[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران - 1377/02/22 عنوان فیش :کنارگیری روشنفکران از نهضت پانزده ساله اسلامی در ایران کلیدواژه(ها) : روشنفکری در ایران, تاریخ روشنفکری در ایران, عملکرد روشنفکران غربزده در ایران, نهضت پانزده خرداد, کودتای 28 مرداد, تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در جریان مسائل عظیم کشور، روشنفکران با همین خصوصیات [مخالفت با مذهب و دین، علاقهمندى به سنن غربى وبىاعتنایى به سنّتهاى بومى و فرهنگ خودى ] حضور داشتند؛ اما در حاشیه. در قضیه 28 مرداد، هیچ مبارزه حقیقى از جانب روشنفکران صورت نگرفت. البته 28 مرداد نسبت به زمان ما، خیلى قدیمى و دور از دسترس است؛ لیکن شدّت عمل رژیم پهلوى در قضیه 28 مرداد، با روشنفکرانى که احیاناً به دکتر مصدق یا نهضت ملى علاقهاى هم داشتند، کارى کرد که بهکل کنار رفتند و هیچ مبارزه حقیقى از طرف مجموعه روشنفکر صورت نگرفت؛ در حالى که وظیفه روشنفکرى ایجاب مىکرد که به نفع مردم و به نفع آینده آنها وارد میدان شوند، شعر بگویند، بنویسند، حرف بزنند و مردم را روشن کنند؛ اما این کارها انجام نگرفت. بعد به قضیه پانزده خرداد مىرسیم که بزرگترین حادثهاى بود که در قرن حاضر در کشور ما، میان مردم و رژیم حاکم اتفاق افتاده بود. در پانزده خرداد، سخنرانى امام رضواناللَّهعلیه در قم و در روز عاشورا، آنچنان ولولهاى ایجاد کرد که یک شورش عظیم مردمى، بدون هیچ گونه رهبرى مشخّصى در تهران، فردا و پسفرداى آن روز به راه افتاد. اسنادى هم چاپ شده که نشاندهنده مذاکرات هیأت دولت براى مقابله با این حادثه در همان روزهاست. شما ببینید، آن سخنرانى و آن حضور مردم، چه زلزلهاى به وجود آورده بود. حرکت امام، با قویترین شکلى که ممکن بود انجام گیرد، انجام گرفت و مردم را به حرکت درآورد. بعد هم سربازان رژیم به خیابانها آمدند و مردم را به گلوله بستند. چند هزار نفر - که البته آمار دقیقش را هرگز ما نتوانستیم بفهمیم - در این ماجرا کشته شدند و خونها ریخته شد. آل احمد در همین کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» مىگوید: روشنفکران ایرانى ما - به نظرم چنین تعبیرى دارد - دست خودشان را با خون پانزده خرداد شستند! یعنى لب تر نکردند! همین روشنفکران معروف؛ همینهایى که شعر مىگفتند، قصّه مىنوشتند، مقاله مىنوشتند، تحلیل سیاسى مىکردند؛ همینهایى که داعیه رهبرى مردم را داشتند؛ همینهایى که عقیده داشتند در هر قضیه از قضایاى اجتماعى، وقتى آنها در یک روزنامه یا یک مقاله اظهارنظرى مىکنند، همه باید قبول کنند، اینها سکوت کردند! این قدر اینها از متن مردم دور بودند و این دورى همچنان ادامه پیدا کرد. گاهى نشانههاى خیلى کوچکى از آنها پیدا مىشد؛ اما وقتى که دستگاه یک تشر مىزد، برمىگشتند مىرفتند! یکى از نمونههاى جالبش، آدم معروفى بود که چند سالى است فوت شده است - حالا نمىخواهم اسمش را بیاورم؛ کتابش را مىگویم؛ هر کس فهمید، که فهمید - این شخص، قبل از انقلاب نمایشنامهاى به نام: «آ باکلاه، آ بىکلاه» نوشته بود. آن وقتها ما این نمایشنامه را خواندیم. او نقش روشنفکر را در این نمایشنامه مشخّص کرده بود. در آن بیان سمبلیک، منظور از «آ بىکلاه» انگلیسیها بودند و منظور از «آ باکلاه»امریکاییها! در پرده اوّل، نمایشنامه نشاندهنده دوره نفوذ انگلیسیها بود و در پرده دوم، نشاندهنده دوره نفوذ امریکاییها و در هر دو دوره، قشرهاى مردم به حسب موقعیت خودشان، حرکت و تلاش دارند؛ اما روشنفکر - که در آن نمایشنامه «آقاى بالاى ایوان» نام دارد - بهکل برکنار مىماند! مىبیند، احیاناً کلمهاى هم مىگوید، اما مطلقاً خطر نمىکند و وارد نمىشود. این نمایشنامه را آن آقا نوشت. من همان وقت در مشهد بعد از نماز براى دانشجویان و جوانان صحبت مىکردم؛ این کتاب به دست ما رسید، من گفتم که خود این آقاى نویسنده کتاب هم، همان «آقاى بالاى ایوان» است! در حقیقت خودش را تصویر و توصیف کرده است؛ بهکلّى برکنار! بنابراین، بدترین کارى که ممکن بود یک مجموعه روشنفکرى در ایران بکند، کارهایى بود که روشنفکران ما در دوره پانزده ساله نهضت اسلامى انجام دادند؛ بهکل کنار رفتند! نتیجه هم معلوم شد: مردم مطلقاً از آنها بریدند. البته تا حدودى، تعداد خیلى معدودى وسط میدان بودند. از جمله خود مرحوم آل احمد بود. حتّى شاگردان و دوستان و علاقهمندانش وارد این میدان نشدند؛ خیلى دورادور حرکتى کردند. زندانها از مردم، از روحانیون، از دانشجویان، از طلبهها، از آحاد مردم، از کارگر و از کاسب پُر بود. تمام طول این سالهاى متمادى، بیشترین تعداد زندانیان را، زندانیان مربوط به نهضت امام تشکیل مىدادند؛ چون تلاششان، تلاشى بود که دستگاه را به ستوه مىآورد. این چهرههاى معروفى که همه مىشناسید، زندان رفتند و ساعتهاى متمادى زیر شکنجه فریاد کشیدند؛ اما آن آقایان نه! البته بعضى از اینها که به خاطر چیز مختصرى به زندان مىافتادند، تقریباً به فوریت به توبهنامه مىرسیدند! الان در میان همین چهرههاى معروفى که مىخواهند عامل ارتجاع روشنفکرى در زمان ما شوند - که بعد عرض مىکنم - کسانى بودند که در زندان نامه مىنوشتند و التماس و گریه مىکردند! ما اینها را کاملاً از نزدیک مىشناسیم؛ خودشان هم مىدانند که ما آنها را مىشناسیمشان؛ اما جوانان اینها را نمىشناسند. آن مجموعه آن روز، تا زمان انقلاب نشان داد که یک قشر غیر قابل اعتماد براى رهبرى فکرى مردم است. البته یکى، دو سال به انقلاب، حرکتى به وجود آمد. این حرکت هم به این شکل بود که موج نهضت، با بار معرفتى و اعتقادى خودش، وارد محافل گوناگون شد. خیلیها بودند که به اسلام اعتقاد نداشتند؛ اما به برکت نهضت، به اسلام اعتقاد پیدا کردند. خیلى از دختران بودند که به حجاب هیچ اعتقادى نداشتند؛ اما در دوران نهضت، بدون اینکه کسى به آنها حتّى یک کلمه بگوید، خودشان باحجاب شده بودند؛ یعنى نهضت امام، نهضت اسلامى، با گسترش خودش، با اوج خودش، با کربلایى شدن خودش، هرچه بیشتر تلفات مىداد، هرچه بیشتر شهید مىداد، هرچه بیشتر فدایى مىداد، طرفداران بیشتر و پیام گستردهترى پیدا مىکرد. هرچه پیام انقلاب پیش مىرفت، پیام نهضت هم که همان پیام دین و پایبندى به اصول و معارف اسلامى بود، گسترش پیدا مىکرد و البته مجموعهاى را هم شامل شد. اینها - اشخاص مشخصى که البته من نمىخواهم اسم بیاورم - وارد میدان شدند، تا انقلاب شد. مربوط به :بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران - 1377/02/22 عنوان فیش : نهضت پانزده خرداد کلیدواژه(ها) : نهضت پانزده خرداد نوع(ها) : فیش موضوعی متن فیش : قضیه پانزده خرداد... بزرگترین حادثهای بود که در قرن حاضر در کشور ما، میان مردم و رژیم حاکم اتفاق افتاده بود. در پانزده خرداد، سخنرانی امام رضواناللَّهعلیه در قم و در روز عاشورا، آنچنان ولولهای ایجاد کرد که یک شورش عظیم مردمی، بدون هیچ گونه رهبری مشخّصی در تهران، فردا و پسفردای آن روز به راه افتاد. اسنادی هم چاپ شده که نشاندهنده مذاکرات هیأت دولت برای مقابله با این حادثه در همان روزهاست. شما ببینید، آن سخنرانی و آن حضور مردم، چه زلزلهای به وجود آورده بود. حرکت امام، با قویترین شکلی که ممکن بود انجام گیرد، انجام گرفت و مردم را به حرکت درآورد. بعد هم سربازان رژیم به خیابانها آمدند و مردم را به گلوله بستند. چند هزار نفر - که البته آمار دقیقش را هرگز ما نتوانستیم بفهمیم - در این ماجرا کشته شدند و خونها ریخته شد. آل احمد در همین کتاب «خدمت و خیانت روشنفکران» میگوید: روشنفکران ایرانی ما - به نظرم چنین تعبیری دارد - دست خودشان را با خون پانزده خرداد شستند! یعنی لب تر نکردند! همین روشنفکران معروف؛ همینهایی که شعر میگفتند، قصّه مینوشتند، مقاله مینوشتند، تحلیل سیاسی میکردند؛ همینهایی که داعیه رهبری مردم را داشتند؛ همینهایی که عقیده داشتند در هر قضیه از قضایای اجتماعی، وقتی آنها در یک روزنامه یا یک مقاله اظهارنظری میکنند، همه باید قبول کنند، اینها سکوت کردند! |