newspart/index2
تاریخ فعالیتها و مبارزات آیت الله خامنه ای قبل از
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
سابقه ارتباط رهبری با کرمانی ها از لحاظ تعلیم و تربیت

این‌که جلسه‌ى دیدار ما با معلمان در کرمان برگزار شد، به نظر من تصادف عجیبى است؛ زیرا من از لحاظ تعلیم و تربیت با کرمان ارتباط ویژه‌یى دارم. البته ارتباط من با کرمانى‌ها در عرصه‌هاى مختلف خیلى زیاد بوده؛ خیلى از دوستان نزدیک ما در دوران مبارزه و دوران طلبگى، رفقاى کرمانى بوده‌اند - مثل آقاى هاشمى رفسنجانى، آقاى حجتى کرمانى، آقاى باهنر و بعضى دیگر - دوستان کرمانى از غیرطلاب هم داشتم که بین من و آنها خیلى محبت برقرار بود - مثل مرحوم اسلامیت و بعضى دیگر - لیکن در زمینه‌ى تعلیم و تربیت، ارتباط من با کرمان از همه‌ى اینها قدیمى‌تر است. دبستانى که من در مشهد مى‌رفتم، معلم آن، مرحوم میرزا حسین تدین کرمانى بود. تنها مدرسه‌ى دینى مشهد هم مدرسه‌ى ایشان بود، به نام «دارالتعلیم دیانتى». بنده شش سال در این مدرسه زیر دست آقاى تدین درس خواندم. مرحوم تدین واقعاً یک مرد حسابى بود. نه تنها آن زمان که من بچه بودم، این حس را داشتم، بلکه زمان ریاست جمهورى هم که ایشان در مشهد به دیدن من آمده بود، از نو نگاهى به ایشان کردم؛ دیدم مرد سنگین، جاافتاده، محترم و باشخصیتى است. ایشان، هم معلم بود، هم ناظم. با آن وقار و هیمنه‌یى که داشت، در حیاط مدرسه راه مى‌افتاد و چوبى به دستش مى‌گرفت و البته گاهى هم بچه‌ها را فلک مى‌کرد؛ بنده را هم یک‌بار فلک کرد. ایشان مرد محبوبى بود. در همان دوره‌ى بچگى هم بنده و شاید همه‌ى بچه‌ها به ایشان علاقه‌مند بودیم. وقتى درسم در آن مدرسه تمام شد، یکى از برادرانم در آن‌جا مشغول تحصیل شد؛ ولى باز من با ایشان سلام و علیک داشتم. سر ماه وقتى مى‌رفتم شهریه‌ى برادرم را بدهم، ایشان را مى‌دیدم؛ باز هم با همان منش و چهره‌ى محترم و آقاوار و واقعاً مدیریتى؛ آن هم نه مدیریت یک دبستان. ایشان در مدرسه هیبت داشت.ما در مدرسه محلی داشتیم به نام قصاص‌گاه، که بچه‌ها در آن‌جا مجازات می‌شدند؛ بنده هم در همان‌جا یک‌بار قصاص شدم! آن‌جا، هم محل مجازات بچه‌ها بود، هم نوعی زباله‌دانی؛ یعنی بچه‌ها خربزه یا هندوانه می‌خوردند و پوست‌هایش را باید در آن‌جا می‌ریختند. ایشان وقتی در مدرسه راه می‌رفت، با همان لهجه‌ی کرمانی به بچه‌ها خطاب می‌کرد: هر کس مِیْوه می‌خورد، پوستهایش را بریزد قصاص‌گاه. از آن سال‌ها، این صدا هنوز در گوش من هست.
غرض، این ارتباط نزدیکِ عاطفى را من با مسأله‌ى تعلیم و تربیت در کرمان و با عنصر کرمانى از این سابقه‌ى طولانى دارم. این هم تصادف عجیبى است که این جلسه‌ى تعلیم و تربیتىِ معلمى، با این سابقه، در کرمان اتفاق بیفتد.
البته بعد از آن هم من با بعضى از معلمان کرمانى ارتباط داشتم. سال‌هاى آخر دهه 40 و شاید اوایل دهه 50 وقتى براى سخنرانى‌هاى مذهبى به کرمان مى‌آمدم، چند نفر از جوان‌هاى فعال، مبارز و مذهبى دور و بر ما بودند؛ یکى از آنها آقاى محمدرضا مشارزاده بود، که ایشان هم معلم بود. بنابراین با معلم‌ها ارتباط خوبى داشتیم.1384/02/12

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی