[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار قضات هیأتهای هفتنفرهی واگذاری زمین - 1370/08/06 عنوان فیش :ظرفیت کشاورزی در سیستان وبلوچستان در بیان رهبری کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, تبعید آیت الله خامنه ای به ایرانشهر, سیستان و بلوچستان, کشاورزی, ایرانشهر نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : از این یک میلیون و ششصد هزار کیلومتر مربع زمینى که در کشور ما وجود دارد، به احتمال زیاد بخش عمدهاش قابل کشت است. ما هنوز استفاده از آب کویر را تجربه نکردهایم. کسى نمىتواند بگوید که در کویر امکان کشت نیست. مثلاً بلوچستان یک قلم است. بلوچستان از لحاظ مساحت، بعد از خراسان، دومین استان کشور است. تصور عمومى هم این است که بلوچستان یک منطقهى خشک و بىآب و علف است؛ و حال آنکه منطقهى خشک و بىآب و علفى نیست. البته بىعلف است، اما بىآب نیست. در بلوچستان، آبهاى نزدیک به سطح زمین بسیار است و قاعدتاً اگر چاههاى عمیق بزنند، ممکن است آبهاى تحتالارضى خیلى زیادى هم داشته باشد، که من از آن اطلاعى ندارم؛ اما آنکه من اطلاع دارم، آنجا آبهاى نزدیک به سطح زمین فراوان است؛ یعنى مثلاً در مناطقى یک متر، و در مناطقى سه متر که زمین را بکنند، آب فراوانى پیدا خواهد شد. من یادم نمىرود که در خاش یک وقت بالاى سر چاهى رفتیم؛ آب آن چاه واقعاً مثل یک رودخانهى عظیم مىجوشید. سه متر کنده بودند و با موتور آب مىکشیدند؛ یک رودخانه راه انداخته بود. در منطقهى ایرانشهر هم که ما رفتیم، اینطور بود. متأسفانه کار لازم در آنجا نشده است. البته خیلى کار شده است؛ چه دستگاههاى رسمى دولت، چه جهاد سازندگى، و چه گروههاى کوچکى که اول انقلاب خود ما در جریانش بودیم، مىرفتند و کار مىکردند؛ من کارهاى آنها را منکر نیستم و مىدانم که خیلى کار انجام شده؛ اما آن کارى که باید بشود، نشده است. من فراموش نمىکنم وقتى که ایرانشهر بودم، یک بار با لباس بلوچى با ماشین به طور قاچاق از ایرانشهر به زاهدان مىرفتم، تا مسافرى را که از خانوادهى ما به زاهدان آمده بود، بیاورم. من به طور قاچاق تردد مىکردم؛ زیرا مجاز نبودم که این راه را بروم. یک تبعیدى دیگر هم از اهل نقده پهلوى من سوار بود؛ او را هم با خودم مىبردم. وقتى که مىرفتیم، من در راه همینطور به این دشتهاى افتاده و بدون استفاده نگاه مىکردم. مىدانید که آن منطقه، یک مقدار کوهستانى و یک مقدار هم دشتهاى بازى است که کمتر دشتى به آن خوبى هست؛ دشتهاى صاف و مسطح، که واقعاً براى زراعت خیلى خیلى مناسب و مساعد است. این دشتها پُر از بوتههاى علف است؛ یعنى کاملاً حاکى از وجود رطوبت در زمینهاست که بوتههاى علف زیادى را ایجاد کرده است. در آن وقتها با اینکه واقعاً هیچ امید نقدى هم در دل نداشتیم، اما درعینحال همینطورى در حال تبعید، به شوخى - که در آن ایام از این شوخیها با دوستان و رفقا مىکردیم - به همراهم گفتم: انشاءاللَّه در تشکیلات آینده، تو را استاندار بلوچستان مىکنیم؛ به شرط اینکه این زمینها را مثل «ریکه پوت» بکنى! «ریکه پوت»، باغى در نزدیک ایرانشهر است که یکوقت ایتالیاییها - حدود سى، چهل سال قبل از این - آمدند آنجا را سرسبز کردند؛ که وقتى انسان وارد «ریکه پوت» مىشود، خیال مىکند مازندران است. واقعاً «ریکه پوت» مثل مازندران است. درخت اکالیپتوس آنجا، بیست متر ارتفاع دارد! ما همیشه اکالیپتوس را دو متر، سه متر، چهار متر دیده بودیم؛ اما در آنجا این درخت بیست متر ارتفاع داشت! آن منطقه از لحاظ عظمت استعداد، چیز عجیبى است. یا مثلاً در آنجا گوجهفرنگى بهقدر یک گرمک یا طالبى مىرویید! البته چون نمىتوانستند استحصال کنند، آن را دور مىریختند. یک مقدارش را آب مىگرفت، و یک مقدار دیگر را بزور به ماها و به دوست و آشناها و به مردم شیعهى آنجا مىدادند؛ غالبش را هم دور مىریختند. یا مثلاً پیازهاى محصول آنجا را براى ما مىآوردند، که به قدر یک طالبى بود؛ مبالغه نیست! غرض، من به همراهم گفتم که وقتى استاندار این منطقه شدى، باید اینجا را مثل «ریکه پوت» بکنى؛ و این مىشود. متأسفانه نه او - که البته توان این کارها را نداشت - بلکه آن استاندارهایى هم که بعد از تشکیلات جدید گذاشتیم، واقعاً هیچکدام نتوانستند یک «ریکه پوت» دیگر در آنجاها درست کنند. |