بزرگترین تبلیغ برای یک نظریهی سیاسی چیزی است که در میدان عمل اتّفاق میافتد. من در اصفهان خطاب به جوانان و مردم این مطلب را تکرار کردم و گفتم امروز بزرگترین ضربهای که به اعتبار لیبرال دمکراسی رایج در دنیای غرب وارد میشود، این دنیای آغشته از کشته و خون و جسد و ظلم است که براساس لیبرال دمکراسی در دنیا به وجود آمده است. مرکز و اطراف هر دو جنگ جهانی، اروپا بود؛ یعنی مرکز لیبرال دمکراسی. استعمار، دخالت در کشورها، قضایای کشورهای امریکای لاتین، از همه مهمتر قضایای فلسطین و حال قضیهی افغانستان، در همین ارتباط به وجود آمد. در مقابل این حوادث، نظریهی لیبرال دمکراسی پاسخی ندارد. به بحث نظری و فلسفی و نشستن پشت میز مناظره احتیاجی نیست؛ مردم دنیا وقتی نگاه میکنند، میبینند این نظریهی سیاسی نتیجهاش این است و کارایی ندارد.
در این شرایط، شما میخواهید نظریهی سیاسی اسلام و نظام جمهوری اسلامی- یعنی مردمسالاری دینی- را به دنیا معرفی کنید. جمهوری، یعنی مردمسالاری؛ اسلامی، یعنی دینی. بعضی خیال میکنند ما که عنوان مردمسالاری دینی را مطرح کردیم، حرف تازهای را به میدان آوردیم؛ نه. جمهوری اسلامی یعنی مردمسالاری دینی. حقیقت مردمسالاری دینی این است که یک نظام باید با هدایت الهی و ارادهی مردمی اداره شود و پیش برود. اشکال کار نظامهای دنیا این است که یا هدایت الهی در آنها نیست- مثل به اصطلاح دمکراسیهای غربی که ارادهی مردمی علیالظّاهر هست، اما هدایت الهی را ندارند- یا اگر هدایت الهی را دارند یا ادّعا میکنند که دارند، ارادهی مردمی در آن نیست؛ یا هیچکدام نیست، که بسیاری از کشورها این گونهاند؛ یعنی نه مردم در شئون کشور دخالت و رأی و ارادهای دارند، نه هدایت الهی وجود دارد. جمهوری اسلامی، یعنی آنجایی که هدایت الهی و ارادهی مردمی توأم با یکدیگر در ساختِ نظام تأثیر میگذارند. بر این نظریه، هیچگونه خدشه و اشکالی در بحثهای دانشگاهی و محافل تحقیقاتی وارد نمیشود؛ اما اگر شما بخواهید حقّانیت این نظریه را برای مردم دنیا ثابت کنید، در عمل باید ثابت کنید. چالش عمدهی نظام جمهوری اسلامی این است.1380/08/20
لینک ثابت