newspart/index2
شهید باهنر / شهید رجائی / شهید رجایی /هشت شهریور/انفجار نخست‌وزیری / محمد جواد باهنر
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
تعجب شهید باهنر از تعداد دانشجویان حاضر در در جلسه آیت الله خامنه ای

وجود مجموعه‌ی روحانی در دانشگاه‌ها، بسیار مسئله‌ی مهمی است. مثل دیگر مسائل مهم، ما به این پدیده عادت كرده‌ایم و اهمیت آن را درست تقویم و برآورد نمیكنیم. شما ملاحظه كنید كه بنای دانشگاه در كشور چگونه بوده؛ جهتی كه از آغاز برای دانشگاه ترسیم شده بوده است، چگونه بوده؛ نوع دروسی كه از جنبه‌ی ارزشی و جهتگیری‌های فكری یك معنای خاصی دارند، چگونه تنظیم شده؛ بعد مقایسه كنید دوران پیش از انقلاب را با وضعیتی كه امروز به بركت انقلاب اسلامی و به بركت اسلام در دانشگاه‌های ما از لحاظ حضور روحانیون، فضلا، اهل معرفت و اهل معنا وجود دارد و انسی كه اینها با استاد و دانشجو دارند؛ آن وقت می‌بینید چقدر حضور روحانیون معظم و فضلای محترم در میان دانشجویان و در محیط دانشگاه اهمیت دارد.
وقتی كه این اهمیت را ملاحظه كردیم، اولین اثری كه باید ایجاد كند، این است كه خود ما - یعنی من و شما - كه مرتبط با دانشگاه هستیم، این وضع را مغتنم بشمریم، قدر این وضعیت را بدانیم و این نعمت بزرگ را به معنای حقیقی كلمه شكرگزاری كنیم. شكر، شناختن نعمت، از خدا دانستن نعمت و به كار بردن نعمت در آن جائی است كه خدا خواسته است؛ این معنای عملی و كامل شكر است. این نعمت را شكر كنید؛ كه در این صورت، فهرستی از وظائف و مسئولیتها و تذكرات را متوجه ما میكند.
من برای همین قسمتِ مقایسه عرض بكنم: قبل از انقلاب، بعضی از روحانیون، از جمله بنده‌ی حقیر با دانشجوها ارتباطاتی داشتیم. این ارتباطات، ارتباطات سازمانی نبود، ارتباطات تشكیلاتی نبود، ارتباطات در مسائل مبارزاتیِ تند نبود؛ ارتباط فكری و تبیینی بود؛ یعنی جلساتی داشته باشیم كه دانشجوها در آنجا شركت كنند، یا ما احیاناً در جلسه‌ای از جلسات دانشجوئی در دانشگاه شركت كنیم. در آن اوقات، بنده در مشهد جلسه‌ای داشتم كه بین نماز مغرب و عشاء برگزار میشد. پای تخته می‌ایستادم و به قدر بیست دقیقه یا نیم ساعت صحبت میكردم. مستمعین هم نود درصد جوان بودند؛ جوانها هم غالباً دانشجو و بعضاً دبیرستانی. یك شب مرحوم شهید باهنر (رحمة اللَّه علیه) مشهد بود، با من آمد مسجد ما. وضعیت را كه دید، شگفت‌زده شد. حالا آقای باهنر كسی بود كه در تهران با مجامع جوان و دانشجوئی هم مرتبط بود. ایشان گفت كه من به عمرم اینقدر جمعیت دانشجوئی و جوان در یك مسجد ندیده‌ام. حالا توی مسجد ما مگر چقدر جوان بود؟ حداكثر مثلاً سیصد و چهل پنجاه نفر. در عین حال برای یك روحانیِ روشنفكرِ مرتبط با جوانها، مثل آقای باهنر، كه خودش هم دانشگاهی بود و دوره‌های دانشگاهی را دیده بود و محیطهای دانشجوئی را میشناخت و از فعالیتهای مذهبیِ به‌روز و متجددانه هم مطلع بود، جمع شدن حدود سیصد یا سیصد و پنجاه نفر جوان - كه شاید از این تعداد، مثلاً دویست نفرش دانشجو بودند - چیز عجیبی بود و ایشان را دهشت‌زده و تعجب‌زده كرده بود: دویست تا دانشجو یك جا جمع بشوند و یك روحانی برایشان صحبت كند؟!
حالا این را مقایسه كنید با وضعیتی كه امروز شما توی دانشگاه دارید. دسترسی روحانی فاضل جوان - مثل شما - به محیط دانشگاهی، به دانشجو، به استاد؛ این را مقایسه كنید، ببینید چه فرصت عظیم و گرانبهائی است. این فرصت را باید نگه دارید، این فرصت را باید خیلی مغتنم بشمرید؛ نكته‌ی اصلی این است.1389/04/20

لینک ثابت
خاطره مقام معظم رهبری از اختناق موجود در دوران پهلوی

من خاطره‌یی را برای شما نقل كنم. شماها واقعاً یادتان نیست، چون در آن زمان نبودید؛ اما افرادی كه بودند، می‌دانند اختناق چه بود؛ اصلاً قابل تصویر نیست. سال 42 بنده را به زندان قزل‌قلعه بردند. در همان زمان، چند جوان تهرانی را هم آوردند. من از پشت درِ سلول شنیدم كه دارند حرف می‌زنند؛ فهمیدم اینها را تازه دستگیر كرده‌اند. قدری خوشحال شدم؛ گفتم چند روزی كه بگذرد و بازجویی‌ها تمام شود، داخل زندانِ انفرادی هم گشایشی پیش می‌آید؛ با اینها تماس می‌گیریم و حرفی می‌زنیم و بالاخره یك هم‌صحبتی پیدا می‌كنیم. شب شد؛ دیدیم یكی‌یكی آنها را صدا كردند و بردند. یك ساعت بعد من در همان سلول مشغول نماز مغرب و عشا شدم. بعد از نماز دیدم یك نفر دریچه‌ی روی درِ سلول را كنار زد و گفت: حاج آقا! ما برگشتیم. دیدم یكی از همان تهرانی‌هاست. گفتم در را باز كن، بیا تو. در را باز كرد و آمد داخل سلول. گفتم چرا زود برگشتی؟ معلوم شد آنها را پای منبر مرحوم شهید باهنر گرفته بودند. شهید باهنر ماه رمضان سال 42 در شبستان مسجد جامع تهران منبر رفته بود؛ ساواكی‌ها هجوم می‌آورند و عده‌یی را همین‌طوری می‌گیرند؛ این پنج شش نفر هم جزو آنها بودند. خود شهید باهنر را هم همان وقت گرفتند و به زندان قزل‌قلعه بردند. از این افراد بازجویی می‌كنند، می‌بینند نه، اینها كاره‌یی نیستند و فعالیت مهمی ندارند؛ لذا آنها را رها می‌كنند. وقتی وسایل جیب آنها را می‌گردند، تقویمی از این شخصی كه او را باز گردانده بودند، پیدا می‌كنند كه در یكی از صفحات آن با خط بدی یك بیت شعر غلطِ عوامانه نوشته شده بود:

جمله بگویید از برنا و پیر

لعنت‌اللَّه رضا شاه كبیر

او نه شعار داده بود، نه این شعر را چاپ كرده بود، نه جایی آن را نقل كرده بود؛ فقط در تقویم جیبی‌اش این شعر عوامانه را نوشته بود. به همین جرم، او را شش ماه به زندان محكوم كردند!

بحث این نبود كه كسی در جایی شعار بدهد، حرفی بزند یا در تریبونی اظهارنظری بكند. بنده سال 50 در مشهد برای دانشجوها درس تفسیر می‌گفتم و اوایل سوره‌ی بقره - ماجراهای بنی‌اسرائیل - را تفسیر می‌كردم. بنده را به ساواك خواستند و گفتند چرا شما راجع به بنی‌اسرائیل حرف می‌زنید؟ گفتم آیه‌ی قرآن است؛ من دارم آیه‌ی قرآن را معنا و تفسیر می‌كنم. گفتند نه، این اهانت به اسرائیل است! درس تفسیر بنده را به خاطر تفسیر آیات بنی‌اسرائیل - چون اسم اسرائیل در آن بود - تعطیل كردند. اختناق در آن زمان عجیب بود؛ اما نه از طرف دولت امریكا، نه از سوی دولت فرانسه، و نه از طرف دولت‌های دیگر مطلقاً رژیم طاغوت به مخالفت با آزادی و دمكراسی متهم نشد. آن زمان انتخابات برگزار می‌شد؛ اما مردم اصلاً نمی‌فهمیدند كی آمد، كی رفت و چه كسی انتخاب شد. به آن صورت رأی‌گیری وجود نداشت؛ صندوق رأیی درست می‌كردند و اسم نماینده‌یی را كه خودشان می‌خواستند و از دربار تأیید شده بود، از صندوق بیرون می‌آوردند. با این كار، صورت مسخره‌یی از یك رأی‌گیری را به نمایش می‌گذاشتند. امروز هم كه در بعضی از كشورهای منطقه‌ی ما از این چیزها وجود دارد، مطلقاً آنها مورد تعرض نیستند؛ اما ایران اسلامی كه در طول بیست و شش سال تقریباً بیست و پنج انتخابات برگزار كرده، باز متهم به این است كه مردم‌سالاری ندارد و این‌جا انتصابات است و انتخابات نیست!1384/02/19

لینک ثابت
حمایت غربی ها از حکومت پهلوی با وجود اختناق آن دوران

آنها[غربی ها] نمى‌خواهند ما از درون بجوشیم، جوانه بزنیم و رشد کنیم. آنها فقط اسم آزادى و دمکراسى را مى‌آورند.

من خاطره‌یى را براى شما نقل کنم. شماها واقعاً یادتان نیست، چون در آن زمان نبودید؛ اما افرادى که بودند، مى‌دانند اختناق چه بود؛ اصلاً قابل تصویر نیست. سال 42 بنده را به زندان قزل‌قلعه بردند. در همان زمان، چند جوان تهرانى را هم آوردند. من از پشت درِ سلول شنیدم که دارند حرف مى‌زنند؛ فهمیدم اینها را تازه دستگیر کرده‌اند. قدرى خوشحال شدم؛ گفتم چند روزى که بگذرد و بازجویى‌ها تمام شود، داخل زندانِ انفرادى هم گشایشى پیش مى‌آید؛ با اینها تماس مى‌گیریم و حرفى مى‌زنیم و بالاخره یک هم‌صحبتى پیدا مى‌کنیم. شب شد؛ دیدیم یکى‌یکى آنها را صدا کردند و بردند. یک ساعت بعد من در همان سلول مشغول نماز مغرب و عشا شدم. بعد از نماز دیدم یک نفر دریچه‌ى روى درِ سلول را کنار زد و گفت: حاج آقا! ما برگشتیم. دیدم یکى از همان تهرانى‌هاست. گفتم در را باز کن، بیا تو. در را باز کرد و آمد داخل سلول. گفتم چرا زود برگشتى؟ معلوم شد آنها را پاى منبر مرحوم شهید باهنر گرفته بودند. شهید باهنر ماه رمضان سال 42 در شبستان مسجد جامع تهران منبر رفته بود؛ ساواکى‌ها هجوم مى‌آورند و عده‌یى را همین‌طورى مى‌گیرند؛ این پنج شش نفر هم جزو آنها بودند. خود شهید باهنر را هم همان وقت گرفتند و به زندان قزل‌قلعه بردند. از این افراد بازجویى مى‌کنند، مى‌بینند نه، اینها کاره‌یى نیستند و فعالیت مهمى ندارند؛ لذا آنها را رها مى‌کنند. وقتى وسایل جیب آنها را مى‌گردند، تقویمى از این شخصى که او را باز گردانده بودند، پیدا مى‌کنند که در یکى از صفحات آن با خط بدى یک بیت شعر غلطِ عوامانه نوشته شده بود:

جمله بگویید از برنا و پیر

لعنت‌اللَّه رضا شاه کبیر

او نه شعار داده بود، نه این شعر را چاپ کرده بود، نه جایى آن را نقل کرده بود؛ فقط در تقویم جیبى‌اش این شعر عوامانه را نوشته بود. به همین جرم، او را شش ماه به زندان محکوم کردند!

بحث این نبود که کسى در جایى شعار بدهد، حرفى بزند یا در تریبونى اظهارنظرى بکند. بنده سال 50 در مشهد براى دانشجوها درس تفسیر مى‌گفتم و اوایل سوره‌ى بقره - ماجراهاى بنى‌اسرائیل - را تفسیر مى‌کردم. بنده را به ساواک خواستند و گفتند چرا شما راجع به بنى‌اسرائیل حرف مى‌زنید؟ گفتم آیه‌ى قرآن است؛ من دارم آیه‌ى قرآن را معنا و تفسیر مى‌کنم. گفتند نه، این اهانت به اسرائیل است! درس تفسیر بنده را به خاطر تفسیر آیات بنى‌اسرائیل - چون اسم اسرائیل در آن بود - تعطیل کردند. اختناق در آن زمان عجیب بود؛ اما نه از طرف دولت امریکا، نه از سوى دولت فرانسه، و نه از طرف دولت‌هاى دیگر مطلقاً رژیم طاغوت به مخالفت با آزادى و دمکراسى متهم نشد. آن زمان انتخابات برگزار مى‌شد؛ اما مردم اصلاً نمى‌فهمیدند کى آمد، کى رفت و چه کسى انتخاب شد. به آن صورت رأى‌گیرى وجود نداشت؛ صندوق رأیى درست مى‌کردند و اسم نماینده‌یى را که خودشان مى‌خواستند و از دربار تأیید شده بود، از صندوق بیرون مى‌آوردند. با این کار، صورت مسخره‌یى از یک رأى‌گیرى را به نمایش مى‌گذاشتند. امروز هم که در بعضى از کشورهاى منطقه‌ى ما از این چیزها وجود دارد، مطلقاً آنها مورد تعرض نیستند؛ اما ایران اسلامى که در طول بیست و شش سال تقریباً بیست و پنج انتخابات برگزار کرده، باز متهم به این است که مردم‌سالارى ندارد و این‌جا انتصابات است و انتخابات نیست!1384/02/19

لینک ثابت
خاطره مقام معظم رهبری از تدوین کتاب جهان بینی اسلام در قبل از انقلاب

من لازم می‌دانم و بارها هم این نكته را گفته‌ام كه همه‌ی طلاب و همه‌ی اهل منبر، یك دور آثار آقای مطهری را بخوانند. مرحوم شهید مطهری (رضوان اللّه علیه) گرایش سلوكی و معنوی هم داشت؛ یك مقدار متأثر از مصاحبت و شاگردی امام، یك مقدار متأثر از مصاحبت و شاگردی مرحوم علامه‌ی طباطبایی، یك مقدار هم بعدها با بعضی از اهل دل و اهل حال مأنوس و آشنا شده بود. ایشان اهل گریه و تضرع و دعای نیمه‌شب بود؛ بنده از نزدیك اطلاع داشتم. در آثار ایشان این رشحه‌ی معنوی، توحیدی و سلوك كاملًا مشهود است. یكی از كارهای لازم در حوزه‌ها مطالعه‌ی آثار ایشان است. جوانان عزیز ما باید با آثار شهید مطهری آشنا شوند. اگر بنده می‌خواستم برنامه‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی قم را بنویسم، بلاشك یكی از مواد برنامه را این می‌گذاشتم كه كتابهای آقای مطهری خوانده شود، خلاصه‌نویسی شود و امتحان داده شود. البته در این آثار هم نباید متوقف شد. من به دست‌اندركاران برگزاری همایش «حكمت مطهر» كه در تهران با من ملاقات داشتند، همین نكته را یادآوری كردم؛ گفتم در آقای مطهری متوقف نشوید. این، نهایت كار نیست؛ مرحله‌یی از كار است كه گردونه‌ها و گیتی‌هاست ملك آن جهانی را. گفت:
یك‌عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت‌
در بند آن نباش كه مضمون نمانده است‌
این‌قدر حرف هست برای گفتن. دریای آب شیرینِ بی‌نهایت قرآن و حكمت قرآنی این‌قدر مطلب دارد كه هرچه شما بنوشید، هرچه ذخیره كنید و هرچه بردارید، كم نمی‌شود و تكراری هم نمی‌شود. مبنا را تفكرات شهید مطهری بگذارید و كارهای بعدی را روی آن بنا كنید؛ «العلی محظورة الّا علی/ من بنا فوق بناء السلف».
سال 56 به اتفاق جمعی از دوستان بنا بود جهان‌بینی اسلام را بنویسیم. بعد با تبعید بنده و بعضی دیگر از دوستان به ایرانشهر، جمع تقریباً متلاشی شد؛ لیكن بنا گذاشتیم كار را انجام دهیم. از جمله‌ی افراد این مجموعه، مرحوم شهید باهنر بود؛ به ایرانشهر آمد و گفت شما كه اینجا كاری ندارید، این تحقیق را انجام دهید. دیدیم حرف خوبی است. بعد ایشان نكته‌یی گفت كه بسیار مهم بود. كتاب تعلیمات دینیِ سال سوم و چهارم دبیرستان را- كه به‌وسیله‌ی خود ایشان و یك جمع دیگر و با برنامه‌ریزیِ مرحوم شهید بهشتی تنظیم می‌شد- آورد و به من داد؛ گفت این را شما بخوانید، ببینید پایه‌ی معرفت دینیِ جوان دانش‌آموز ما چقدر است؛ فراتر از این، چشم‌اندازی را در مسائل دینی تعریف كنید. كتاب را خواندیم، دیدیم مطالب خیلی خوب و باارزشی است. بنابراین، بر اساس آنچه امثال شهید بهشتی و شهید مطهری و دیگر بزرگان فكر و اندیشه‌ی اسلامی كار كرده‌اند، باید نوشت و گفت.1383/04/15

لینک ثابت
اهتمام شهید بهشتی، شهید باهنر و جلال الدین فارسی به تألیف کتب درسی معارف

معارف بایستی در سطح راقی و اعلی ارائه بشود. معنای اعلی‌، پیچیده بودن نیست - پیچیده‌ترین حرفها را می‌شود ساده بیان کرد - منظور ما متین‌ترین حرفهاست. باید متین‌ترین و صحیح‌ترین و پیشرفته‌ترین حرفها گفته بشود.
من خاطره‌‌‌ای را برای شما بگویم. سال 57 در ایرانشهر تبعید بودم؛ یک روز مرحوم باهنر به دیدن من آمد. قبل از تبعید، به اتفاق یک جمع ده، پانزده نفری کاری را شروع کرده بودیم؛ اما در دوره‌‌‌ی تبعید، دنباله‌‌‌ی کارها را به ایرانشهر برده بودم تا از فراغت زمان تبعید استفاده کنم. آقای باهنر که به دیدن من آمد، به عنوان سوغاتی، چند جلد از این کتابهای تعلیمات دینی که آن وقت تازه درآمده بود برای من آورد. در آن موقع این کتابها را شهید باهنر و شهید بهشتی (رحمة اللّه علیهما) و آقای جلال الدین فارسی و امثال این‌‌‌ها می‌‌‌نوشتند. در حقیقت مرحوم آقای بهشتی برنامه‌‌‌ریزی و عنوان‌‌‌بندی می‌‌‌کرد و سپس مرحوم باهنر و آقای فارسی تدوین می‌‌‌کردند؛ کار عمده هم بر دوش مرحوم دکتر باهنر بود. ایشان آن کتابها را آورد و به من داد و گفت شما این‌‌‌ها را ببینید؛ ما سطح معارفی که داریم به بچه‌‌‌های دبیرستان می‌‌‌دهیم، این‌‌‌هاست؛ اگر شما چیزی می‌‌‌خواهید بدهید، باید بالاتر از این‌‌‌ها باشد. آقای بهشتی نشسته بود و تمام محتوای ذهن خودش را که می‌‌‌توانست از مطالب اسلامی خارج کند، به زبان جوان‌‌‌پسند درآورده بود و در این کتاب تعلیمات دینی ریخته بود و مرحوم باهنر هم کار را ادامه داده بود؛ این سطح کمی نیست؛ این سطح خیلی بالایی است.1370/12/13

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی