[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران‌ - 1379/01/26
عنوان فیش :محسوس بودن معنويّت و عزّت و عبوديّت در حرکت امام حسین(ع)
کلیدواژه(ها) : حضرت امام حسین(علیه السلام), تحلیل حادثه عاشورا, قیام امام حسین(علیه السلام), تاریخ عصر حضور ائمه اطهار (ع) و حادثه کربلا, شخصیت امام حسین(علیه السلام)
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
در رفتار امام حسین، از اوّلی كه از مدینه حركت كرد، تا مثل فردایی كه در كربلا به شهادت رسید، همان معنویّت و عزّت و سرافرازی و درعین‌حال عبودیّت و تسلیم مطلق در مقابل خدا محسوس است. در همه‌ی مراحل هم این‌طور است. آن روز كه صدها نامه و شاید هزارها نامه با این مضمون برای او آوردند كه ما شیعیان و مخلصان توایم و در كوفه و در عراق منتظرت هستیم، دچار غرور نشد. آنجا كه سخنرانی كرد و فرمود: «خط الموت علی ولد آدم مخط القلادة فی جید الفتاة»، صحبت از مرگ كرد. نگفت چنان و چنین می‌كنیم. دشمنانش را تهدید و دوستانش را تطمیع به تقسیم مناصب كوفه نكرد. حركت مسلمانانه‌ی همراه با معرفت، همراه با عبودیّت و همراه با تواضع، آن وقتی است كه همه دستها را به طرفش دراز كرده‌اند و نسبت به او اظهار ارادت می‌كنند. آن روز هم كه در كربلا همراه یك جمعِ كمتر از صد نفر، توسط سی هزار جمعیت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهدید كردند، عزیزانش را تهدید كردند، زنها و حرمش را تهدید به اسارت كردند، ذرّه‌ای اضطراب در این مرد خدا و این بنده‌ی خدا و این عزیز اسلام مشاهده نشد.
آن راوی‌ای كه حوادث روز عاشورا را نقل كرده و در كتابها دهن به دهن منتقل شده است، می‌گوید: «فو الله ما رأیت مكثورا».مكثور، یعنی كسی كه امواج غم و اندوه بر سرش بریزد؛ بچه‌اش بمیرد، دوستانش نابود شوند، ثروتش از بین برود و همه‌ی امواج بلا به طرفش بیاید. راوی می‌گوید من هیچ‌كس را در چهارموجه‌ی بلا مثل حسین بن علی محكم‌دل‌تر و استوارتر ندیدم؛ «اربط جاشا». در میدانهای گوناگون جنگها، در میدانهای اجتماعی، در میدان سیاست، انسان به آدم‌های گوناگونی برخورد می‌كند؛ كسانی كه دچار غمهای گوناگونند. راوی می‌گوید هرگز ندیدم كسی در چنین هنگامه‌ای با این همه مصیبت، مثل حسین بن علی، چهره‌ای شاد، مصمّم، حاكی از عزم و اراده و متوكل به خدا داشته باشد. این همان عزّت الهی است. این جریان را امام حسین در تاریخ گذاشت و بشر فهمید كه باید برای چنان حكومت و جامعه‌ای مبارزه كند؛ جامعه‌ای كه در آن پستی و جهالت و اسارت انسان و تبعیض نباشد. همه باید برای چنان اجتماعی جهاد كنند كه به وجود بیاید و می‌آید و ممكن است.

مربوط به :بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران‌ - 1379/01/26
عنوان فیش :بصیرت و وفا؛ ویژگیهای بارز حضرت ابالفضل العباس (ع)
کلیدواژه(ها) : حضرت اباالفضل (علیه‌السلام), تحلیل حادثه عاشورا, قیام امام حسین(علیه السلام), تاریخ عصر حضور ائمه اطهار (ع) و حادثه کربلا
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
روز عاشورا، اوج همین حادثه‌ی عظیم و بزرگ است. حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام با ساز و برگ جنگ به كربلا نیامده بود. كسی كه می‌خواهد به میدان جنگ برود، سرباز لازم دارد؛ اما امام حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام زنان و فرزندان خود را هم با خود آورده است. این به معنای آن است كه این‌جا باید حادثه‌ای اتفاق بیفتد كه عواطف انسانها را در طول تاریخ همواره به خود متوجّه كند؛ تا عظمت كار امام حسین معلوم شود. امام حسین می‌داند كه دشمن پست و رذل است. می‌بیند كسانی كه به جنگ او آمده‌اند، عدّه‌ای جزو اراذل و اوباش كوفه‌اند كه در مقابل یك پاداش كوچك و حقیر، حاضر شده‌اند به چنین جنایت بزرگی دست بزنند. می‌داند كه بر سر زن و فرزند او چه خواهند آورد. امام حسین از اینها غافل نیست؛ اما درعین‌حال تسلیم نمی‌شود؛ از راه خود برنمی‌گردد؛ بر حركت در این راه پافشاری می‌كند. پیداست كه این راه چقدر مهم است؛ این كار چقدر بزرگ است...
آن‌طور كه از مجموع قراین به دست می‌آید، از مردان رزم‌آور - غیر از كودك شش ماهه، یا بچه‌ی یازده ساله - اباالفضل العبّاس آخرین كسی است كه قبل از امام حسین به شهادت رسیده است؛ و این شهادت هم باز در راه یك عمل بزرگ - یعنی آوردن آب برای لب‌تشنگان خیمه‌های اباعبداللَّه الحسین - است. در زیارات و كلماتی كه از ائمه علیهم‌السّلام راجع به اباالفضل العبّاس رسیده است، روی دو جمله تأكید شده است: یكی بصیرت، یكی وفا. بصیرت اباالفضل العبّاس كجاست؟ همه‌ی یاران حسینی، صاحبان بصیرت بودند؛ اما او بصیرت را بیشتر نشان داد. در روز تاسوعا، مثل امروز عصری، وقتی كه فرصتی پیدا شد كه او خود را از این بلا نجات دهد؛ یعنی آمدند به او پیشنهاد تسلیم و امان‌نامه كردند و گفتند ما تو را امان می‌دهیم؛ چنان بر خورد جوانمردانه‌ای كرد كه دشمن را پشیمان نمود. گفت: من از حسین جدا شوم؟! وای بر شما! اف بر شما و امان‌نامه‌ی شما! نمونه‌ی دیگرِ بصیرت او این بود كه به سه نفر از برادرانش هم كه با او بودند، دستور داد كه قبل از او به میدان بروند و مجاهدت كنند؛ تا این‌كه به شهادت رسیدند. می‌دانید كه آنها چهار برادر از یك مادر بودند: اباالفضل العبّاس - برادر بزرگتر - جعفر، عبداللَّه و عثمان. انسان برادرانش را در مقابل چشم خود برای حسین‌بن‌علی قربانی كند؛ به فكر مادر داغدارش هم نباشد كه بگوید یكی از برادران برود تا این‌كه مادرم دلخوش باشد؛ به فكر سرپرستی فرزندان صغیر خودش هم نباشد كه در مدینه هستند؛ این همان بصیرت است. وفاداری حضرت اباالفضل العبّاس هم از همه جا بیشتر در همین قضیه‌ی وارد شدن در شریعه‌ی فرات و ننوشیدن آب است. البته نقل معروفی در همه‌ی دهانها است كه امام حسین علیه‌السّلام حضرت اباالفضل را برای آوردن آب فرستاد. اما آنچه كه من در نقلهای معتبر - مثل «ارشاد» مفید و «لهوف» ابن‌طاووس - دیدم، اندكی با این نقل تفاوت دارد. كه شاید اهمیت حادثه را هم بیشتر می‌كند. در این كتابهای معتبر این‌طور نقل شده است كه در آن لحظات و ساعت آخر، آن‌قدر بر این بچه‌ها و كودكان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگی فشار آورد كه خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند. اباالفضل تنها نرفت؛ خود امام حسین هم با اباالفضل حركت كرد و به طرف همان شریعه‌ی فرات - شعبه‌ای از نهر فرات كه در منطقه بود - رفتند، بلكه بتوانند آبی بیاورند. این دو برادر شجاع و قوی‌پنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یكی امام حسین در سن نزدیك به شصت سالگی است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نام‌آوران بی‌نظیر است. دیگری هم برادر جوان سی‌وچند ساله‌اش اباالفضل العبّاس است، با آن خصوصیاتی كه همه او را شناخته‌اند. این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهی پشت به پشت هم، در وسط دریای دشمن، صف لشكر را می‌شكافند. برای این‌كه خودشان را به آب فرات برسانند، بلكه بتوانند آبی بیاورند. در اثنای این جنگِ سخت است كه ناگهان امام حسین احساس می‌كند دشمن بین او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در همین حیص و بیص است كه اباالفضل به آب نزدیكتر شده و خودش را به لب آب می‌رساند. آن‌طور كه نقل می‌كنند، او مشك آب را پر می‌كند كه برای خیمه‌ها ببرد. در این‌جا هر انسانی به خود حق می‌دهد كه یك مشت آب هم به لبهای تشنه‌ی خودش برساند؛ اما او در این‌جا وفاداری خویش را نشان داد. اباالفضل العبّاس وقتی كه آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذكر عطش الحسین»؛ به یاد لبهای تشنه‌ی امام حسین، شاید به یاد فریادهای العطش دختران و كودكان، شاید به یاد گریه‌ی عطشناك علی‌اصغر افتاد و دلش نیامد كه آب را بنوشد. آب را روی آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است كه آن حوادث رخ می‌دهد و امام حسین علیه‌السّلام ناگهان صدای برادر را می‌شنود كه از وسط لشكر فریاد زد: «یا اخا ادرك اخاك».