[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار تشکّلهای مختلف دانشجویی دانشگاههای تهران - 1377/10/24 عنوان فیش :حضرت یوسف (ع) ؛نماد گذشتِ از همه چیز برای خدا کلیدواژه(ها) : حضرت یوسف(علی نبینا و اله و علیه السلام), تاریخ انبیای الهی, مبارزه با نفس, جوان, ماری هانری بِیل, ایستادگی در راه خدا نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در قرآن، در باب تقوا خیلی صحبت شده است. مثالی که مناسب حالِ شما جوانان است، مثال حضرت یوسف علیهالسّلام است. یوسف، مظهر تقوای جوانی است. داستان یوسف، تقریباً سراسر یک سوره را در قرآن فرا گرفته و «احسنُ القَصَص»، یعنی بهترین قصّه - با «قِصص» اشتباه نشود. قِصص، جمع قصه است؛ یعنی بهترین قصّهها. «قَصَص»، اسم مصدر است؛ یعنی قصّه - بهترین داستانسرایی، بهترین داستان گویی است و از آن به بهترین داستان، تعبیر شده است. علّت این است که شما در داستان حضرت یوسف، نماد کامل یک تقوا را مشاهده میکنید. تقوای انسانی که عمری گذرانده و به تجربههایی از زندگی رسیده است، طبیعیتر به نظر میرسد تا تقوای جوانی که مست جوانی است. خودِ جوانی «مستی» دارد و همهی جوانان از نوعی سرمستی برخوردارند. البته همین سرمستی هم یک نعمت است که از این نعمت، ممکن است خوب استفاده کرد. در یک چنین حالت سرمستی، بهکار گرفتن هُشیاری و خودآگاهی که اسمش تقواست، اهمیت دارد. لذا داستان یوسف از همهی قصّههای قرآن، برجستهتر و «احسنُ القَصص» است. ماجرای یوسف، فقط ماجرای چشم پوشیدن از یک شهوت جنسی نیست. مسأله، از این فراتر است. پسر جوانِ زیبای برازندهای در یک خانوادهی صد در صد اشرافی، مورد توجّه ویژهی بانوی آن خانه و مورد اعتماد مرد آن خانه. این را در ذهنتان فرض کنید. در خانهی عزیز مصر، نوکران، خدمتکاران و مباشرین - همه نوع انسانی - هستند. وقتی جوانی که خود از شخصیتی هم برخوردار است - عاقل است، آگاه است، نجیب و پاکیزه است و در نهایت زیبایی است - به یک صورت سوگلیِ مرد خانه و به یک صورت هم موردِ نظر زن خانه است، همهی اجزای این خانه از او فرمان میبرند و برایش احترام قائلند! ناگهان این جوان، در معرض یک امتحان قرار میگیرد؛ در آن امتحانی که همه شنیدهاید و میدانید - وسوسهی بانوی آن خانه - و این جوان، سربلند بیرون میآید. غلبه بر شهوت جنسی، بخش کوچکترِ مسأله است. ببینید؛ فرهنگ قرآنی این است. این هنوز مرحلهی پایینتر آن است. اینکه من راجع به آلودگیهای فرهنگ غرب، تکرار میکنم، بهخاطر این است که در مقام قایسه - هر کجا مقایسه کرده باشد - در مقابل نور و ظلمت و پاکی و پلیدی قرار میگیرد. داستانِ معروف «استاندال» - نویسندهی معروف فرانسوی که کتابش هم «سرخ و سیاه» است - از داستانهایی است که صد سال است به همهی زبانها ترجمه شده؛ سالها پیش هم به فارسی ترجمه شده است. جوانی با خصوصیات حضرت یوسف وارد خانهای میشود؛ البته خانه هم نسبتاً اشرافی است، نه مثل خانهی عزیز مصر. این جوان هم مثل یوسف نیست. عیناً همین حادثه اتفاق میافتد؛ یعنی بانوی خانه، عاشق این پسر جوان میشود. ماجراهای بین این زن و این جوان، مظهر پلیدی است؛ پلیدی جنسی، خیانت، دنائت، بدقولی، پیمان شکنی، شهوترانی و غرق شدن در هوسها! استاندال یکی از شاهکارهای قصّهنویسی فرهنگ غرب است! آقای استاندال - نویسندهی این کتاب - به خاطر همین کتاب، جزو رماننویسهای درجهی اوّل فرانسه نام برده میشود! این کتاب هم از رمانهای درجهی یک و یکی از ده رمان معروف دنیاست! ببینید؛ اینهاست! آن هم درس است. رمان را فقط برای این نمینویسند که کسی سرگرم شود. اینها پیام دارد و نشان دهندهی فرهنگ است؛ یعنی در واقع زندگی را به نحوی به خوانندهی خودش تعلیم میدهد. قرآن، یوسف را در چنین آزمایشی آن چنان تصویر میکند که انسان میماند در مقابل این عظمت چه بکند! در یک شرایط حسّاس، آن بانو، جوان را گیر میاندازد و جوان از دست او میگریزد و بعد بلافاصله متّهم میشود. «و الفیا سیدها لدا الباب قالت ما جزاء من اراد بأهلک سوء الا ان یسجن او عذاب الیم»؛ تا عزیز مصر را در مقابل درِ اتاق مشاهده میکنند، آن زن فوراً انگشت اتّهام را به طرف جوان دراز میکند و میگوید: این بود. بعد یوسف به خاطر معصومیت خودش نجات پیدا میکند؛ قرینه و نشانهای پیدا میشود که عزیز اشتباه کرده است. اینجا این قضیه تمام میشود. خوب؛ این امتحان بزرگی است؛ امتحانی است که در هزاران انسان، یک نفر از آن سربلند بیرون نمیآید - حتّی در مراحل پایینترش - اینجا یوسف، مظهر پاکی و پیراستگی و پرهیزکاری شد؛ لیکن از این بالاترش بعد است. بعد که در مصر، پچپچ میافتد که زن عزیز، عاشق پیشخدمت خود شده است، زن برای اینکه تهمت را از خود برطرف نماید، زنان مصر را دعوت میکند - اینها قصّهسرایی نیست، قرآن است؛ متن واقعیت. قرآنی که دربارهی قضایای گوناگون، از نقاط غیرلازم عبور میکند، اینجا داستان را با جزئیاتش نقل کرده است - و در مقابل هر کدام، کاردی میگذارد که میوه را با آن پوست بکَنند. برای هرکدام هم تکیه گاهی قرار میدهد که بِلَمند - متکّأً - بعد میگوید: «اخرج علیهن» ! جوان را در مقابل چشم آن زنان وارد مجلس میکند و میخواهد تهمت را از خودش برطرف کند. چه تهمتی را؟ تهمتِ عشق به آن جوان را؟ نه؛ تهمت هرزگی را. میخواهد بگوید من زن هرزهای نیستم؛ یوسف، این است؛ هر که میتواند از چنین جمالی صرف نظر کند، بسماللَّه! بعد که یوسف وارد مجلس میشود، آن چنان فضای مجلس، مقهور جمال یوسفی میشود که همهی آنها دستهایشان را میبُرند! «و قطّعنّ ایدیهنّ». «قطّعن» با «قطَعن» فرق دارد؛ «قَطعن» یعنی «قطع کردند» - «بریدند» - «قطّعن» یعنی بهشدّت زخمی کردند، بهشدّت بریدند. از دستپاچگی نمیفهمیدند چه کار میکنند. همینطور که دستهای خودشان را بریدند، همه خونین شدند! بعد زن عزیز مصر میگوید: این است آن جوان؛ و قسم میخورد که اگر تسلیم خواستهی من نشود: «لیسجنّن»؛ او را به زندان خواهم انداخت. یوسف هم خودش میداند که قضیه این است؛ به او گفتهاند. میگوید: «رب السّجن احبّ الی مما یدعوننی الیه»؛ پروردگارا! زندان در نزد من، محبوبتر از این گناه، این هوسرانی و این چیزی است که اینها مرا به آن دعوت میکنند! اینجا دیگر مسأله، فقط مسألهی گذشتِ از یک هوس جنسی نیست؛ گذشتِ از همه چیز است: از آقایی، از راحتی، از زندگی در یک خانوادهی علاقهمند و فریفتهی یک جوان، که در این زندگی چقدر به او خوش میگذرد! همه احترام، همه تکریم، همه تعظیم، آیندهی درخشان، پول فراوان، امکانات فراوان، هرچه بخواهد اینجا برایش آماده است. از همه چیز، چشم میپوشد! این، آن تقواست. به زندان میافتد. زندان هم زندان یک ماه و شش ماه و یک سال نیست؛ اصلاً زمان ندارد! زندانهای آن زمان، این طور بود که وقتی کسی به زندان میرفت، دیگر میرفت! بعضی روایات دارد که هفت سال و بعضی دارد که چهارده سال در زندان ماند. بعد از زندان آزاد میشود و خدای متعال به او پاداش میدهد. مربوط به :بیانات در دیدار تشکّلهای مختلف دانشجویی دانشگاههای تهران - 1377/10/24 عنوان فیش :نقش موثر انگلیس در غضب سرزمین فلسطین کلیدواژه(ها) : جوان, اشغال فلسطین, تاریخ اشغال فلسطین, تاریخ آسیا و آفریقا, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمار در تشکیل رژیم صهیونیستی, دیریاسین, رسانهها در امریکا, جنگ جهانی اول نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : جوان، طبیعتش ظلم ستیزی و مقابلهی با قلدری است. جوان، طبیعتش این است که وقتی ببیند دولتی در صحنهی بینالملل، در عرصهی عالم وجود دارد که اساس موجودیتش عبارت است از ظلم - نظام و حکومت صهیونیستی؛ اساسش ظلم است دیگر - با آن مخالف خواهد بود. خوب است شما تاریخچهی فلسطین را بخوانید. این کتاب سرگذشت فلسطین و کتابهای فراوان دیگری را که در باب مسألهی فلسطین است، بخوانید. ببینید صهیونیستها این نقطهی بسیار مهمِّ خاورمیانه را با چه ترفندهایی بهدست آوردهاند! اوّل رفتند زمینهای فلسطینیها را خریدند - البته عدّهای یهودی آنجا بودند و انگلیسیها آنجا قیمومیت داشتند - هدف این بود که آنجا را بگیرند. هدف را اوّل در آن کنگرهی بزرگ صهیونیزم - در سال ۱۸۹۷ - مشخّص کردند که باید سرزمین فلسطین گرفته شود. اینجا نکتهی اساسی است. آنوقت هنوز امریکا مطرح نبود؛ برای انگلیسیها هم مهم بود که این نقطه را بگیرند. به یاد بیاورید که آن روز، هنوز کشور عثمانی بود و انگلیسیها در این منطقه، جای پایی نداشتند. بعد از جنگ بینالملل اوّل، کشور عثمانی از هم پاشیده شد. آن وقت اردن و عراق و مصر و حجاز و غیره، در واقع تحت قیمومت و حمایت انگلیسیها درآمد. لبنان و سوریه و اینها هم در اختیار فرانسه قرار گرفت - فاتحین جنگ بینالملل، تقسیم کردند - لیکن آن روزی که بحث گرفتن سرزمین فلسطین و گذاشتن یهودیها و صهیونیستها در آن مطرح شد، هنوز این خبرها نبود. برای انگلیسیها خیلی مهم بود که اینجا یک جا پا داشته باشند. بعد از آنکه جنگ بینالملل اوّل تمام شد، تقریباً آغاز حکومت پهلوی در ایران است. آنها در این مدت، مقداری زمینهای فلسطینیها را در داخل فلسطین خریدند و تعدادی از صهیونیستها را وارد کردند. بین صهیونیستها - یعنی یهودیها - و مسلمانان اختلافاتی بهوجود میآمد. سربازان انگلیسی برای یهودیها بهطور قاچاق، اسلحه وارد کردند و جنگهای داخلی راه انداختند! نهضتهایی را که آگاهانه شروع شده بود - از طرف آنهایی که میفهمیدند اینها چه کار میکنند - سرکوب کردند! بعد هم رسماً در قسمتی از کشور فلسطین - در سال ۱۹۴۸ - یک دولت صهیونیستی درست کردند و آنجا گذاشتند! بعد هم در پی جنگهای مختلف - در سال ۱۹۵۶ و در سال ۱۹۷۴ - بخشهای گوناگون دیگر را از فلسطین گرفتند و این فلسطین کنونی را تبدیل به دولت اسرائیل کردند! یعنی دولتی که براساس زور و ظلم و بیرون کردن مسلمانان و صاحبان خانه، در درجهی اول، تحت کمک مستقیم انگلیسیها بهوجود آمد؛ بعد که امریکاییها در صحنه آمدند و فعّال شدند، در اختیار آنها و دیگر کشورهای اروپایی و شوروی آن روز قرار گرفت. طبیعی است هرجای دنیا جوانی باشد که بخواهد با فطرت جوانی خود رفتار کند، با این مخالف خواهد بود؛ مگر اینکه آنقدر حجم تبلیغات، علیه صاحبان این خانه زیاد باشد که قضیه را بهعکس کند! مثل کجا؟ مثل مطبوعات امریکا و اروپا! الان شما ببینید در مطبوعات امریکا اینگونه است. من تعدادی از این مطبوعات امریکایی را گاهی نگاه میکنم و غالباً در جریان یک شمای کلّی از اینها قرار میگیرم. هر جا اتّفاقی بیفتد که در آن چهار نفر، یا دو نفر صهیونیست، کشته شوند، مطبوعات امریکایی برای اینکه احساس ترحّم مردم را نسبت به آنها جلب کنند؛ عکس بچههایشان، عکس زنانشان، عکس مادران پیرشان و گریه کردنشان؛ در تابوت گذاشتن و دفن کردنشان را چاپ میکنند! در غرب شبیه این هرگز برای کشتارهای دستجمعی مسلمانان اتّفاق نیفتاده است! در «دیریاسین» در یک شب، در یک ساعت، چند صد نفر مرد، زن، بچه، بزرگ و کوچک را گلولهباران کردند و از بین بردند؛ اما انعکاسی در افکار عمومی غرب پیدا نکرد! لذا شما اگر میبینید جوان فرانسوی، یا انگلیسی، یا امریکایی، بهطور طبیعی احساس همدردی با عرب فلسطینی نمیکند، بلکه بهعکس، احساس همدردی با صهیونیست غاصب میکند، بهخاطر تبلیغات است، والّا چنانچه حقیقت قضیه را آنچنان که اتّفاق افتاده، در مقابل هر جوانی قرار دهند، نسبت به آن، احساس موضع دارد. طبیعت جوان این است. جوان با ظلم مخالف است. جوان با زورگویی، با قلدری و با ناحق طلبیهای زورگویانه مخالف است. |