newspart/index2
زبان فارسی / ادبیات فارسی/خط فارسی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
دفاع روزنامه‌ها و مطبوعات دوره‌ی طاغوت از تغيير خط فارسی

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی- كه انقلابی براساس یك هدف تعریف‌شده‌ی فرهنگی بود- كه به مقوله‌ی فرهنگ اهمیت داده شد و به مقوله‌ی هویت ملی- كه خودِ هویت ملی یك كشور، فرهنگ است و خود این جزو مصادیق و سطور برجسته‌ی فرهنگ یك ملت است- اهتمام ورزیده شد، بركاتی بر این كار مترتب شد كه این بركات به‌هیچ‌وجه ممكن نبود در این كشور به وجود بیاید. این نوآوریها، این پیشرفتهای علمی، این جسارتِ وارد شدن در عرصه‌های نوِ علمی و تحقیقی- كه امروز در كشور ما خوشبختانه مشاهده می‌شود- به خاطر همین اعتماد به نفسی است كه از احیاء هویت ملی پیدا شده است؛ این را انقلاب به وجود آورد. قبل از انقلاب از هویت ملی و ملیت اسم زیاد می‌آوردند؛ اما به هیچ‌وجه به معنای حقیقی كلمه، هویت ملی را تقویت نمی‌كردند. البته علت هم واضح بود؛ چون آن كسانی كه ایران را برای منافع خودشان می‌خواستند و در كشور عزیز ما منافع خود را تعریف كرده بودند، می‌دانستند كه اگر هویت ملی در این كشور زنده شود، با منافع آن‌ها ناسازگار خواهد بود و آن‌ها نمی‌توانند به منافعی كه هدف گرفته‌اند، برسند. به همین دلیل، هویت ملی در آن زمان در اینجا تضعیف شد. ما در كشور خودمان در وابستگی و اضمحلال هویت در مقابل بیگانگان تا آنجا پیش رفتیم كه افراد برجسته‌ای خجالت نكشیدند و پیشنهاد تغییر زبان و خط فارسی را دادند! البته روی تغییر زبان كمتر كار كردند؛ اما برای تغییر خط فارسی- خط یك كشور یكی از نقاط برجسته و از شاخصهای مهم فرهنگی هر كشور است- در همین روزنامه‌ها و مطبوعات دوره‌ی طاغوت در كشور ما علناً و صریحاً مطلب نوشتند، دفاع كردند و حرف زدند كه ما خط فارسی را تغییر بدهیم؛ آن هم با استدلالهای كاملًا مجادله‌آمیز و مغالطه‌آمیز و خلاف واقع. آن‌ها تا این حد پیش رفتند.
كسانی كه رژیم پهلوی را روی كار آوردند، هیچ‌كدام از شاخصه‌های ملیت را حاضر نبودند تحمل كنند. البته ملیت ما از اول با اسلام آمیخته بود؛ زبانمان، آدابمان، دانشمان و دانشمندانمان با اسلام آمیخته بودند. در تاریخ می‌بینید كه دانشمندان برجسته و نام‌آور و ماندگار ما كسانی هستند كه دانشِ دین را در كنار دانشهای معمولی زندگی دارا بودند؛ یعنی همه‌ی دانشها از مجموعه‌ی دین برآمده است. البته این به آن معنا نیست كه طلاب مدرسه‌ی دینی این خصوصیت را داشتند؛ نه، جامعه، جامعه‌ی دینی بود. فرهنگ ما، دانش ما، رفتار ما و سنتهای ما با دین آمیخته است و بسیاری از آن‌ها از دین سرچشمه گرفته است. وقتی با هویت ملی و شاخصه‌های آن مبارزه می‌كردند، قهراً مبارزه‌ی با دین جزوش بود و چون دین و ایمان پشتوانه‌ی همه‌ی ارزشهای انسانی است، طبعاً با ایمان هم به‌شدت مخالفت می‌كردند. این‌ها حاضر نشدند قبول كنند كه ما حتی لباس محلی داشته باشیم. ما ایرانی‌ها با چند هزار سال سابقه، لباس بومی نداریم و لباس محلی و بومیِ‌مان را نمی‌شناسیم، درحالی‌كه خیلی از كشورهای دیگر دنیا دارند. البته لباس بومی، مانع پیشرفت هم نیست؛ اما ما نداریم؛ چون آن‌ها نگذاشتند. این، عمل به همان توصیه‌ای است كه می‌گفت ایرانی باید از فرق سر تا نوك پا فرنگی شود! ببینید خودباختگی تا كجا. اینكه من همیشه می‌گویم تهاجم فرهنگی، تهاجم فرهنگی این است.
تهاجم فرهنگی غیر از تبادل فرهنگی است؛ غیر از گرفتن برجستگی‌ها و زبده‌گزینی از فرهنگهای دیگر است؛ این، چیزی است مباح، بلكه واجب. اسلام به ما دستور می‌دهد، عقل هم به‌طور مستقل از ما می‌خواهد كه هر چیز خوب، زیبا و باارزشی را كه در هركجا می‌بینیم، آن را فرابگیریم و از آن استفاده كنیم. این جملات معروفِ متداول در زبانهای مردم ما كه «اطلبوا العلم و لو بالصین» یا «انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال»؛ نگاه نكن حرف خوب، سخن حكمت‌آمیز، دانش و معرفت را چه كسی دارد می‌گوید، اگر سخن خوب است، آن را فرابگیر، این گرفتن، گرفتنِ فرهنگی است و اخذ فرهنگی، تبادل فرهنگی و زبده‌گزینیِ فرهنگی، یك چیز لازم است و این، غیر از تهاجم فرهنگی است. من بارها گفته‌ام كه یك‌وقت هست كه یك انسان با میل خود و برطبق نیاز و اشتها و ضرورت زندگی‌اش یك نوع غذا، یك نوع دارو یا ماده‌ی لازمی را انتخاب می‌كند و آن را داخل جسم خودش می‌كند؛ این، گزینش است، كه چیز خیلی خوبی است؛ اما یك‌وقت هست كه یك نفر را می‌خوابانند و ماده‌ای را كه نه برای او لازم است و نه او به آن میل و اشتهایی دارد و نه برایش مفید است، به‌زور در حلقش می‌ریزند، یا به او تزریق می‌كنند؛ این، نامطمئن است؛ این، تهاجم فرهنگی است؛ همان كاری كه با ملت ایران در طول سالهای متمادی كردند. از سیاستمدارانی كه وابسته بودند، از آن‌هایی كه با قراردادهای مالی دهنِشان را می‌بستند، هیچ توقعی نیست؛ اما از شخصیتهای علمی و فرهنگی در آن دوران این انتظار و توقع بود كه اگر دارای هر عقیده‌یی هستند، و لو اسلام را هم قبول ندارند و ایمان اسلامی هم ندارند، برای هویت فرهنگی این ملت ارج قائل شوند؛ اما ارجی قائل نشدند؛ دروازه‌ها را باز كردند و چشمها را بستند و مجذوب و خیره شدند و ما را عقب انداختند. به خاطر همین، ما در میدان علم و فناوری عقب ماندیم. اینكه در عرف دوره‌ی جوانیِ من- كه حالا خوشبختانه آن‌طور نیست و خیلی فرق كرده- واقعاً هر كالایی به صِرف خارجی بودن، مطلوب بود و به صِرف داخلی بودن نامطلوب، فرهنگ عمومیِ آن زمانها بود و در داخل كشور هم جرأت و گستاخی كار علمی و تحقیقی و باز كردن بن‌بست‌ها و شكستن مرزهای دانش اصلًا قابل تصور نبود و كسانی كه در خودشان چنین استعدادی می‌دیدند، به هیچ راهی جز اینكه در محیطهای خارج از كشور كار كنند، فكر نمی‌كردند. اینكه ما خودمان بسازیم، خودمان تولید كنیم و خودمان ابتكار، اصلًا متصور نبود. بنده از اطلاعات و گزارشهای گوناگونی كه در اختیارم قرار گرفته، نمونه‌های عینیِ خیلی فراوانی را سراغ دارم كه شاید بعضی از شماها هم این موارد را بدانید. اما امروز نه، امروز خوشبختانه این حالت دلیری و خوداتكایی و شجاعتِ وارد شدن در میدانهای گوناگون هست. این فرهنگ را انقلاب عوض كرد. مقوله‌ی فرهنگ این است. این یك مثال و یك مصداق بود.1383/02/28

لینک ثابت
زبان فارسى، زبان دیوانى کشور عثمانى

کشور ما خوشبختانه کشور هنر و ادبیّات است. نمى‌خواهم به طور مطلق و بى‌مطالعه ادّعایى را بکنم که حالا در خیلى از رشته‌هاى هنرى، یا بلد نیستیم، یا عقبیم، یا مقلّدیم! در این بحثى نیست؛ لیکن طبیعت این تاریخ، بیشتر یک طبیعت ادبى و هنرى است و گذشته‌ى ما، طبیعت ما و ادبیّاتِ خیلى قوى ما هم این را نشان مى‌دهد.
ده نکته در ادبیات، حائز اهمیت است: یکى پیش بردن ادبیات در هر عصرى که به عهده‌ى کسانى است که سروکارشان با ادبیات است و در هر بخشى از بخشهاى ادبیات، نسبت به آن آگاهى، توانایى و خبرویّت دارند. یک نکته خرج کردن درست ادبیّات در سطح کشور، در سطح جامعه، یا در سطح جهان است؛ هرجایى که در بُرد ادبیّات ماست. البته روزى از قسطنطنیه، یا از استانبول تا آسیاى شرقى، بُرد ادبیّات ما بود. خوب؛ زمانى این‌طور بوده است؛ زبان فارسى، زبان دیوانى کشور عثمانى بود. در همان زمانى که کشور عثمانى دائماً با ایران جنگ داشت، نفوذ زبان فارسى آن‌چنان بود که منشى و دبیر دستگاه عثمانى کار خودش را با خطّ فارسى، با عنوان فارسى، با تعبیر و زبان فارسى و با شعر فارسى راه مى‌انداخت! از این طرف هم - طرف شرق - حتّى تا هند و چین، زبان فارسى بُرد داشت. زبان مذهبى بود؛ زبان ادارى، زبان دبیران و منشیان و زبان ادبیّات و هنر بود. امروز این دایره محدود شده است. البته بعد از انقلاب مقدارى گسترش پیدا کرده[است.]1377/02/23

لینک ثابت
مقایسه گسترس زبان فارسی در قبل و بعد از انقلاب

[زبان فارسی] بعد از انقلاب مقدارى گسترش پیدا کرده ولى قبل از انقلاب بر اثر تنگ‌نظرى و نادانى و بى‌سوادى مسؤولان کشور در دوره‌ى اواخر قاجار تا آخر زمان محمّدرضا پهلوى، زبان و ادبیّات فارسى انحطاط پیدا کرد. با این‌که ما در همین دوره، انصافاً شخصیتهاى خوب ادبى، شاعر و نویسنده‌ى بزرگ هم داشتیم، لیکن از لحاظ گسترش سیاسى و از لحاظ قدر و قیمت بین‌المللى، در پایینترین وضعیت قرار گرفتیم! علّت هم این بود که در مهد زبان فارسى - یعنى ایران - کسانى که متصدّیان امور بودند، از زبان فارسى تبرّى مى‌جستند! این نهایت انحطاط است. عدّه‌اى راجع به تغییر خط حرف مى‌زدند و عدّه‌اى در مورد به کار بردن لغات و اصطلاحات فرنگى افتخار مى‌کردند و خودشان را در مقابل آن کوچک مى‌دانستند! آن‌جایى هم که مى‌خواستند فارسى‌سازى کنند، حتّى لغت‌سازىِ فارسیشان نوعى اظهار ارادت به لغت بیگانه بود! واقعاً از چیزهاى عجیبى که انسان مشاهده مى‌کند، این‌که یک دستگاه لغت‌سازى در ارتش زمان شاه وجود داشت؛ آنها مى‌نشستند و لغتى را از لغتنامه‌ى کهن فارسى انتخاب مى‌کردند که یک نوع شباهتى به زبان خارجى داشته باشد! گاهى هم لغت فارسى جعل مى‌کردند؛ لغت‌سازى مى‌کردند. البته لغت‌سازى، کار جایزى است؛ به شرط این‌که آن کسى که لغت‌سازى مى‌کند، صلاحیت این کار را داشته باشد - اشکالى ندارد، پیشرفت زبان است - اما آنها صلاحیت داشتند یا نداشتند، کارى ندارم؛ لیکن لغت‌سازى‌شان با توجّه به لغت خارجى بود! «تک» را در مقابل «اَتک» و براى تقلید از «اَتک» مى‌آوردند! «چالش» را براى تقلید از «چلنج» مى‌آوردند! این‌طور لغت‌سازى مى‌کردند. از این قبیل، زیاد است و شاید اگر کسى واقعاً دنبال کند، بتواند یک دفتر از این‌گونه لغتهایى که عمدتاً بر محور لغت انگلیسى مى‌گشته، بیابد. خوب؛ وقتى که در مهد زبان فارسى، زبان فارسى این‌گونه مورد بى‌اعتنایى است که بلد نیستند درست فارسى حرف بزنند، انتظار پیشرفتِ آن بیجاست!

یک وقت یک نخست‌وزیر عرب‌زبان، در زمان ریاست جمهورى بنده آمده بود با من ملاقات مى‌کرد - یادم نیست که رئیس جمهور بود یا نخست‌وزیر - وزیر خارجه‌اش هم پهلویش نشسته بود. با من عربى صحبت مى‌کرد، یک جمله را خواست بگوید، آن مفهوم را نتوانست در عربى پیدا کند! هرچه فکر کرد، دید یادش نمى‌آید. به طرف وزیر خارجه‌اش برگشت و به فرانسوى پرسید که این چه مى‌شود؟ آن مفهوم را به لغت فرانسوى گفت و عربى معادلش را به رئیسش گفت؛ آن وقت ایشان به من گفت! جالب این‌جاست که من به‌عنوان مخاطب او که زبانم هم عربى نبود، آن معادل را مى‌دانستم و برایم سخت نبود! من فارسى زبان بودم و آن آقا لغت عربى خودش را بلد نبود و از راه لغت معنى فرانسوى - عربى، از وزیر خارجه‌اش پرسید! من در دلم گفتم بیخود نیست شما این‌قدر بدبختید که زبان خودتان را هم بلد نیستید؛ در حالى که شما رئیس کشورتان هستید! عزیزان من! این وضع، قبل از انقلاب در ایران هم وجود داشت. خیلى تعجّب نکنید؛ زبان خودشان را بلد نبودند!
تو در اوج فلک چه دانى چیست
که ندانى که در سرایت کیست
تو در داخل خانه‌ى خودت این‌گونه حرکت مى‌کنى، آن وقت دلت مى‌خواهد که زبان به بنگال و به چین و ماچین و به قسطنطنیه برود!؟ معلوم است که زبان، محدود مى‌شود.
البته بعد از انقلاب، تا حدودى تکان خورد. امروز در مناطق جزیرةالعرب - اینها که عرض مى‌کنم، اطّلاع است، حدس و تخیّل نیست؛ خبر دارم - عربى که مثلاً اهل منطقه‌ى احسا و قطیف است، که هیچ وقت ممکن نبود یک کلمه‌ى فارسى هم یاد بگیرد، با نشستن پاى رادیو و تلویزیون فارسى ایران - که تلویزیون را با بشقاب مى‌گیرد - زبان فارسى مى‌آموزد؛ یعنى مى‌تواند فارسى حرف بزند. آن‌قدر پاى رادیو و تلویزیون فارسى مى‌نشینند، تا بتوانند بتدریج فارسى یاد بگیرند! یعنى انقلاب، زبان را منتشر کرد.
امروز به برکت انقلاب در نقاطى از دنیا، زبان فارسى به عنوان زبان دوم دانشگاهى یا به عنوان زبان رشته‌ى اختصاصى، باز مورد توجّه قرار گرفته است. انقلاب پیام و سخنى دارد؛ کسى که مسلمان است، پیام اسلام را از انقلاب مى‌گیرد، کسى هم که مسلمان نیست و بالاخره پیام نو را از انقلاب مى‌گیرد، دلش مى‌خواهد - مثلاً - بداند که امام و پدر این انقلاب، وقتى حرف مى‌زد، چه مى‌گفت که در ترجمه نمى‌شود فهمید؛ لذا زبان فارسى یاد مى‌گیرند. امروز این‌طور است.1377/02/23

لینک ثابت
دلایل نفوذ زبان فارسی در قلمروهای عثمانی و هند

در کار زبان فارسی تقصیر شده است. نه فقط در این چندساله‌ی اول پیروزی انقلاب که هرکسی به کاری مشغول بود، به این مهم چندان پرداخته نشد، بلکه در گذشته نیز تقصیرهای بزرگتر و بیشتری صورت گرفت و بااینکه در این کشور ادبا و شعرا و فارسی‌دانان و فارسی‌گویانِ بزرگی بودند، اما در این سنین متمادی، زبان فارسی آن رشدی را که بایستی می‌کرد و آن سعه‌یی را که در دنیا باید پیدا می‌کرد، پیدا نکرد. همان‌طور که اشاره کردید، یک روز از چین تا روم و همین آسیای صغیر، مرز زبان فارسی را تشکیل می‌دادند. انسان می‌بیند که در دوران عثمانی، دیوان و مکاتبات آن‌ها به زبان فارسی بوده است و شعرایی به زبان فارسی داشتند. بهترین شعرای بخشی از دوران عثمانی، شعرای فارسی‌گو هستند؛ وضع هند و شبه قاره‌ی هند هم که معلوم است. بنابراین، نفوذ زبان فارسی بسیار بوده است. هر زبانی که سعه‌ی نفوذ آن زیاد باشد، طبیعی است که با خود فرهنگی را حمل می‌کند. کاری که امروز دولتهای استعمارگر و سلطه‌طلب می‌خواهند با خرجهای زیاد و با اعمال نفوذهای فراوانی در دنیا انجام بدهند، زبان فارسی آن کار را با نفوذ طبیعیِ خودش کرده است.نمی‌شود باور کرد که نفوذ زبان فارسی به خاطر قدرت سیاسی کشور فارسی‌زبان است. آن روزی که زبان فارسی در هند زبان رسمی بود، پادشاهان مغولی هند و تیموری‌ها، اگر از سلاطین صفویه که در ایران بودند مقتدرتر نبودند، قدرت کمتری نداشتند. اورنگ زیب از معاصر خودش در ایران به مراتب قوی‌تر بود؛ یعنی یک کشور بسیار ثروتمند در اختیارش بود؛ از لحاظ سیاسی قوی بود و تقریباً بر تمام منطقه‌ی شرق آسیا نیز مسلط بود؛ اما زبان آن مردم، زبان فارسی بود. نمی‌شد گفت که زبان فارسی را که خود این سلاطین و خانواده‌ها و دیوانها و زنان و رعیتشان با شوق و ذوق می‌پذیرفتند، به خاطر این می‌پذیرفتند که مثلًا کشور ایران و حکومت صفوی یا حکومت نادری روی آن‌ها نفوذ داشتند؛ نخیر، مسأله‌ی نفوذ سیاسی نیست؛ بایستی در چیز دیگری جستجو کرد. هیچ‌وقت ایران در دولت عثمانی نفوذی نداشته، که زبان فارسی را نفوذ سیاسی ما به آنجا ببرد؛ خودشان دولت مقتدری بودند؛ همیشه هم با کشور ایران در حال جنگ و درگیری بودند. اتفاقاً دورانی که زبان فارسی در ترکیه نفوذ داشته، تقریباً همان دوران صفویه است که در خود ایران زبان فارسی خیلی اوجی نداشته است. شعرای خوب ما در آن دوران فرار می‌کردند و از ایران می‌رفتند؛ اما ما می‌بینیم که در کشور عثمانیِ آن روز، زبان فارسی، زبان دیوانی و زبان شعری و زبان علمی و ادبی است؛ پس ناشی از نفوذ سیاسی نیست؛ یعنی نمی‌توان گمان کرد که علت گسترش زبان فارسی، نفوذ سیاسی دولت فارسی ایران است. علاوه بر این، خیلی از سلاطین ایران اصلًا فارس نبودند. غزنویان و سلجوقیان شاید زبان فارسی را درست هم نمی‌فهمیدند. خود صفویه و قاجاریه هیچ‌کدام فارسی‌زبان نبودند؛ این‌ها با فارسی خیلی انس و خویشاوندی نداشتند. بنابراین، علت نفوذ زبان فارسی در چیز دیگری است؛ شاید یک مقدار در خود ذات این زبان است؛ یعنی ترکیب و شیوایی ویژه و آهنگی که این زبان دارد. من از بعضی کسانی که در مجامع جهانی خیلی حضور پیدا می‌کنند و نطقهای مختلف را می‌شنوند، شنیدم که می‌گفتند آهنگ زبان فارسی و نطقهای فارسی، گیراتر از آهنگ زبانهای دیگر است. ما هم گاهی می‌بینیم که بعضی از اشخاصی که از کشورهای متعدد به ایران می‌آیند و در اینجا صحبت می‌کنند، آن زیبایی و فراز و نشیب لطیف زبان فارسی در کلامشان احساس نمی‌شود. البته این‌ها را بایستی زبان‌شناسان بگویند؛ چیزی نیست که با گوش بشود فهمید؛ لا بد موازین و معیارهایی دارد که این‌ها را زبان‌شناسان می‌فهمند. علت دیگر نفوذ زبان فارسی، آن بار معنایی است که این زبان با خودش حمل می‌کند. زبان فارسی، فرهنگ غنی‌یی را با خودش می‌برده است؛ این فرهنگ امروز در اختیار ماست؛ عمدتاً هم فرهنگ اسلامی است؛ یعنی اسلام در این منطقه‌ی شرق عالم، از شبه قاره گرفته تا چین و تا هرجای دیگر که رفته، با زبان فارسی رفته است. خیلی نزدیک به نظر می‌آید که یکی از عوامل گسترش زبان فارسی در دنیا و لااقل در این ناحیه همراهی آن با دین و پیام دین و معارف دینی باشد؛ یعنی آن کسی که این دین و این معارف را می‌پذیرد، زبانی را هم که حامل آن است، می‌پذیرد. من دیده‌ام که قوالها در هند در آن مقبره‌ی شاه ولی‌اللّه می‌نشینند و اشعاری را به زبان فارسی هم می‌خوانند. البته فارسی را هم خیلی بد می‌خوانند؛ یعنی صدایشان خوب است، لیکن خواندنشان خیلی غلط دارد؛ درعین‌حال اشعار، همان اشعار عرفانی و معنوی فارسی است؛ که یا از اشعار خود شاه ولی‌اللّه و یا از اشعار دیگران می‌خوانند. بنابراین، ما می‌توانیم آن محتوای عرفانی و آن فرهنگ اسلامی را که شکل لطیف و زیبای خودش را در ایران داشته، عامل گسترش زبان بدانیم. امروز هم همین‌طور است؛ امروز هم حقیقتاً زبان فارسی در دنیا جاذبه‌ی جدیدی پیدا کرده است. من کسانی را از کشورهای عربی و غیر عربی دیده‌ام که این‌ها زبان فارسی را از طریق رادیوی جمهوری اسلامی یاد گرفته بودند. جاذبه‌ی سخنان امام و حقایق انقلاب و مفاهیم انقلابی، این‌ها را با زبان فارسی مأنوس کرده بود و این زبان را می‌فهمیدند. هم در منطقه‌ی شرقی عربستان که صدای ما به آنجا می‌رسد، هم در پاکستان و بخصوص در هند، و هم در آفریقا ما این را دیدیم. من سال 59 هند بودم؛ در آنجا دیدم که کسانی به خاطر سرودهای انقلابی، زبان فارسی را می‌فهمند؛ مطمئناً در جاهای دیگر هم این معنا وجود دارد. بنابراین، هرجا که جاذبه‌ی این فرهنگ و این تفکر بتواند راهی باز کند و نفوذی بکند، زبان فارسی هم هست.1370/11/27
لینک ثابت
بنده گفتم در آن هواپیمایی که من سوار میشوم،حرف زدن به انگلیسی ممنوع است!

ما الان در محیطهای علمی، برای آن علومی که از اروپا و از غرب وارد کشور ما شده است، به هزاران واژه‌ی نو احتیاج داریم. اگر همچنان که امروز هست، ما مرتب از واژه‌های بیگانه استفاده کنیم، در محیطهایی راه را بر زبان اصیل فارسی میبندیم.

الان شما در ایران سوار هواپیما میشوید و میبینید کسی که در برج مراقبت هست و یک ایرانی است، با این خلبان که او نیز یک ایرانی است، حتماً انگلیسی حرف میزند! بنده گفتم در آن هواپیمایی که من سوار میشوم، این کار ممنوع است! چرا فارسی حرف نمیزنند!؟ آخر یک وقت هست که شما با یک برج بیگانه - که او مثلاً چینی است و شما فارس هستید و زبان یکدیگر را نمیدانید - از زبان مشترک انگلیسی استفاده میکنید؛ اما بنده مثلاً به مشهد که میروم، به چه مناسبت شما انگلیسی حرف میزنید!؟ علتش این است که واژه‌ها انگلیسی است و اینها فقط باید این واژه‌ها را به یکدیگر ربط بدهند؛ خودشان را دیگر دچار زحمت نمیکنند؛ همان ربط انگلیسی را میدهند! پس ما باید واژه بگذاریم، تا زبان در محیطهایی، این‌گونه منزوی نشود؛ که متأسفانه منزوی شده است.1370/11/27

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی