نقطهی مقابل اعتماد به نفس، خودکمبینی است؛ خودکمبینی در مقابل فکر یک جناحی از ملتهای عالم - که امروز غرب مظهر آن است - خودکمبینی در مقابل فلسفهی آنها، خودکمبینی در مقابل علم آنها، حتّی خودکمبینی در مقابل الگوهای توسعهی ملی که آنها پیشنهاد میکنند؛ در حالی که الگوی توسعهی ملی نسبت به ملتهای مختلف، گوناگون است. خودکمبینی، این بیماری بسیار خطرناک، که در طول دهها سال متوالی آن را در کالبد ملت ما تزریق کردند. واژهی فرنگی، فکرِ فرنگی، گردهبرداری از واژههای فرنگی، جزو کارهای رایج ماست. من الان گوش میکنم، متأسفانه میبینم علاوه بر واژههای فرنگیای که در طول دهها سالِ گذشته بر زبان مردم جاری شده و وجود دارد، باز در رادیو و تلویزیون ما هر چند وقتی یک بار، یک واژهی فرنگىِ دیگر مطرح میشود که مردم باید از هم سؤال کنند: آقا این یعنی چه!؟ بروند به یکی مراجعه کنند؛ آقا معنایش چیست، تا معنایش را بفهمند! خب، چه لزومی دارد؟ این مفهومی که تازه وارد کشور شده که شما میخواهید برایش لغتی بیان کنید، خب برایش لغت بساز! زبان فارسی با این گستردگی.
اینها آن خودکمبینیهائی است که از اثرات گذشته است. این را برای چه گفتم؟ برای اینکه معلوم بشود ما هنوز در وادی اعتماد به نفس خیلی باید جلو برویم. من میترسم که این روح اعتماد به نفس ملی آن رشد لازم را نکند. این بحث را برای این میکنم. دیروز هم که گفتم، به همین منظور است؛ امروز هم که با شما خصوصیتر و مفصلتر صحبت خواهم کرد، باز به همین منظور است.1386/10/13
لینک ثابت