آنچه که مهم است و همهی شما به آن توجه دارید و در بیانات دوستان تکرار شد، این است که آموزش و پرورش سنگ بنای آیندهی کشور است. ما اگر مشکلاتی در زمینههای اخلاقی و رفتاری، علمی، اعتماد به نفسِ ملی و عمومی و در زمینههای گوناگون دیگر داریم، در ریشهکاویِ اینها به آموزش و پرورش میرسیم. همانطور که بعضی دوستان گفتند، آموزش و پرورش از مراکز دیربازده است، لیکن بازده آموزش و پرورش یک بازده حیاتی، تعیینکننده و ماندگار است. اگر آموزش و پرورش در یک کشور ارتقاء پیدا بکند و اصلاح شود، در اقتصاد، سلامت و بهداشت، محیط زیست، مرگ و میر، باروری، زیبایی و هنر، رفتارهای گوناگون مردم در سطح جامعه با یکدیگر، و فراتر از همهی اینها، در دین، فلسفه و اخلاق تأثیر خواهد گذاشت. امروز در دنیا به زبان کودکی به کودکان فلسفه میآموزند؛ یعنی چیزی که از نظر بعضی از طراحان کشور ما بیمعنی است؛ فکر میکنند فلسفه مخصوص آدمهای ریش و سبیلدار و کسانی است که یک سنی از آنها گذشته باشد. نگاه مدرن به مسائل حیات، امروز پیشروان علمی دنیا را به اینجا رسانده که باید فلسفه را از دورهی دبستان به کودکان تعلیم داد؛ البته با زبان کودکی. این را به عنوان یک مثال عرض کردم برای روشن شدن این مطلب که آموزش و پرورش چقدر میتواند در آیندهی یک کشور اثر بگذارد، که البته برای شما هم روشن است.
اکنون اقتصادِ مبتنی بر علم، سیاستِ مبتنی بر علم و جامعهی علممحور، جزوِ شعارهای امروز دنیاست. ما اگر بخواهیم از قافلهی حرکت جهانی عقب نمانیم - چه برسد به اینکه بخواهیم نقش تعیینکننده، پیشرونده و پیشبرنده ایفا کنیم - چارهای نداریم جز اینکه یک نگاه بنیانی و اساسی به آموزش و پرورش بیندازیم. در زمینهی عدالت هم همینطور است. بعضی از دوستان به مسئلهی عدالت در آموزش و پرورش اشاره کردند؛ اگر ما در مدیریت آموزش و پرورش به مسئلهی عدالت توجه کنیم، نتیجه این خواهد شد که در آیندهی کشور، عدالت نسبی بین قشرها و مناطق کشور برقرار خواهد شد. اگر ما امروز در آموزش و پرورش نگاه عدالت محور نداشته باشیم، نتیجه این خواهد شد که اختلاف طبقاتی در آیندهی کشور روزبهروز بیشتر خواهد شد؛ تأثیرات آموزش و پرورش را ببینید!
نگاهِ غیر عدالتمحور، این است که ما در کشور مدارس پیشرفتهی مجهز به بهترین تجهیزات در یک جاهایی، و مدارس محرومِ کپری یا شبیه کپری در یک مناطق دیگر داشته باشیم؛ معلم ممتاز برجسته برای تعدادی از مدارس، و معلمان خسته یا کمسواد برای تعداد دیگری از مدارس داشته باشیم. این درست ضد نگاه عدالتمحور است. نتیجه چه خواهد شد؟ نتیجه اینکه: جمعی از کودکان امروزِ ما بدون هیچ دلیلی (جز اینکه یا پول دارند یا در یک منطقهی برخوردار زندگی میکنند) از عالیترین تحصیلات برخوردار خواهند شد و یک عدهی دیگر در سطوح بسیار پایینی خواهند ماند، پیش نخواهند رفت و استعدادهایشان رشد نخواهد کرد. البته عدالت به معنای این نیست که ما با همهی استعدادها با یک شیوه برخورد کنیم؛ نه، استعدادها بالأخره مختلف است؛ نباید بگذاریم استعدادی ضایع بشود و برای پرورش استعدادها بایستی تدبیر بیندیشیم؛ در این تردیدی نیست. اما ملاک، باید استعدادها باشد، لاغیر. عدالت، این است.
بنابراین نتیجه این شد که آموزش و پرورش آن قاعدهی اساسی، (به قول معمارها و بنّاها) آن فونداسیون اساسی برای بنای رفیعی است که ما میخواهیم برای آیندهی کشورمان داشته باشیم. این یک واقعیتی است که ما را دهها سال عقب نگه داشتهاند و این دهها سال، تصادفاً در دوران شکوفایی و پیشرفت علمی بوده است. ما بدون اینکه خودمان بخواهیم و ارادهای داشته باشیم، دهها سال - از اواخر دوران قاجار تا تمام دوران پهلوی - ما را عقب نگه داشتند؛ این واقعیتی است. ما امروز باید عرق بریزیم، تلاش کنیم و همهی توانمان را مصرف کنیم تا این فاصله را تا آنجایی که ممکن است، کم کنیم. اعتقاد بنده بر اساس تجربه و نگاههای علمی کارشناسانی که در این زمینهها نظر دادهاند، این است که «میتوانیم»؛ این چیزی نیست که ممکن نباشد. در سنن الهی و قوانین آفرینش، راههای میانبر، فراوان است؛ هنر این است که این راه میانبر را کسی پیدا کند؛ بنابراین میتوانیم ؛ منتها تلاش لازم دارد.
با این مقدمه، آنچه که ثابت میشود، حرفی است که چند نفر از شما برادرها و خواهرها گفتید و بنده هم عمیقاً به این حرف معتقدم که آموزش و پرورش، مهمترین دستگاه مولّد ماست؛ دستگاه مولّد، نه یک دستگاه مصرفکننده. ما بایستی برای آموزش و پرورش مایه بگذاریم. این مایه گذاشتن، فقط پول نیست؛ پول فقط جزئی از مایههایی است که باید گذاشت؛ مهمتر از پول، فکر است. بهترین و برجستهترین فکرها باید بنشینند برای آموزش و پرورش طراحی کنند؛ باید فلسفهی آموزش و پرورش اسلامی، واضح باشد و بر اساس این فلسفه، افق آیندهی آموزش و پرورش کشور روشن باشد؛ معلوم باشد ما دنبال چه هستیم و کجا میخواهیم برویم و بر اساس آن خطکشی بشود، برنامهریزی بشود و راهها مشخص بشود؛ ما به این احتیاج داریم. آموزش و پرورش باید از روزمرّگی بیرون بیاید؛ این اساس حرف است. البته مخاطب این حرف در درجهی اول، وزیر محترم و مسئولان عالی آموزش و پرورشاند و سپس همهی کسانی که در سلسله مراتب آموزش و پرورش و در هر نقطهای که میتوانند در خارج کردن آموزش و پرورش ما از حالت روزمرّگی و اسارت در چهارچوب روشهای متحجر و منسوخ تأثیر بگذارند.1385/02/12
لینک ثابت