و علم و معرفت بود، دریا بود. «حکیم فی الحکماء»؛ اگر حکمای عالم جایی جمع میشدند، در میان آنها، کسی که حکمت را باید از او بیاموزند، علی بود. «هیهات قد مضی الی الدرجات العلی.» مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان دستگاه قضایی - 1370/04/05 عنوان فیش :برخورد عادلانه امیرالمومنین (علیه السلام) با حسان بن ثابت و ابن عباس کلیدواژه(ها) : عدالت امیرالمومنین (علیه السلام), اصلاح دستگاه قضایی, حسان بن ثابت, عبداللَّه بن عبّاس, تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اصلاحسازی دستگاه قضایی، در درجهی اول به همین چیزهاست [رعایت کامل ضوابط و موازین اسلامی در امر تأمین عدالت، که یکی از عمدهترینش عبارت از عدم تبعیض در شمول قانون کشور و قوانین قضایی]. ما کاری بکنیم که شمول قوانینی که قضاوت براساس آنها انجام میگیرد، نسبت به همهی افراد یکسان باشد و تبعیضی وجود نداشته باشد. من در حالات امیر المؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) مطالعه میکردم، دیدم این عدلی که ما از آن بزرگوار شنیدهایم اگرچه گمان نمیکنم که حتّی ما شیعیان و جوامع شیعی، آن عدالت را درست لمس و درک کرده باشیم که چه بوده است؛ لیکن آنقدر عظیم بوده که دنیا را پُر کرده است و آوازهی عدل امیر المؤمنین در همه جا گسترده شده است به میزان زیادی مربوط است به همین عدم رعایت جاذبهها و ارتباطها، عدم رعایت خویشاوندی، حتّی عدم رعایت خدمات گذشتهی یک انسان، آن وقتیکه پای محاسبهی قضائی میرسد. «حسّان بن ثابت»، مداح امیر المؤمنین (ع) و کسی که با دشمنان آن حضرت در جنگها مقابله کرده بود، در جریانی به امری مبتلا شد که مستوجب حد بود. امیر المؤمنین (ع) فرمود: باید حد الهی بر او جاری بشود. «حسّان» گفت: یا امیر المؤمنین! من آن کسی هستم که برای شما آن همه شعر گفتهام. حالا ما باشیم، واقعاً اینجا چه فکر میکنیم؟ آنچه که در ذهنم هست، حضرت فرمودند: من حد خدا را به خاطر این چیزها نمیتوانم تعطیل کنم. روز ماه رمضان شرب خمر کرده بود، حد شرب خمر را جاری کردند؛ بیست تازیانه هم به عنوان تعزیر بر هم زدن حرمت ماه رمضان به او زدند مجموعاً صد تازیانه که این بیست تازیانهی آخر، بیشتر او را پوک کرده بود، که این دیگر چرا؟! همین قضیه هم موجب شد که «حسّان بن ثابت» کوفه را ترک کرد و به شام رفت و به دستگاه معاویه پیوست و شاید از آن طرف هم علیه امیر المؤمنین (ع) شعر گفت. طبق آنچه که در نهج البلاغه است، «عبد الله بن عبّاس» که حواری امیر المؤمنین (ع) بود، و به تعبیری از لحاظ شخصیت و سوابق و خدمت به امیر المؤمنین، نفر دوم در دستگاه خلافت آن حضرت محسوب میشد معلوم است که «عبد الله بن عبّاس» نسبت به امیر المؤمنین چه حالتی داشته است سر قضیهی پولهای بصره، که گزارشی به حضرت داده شده بود، به او نامهای نوشتند؛ او هم گله کرد، اما حضرت گلهی او را با جواب تندی پاسخ دادند که چرا گله میکنی؛ من دارم از تو حسابکشی میکنم. این، موجب شد که «عبد الله بن عبّاس» از همان بصره به مدینه رفت و دیگر کوفه هم نیامد. البته به دشمنان امیر المؤمنین نپیوست معلوم بود که نمیپیوندد اما از جبههی علی (علیهالسّلام) خارج شد. وقتیکه انسان دقیق میشود، از این قبیل إلی ما شاء اللّه در زندگی امیر المؤمنین (ع) هست. ما بیاییم اینها را قدری در زندگی خودمان خرد کنیم. واقعاً ما باید تفکرات امروز خود را، با آنچه که امیر المؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) انجام میدادند، تصحیح کنیم. سیاستهای اصلی قوّهی قضائیه اینهاست؛ هیچ تبعیضی قائل نشویم. |