[ بازگشت ] | [ چـاپ ]

مربوط به :بیانات در جلسه بیست و هفتم تفسیر سوره بقره - 1371/02/30
عنوان فیش :شک به معنای احتمال و ریب به معنای شک تهمت آلود/تفسیر آیه 23 سوره بقره
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
س1: آیا واژه شک و ریب از نظر کاربرد، در قرآن با هم تفاوت دارند؟
جواب این است که: بله شک، یعنی احتمال پنجاه، پنجاه. و ریب یعنی شک تهمت آلود،‌وقتی شما شک دارید که آیا امروز باران خواهد بارید یا نه، این شک است و به این ریب نمی‌گویند. اما وقتی شک دارید آیا حرفی که فلان کس می‌زند، سخن او سخن راست است یا دروغ، به این ریب گویند. یعنی همراه با تهمت است و او را دارید متهم می‌کنید، البته نه تهمت به معنایی که بد باشد، بلکه احتمال می‌دهید آنچه او می‌گوید مقرون به حقیقت نباشد، اینجا قرآن می‌گوید: «و ان کنتم فی‌ریب مما نزلنا علی عبدنا فأتوا بسوره من مثله » (1) اگر شما شک تهمت آلود دارید، یعنی فکر می‌کنید آنچه که او بنام سخن خدا بر شما فرو می‌خواند، سخن خدا نیست و پیغمبر از خودش آن را ساخته است یک سوره مثل آنرا بیاورید.بنابراین: شک و ریب در کاربردهای قرآنی دو جور معنا مفهوم دارد.
1 ) سوره مبارکه البقرة آیه 23
وَإِن كُنتُم في رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلىٰ عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَكُم مِن دونِ اللَّهِ إِن كُنتُم صادِقينَ
ترجمه :
و اگر در باره آنچه بر بنده خود [= پیامبر] نازل کرده‌ایم شک و تردید دارید، (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید؛ و گواهان خود را - غیر خدا - برای این کار، فرا خوانید اگر راست می‌گویید!


مربوط به :بیانات در جلسه بیست و هفتم تفسیر سوره بقره - 1371/02/30
عنوان فیش :امکان شاناسایی علت سحر و عدم امکان شناسایی علت معجزه /تفسیر ایه 23 سوره بقره
کلیدواژه(ها) : معجزه
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
س2: تفاوت سحر و معجزه در چیست؟
ج: همانطور که عرض شد: معجزه عبارت از: ارائه‌ی یک حقیقت و یک واقعیتی است، که بیننده، از آن واقعیت فقط خود آن پدیده را می‌بیند و از علل آن خبر ندارد و لذا قادر بر این نیست که آن علل را بشناسد. اما سحر، ارائه یک خیال و یک توهم است که به صورت واقعیت نشان داده می‌شود. مثلاً: در قضیه حضرت موسی (ع) کار حضرت موسی این بود که عصا را می‌انداخت و آن عصا به اذن الهی تبدیل به اژدهای حقیقی می‌شد. این معجزه البته یک علتی هم دارد و همانطور که گفتیم: نظام علیت بر او حاکم است، منتها چگونگی این علت را ما نمی‌شناسیم و چون در میان سؤالها یک سؤالی هم از علیت شده، بعداً آنرا عرض می‌کنم و توضیح بیشتری در ذیل آن سؤال خواهم داد، اما بهرحال آن عصای حضرت موسی عصا بود و تبدیل به اژدهای حقیقی شد و یا عصا را وقتی به سنگ زد، آن سنگ حقیقتاً شکافته شد و از آن دوازده چشمه‌ی جوشان آب بیرون آمد که هرکس از آن آب می‌خورد احساس رفع عطش می‌کرد، یعنی مواد آب وارد بدنش می‌شد و هیچ توهمی برایش وجود نداشت. یا آن وقتی که عصا را به دریا زد: «فاوحینا الی ام موسی ان اضرب بعصاک البحر فانفلق» (1)آن قسمت از دریا ناگهان تبدیل شد به دوازده راه، یعنی دوازده را کشیده شد وسط دریا و آن راهها در زمین کف دریا بود و در کنار آن راهها هم دیواره‌ای از آب حرکت می‌کرد و بنی‌اسرائیل از این راهها عبور کردند، ولذا اگر آن راهها یک چیزخیالی بود، از راه خیالی‌ی وسط دریا ممکن نبود بشود عبور کرد، پس این معجزه است. اما سحر مثل آن ریسمانها و عصاهای سحره‌ی فرعون است که آمدند انداختند و وقتی آن عصاها و ریسمانها را روی زمین ریختند کسانی که مشاهده می‌کردند به نظرشان می‌رسید آن ریسمانها و عصاها دارند حرکت می‌کنند، در حال که در واقع حرکت نمی کردند، لکن تأثیر سحر آن ساحر در چشم بینندگان حرکت ریسمانها را تداعی می‌کرد، ولذا قرآن می‌گوید: «یخیل الیه من سحر هم انها تسعی» (2) بر اثر سحر آن ساحران آنها به خیال‌شان می‌رسید که اینها دارند حرکت می‌کنند پس معجزه یک واقعیت و یک حقیقت است و سحر یک امر خیالی‌ی باطل و یک امر دروغین است و لذا در قرآن از همین سحر، ساحران فرعونی تعبیر به کید شده: «انما صنعو کید ساحر»(3) این یک مکاری و حیله‌گری، جادوگرانه بود و واقعیتی نداشت، «ولا یفلح الساحر حیث اتی» (4)ساحر پیروز نمی‌شود. فرض کنید، یک ساحری سحر می‌کند و مثلاً از دهان حیوانی مثل شتر وارد می‌شود و از مقعد او خارج می‌شود. ظاهراً شما می‌بینید که وارد دهان شتر شد. بعد هم از مقعدش بیرون آمد، آیا او واقعاً وارد معده‌ی این حیوان شد و روده‌ی بزرگ و روده‌ی کوچک را طی کرد و آمد بیرون؟! بلکه اصلاً چنین حرکتی اتفاق نیفتاده اما شما اینطور تصور می‌کنید، یا با سحر خودش همانطور که در داستانهای تاریخی نقل شده، ساحری سر یک کسی را از گردنش جدا می‌کرد بعد دوباره سر را می‌گذاشت سرجایش به حال عادی برمی‌گشت!! یعنی واقعاً این کشته شد؟ چنین چیزی ممکن نیست، و این سحر بود. حالا اینکه خود این سحر چگونه بدست می‌آید و آن ساحر از چه قدرتی برخوردار می‌شود که می‌تواند این تخیّل را در ذهن بینندگان ایجاد کند و خود آن یک بحث دیگری است و آن هم یکی از پدیده‌هائی است که یک نظام علیتی بر او حاکم است و گزافه و کتره نیست.
این علوم غریبه‌ای که وجود دارد اعم از سحر و شعبده و روشهای گوناگون پنج علم کیمیا و سیمیا و هیمیا و آن به اصطلاح علوم کله سر هر کدام اینها یک قوانین علیتی دارند، یعنی در نظام آفرینش هیچ چیزی بدون علت بوجود نمی‌آید، منتها علتش از سنخ هست و یک علت مخصوصی دارد که آن علت برای ما ناشناخته است، لکن راه تعلمش باز است و هر کس می‌تواند برود یاد بگیرد، ولذا پدیده‌ی حاصل از سحر این تفاوت را با پدیده‌ی حاصل از معجزه دارد، که عرض کردیم: پدیده‌ی ناشی از معجزه یک پدیده‌ی واقعی و یک پدیده‌ی حق و آن چیزی است که وجود او حقیقت دارد. دروغ نیست، اما آن پدیده‌ای که ناشی از جادو و سحر است او یک ناحق و غیر واقع است. که در تعبیر قرآنی به او می‌گویند باطل.
1 ) سوره مبارکه الشعراء آیه 63
فَأَوحَينا إِلىٰ موسىٰ أَنِ اضرِب بِعَصاكَ البَحرَ ۖ فَانفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرقٍ كَالطَّودِ العَظيمِ
ترجمه :
و بدنبال آن به موسی وحی کردیم: «عصایت را به دریا بزن!» (عصایش را به دریا زد،) و دریا از هم شکافته شد، و هر بخشی همچون کوه عظیمی بود!

2 ) سوره مبارکه طه آیه 66
قالَ بَل أَلقوا ۖ فَإِذا حِبالُهُم وَعِصِيُّهُم يُخَيَّلُ إِلَيهِ مِن سِحرِهِم أَنَّها تَسعىٰ
ترجمه :
گفت: «شما اول بیفکنید!» در این هنگام طنابها و عصاهای آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر می‌رسید که حرکت می‌کند!

3 ) سوره مبارکه طه آیه 69
وَأَلقِ ما في يَمينِكَ تَلقَف ما صَنَعوا ۖ إِنَّما صَنَعوا كَيدُ ساحِرٍ ۖ وَلا يُفلِحُ السّاحِرُ حَيثُ أَتىٰ
ترجمه :
و آنچه را در دست راست داری بیفکن، تمام آنچه را ساخته‌اند می‌بلعد! آنچه ساخته‌اند تنها مکر ساحر است؛ و ساحر هر جا رود رستگار نخواهد شد!»

4 ) سوره مبارکه طه آیه 69
وَأَلقِ ما في يَمينِكَ تَلقَف ما صَنَعوا ۖ إِنَّما صَنَعوا كَيدُ ساحِرٍ ۖ وَلا يُفلِحُ السّاحِرُ حَيثُ أَتىٰ
ترجمه :
و آنچه را در دست راست داری بیفکن، تمام آنچه را ساخته‌اند می‌بلعد! آنچه ساخته‌اند تنها مکر ساحر است؛ و ساحر هر جا رود رستگار نخواهد شد!»


مربوط به :بیانات در جلسه بیست و هفتم تفسیر سوره بقره - 1371/02/30
عنوان فیش :عدم امکان پاسخ به تحدی قرآن با وجود پیشرفت ادبیات/تفسیر ایه 24 سوره بقره
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
س3: در ارتباط یا آیه شریفه‌ی «فان لم تفعلوا و لن تفعلوا»(1)، با توجه به پیشرفت انسان در زمینه‌های مختلف علوم و از آن جمله در ادبیات و صناعات ادبی، آیا در آینده نمی‌توان با ساختن عباراتی با بالاترین حد فصاحت و بلاغت (نظیر آیات قرآن) به تحدی قرآن پاسخ گفت؟
جواب این است که: قرآن می‌گوید نه. حالا شما می‌گوئید ادبیات پیشرفت خواهد کرد، اولاً پیشرفت ادبیات معنایش این نیست که بتوانند عبارات فصیح‌تر و زیباتری از آن قبیل بیاورند، بفرمائید نوشته‌های امروز را مثلاً مقایسه کنید با نوشته‌های قرن پنجم مثل نوشته‌ی ابوالفضل بیهقی (تاریخ بیهقی) به آن فصاحت، یا گلستان سعدی، چه بسیار کسانی که بعد از دویست سال، پانصد سال، خواستند از گلستان تقلید کنند اما نتوانستند. اینطور نیست که هر چه زمان بگذرد حتماً سخنان فصیح‌تری خواهد آمد بفرض هم که بیاید این ادعای قرآن یک ادعای واقعی است که می‌گوید نمی‌توانند مثل این کلمات را بیاورند، علتش هم معلوم است، چون این کلمات، کلمات خدایی است و از نوع کلمات ساخته‌ی دست بشر نیست. فصیح‌ترین کلمات عرب، یعنی نهج‌البلاغه هم که در اوج فصاحت است، با قرآن پهلو نمی‌زند. همه‌ی کسانی که با زبان عربی سروکار دارند ـ گواهی می‌دهند که دیگر سخنی مثابه سخن امیرالمؤمنین (ع) در نهج‌البلاغه نیست. حتی گفته‌اند فوق کلام مخلوق یعنی انسان است و همینطور که می‌بینید هیچ انسانی اینگونه سخن نگفته است و در عین حال آن سخن، باز سخن یک انسان است و از نوع سخن قرآن نیست. حتی کسانی که بعضی از آیات قرآن را نمی‌شناسند و عرب زبان هستند وقتی یک جمله‌ی فصیحی مثل نهج‌البلاغه خوانده بشود که در بین آن جمله آیه‌ی قرآن باشد آن جمله‌ی قرآنی بطور مشخصی از جملات نهج‌البلاغه برای‌شان متمایز است. پس اینطور نیست که حالا فرض کنیم چون علم پیشرفت خواهد کرد و این پیشرفت علم، به عبارات فصیح‌تری منتهی خواهد شد، (که خود این محل تردید است) اگر هم بشود، باز بپای قرآن نخواهد رسید.
1 ) سوره مبارکه البقرة آیه 24
فَإِن لَم تَفعَلوا وَلَن تَفعَلوا فَاتَّقُوا النّارَ الَّتي وَقودُهَا النّاسُ وَالحِجارَةُ ۖ أُعِدَّت لِلكافِرينَ
ترجمه :
پس اگر چنین نکنید - که هرگز نخواهید کرد - از آتشی بترسید که هیزم آن، بدنهای مردم (گنهکار) و سنگها [= بتها] است، و برای کافران، آماده شده است!


مربوط به :بیانات در جلسه بیست و هفتم تفسیر سوره بقره - 1371/02/30
عنوان فیش :امّی بودن پیامبر(صلی الله علیه و آله ) کمالی برای ایشان/تفسیر آیه 23 سوره بقره
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : قرآن

متن فیش :
س4: در ارتباط با مسأله‌ی اعجاز قرآن مقصود از امی بودن پیامبر اکرم (ص) چیست؟ و آیا امی بودن نقصی برای آن حضرت بحساب نمی‌آید؟
ج:امی بودن به معنای آشنا نبودن با خواندن و نوشتن است. البته در معنای امی بودن، تعبیرات و تفسیرات دیگری هم شده: بعضی گفته‌اند امی بودن به خاطر اینست که اهل ام‌القراء یعنی اهل مکه است و این قبیل چیزها. یا مثل انسانهای مادرزاد، از لحاظ فطرت پاک است، اما اینها نیست، چون در قرآن آیه‌ی دیگری هم داریم که اشاره شده که پیغمبر خواندن و نوشتن نمی‌دانسته «و ماکنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذاً لارتاب المبطلون»(1) اگر چنین بود تو هیچ نوشته‌ای را نمی‌خواندی و هیچ چیزی را نمی‌نوشتی. یعنی اگر می‌توانستی بخوانی و می‌توانستی بنویسی،‌اگر این کار را آموخته بودی کسانی که دعوت تو را قبول کردند به شک می‌افتادند و می‌گفتند این را از جای دیگر گرفته، این معنای امی بودن است. اما اینکه برای پیغمبر (ص) نقص است یا نه؟ به نظر ما این از لحاظ دعوت و شأن پیغمبری نه تنها نقص نیست، بلکه کمال هم هست. بله مثلاً فرض کنید هر کسی آشپزی را بلد نباشد این به یک معنا نقص است، اما معلوم نیست با توجه به شئون و مشاغل افراد و مسوؤلیت‌هایی که بر دوش دارند همه‌ی این چیزها نقص به حساب بیاید، فرض کنید برای یک دانشمند ریاضی‌دان چنین و چنان، اگر نتواند مثلاً با صدای خوشی یک آواز شش‌دانگی بخواند. این برای او نقص به حساب نمی‌آید، چون کار او نیست. البته داشتن آواز خوش یک کمالی هست و نداشتن هم به همان نسبت یک کمبود است، اما با توجه به اینکه این آقا یک ریاضی‌دان، یا یک فیزیک‌دان و یا یک عالم طبیعی است. حالا اگر نتواند چَه‌چَه بزند با توجه به شغل و شأن او یک نقصی محسوب نمی‌شود و من می‌گویم با توجه به شأن پیغمبری کمال هم هست زیرا که خود این آیه اشاره می‌کند که: اذا لارتاب المبطلون.
اگر تو اهل خواندن و نوشتن بودی می‌گفتند او از کتابهای آسمانی گذشته رونویس کرده و برای ما اینها را می‌خواند ولذا اگر پیغمبر خواندن و نوشتن را می‌آموخت حتماً فهمیده می‌شد، چون در جزیره‌العرب درس خوانده‌ها عده‌ی کمی بودند، بنابراین: اگر پیغمبر مکتب رفته بود و اینها را یاد گرفته بود اسمش در عداد مکتب رفته‌ها می‌آمد و آنها اسم‌های‌شان در تاریخ مشخص است. پس اینکه یک کسی که خواندن و نوشتن را نیاموخته و یک چنین اوج بیانی را دارد ارائه می‌دهد، این خودش معجزه‌ای است، لهذا برای اطلاع کاملتر از مسأله‌ی امی‌بودن، به جزوه‌ی پیامبر امی شهید مطهری مراجعه کنید. نکات مفیدی را در آنجا خواهید دید.
1 ) سوره مبارکه العنكبوت آیه 48
وَما كُنتَ تَتلو مِن قَبلِهِ مِن كِتابٍ وَلا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ ۖ إِذًا لَارتابَ المُبطِلونَ
ترجمه :
تو هرگز پیش از این کتابی نمی‌خواندی، و با دست خود چیزی نمی‌نوشتی، مبادا کسانی که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند!


مربوط به :بیانات در جلسه بیست و هفتم تفسیر سوره بقره - 1371/02/30
عنوان فیش :
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : كتاب

متن فیش :
پیشرفت ادبیات معنایش این نیست که بتوانند عبارات فصیح‌تر و زیباتری از آن قبیل بیاورند، بفرمائید نوشته‌های امروز را مثلاً مقایسه کنید با نوشته‌های قرن پنجم مثل نوشته‌ی ابوالفضل بیهقی (تاریخ بیهقی) به آن فصاحت، یا گلستان سعدی، چه بسیار کسانی که بعد از دویست سال، پانصد سال، خواستند از گلستان تقلید کنند اما نتوانستند.

مربوط به :بیانات در جلسه بیست و هفتم تفسیر سوره بقره - 1371/02/30
عنوان فیش :
کلیدواژه(ها) :
نوع(ها) : كتاب

متن فیش :
آن چیزی را که امروز به عنوان قبض و بسط تئوریک شریعت بعضی‌ها مطرح می‌کنند یا از آن دفاع می‌کنند، این حرف ما هیچ ارتباطی به او ندارد. البته من در مقام آن نیستم که آن نظریه را رد کنم، یا اشکالاتش را بگویم و یا به شکلی او را تأیید بکنم. کسانی چیزهایی گفته‌اند، کسانی هم پاسخ‌هایی داده‌اند و اشکالاتی بر آنها وارد کرده‌اند، لکن اینکه ما می‌گوییم، معنایش آن چیزی نیست که بنام قبض و بسط تئوری شریعت گفته می‌شود، یعنی آنچه را که از ظواهر حرفهای این چند نفر آقایی که تئوری قبض و بسط شریعت را مطرح می‌کنند فهمیده می‌شود، به نظر می‌رسد مقصودشان این است که فهم دینی و معرفت دینی وابسته است و به علوم خارج از دین مثل: ریاضی، شیمی، فلسفه و چیزهای دیگر که آنها می‌گویند فهم انسان از معارف دینی وابسته است به علوم، و چون این علوم روزبروز دارد تکامل پیدا می‌کند و امروز یک فریضه‌ای مطرح می‌شود. فردا آن فریضه تخطئه می‌شود، پس فهم دینی‌ما هم روزبروز عوض می‌شود، زیرا آن پایه‌های علمی‌اش عوض می‌شود و امروز که یک چیزی را از دین می‌فهمیم فردا می‌فهمیم آن غلط بوده، چیز جدیدی می‌فهمیم. آنهایی که قبض و بسط تئوری را مطرح می‌کنند یک چنین حرفی می‌زنند. البته اگر مقصود آنها همین باشد که من گفتم، این حرف از جهات مختلفی غلط است مگر اینکه مقصودشان چیز دیگری باشد و لذا من عرض کردم در مقام مطرح کردن این حرف نیستم و وارد آن مقوله نمی‌شویم، اما بهرحال اینکه ما می‌گوییم: این نیست که ما هر دفعه به قرآن مراجعه کنیم ببینیم آنچه را دیروز فهمیده بودیم غلط است، بلکه آنچه را دیروز فهمیده بودیم، او بخشی از حقایق درستی بود که در این آیه وجود داشت و ما همه‌ی آن حقایق را نفهمیده بودیم که امروز یک چیزی جدیدی بر آنها اضافه می‌شود. فرق است بین اینکه امروز ما چیزی را بفهمیم که لازمه‌اش غلط بودن سخن دیروز باشد، با اینکه امروز چیزی بفهمیم که لازمه‌اش افزودن چیزی بر سخن درست دیروز باشد و من این دومی را می‌گویم که چیز شگفت‌آوری هم نیست.

شما در همین مفاهیم معمولی و همین شعرهایی که فصحا دارند مثل اشعار حافظ و سعدی و همین حکایات گلستان سعدی که شاید یک وقت گفته باشم. معروف است که می‌گویند گلستان را انسان در هفت سالگی می‌خواند، در هفتاد سالگی می‌فهمد. یعنی وقتی انسان دقت می‌کند نکته‌ی جدیدی را در همان بیت حافظ که مثلاً تا دیروز هر وقت به این بیت حافظ مراجعه می‌کردم نمی‌فهمید حالا می‌فهمد. فرضاً الان محققینی هستند که دارند روی کلمات شعرا تحقیقات می‌کنند که مثلاً معنای فلان بیت حافظ چیست؟ یک چیزی به‌ ذهن‌شان می‌آید، روی کاغذ می‌نویسد که معنای بیت حافظ این است! من سؤال می‌کنم این آقایی که امروز این معنا را می‌فهمد، آیا قبل از آنکه این معنا را بفهمد، این بیت حافظ را ندیده بود؟ و اگر دیده بود چرا این نکته‌ای را که حالا فهمید نفهمیده بود؟ پس این اضافه شد بر آنچه که قبلاً می‌فهمید. من این را می‌گویم: که وقتی ما به قرآن مراجعه می‌کنیم، هر دفعه‌ای تدبر کنیم چنین چیزی وجود دارد، البته همه‌ی آیات را نمی‌گویم، بلکه در بخشی از آیات اینطور است یعنی در هر نوبتی انسان نگاه می‌کند. یک‌جا یا دوجا یک چیز جدیدی پیدا می‌کند. مثلاً اگر پنجاه آیه امروز خواندیم و یک یا دو نکته‌ی جدیدی پیدا کردیم، همین آیات را یکبار دیگر که با تدبر بخوانیم، باز یکی دو نکته‌ی جدید دیگر در یکجاش پیدا می‌کنیم. بنده بعضی از سوره‌های قرآن را که مکرر یا هر روز مثلاً می‌خوانم هر وقت تدبر می‌کنم، غالباً اینطور است که یک نکته‌ی جدیدی از این آیات به ذهنم می‌آید، ممکن است نکته‌ی خیلی مهم هم نباشد، اما نکته‌ی جدیدی هست، و چون تدبر و غور بیشتری کردیم، لذا چیز بیشتری از مفهوم این آیه به دستمان آمد.



خصوصیت قرآن این است که هر کس تدبر در قرآن را تجربه بکند مفهوم بیشتر را در خواهد یافت و این چیزی نیست که انسان بر سر آن با کسی دعوا بکند. بهرحال اگر فنون ظاهری آیه‌ یعنی لغت عرب را که این آیه با آن فنون هست درست دریابید حالا اگر کسی برای شما ترجمه کرده باشد، یا خودتان با زبان عربی آشنا باشید وقتی دقت کنید چیز جدیدی دریافت خواهید کرد. البته تدبری که عرض می‌کنیم فقط دقت عقلانی نیست. انسان باید با یک توجه و حضور و حالی که خدا دارد با او حرف می‌زند وقتی با این توجه بخواند چنین احساسی را خواهد داشت.

مربوط به :بیانات در جلسه بیست و هفتم تفسیر سوره بقره - 1371/02/30
عنوان فیش :مرسوم بودن اشکال بین ِ درس در حوزه‌ی علمیه
کلیدواژه(ها) : تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از, کرسیهای آزاداندیشی در حوزه علمیه
نوع(ها) : روایت تاریخی

متن فیش :
در درسهای حوزه‌ی علمیه مرسوم این است که: اشکال در بین درس انجام می‌گیرد، سؤال هم نیست، غالباً به حرف استاد اشکال و اعتراض می‌کنند که آن محسنات خاص خودش را دارد و فی‌المجلس انجام می‌گیرد. مثلاً این سؤالات شما را که الان من مطرح می‌کنم، ای‌بسا بعضی از سؤال کننده‌ها یا همه‌ی آنها امروز اینجا و حضور نداشته باشند و در طول چند هفته این سؤالات شده باشد، اما در آنجا اینطور نیست و به محض اینکه سؤال مطرح شد پاسخ داده می‌شود و مطلب روشن می‌گردد، البته این روش در این بحث خیلی میسور نیست، چون در حوزه‌های علمیه این یک سنت جا افتاده است و چون جا افتاده مشکلاتی بر آن مترتب نمی‌شود. مثلاً فرض کنید گاهی شاگرد یک سؤالی از استاد می‌کند که استاد می‌بیند سؤال بی‌ربط است، یا جوابی نمی‌دهد، یا اینکه تشر می‌زند به شاگرد، این معمول است و بنده در مشهد در درس یک عالمی حضور داشتم، دیدم، یک نفر اشکال می‌کرد، استاد آن قدر عصبانی شد که با یک کلمه‌ی انزجار آمیزی دستش را بلند کرد می‌خواست بزند بر سر شاگرد، اما آن بنده‌ی خدا سرش را پس زد و کتک نخورد یعنی اینطور است و آن شاگرد هم ناراحت نمی‌شود. حالا اگر اینجا یک دانشجویی سؤال کند و ما بگوئیم تو نفهمیدی، چنین چیزی در عرف درس و بحث دانشگاهی شما اصلاً مرسوم نیست، یا اگر جواب داده نشود، یا جواب تند داده بشود این شاگرد بدش می‌آید که آقا جواب ما را ندادند! در حالی که اگر حرف درست و حسابی باشد دلیلی ندارد که استاد جواب ندهد، یعنی این جواب ندادن دلیل بر آن نیست که استاد از جواب دادن درمانده، ‌این مطلب در حوزه‌های علمیه جا افتاده و معلوم است که آن استاد، استاد این فن است، ولذا اگر جواب ندهد. آن شاگرد به اشتباه تصور نمی‌کند که چون استاد بلد نبود جواب نداد، بلکه می‌فهمد که حرف خودش اشتباه بوده، لکن در محیط‌های دانشگاهی چون هنوز این روش جا نیفتاده، خیلی عملی نیست و گذشته از این، در حوزه علمیه اشکالات خیلی تلگرافی است. یعنی شاگرد اشکال خودش را در چند جمله خلاصه می‌کند و استاد می‌فهمد که او چه می‌خواهد بگوید، اما در این محیط‌ها من خیال می‌کنم اگر بنا باشد سؤال مطرح باشد، شاگرد خودش را محتاج می‌بیند که مقداری توضیح بدهد، ولذا چون وقت زیادی گرفته خواهد شد، عملی نیست.