[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان سازمان صدا و سیما - 1381/11/15 عنوان فیش :توانایی جوانان برای ادامه دادن راه انقلاب کلیدواژه(ها) : صدا و سیما, رویشها و ریزشهای انقلاب اسلامی, جوان امروز انقلاب اسلامی, اعتماد به جوانان, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, جوان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : شما [ مسئولان صدا و سیما] این پیام را باید منتقل کنید که انقلاب چیست؛ انقلاب یک ضرورت است، تمام نشده و وظیفهی انقلابی بر دوش همه وجود دارد. نسلهای پیدرپی این را میپذیرند. حالا شایع شده که نسل دوم و نسل سوم و نسل چهارم، و هرکس برای خودش نسلی را تصویر و برایش احکامی صادر میکند. نسل سوم با نسل دوم هیچ تفاوتی ندارد. اینها جوان، آرمانخواه، دارای نشاط و نیرو و آمادهی حقپذیریاند. آن نسل اوّلِ انقلاب که آن حرکت عظیم را انجام داد، تربیتشدهی چه محیطی بود؟ کسانی که یادشان است، میدانند که آنها تربیتشدهی محیط بیبندوباری و فحشا و ترویج همهی منکرات بودند. اما همین خصوصیات در جوان - یعنی حقطلبی، آرمانگرایی، بیتقیّدی و ناوابستگی او به تعلّقات زندگی و شنیدن حرف درست و سخن صحیح و منطقی - او را وادار به حرکت کرد و این کار بزرگ را انجام داد. چرا جوانِ امروز نتواند ادامهی آن راه را با همان نیّت و همّت انجام دهد؟ میگویند مذاق، مزاج و فهم جوانان نسبت به مسائل زندگی عوض شده و چیزهای دیگری را میپسندند. کسانی که این حرف را میزنند، خودشان درصددند که ذائقهی نسل جوان را عوض کنند. فرض بفرمایید در زمینهی تولیدات فرهنگی - چون همهی شما فرهنگی هستید، از فرهنگ میگویم - فیلم و آهنگ بسازیم و جوان را به شهوترانی، کامجویی و عشقورزیِ به معنای شهوت، تحریض و تحریک کنیم. بعد در جشنواره که فیلم را نشان میدهند، میبینید منظرهی نامناسبی در آن هست. در همان حال، انسان میبیند در بین این جماعت، صد جوان سرشان را پایین انداختهاند؛ یعنی حاضر نیستند آن منظره را ببینند؛ اما مثل اینکه بعضی به زور زیر چانهیشان میزنند تا سرشان را بلند کنند و این منظره را ببینند و مفهومی در آنها القا شود! جوانِ امروز ما همان جوانِ آنروز است، با این تفاوت که آنروز تحت تأثیر تربیتهای غلط بود. یکی از مدیران دستگاههای فرهنگی دربارهی یک نفر از همین چهرههای معروفِ فرهنگیِ خوب - که امروز جزو شهدای عالی مقام ماست و من خیلی به او علاقه داشتم و همیشه به دستگاههای مختلف فرهنگی توصیه میکردم که از وجودش استفاده کنید - چند عکس به من نشان داد که مربوط به قبل از انقلابِ او بود و او را در مناظری - که آن زمان برای جوانان خیلی پیش میآمد - نشان میداد. آن آقا به من گفت: بفرما! این همان کسی است که شما اینطور از او تعریف میکنید! من عکسها را که نگاه کردم گفتم ارادتم به این شخص بیشتر شد، چون او در این محیط بوده و حالا اینگونه شده است؛ حتماً باید از ایشان استفاده کنید! در سالهای اوّلی که ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شده بود، نسبت به ریخت و قیافهی جوانانی که میخواستند وارد دانشگاه شوند، خیلی سختگیری میکردند - حالا از طنزهای روزگار این است که همان آدمهایی که آنوقت آن کارها را میکردند، الان از این طرف پشتبام پایین افتادهاند که دیگر به هیچوجه نمیشود جلوشان را گرفت! - من یکبار در جمعشان حاضر شدم و عکسی را - که یا همراهم بود، یا دیده بودم - نشان دادم که جوانی را با مُد آن روز که موهای سرش را بهطور خاصی آرایش کرده و کراوات بسته بود، نشان میداد. به آنها گفتم این یکی از شهدای ماست! شهدای ما کسانی نبودند که از اوّلِ زندگیشان با دعا و تقوا و زیارت و میل به شهادت مأنوس باشند، بلکه اینها منقلب شدند. شما چرا به ظواهر کوچکی در شخصی - که میتواند حقیقتاً منقلب شود - تکیه میکنید؟ حقیقت قضیه این است که جوانان امروزِ ما این تفاوت را با جوانان آن روز دارند که در آن محیط تربیت نشدهاند، بلکه در محیط دینی و با ظواهر اسلامی که آنطور عوامل شهوترانی وجود نداشته، تربیت شدهاند و حالا عدّهای به زور میخواهند اینها را فاسد کنند، بعد هم بگویند جوانان قادر نیستند که راه انقلاب را ادامه دهند! بنابراین، این یکی از پیامهایی است که شما باید به همین نسل و نسلهای آینده و نسل قبلی - همان نسل اوّلِ انقلاب که از انقلاب برگشتهاند و خیلی بدشان میآید که به آنها مرتدین از انقلاب بگوییم؛ اما ارتداد همین است و ارتداد فقط برگشتن از دین نیست، برگشتن از راه است - که بعضی از آنها بهمراتب از نسل جدید بدترند و گرفتاریهای فراوان مالی و اقتصادی و اخلاقی و قدرتی و تشکیلاتی گریبانشان را گرفته، در حالیکه این جوان متعلّق به نسل سوم انقلاب - به قول آنها - اینگونه نیست و جوانِ سادهی سالمِ حقپذیری است، انتقال دهید. اثرگذاری در آنهاست. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1378/09/26 عنوان فیش :عبداللَّهبنعباس و مالك اشتر؛ مصادیق رویش در صدر اسلام کلیدواژه(ها) : عبداللَّه بن عبّاس, مالک اشتر نخعی, رویشها و ریزشهای انقلاب اسلامی, تاریخ دوران حکومت حضرت علی بن ابیطالب (علیهالسلام نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : دل انسان غمگین میشود و میشكند بهخاطر اینكه چرا كسانی كه نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمّهی معصومین زدند، حالا طوری مشی كنند كه اسرائیل و امریكا و سیا و هركسی كه در هر گوشهی دنیا با اسلام دشمن است، برایشان كف بزنند! این، انسان را غصّهدار میكند. ولی به شما عرض كنم، بشارتهای الهی اینقدر زیاد است كه هر غمی را از دل پاك میكند. بشارتهای الهی خیلی زیاد است. نباید خیال كرد كه اگر چهار نفر آدمی كه سابقهی انقلابی دارند، از كاروان انقلاب كنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا، همهی انقلابها، همهی فكرها، همهی جریانهای گوناگون اجتماعی، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در كنار رویش. شما به صدر اسلام نگاه كنید، ببینید آن كسانیكه در دوران غربت اسلام و غربت علی، از امیرالمؤمنین دفاع كردند، چه كسانی بودند؟ اینها سابقهداران اسلام نبودند. سابقهداران اسلام، جناب طلحه و جناب زبیر و جناب سعدبنابی وقّاص و امثال اینها بودند. بعضی از اینها علی را تنها گذاشتند؛ بعضی از اینها در مقابل علی ایستادند. اینها ریزشها بودند. اما رویش كدام است؟ رویش، عبداللَّهبنعبّاس است؛ محمّدبنابیبكر است؛ مالك اشتر است؛ میثم تمّار است. اینها رویشهای جدیدند. اینها كه در زمان پیامبر نبودند؛ اینها در همان دوران غربت اسلام روییدند؛ اینها نهالهای تازهاند. شما ببینید یك مالك اشتر در همهی تاریخ اسلام چقدر مؤثّر است. بله؛ ممكن است كسانی ریزش پیدا كنند كه البته مایهی تأسّف است. وقتی به امیرالمؤمنین شمشیر زبیر را دادند، گریه كرد. همانطور كه گفتم، غصّه دارد. غصّه دارد كسانی ریزش پیدا كنند كه یك روز پای سفرهی انقلاب، پای سفرهی امام زمان، پای سفرهی اسلام و قرآن نشستند و نان و نمك اسلام را خوردند؛ اما در كنار آن ریزشها، مالك اشترها هستند؛ عبداللَّهبنعباسها هستند. امیرالمؤمنین هرجا در میدانهای جنگ احتیاج به زبان داشت، عبداللَّهبنعباس میرفت و امیرالمؤمنین را یاری میكرد. هرجا احتیاج به شمشیر داشت، مالك اشتر بود. مثل مالك اشتر، مثل عبداللَّهبنعباس، مثل محمّدبنابیبكر - مثل این رجال - نه یكی، نه ده نفر، نه هزار نفر كه هزاران نفر بودند. اینطور نیست كه شما خیال كنید حالا چهار نفر آدمی كه از راه برگشتند و نیرویشان تمام شد، معنایش این است كه نیروی این گردونهی عظیم تمام شده است. نه آقا؛ بعضیها در بین راه قوّهشان تمام میشود. بله؛ ضعیفترها وسط راه آذوقهشان تمام میشود. یك نفر از مشهد حركت كرده بود كه با كاروانی به كربلا برود. به خواجه اباصلت كه رسیدند - كسانی كه به مشهد رفتهاند، میدانند كه خواجه اباصلت كجاست - گفت ما كه خرجیمان تمام شد! بعضیها خرجیشان در خواجه اباصلت تمام میشود؛ بعضیها خرجیشان بین راه تمام میشود؛ بعضیها دو سه كیلومتر میآیند، بعد خرجیشان تمام میشود! این همان ارتجاع و برگشتن است. این افتخار نیست؛ این ننگ است؛ این بریدن است؛ این از راه ماندن است؛ اما: «الم تر كیف ضرب اللَّه مثلاً كلمة طیبة كشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء»؛ ریشه مستحكم است و شاخهها روزبهروز همینطور زیادتر میشود: «تؤتی اكلها كلّ حین باذن ربّها»؛ رویش جدید هست. |